Friday, February 24, 2012

ادبیات خاص آقای خاص

مورینیو را آقای خاص می خوانند و این نام گویای بسیاری مسائل در مور مورینیو ست؛ اما علاقه مندم از این نام فاصله بگیرم و تحلیلی از رفتار آقای خاص داشته باشم که چندا ربطی به آقای خاص بودنش و عام است. بهانه این نوشتارم هم جمله تمسخرآمیز مورینیو در مورد داوران بازی گذشته رئال است که تلویحا هم جنس گرایان را مورد توهین قرار می دهد.
مورینیو از آن دسته مربیانی است که همیشه موفق هستند. کافی است به سال های فعالیت او نگاه کنیم تا ببینیم که در سطح باشگاهی در کشورهای پرتغال، انگلیس، ایتالیا و احتمالا امسال در اسپانیا قهرمان لیگ شده است. در ایتالیا و اسپانیا جام حذفی را فتح کرده است و هر دو جام معتبر اروپایی را در کارنامه ورزشی خود دارد. مورینیو در راه کسب این افتخارات، علاوه بر دانش فنی از عوامل دیگری استفاده می کند که با بسیاری معیارها چندان اخلاقی نیست، اما چون در جامعه ای زندگی می کنیم که در آن موفقیت مفهومی کلیدی است کمتر مورد بررسی قرار می گیرد. یکی از ترفندهای مهم مورینیو کارهای روان شناسانه او بر روی بازیکنان خود، بازیکنان و مربیان حریف و از همه مهم تر داوران است.
اگر دقت کنیم می بینیم که بازیکنان تیم های مورینیو با جان و دل بازی می کنند، بازیکنان تیم های حریف عصبی هستند و داوران مظنونان همیشگی بازی های مورینیو هستند. مورینیو به خصوص این ترفندها را در مقابل تیم هایی که از آنها ضعیف تر است (بطور خاص بارسلونا) بیش از دیگر تیم ها استفاده می کند. مورینیو آن قدر به داوران بازی های متقابل با بارسلونا تاخت تا داوارن بازی های امسال رئال پنالتی های بیشتری برای این تیم بگیرند و در صحنه های 50-50 به سود رئال سوت بزنند. تأثیر مهم دیگر مورینیو بر بارسلونا تغییر سلوک بارسلونایی ها در بازی های اخیرشان است. مورینیو به بازیکنان رئال دستور داده است که رفتار خشن در دستور کار خود قرار دهند و از رفتار موذیانه پرهیز نکنند. به همین دلیل، می بینیم که په په دست مسی را زیر پا له می کند. ژابی آلونسو مدام مشغول خطا کردن است؛ خطاهایی که اعصاب حریف را به هم بریزد. در کنار این خطاها بازیکنان چهره ای حق به جانب به خود می گیرند و همین باعث می شود تا جو بازی به سوی رئال برگردد. نکته مهم این که این حرکات مانند ویروسی است که دیگران را به خود مبتلا می کند. نتیجه آنکه مسی آرام و کم خطا به سمت په په می رود تا او را با خطا متوقف کند. ویروس اعتراض به داوری به گواردیولای متواضع و آرام منتقل می شود تا او هم در بازی ها اخیر داوری را عامل ناکامی بداند.
برای بسط این دیدگاه کافی است نگاهی به رفتار معترضان در ایران یا کشورهای دیگر داشته باشیم. در کل حکومت مرکزی در پی آن است که نیروهای مخالف را وارد حوزه ای کند که خود در آن قوی تر است؛ یعنی خشونت. همان طور که مورینیو تمایل دارد بازی تیکی تاکای بارسا را وارد حوزه ای کند که خشن و فیزیکی است تا برنده شود، حکومت ایران، آمریکا یا هر کشور دیگری تلاش می کند مخالفان دست به خشونت بزنند تا راه برای توجیه خشونت آنها باز شود.
نتیجه دوم از بحث مورینیو، بحث موفقیت در جامعه سرمایه داری است. جامعه سرمایه داری همان جایی است که "معشوقه یک مرد ثروتمند ارج و قرب بیشتری نسبت به همسر یک کارگر شرافتمند" دارد؛ چرا که موفقیت و پیروزی اخلاق را به پس می راند. بنابراین چندان عجیب نیست که در این جامعه برای موفقیت افراد دست به هر کاری بزنند، هرچند جامعه آن را غیراخلاقی بداند. وقتی ارزش اصلی آن موفقیت بود می شود هر کاری انجام داد و با وجود مخالفت های اولیه آن شخص در فهرست موفق ها وارد می شود و بعد الگو کامل است

