روز پنجم سپتامبر روز مهمی برای آلمانی هاست. دقیقا چهل سال پیش گروه چریکی فراکسیون ارتش سرخ یکی از مهم ترین عملیات تروریستی خود را انجام داد که به نوعی منجر به مرگ موسسان گروه و در اصل نسل اول آنها شد. داستان از این قرار بود که تعدادی از نسل دومی های این سازمان هانس مارتین شلایر - رییس اتحادیه صنعت آلمان - را دزدیدند و در ازای آزادی وی خواهان آزادی نسل اولی ها شدند. علاوه بر این آدم ربایی تعدادی از همکاران فلسطینی گروه یکی از هواپیماهای لوفتانزا را ربودند تا فشار بیشتری بر دولت آلمان وارد کنند. بدین ترتیب وارد دوره ای می شویم که به آن می گویند «پاییز در آلمان»؛ نامی که فاس بیندر به فیلمش داد
پس از کش و قوس های زیاد گروگان های هواپیما آزاد می شوند و اعضای اصلی فراکسیون ارتش سرخ دستگیر می شوند. اما آنچه بسیار بحث به دنبال خود داشت مرگ مشکوک آندرس بادر و گودرون انسلین و جان کارل راسپه در زندان اشتوتگارت بود. روز هجدهم اکتبر - لحظاتی پس از پایان گروگان گیری هواپیما و پیدا شدن جسد شلایر - پلیس آلمان اعلام کرد که بادر و انسلین و راسپه در زندان
خودکشی کرده اند. مرگ هایی که به شدت مشکوک به نظر می رسند
در شماره اخیر هفته نامه اشپیگل به تفصیل در این مورد صحبت شده است، اما چیزی که برای من جالب بود همزمانی پنجم سپتامبر با تجمع حمایت از رضا شهابی است. رضا شهابی عضو سندیکای رانندگان شرکت واحد است که بیش از ده سال پیش فعالیت خود را آغاز کرد. مشکلات عینی باعث شد تا تعدادی از رانندگان شرکت واحد تشکلی مدنی و صنفی شکل بدهند تا خواسته های خود را مطرح کنند؛ اما این انجمن به شدت سرکوب شد. متاسفانه دولت ایران شکل گیری چنین سازمان مدنی را برنتافت و امروز ما به شدت نگران زندگی رضا شهابی هستیم. تفاوت در اینجاست که در جامعه ای مانند آلمان اگر راه مبارزه چریکی بسته شده است، کلیه فعالیت های اتحادیه ای و صنفی آزاد است. امیدوارم که دولت ایران سر عقل بیاید
No comments:
Post a Comment