نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست
تا اشاراتِ نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هر کجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه! ز آتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
ه.ا. سایه - تهران ، آبان 1325 (1328؟) از مجموعه
سیاه مشق 1
Wednesday, September 13, 2006
زبان نگاه
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
شعر زیبایی بود... فقط مخاطب شعرهای هوشنگ ابتهاج عاشقانه هستند یا عارفانه یا هر دو؟
Post a Comment