با توجه به این که تیم ملی به بحرین باخته است، احتمالا بحث دوگانه مربی فعلی و پیشین دوباره باز شده است
این موضوع برای من بهانه ای شده است که نگاهی به مفهوم و ساختار بیندازم. ساختار در علوم اجتماعی مفهومی نامفهوم است :) زیرا چیزی است که وجود دارد، ولی دیده نمی شود. به همین دلیل وقتی ما در مورد ساختار اجتماعی صحبت می کنیم، مجبور هستیم که مفاهیمی چون ارتباطات اجتماعی، روابط قدرت و ... را در در نظر بگیریم تا به نتیجه برسیم. ساختار اقتصادی هم همین حالت را دارد. ساختار اقتصادی هم ترکیبی از شرایط بیکاری، تولید ناخالص ملی و ... دارد
وقتی در مورد تغییرات کلان صحبت می کنیم، در بیشتر موارد منظور ما تغییرات ساختاری است. به عنوان مثال، وقتی در سال 1968 در فرانسه شورش های دانشجویی انجام می شود، آنها به این نتیجه می رسند که باید تغییرات ساختاری به وجود آورد تا شرایط بهتر شود. در مورد ایران هم چنین است: وقتی در مورد این موضوع صحبت می کنیم و می گوییم که فوتبال ایران سال هاست قهرمانی آسیا نداشته است یا در جام جهانی در گروهش صعود نکرده است یا اینکه در رده باشگاهی قهرمانی ندارد یا هر چیز دیگر؛ این بدان معناست که ما نیاز داریم ساختار ما تغییر کند
در اینجا چند تا بحث را باز می کنم:
اول اینکه؛ وقتی چنین تغییری را خواهانیم؛ نیاز به برنامه ریزی داریم. دست کم هرگز برنامه ای مدون از فدراسیون ندیده ام. اینکه ما اگر به جام جهانی برویم، رییس فدراسیون می گوید هدف ما رفتن به جام جهانی است؛ برنامه به حساب نمی آید. برنامه این است که الان ایشان بگوید ما طبق این برنامه می خواهیم در ده سال دیگر با این مراحل به فلان مرحله برسیم
پس فقدان برنامه اولین مشکل ماست
دوم اینکه تغییر مربی ذاتا تغییری ساختاری نیست. با یک مثال رادیکال بحث را واضح می کنم: فرض کنید در جایی زمین فوتبال وجود ندارد، بازیکن حرفه ای وجود ندارد، تعداد توپ محدود است، ورزشگاه استاندارد نیست و پولی هم نیست. حالا بهترین مربی دنیا که فرض کنیم اسمش سیناست را بیاوریم. چون شرایط ساختاری فراهم نیست، آن مربی موفق نمی شود و در بهترین حالت جرقه ای می زند و تمام می شود. کاری به این ندارم که فیلم ساخته می شود که ناگهان یک فرد تعییرات عظیمی به وجود می آورد؛ اما این مربوط به فیلم هاست؛ ما در واقعیت چنین حالتی نداریم. تغییر ساختاری با برنامه حاصل می شود
اضافه کنم که تغییر از کیروش به ویلموتس تغییری ساختاری نیست؛ چرا که سابقه و رزومه این دو مربی آنها را در یک سطح قرار می دهد. اگر به رزومه کیروش نگاه کنیم متوجه می شویم که با وجود سابقه طولانی در چند تیم معتبر سال هاست که قهرمانی یا عنوان خاصی بدست نیاورده است و آخرین قهرمانی اش مربوط به سوپرکاپ اسپانیا با ریال مادرید است. او در دو سالی که مربی ریال بود، عملا مقامی بدست نیاورد. موفقیت کیروش در جام های جهانی جوانان بسیار قدیمی است و شاید نشان دهنده توانایی کاری او در آن دوره و با جوانان است. ویلموتس جوان تر است و در تیم های کمتری سرمربی بوده است. گرچه با این تیم ها قهرمانی نداشته است؛ ولی او دو سال بهترین مربی کشور بلژیک و یک بار بهترین مربی جهان به انتخاب گلوب شد. در اصل، عناوین فردی ویلموتس با چند قهرمانی کیروش قابل مقایسه است. در اصل، هر دو جزو مربیان خوب هستند؛ اما ممتاز نیستند
سوم اینکه می خواهم تا حدی بندهای بالا را نقض کنم؛ اما با گذاشتن شروطی. یک مربی ممتار نمی تواند تغییر ساختاری به وجود بیاورد، اما می تواند تاثیرگذار باشد. مثال خوب آن فردی مثل گواردیولاست. او در هرکشوری می رود؛ باعث تغییر در سبک بازی تیم خود می شود و بطور غیر مستقیم تیم های ملی را هم تحت تاثیر قرار می دهد. منتها در این حالت باید دقت کنیم که شرایط برای تغییرات فراهم است و باشگاه ها حرفه ای هستند، ابزاری به نام بازیکن حرفه ای وجود دارد که آماده تغییرات است و در نهایت این که گواردیولا در سطح باشگاهی فرصت ایجاد تغییر دارد و مدت طولانی مشغول کار می شود. چرا راه دور برویم، مربی مانند برانکو که از نظر رزومه کاری جزو مربیان ممتاز نیست؛ وقتی در سطح باشگاهی و بلندمدت کار می کند، می تواند موجب تغییرات شود
مخلص کلام این که ما نیاز به تغییر ساختاری داریم و تغییر مربی یک تغییر ساختاری نیست و موجب آن نمی شود؛ در بهترین حالت یک مربی نخبه (و نه مربیان معمولی) می تواند در بلندمدت تاثیرگذار باشد
No comments:
Post a Comment