Tuesday, February 21, 2012

کمی ملی گرایی هم لازم است

مدتی قبل مهرداد عمادی در سخنرانی خودش تلاش می کرد راه کاری برای بهبود اقتصاد ایران ارائه دهد. به نوعی بیشتر راه کارهایی که پیشنهاد کرد همان راه کارهای پیشنهادی نئولیبرال هاست که مدت هاست به انواع گوناگون تبلیغ و اجرا می شود. به نظرم رسید تأکید کنم که ملی گرایی بحث فراموش شده این افراد است. وقتی مصدق به قدرت می رسد، در فکر آن است که در چارچوب قانون حرکت می کند و اصلاحات خود را قانونی پیش می برد، اما در نهایت به کشور فکر می کند و راه کارها را بر مبنای ضروریات کشور انتخاب می کند. اما وقتی عمادی صحبت می کرد، به راحتی می گفت باید امکان ورود سرمایه های خارجی فراهم شود، شفافیت اقتصادی وجود داشته باشد و غیره. سپس اشاره کرد که یکی از پیش نیازهای آن بخشش همگانی است که هر ثروتی که هر کسی تا کنون بدست آورده است، به عنوان ثروت شخصی در نظر گرفته شود و کاری نداشته باشیم. ناخودآگاه به یاد مصدق می افتم که دست کم تلاش کرد با ایجاد گروه های تخصصی مالیات های معوقه را بگیرد و با این کار ساختار اقتصادی را اصلاح کند. متأسفانه آن چیزی که در نگرش این دوستان نئولیبرال دیده نمی شود، حداقلی از توجه به پیامدهای سیاست هاست؛ چیزی که باعث می شود آنها بلندگوی صرف سازمان های بین المللی و گاه شرکت های چندملیتی شوند

