در نوشتار پیشین فرصت نشد که بحث نوازنده را خیلی باز کنم. دوست دارم در مورد مفهوم آزادی در این پیشه بیشتر صحبت کنم
اول از همه بیاییم به آزادی با توجه به تقیدهایی که در جامعه وجود دارد نگاه کنیم. ما خواه ناخواه در جامعه محدودیت هایی داریم که بر ما اعمال می شود. بخشی از آنها از طریق فرهنگ درونی می شوند و بخش دیگری از طریق قانون و فشارهای اجتماعی بر ما اجبار می شوند. چند مثال ساده: دست نکردن در بینی یا باد در نکردن در جمع یا دزدی نکردن
همه اینها قوانین و فرهنگی هستند که ما را محدود می کنند؛ البته به نفع جامعه. در اصل، این قوانین و فرهنگ در طول زمان برای زیست جامعه تحول پیدا کرده اند. به همین دلیل قوانین و فرهنگ در جوامع مختلف با هم فرق دارند. این یک سوی ماجراست؛ سوی دیگر این است که قوانین و فرهنگ سوگیری و جهت دار است به نفع گروه حاکم در یک جامعه. بنابراین گروه های فرودست شانس کمتری برای ابراز و ظهور دارند
چند مثال: در گذشته ما با جامعه هایی رویرو بودیم که افراد مسن احترام بیشتری داشتند؛ این موضوع باعث شده بود که شرایط برای ابراز وجود کودکان و حتا جوانان سخت تر شود. این یک مساله فرهنگی بوده است و نفع آن به افراد مسن تر بوده است. در شرایط فعلی هم دیده می شود که مثلا در دادگاه ها افرادی که در راس قدرت هستند شانس بیشتری برای برنده شدن دارند
بنابراین این قوانین و فرهنگ حاکم از یک سو باعث قوام جامعه می شوند و از سوی دیگر اجبار به افراد اعمال می کنند
حالا برمی گردیم به نوازنده های خیابانی
نوازنده های خیابانی (در حالت کلی تر) هنرمند فعال در خیابان می تواند قوانین و فرهنگ را نادیده بگیرد و با آزادی عمل کند. به عنوان مثال نوازنده خیابانی می تواند قطعه ای که اجازه اجرای رسمی ندارد اجرا کند. از سوی دیگر این نوازنده چون در معرض قضاوت منتقدان هنری نیست، می تواند کلیشه های رایج را بشکند و با آزادی خاصی اجرای برنامه کند؛ کاری که برای نوازندگان حرفه ای ممکن نیست
فضای عمومی مفهوم دیگری است که در کار خیابانی تنیده شده است و نمی توان از آن جدا شود. نوازنده خیابانی در جایی کارش را اجرا می کند که مسیر زندگی و حرکت همگان است؛ یعنی نوازنده فضای عمومی را دگرگون می کند
یکی دیگر از نکات مهم کار خیابانی ایجاد امکان دیدار برابر در سطح جامعه است. آنچه که در غرب به عنوان تلاقی شناخته می شود. موسیقی خیابانی چون در سطح خیابان است؛ افرادی را در کنار هم جمع می کند که ممکن است در هیچ محفل هنری دوور هم جمع نشوند. افراد خاصی به اپرا می روند و افراد خاصی به کنسرت امیر تتلو می روند؛ ولی هر دوی این افراد در خیابان ممکن است به هنر خیابانی خیره شوند - مهم نیست که لذت می برند یا نه؛ مهم این است که دور هم هستند
در نهایت اینکه بی مکانی برای من خیلی پررنگ است. وقتی یک نفر به کاری یا مکانی وابسته است؛ نمی تواند رها کند و برود. از نظر تیوری نوازنده دوره گرد این مهم ترین وابستگی که ما داریم ندارد. حتا مهم تر از آن چون به زبان موسیقی سخن می گوید به زبان هم وابسته نیست