Wednesday, August 13, 2014

اقتصاد جهانی و وارادت جنس بنجل


چند روز پیش یکی از دوستان سوال می‌کرد که چرا این تعداد بازیکن بی‌کیفیت خارجی وارد لیگ ایران می‌شود.

به نظرم رسید می‌شود روی این سوال با تأمل بیشتر فکر کرد و کلا آن را گسترش داد.

خوب اولین و منطقی‌ترین و سرراست‌ترین مسأله این است که سطح فوتبال و لیگ ما در همین حد است. ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که بازیکنان بزرگ دنیا به لیگی وارد شوند که تیم‌های اصلی آن توان پرداخت دستمزدهای بالا ندارند و بسیاری از این تیم‌ها در پرداخت هزینه‌های ابتدایی تیم‌شان درمانده‌اند و همیشه مقروض‌اند.

اما در همین‌جا ورود می‌کنم به بحث مستتر واردات این بازیکنان و آن هم این که چرا به جای این بازیکنان خارجی از بازیکنان مستعد ایرانی استفاده نمی‌شود.

آنچه اقتصاد کشورهای در حال توسعه را نسبت به کشورهای توسعه‌یافته جدا می‌کند؛ حضور بورژوازی ملی است. بورژوازی در کشورهای توسعه‌یافته علاوه بر آن که به خود سود می‌رساند، جهت‌گیری آن به سویی است که منافع ملی هم تأمین می‌شود. در مقابل، بورژوازی کشورهای در حال توسعه معمولا وابسته به اقتصاد جهانی است و سودش در گروی سودرسانی به خارجی‌هاست؛ به همین دلیل به آن بورژوازی کمپرادور (وابسته) می‌گویند. در اینجا واردکنندگان – که معمولا وابستگی‌های حکومتی هم دارند – از وارد کردن کالاهای خارجی انتفاع می‌برند و برای رسیدن به سود بیشتر، آمادگی نابود کردن تولیدگر داخلی را هم دارند. اگر به تحول بازار ایران (به عنوان مثالی از کشور در حال توسعه) توجه کنیم، جایگزینی کالای بی‌کیفیت خارجی را به خوبی می‌بینیم.

در مورد فوتبالیست‌ها هم همین موضوع صادق است. تیم پدیده مشهد بازیکن سی و یک ساله‌ای به خدمت گرفته است که در هشت ماه گذشته تیمی نداشته است. به این بازیکن ۱۸۰۰۰۰ دلار پرداخت می‌شود. طبیعتا در این سیستم نه فقط این بازیکن منتفع شده است که واسطه مرتبط هم پول خوبی به چنگ زده است؛ چرا که از هیچ پول ساخته است. هیچ بعید نیست که در ایران و در تیم پدیده هم فرد یا افرادی از این انتقال سود برده باشند. در اصل با جایگزینی یک بازیکن خارجی با یک ایرانی، افرادی به سود رسیده‌اند، اما در نگاه کلان این فوتبال ملی است که ضرر می‌کند.

همین را برای سایر عرصه‌های اقتصادی بسط بدهید.

 

Saturday, August 09, 2014

مهربانی


«ما که برای مهربانی آمده بودیم،

ما که برای مهربانی آمده بودیم،

چرا نتوانستیم خود با هم مهربان باشیم»

 

من جنگ‌ها دیدم

من عروسک کودک سرزمینم را بر آب‌های خلیج دیدم

من با سرفه‌های سرباز شیمیایی اشک ریختم

من با تنهایی کودکان رواندا لرزیدم

من با مردمان جنگ‌زده کابوس دیدم

 

من برای لبخندی آمده بودم

      از دهان کودکان دنیا

من برای محبتی گشته بودم

      از دستان مردمان دنیا

 

من رویایی دیده بودم

از صلح و دوستی و صمیمیت

 

اما دوباره پرسیدم

چرا ما که برای مهربانی آمده بودیم

خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم

 

و تو جوابم دادی

«نگران نباش

این حرص آدمی است که راهش را گم کرده است

این خودشیفتگی دل‌های نابالغان راه جفاست

 

ابرها اگر بگذرند،

دوباره آفتاب را خواهیم دید

اگر ما دوباره انسان شویم

اگر از کم بودن نترسی

و اگر تو خودت باشی»

