وقتی بی بی سی فارسی کارش را شروع کرد؛ من و یک سری از دوستان خیلی خوشحال شدیم. ساختار حرفه ای برنامه ها - از فیلم برداری گرفته تا اجرای مجریان و محتوای سطح بالا - که برگرفته از تجربه و علم بی بی سی بود؛ تقریبا در هیچ تلویزیون دیگری دیده نشده بود و به نظر من هنوز هم دیده نمی شود
آنچه باعث دل سردی دست کم من شد؛ حذف تدریجی نیروهایی بود که با نگاه عدالت محور و چپ گرا مسایل را تحلیل می کردند. نتیجه آن شد که بی بی سی ماهیت چند صدایی خود را از دست داد و از نظر محتوایی چیزی شد مثل تلویزیون فعلی ایران یا صدای آمریکا؛ در اصل با این اتفاق جذابیت محتوایی خودش را برای من از دست داد
دیروز بعد از مدت ها برنامه پرگار مناظره سروش و نگهدار را دیدم؛ با این امید که دو تا از انقلابی های آن زمان و پیشروهای آن دوره حرفی بزنند که بینندگان با دیدگاهی آشنا شوند؛ قدرت تحلیلی بیابند یا دست کم جمله ای با خود از برنامه به یادگار ببرند. متاسفانه نتیجه آن شد که بیش از پیش از این نظریه پردازان ناامید شدم. وقتی کسی ادعای نظریه پردازی دارد؛ باید بتواند در ساختاری منسجم نسبت به پدیده های اطراف خود روبرو شود و آنها را تحلیل کند
با مثالی از علوم طبیعی بحث را باز می کنم: وقتی با از فلسفه ارسطو سخن می گوییم؛ بدین معناست که او توانست در دوره خود از رعد و برق گرفته تا تیاتر را توضیح بدهد یا در سطح فلسفه علم فیزیک وقتی به فیزیک نیوتنی اشاره می کنیم؛ برای این است که او توانست در مورد نور و حرکت و ستاره ها نظریه خود را ارایه بدهد و درستی آن تایید شد
حالا با توجه به این دو مثال ساده به یک مورد چالشی اشاره می کنم: نظریه مارکس که ظاهرا این دو فیلسوف ایرانی هم اکنون منتقد آن هستند. مارکس جهان اجتماعی اطراف خود را دید و نظریه اش را بر مبنای مطالعه و مشاهده و تحقیق دنیای اطراف ارایه کرد. به همین دلیل توانست دلایل شورش های کارگری دوره خود و پس از آن را تبیین کند. اتفاقا مارکس جامعه شناس و اقتصاددان مورد وثوق علمی است و مو لای درزش نمی رود؛ اگر انتقاد علمی هم وارد شده است به مارکس فیلسوف است
حالا اگر به عقاید و مناظره سروش و نگهدار برگردیم می بینیم که اصلا بحث ها در سطح فلسفی نیست که به سطح مباحث راننده تاکسی برمی گردد که در جایگاه خودش محترم است؛ اما فلسفه نیست. پدربزرگ من هم بازاری بود و احتمالا خودش را نظریه پرداز می دانست. از او هم در مورد امور جاری مملکت سوال می کردیم؛ در مورد بودن یا نبودن شاه نظر خودش را داشت. در مورد اینکه اقتصاد اسلامی داشته باشیم هم حتما نظر می داد. مهم این است که نظرات اینگونه چون چارچوب فلسفی ندارد و منسجم نیست؛ اصلا نظریه نیست
به عنوان مثال، آقای سروش که مملکت دست او و دوستانش بوده است؛ حتما جایی اشتباه کرده است. به جای آنکه ریشه اشتباه را بیاید و دست کم نظریه اش را به شیوه ای علمی بازبینی کند، هم چنان در بند روشنفکر دینی و غیردینی است. فرخ نگهدار هم قربونش برم ماشاالله فکر می کند نظریه پرداز علمی فلسفه و علوم سیاسی است و تفاوت سوسیال دموکراسی و کمونیسم و سوسیالیسم را نمی داند و شاهکارش اینجاست که معتقد است که می شود آقای خامنه ای را متقاعد کرد که به سمت سوسیال دموکراسی برویم ! خداوندگار حفظش کناد
با این تفاسیر می خواهم بگویم که من هم فیلسوف جامع الشرایط هستم؛ سوالات خودتان را بپرسید
No comments:
Post a Comment