از جمادی مردم و نامی شدم
و ز نما مردم به حیوان بر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
و ز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر ز ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
مولوی - مثنوی - دفتر سوم
1 comment:
سلام ممنون برای شعر زیبای تناسخ
:)
Post a Comment