Tuesday, August 05, 2014

دلتنگی‌های سینا یا چگونه یاد گرفتم وبلاگ بنویسم و زندگی را دوست بدارم

دوست نازنینی چند روز پیش با من در مورد یک کار فرهنگی در ایران صحبت می‌کرد. ایده‌هایی داشت که در مورد ایران چندان عملی نبود و طبیعتا دردسرش بیشتر از انرژی‌ای بود که برای این کار می‌گذاشت. از من می‌پرسید که به نظر من چکار کند تا دغدغه‌های فرهنگی خودش را مطرح کند. به نظرم رسید که وبلاگ‌نویسی کار خیلی جالبی است. دوست ما در هر جمعی وارد می‌شود، با توجه به دانش گسترده‌ای که در زمینه موسیقی دارد، جمع را مجذوب خودش می‌کند. در نتیجه، به نظرم رسید چه خوب است که این اطلاعات جامع را به صورت نوشتار در یک وبلاگ بنویسد و از این طریق اثربخشی بی‌بدیلی بر حوزه کاری خودش داشته باشد.
بعد از صحبت با این دوست، برای خودم این سوال پیش آمد که اصلا چرا وبلاگ بنویسیم و حتی پایه‌ای‌تر این که وبلاگ چی هست؟
آشنایی خود من با بلاگ (بلاگ مخفف دو واژه وِب و لاگ انگلیسی است) از طریق دوستان وبلاگ‌نویسی بود که در بیرون از فضای مجازی با آنها آشنا شده بودم. در اصل، من اول با امیرپویان و جادی و دکتر احمدنیا آشنا شدم و بعد بلاگ‌های آنها را خواندم. یا مثلا وقتی دیدم که لیشام بلاگ دارد، حتما هر از چندگاهی سری به آن می‌زنم. الان هم بیشتر از هر چیزی وبلاگ‌خوانی سر زدن به دغدغه‌های دوستان قدیمی است تا هر چیز دیگر. اما با صحبت‌هایی که با دوستان می‌کنم می‌بینم خیلی از این وبلاگ‌ها تأثیر اجتماعی قابل توجهی دارند. مثلا بلاگ حامد قدوسی را به واسطه دوستی با او می‌خوانم، اما تحلیل‌های اقتصادی حامد مورد توجه بسیاری هست و خواهد بود.
همین‌جا برای خودم وبلاگ‌ها را تقسیم‌بندی کردم. به نظرم وبلاگ‌ها می‌توانند بازه‌ی گسترده‌ای را در برگیرند؛ از یک سو می‌توانند بازتابنده‌ی خصوصی‌ترین ابعاد زندگی ما باشند مثل وبلاگ جیران که الان کمتر می‌خوانم تا مطالب کاملا تخصصی در یک حوزه خاص؛ مثل بلاگ عالی امیرحسین که اطلاعات وسیعی در مورد کیفیت و ابزار صوتی دارد.
نکته مشترک همه بلاگ‌ها در این خلاصه می‌شود که نویسنده یا نویسندگان در تعدادی پُست، دغدغه‌های خودشان را مطرح می‌کنند.
حالا به سوال اصلی رسیدم که چرا خودم بلاگ می‌نویسم. دیدم که در دوره‌های مختلف زندگی دلایل متفاوتی داشتم. حتی دوره‌هایی بوده که بلاگ‌نویسی باعث شده در زندگی شخصی متضرر بشم و برای دوره‌ی کوتاهی ننویسم، اما بعد از مدتی برگشتم تا بنویسم؛ چرا که نوشتن آرامم کرده بود. حرف‌هایی بوده که نزده‌ام و بعدا از این طریق مطرح کرده‌ام. هم‌چنین نوشتارهایی بوده است که می‌دانستم جایی چاپ نخواهد شد و در اینجا منتشر کرده‌ام. جالب اینجاست که برخی نوشته‌ها بعدا از روزنامه‌ها و وبلاگ‌های دیگر سردرآورده‌اند.
 از قضا بیشتر از هر کسی برای خودم می‌نویسم و احتمالا این پارادوکس بلاگ‌نویسی من هم بوده؛ چون معمولا وبلاگ‌نویسی بُعد اجتماعی گسترده‌ای دارد و دوستی‌های وبلاگی زیادی شکل می‌گیرد و حتی از دنیای مجازی خارج می‌شود و به دنیای واقعی می‌رسد.
اگر اهل این بازی‌های وبلاگی بودم، دوست داشتم که دوستان هم بنویسند که چی شد وبلاگ‌نویسی را شروع کردند.