حقیقتش این سوالی که می پرسید چند لایه هست و به نوعی میشه در موردشون کتاب نوشت. از جمله کارهای صادق زیبا کلام مثل ما چگونه ما شدیم یا کارهای علی رضا قلی مثل جامعه شناسی نخبه کشی.
اگر کمی به بحث های تاریخی هم علاقه مند باشید تجدد و تجدد ستیزی رو توصیه می کنم.
یه سری مشکلات هست که فکر می کنم کلیه. مثلا این که حرف - نظر و عمل آدم ها به هم نمی خوره، در برخی تحقیقات روان شناسی اجتماعی بررسی شده. مثلا تو تحقیقی تو آمریکا از 150 تا رستوران پرسیدن که اگر یه زوج سیاه پوست وارد رستوران بشن اونها رو راه میدین، حدود 90 درصد گفتن نه. ولی وقتی در عمل زوج های سیاه پوست رفتن این رستوران ها، 4 درصد اونها رو راه ندادن. یعنی بین نظر و عمل حدود 90 درصد اختلاف. فکر می کنم این یکی از تحقیقاتی بود که خیلی از دانشمندان رو نسبت به تحقیقات کمی بدبین کرد. داستان های زیادی از این دست هست. بنابراین خیلی نمیشه روی این موضوع حرف زد که چرا این با اون جور در نمیاد.
در مورد آنچه که ایران به اون مبتلا شده و اسم هایی مثل عقب موندگی و عدم توسعه و مدرنیته ناقص و ... میشه داد باید عرض کنم که خیلی به دید اندیشمند بستگی داره. میشه به عامل خارجی اشاره کرد. در ساختار جهانی ما تولیدکننده مواد خام و نیروی انسانی متخصص هستیم، پس این سیستم منافع غربی ها رو تأمین میکنه، پس میمونه. عامل تاریخی این که ایران همیشه مورد حمله بوده - به خاطر مرکزیتی که داشته - پس نوعی احساس عدم اعتماد در مردم ایران وجود داشته، که الان بخشی از فرهنگ مردم ایران شده - ماها به همدیگه اعتماد نمی کنیم.
بحث منابع هست. از قدیم در ایران آب کمیاب بوده (برعکس ارو.پا که زمین کمیاب بوده) پس حکومت مستندی لازم بوده که مدیریت این منابع رو توزیع کنه. بنابراین حکومت مستبد یه واقعیت تاریخی در ایرانه. پس از کشف منابع نفتی در ایران، فاصله دولت - حکومت از مردم بیش از گذشته شده؛ چون دیگه دولت مرکزی نیازی به مردم نداره. جایگاهی شهروند غربی در دولتش داره، در ایران دیده نمیشه.
خلاصه این که تو سمساری نظریه های عدم توسعه ایران همه چی پیدا میشه :) حالا شما با توجه به دیدگاه خودتون یکی رو انتخاب میکنید
اگر کمی به بحث های تاریخی هم علاقه مند باشید تجدد و تجدد ستیزی رو توصیه می کنم.
یه سری مشکلات هست که فکر می کنم کلیه. مثلا این که حرف - نظر و عمل آدم ها به هم نمی خوره، در برخی تحقیقات روان شناسی اجتماعی بررسی شده. مثلا تو تحقیقی تو آمریکا از 150 تا رستوران پرسیدن که اگر یه زوج سیاه پوست وارد رستوران بشن اونها رو راه میدین، حدود 90 درصد گفتن نه. ولی وقتی در عمل زوج های سیاه پوست رفتن این رستوران ها، 4 درصد اونها رو راه ندادن. یعنی بین نظر و عمل حدود 90 درصد اختلاف. فکر می کنم این یکی از تحقیقاتی بود که خیلی از دانشمندان رو نسبت به تحقیقات کمی بدبین کرد. داستان های زیادی از این دست هست. بنابراین خیلی نمیشه روی این موضوع حرف زد که چرا این با اون جور در نمیاد.
در مورد آنچه که ایران به اون مبتلا شده و اسم هایی مثل عقب موندگی و عدم توسعه و مدرنیته ناقص و ... میشه داد باید عرض کنم که خیلی به دید اندیشمند بستگی داره. میشه به عامل خارجی اشاره کرد. در ساختار جهانی ما تولیدکننده مواد خام و نیروی انسانی متخصص هستیم، پس این سیستم منافع غربی ها رو تأمین میکنه، پس میمونه. عامل تاریخی این که ایران همیشه مورد حمله بوده - به خاطر مرکزیتی که داشته - پس نوعی احساس عدم اعتماد در مردم ایران وجود داشته، که الان بخشی از فرهنگ مردم ایران شده - ماها به همدیگه اعتماد نمی کنیم.
بحث منابع هست. از قدیم در ایران آب کمیاب بوده (برعکس ارو.پا که زمین کمیاب بوده) پس حکومت مستندی لازم بوده که مدیریت این منابع رو توزیع کنه. بنابراین حکومت مستبد یه واقعیت تاریخی در ایرانه. پس از کشف منابع نفتی در ایران، فاصله دولت - حکومت از مردم بیش از گذشته شده؛ چون دیگه دولت مرکزی نیازی به مردم نداره. جایگاهی شهروند غربی در دولتش داره، در ایران دیده نمیشه.
خلاصه این که تو سمساری نظریه های عدم توسعه ایران همه چی پیدا میشه :) حالا شما با توجه به دیدگاه خودتون یکی رو انتخاب میکنید
No comments:
Post a Comment