معمولا در اقتصاد آزاد از اصلی به عنوان دست نامریی یاد می شود که مطابق آن وقتی تمامی کنشگران حوزه اقتصاد نفع فردی خود را در نظر می گیرند، برایند کنش آنها به سود جامعه است. نظریه پردازان لیبرال بر این باورند که مکانیسم بازار بسان دستی نامریی همه چیز را به سمت خیر جمعی رهنمون می سازد. انتقاداتی به این نظریه وارد است، از جمله این که بازویی نامریی هم وجود دارد که آن دست را هدایت می کند. به هر حال، آنچه اهمیت دارد این که تجربه نشان داده است عده ای بیش از دیگران از این نفع فردی منتفع می شوند.
قصد ندارم در این نوشتار به بررسی دست نامریی بپردازم؛ بیشتر علاقه مندم اشاره ای به بحث کوتاهی که با دوستی داشتم بپردازم. پس از برنامه این هفته پرگار بی بی سی که به نقش ایرانی های خارج از کشور صحبت می کردیم، دیدم بد نیست که بسیار کوتاه مطلب را باز کنم. این دوست من اصرار خاصی داشت که خروج از ایران و تحصیل و زندگی بیرون از ایران بسیار سودمند است. به نظرم رسید این موضوع دقیقا مشابه بحث دست نامریی است.
در نگاه اول به نظر می رسد که همه از این مهاجرت بهره مند می شوند. شخص مهاجر در کشورهای خارجی می تواند زندگی با آزادی بیشتر و امکانات جدیدی را تجربه می کند که در ایران از آنها بی بهره بود. کشور مهاجرپذیر از حضور نیروی متخصصی بهره مند می شود که برای تربیت آن باید هزینه زیادی می پرداخت. به نظرم نکته کلیدی در نفع طبقه حاکم از این جریان است. دقت کنیم که حکومت فعلی ایران هم به خوبی از این مهاجرت بهره مند می شود. حضور این نیروهای متخصص که معمولا خواسته های متفاوتی از حکومت و کشور دارند؛ فشار زیادی بر روی حکومت وارد می کند، در حالی که خروج این نیروها باعث می شود فشار از روی حکومت برداشته شود.
بنابراین به نظر می رسد این بازی سه سر برنده است: همه منتفع می شوند؛ شخص، کشور مهاجرپذیر و حکومت فعلی ایران. خوب اشکالش در کجاست. خیلی ساده است. با این روند امکان تغییر در بلندمدت از کشور گرفته می شود. فشار بر روی حکومت کاهش می یابد و کنشگران تغییرات کاهش می یابند. تغییرات به خودی خود اتفاق نمی افتند، نیازمند عاملان هستند و برای تغییر در ساختار تغییر از طریق کنشگر اتفاق می افتد. خاطرم هست که پس از وقایع بعد از انتخابات بسیاری از دوستان اعلام می کردند که خوب است برنامه اعتصاب غذا در جلوی سازمان ملل یا نمایش در خیابان برگزار کنیم تا توجه عمومی به مسأله ایران جلب شود. در آن مورد هم گفتم که خوب ما چه کاری می توانیم انجام دهیم که تأثیر آن بیشتر از برنامه های تلویزیون باشد. آن زمان برنامه های مفصل در مورد ایران تهیه شد و همگان دانستند که حکومت ایران بسیار بد است؛ خوب بعد چه اتفاقی می افتد؟ مثلا ما در خیایان نمایش اجرا کنیم که دوباره همه بفهمند که چقدر حکومت ایران بد است.
همه اینها را گفتم که نتیجه بگیرم هر لحظه احترامم به فریبرز رئیس دانا و علی اخوان و همه دوستانی که عافیت در خارج از کشور را رها کردند تا در تغییرات نقشی داشته باشند؛ بیشتر می شود. اینجاست که ارزش سوسیالیست ها مشخص می شود؛ افرادی که از نفع شخصی خود می گذرند تا جامعه بهتری داشته باشیم. کلاهم را به احترام همه این دوستان بر می دارم
قصد ندارم در این نوشتار به بررسی دست نامریی بپردازم؛ بیشتر علاقه مندم اشاره ای به بحث کوتاهی که با دوستی داشتم بپردازم. پس از برنامه این هفته پرگار بی بی سی که به نقش ایرانی های خارج از کشور صحبت می کردیم، دیدم بد نیست که بسیار کوتاه مطلب را باز کنم. این دوست من اصرار خاصی داشت که خروج از ایران و تحصیل و زندگی بیرون از ایران بسیار سودمند است. به نظرم رسید این موضوع دقیقا مشابه بحث دست نامریی است.
در نگاه اول به نظر می رسد که همه از این مهاجرت بهره مند می شوند. شخص مهاجر در کشورهای خارجی می تواند زندگی با آزادی بیشتر و امکانات جدیدی را تجربه می کند که در ایران از آنها بی بهره بود. کشور مهاجرپذیر از حضور نیروی متخصصی بهره مند می شود که برای تربیت آن باید هزینه زیادی می پرداخت. به نظرم نکته کلیدی در نفع طبقه حاکم از این جریان است. دقت کنیم که حکومت فعلی ایران هم به خوبی از این مهاجرت بهره مند می شود. حضور این نیروهای متخصص که معمولا خواسته های متفاوتی از حکومت و کشور دارند؛ فشار زیادی بر روی حکومت وارد می کند، در حالی که خروج این نیروها باعث می شود فشار از روی حکومت برداشته شود.
بنابراین به نظر می رسد این بازی سه سر برنده است: همه منتفع می شوند؛ شخص، کشور مهاجرپذیر و حکومت فعلی ایران. خوب اشکالش در کجاست. خیلی ساده است. با این روند امکان تغییر در بلندمدت از کشور گرفته می شود. فشار بر روی حکومت کاهش می یابد و کنشگران تغییرات کاهش می یابند. تغییرات به خودی خود اتفاق نمی افتند، نیازمند عاملان هستند و برای تغییر در ساختار تغییر از طریق کنشگر اتفاق می افتد. خاطرم هست که پس از وقایع بعد از انتخابات بسیاری از دوستان اعلام می کردند که خوب است برنامه اعتصاب غذا در جلوی سازمان ملل یا نمایش در خیابان برگزار کنیم تا توجه عمومی به مسأله ایران جلب شود. در آن مورد هم گفتم که خوب ما چه کاری می توانیم انجام دهیم که تأثیر آن بیشتر از برنامه های تلویزیون باشد. آن زمان برنامه های مفصل در مورد ایران تهیه شد و همگان دانستند که حکومت ایران بسیار بد است؛ خوب بعد چه اتفاقی می افتد؟ مثلا ما در خیایان نمایش اجرا کنیم که دوباره همه بفهمند که چقدر حکومت ایران بد است.
همه اینها را گفتم که نتیجه بگیرم هر لحظه احترامم به فریبرز رئیس دانا و علی اخوان و همه دوستانی که عافیت در خارج از کشور را رها کردند تا در تغییرات نقشی داشته باشند؛ بیشتر می شود. اینجاست که ارزش سوسیالیست ها مشخص می شود؛ افرادی که از نفع شخصی خود می گذرند تا جامعه بهتری داشته باشیم. کلاهم را به احترام همه این دوستان بر می دارم
No comments:
Post a Comment