Friday, February 10, 2012

غیرت، پول، وفاداری، مردانگی، جامعه ما و گذار

این روزها بحث های زیادی در مورد تیم های فوتبال ما و بی پولی وجود دارد. یکی از قربانیان این بی پولی بازیکنان هستند که گاه دستمزدی دریافت نمی کنند و به همین دلیل مجبور هستند که اعتراضات خود را به شکلی بیان کنند. بعضی از آنها در مصاحبه های جنجالی خود مدیریت باشگاه را زیر سوال می برند و به مدیران می تازند؛ برخی ترجیح می دهند تا با اعتصاب و شرکت نکردن در تمرینات صدای اعتراض خود را بلند کنند و برخی نیز ترجیح می دهند روش دیگری را پیش بگیرند. از جمله این که روزهای اخیر شایعاتی مبنی بر کم فروشی ذوب آهنی در بازی با استقلال شنیده می شد. ترجیح می دهم وارد چگونگی اعتراض به عدم دریافت مطالبات نشوم؛ چرا که نیاز به بحث طولانی تری دارد و بحث هایی مانند این که چرا ما اتحادیه بازیکنان نداریم و ... قابل طرح است.
آنچه من برایم اهمیت دارد اظهارات بیرونی در مورد اعتراضات فوتبالیست هاست. به عنوان مثال، چندی قبل آذری - مدیرعامل اسبق ذوب آهن - در نامه ای تند بازیکنان ذوب آهن را محکوم کرد که گذشته خود را فراموش کرده اند و از یاد برده اند که در گذشته چه بوده اند و چه شده اند. تماشاگران هم در چند نوبت بازیکنان را به نداشتن غیرت و پول دوستی متهم کرده اند (از یاد نبرده ایم که تماشاگران ذوب آهن به بازیکنان پول نشان داده اند). بازیکنان قدیمی تیم هایی مثل پرسپولیس و استقلال در اظهاراتی بارها گفته اند که در زمان آنها پولی در فوتبال نبود و این روزها که بازیکنان پول زیادی می گیرند علاقه و عرق به پیراهن تیم خود ندارند. زیاده گویی نکنم؛ خلاصه این که این دسته بر این باورند که فوتبالیست ها قراردادهای گران قیمت دارند و به هر صورت باید بازی کنند؛ همچنین چون غیرت، مردانگی و وفا صفاتی مهم هستند، هر بازیکنی باید در هر شرایطی پایبند به باشگاه خود باشد و حتما بازی کند؛ حالا اهمیتی ندارد که دستمزدی بگیرد یا نه.
بحثی مشابه آن را بوردیو با مطالعات خودش در کابیلای الجزایر مطرح کرد. بوردیو متوجه شد که در اقتصادهای پیشاسرمایه داری (یا بهتر بگوییم غیرسرمایه داری) منطق سرمایه داری لزوما ساری و جاری نیست و کنشگران با منطق خاص جامعه خود فعالیت می کنند. و نمی توان با درنظر گرفتن سود فردی رفتار آنها را توضیح داد. حالا که منطق سرمایه داری در تمامی گوشه های زندگی ما وارد شده است می توان انتظار داشت که رفتارهای مشابهی دیده شود و نمی توان بازیکنان را به این راحتی تخطئه کرد. پارادوکسی که در اینجا مطرح است، این که جامعه در این مرحله گذار چگونه با این رفتارها کنار خواهد آمد و چه فرایندی برای این منظور طی خواهد شد.
بوردیو سی سال بعد از تحقیقات ابتدایی خود به کابیلا بر می گردد و تغییرات جامعه را مورد بررسی دوباره قرار می دهد. بوردیو متوجه شد که ارزش های جدیدی در جامعه به وجود آمده است، ارزش هایی که مطابق منطق سرمایه داری شکل گرفته است؛ اما لزوما مشابه سرمایه داری نیست. اتفاقی که در ایران هم خواهد افتاد، همین است: ارزش های جدیدی ساخته خواهد شد.
برای آن که مثال دیگری بزنم؛ می توانم به شرایط زنان در ایران اشاره کنم. زمانی زنان باید در خانه می ماندند و هر چه بر سرشان می آمد حق برگشتی نداشتند. حالا سوال این است که در جامعه ای مثل ایران - اگر زنی بتواند به لحاظ مادی خود را تأمین کند، و بخواهد - به هر دلیلی - طلاق بگیرد، جامعه چه برخوردی با او خواهد داشت

Thursday, February 02, 2012

برای علی اخوان


علی را چند روز پیش دستگیر کردند؛ دوست داشتم چیزی در این مورد بنویسم، اما چیزی بهتر از واگویه شعر کیفر احمد شاملو به نظرم نمی رسد.


در اينجا چهار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب در هر نقب چندين حجره
در هرحجره چندين مرد در زنجير ...


از اين زنجيريان يکتن زنش را در تب تاريک بهتاني به ضرب دشنه اي کشته است
از اين مردان يکي در ظهر تابستان سوزان نان و فرزندان خود را
بر سر برزن به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است
از اينان چند کس در خلوت يکروز باران ريز بر راه رباخواري نشسته اند
کساني درسکوت کوچه از ديوار کوتاهي به روي بام جسته اند
کساني نيم شب در گورهاي تازه
دندان طلاي مردگان را مي شکستند
من اما هيچ کس را در شبي تاريک و توفاني نکشته ام
من اما راه بر مرد ربا خواري نبسته ام
من اما نيمه هاي شب ز بامي بر سر بامي نجسته ام
در اينجا چهار زندان است به هر زندان دوچندان نقب
و در هر نقب چندين حجره در هر حجره چندين مرد در زنجير
در اين زنجيرنان هستند مرداني که
مردار زنان را دوست مي دارند
دراين زنجيريان هستند مرداني که در رويايشان هر شب
زني در وحشت مرگ از جگر بر مي کشد فرياد
من اما در زنان چيزي نمي يابم ...
گر آن همزاد را روزي نيابم ناگهان خاموش
من اما در دل کهسار روياهاي خود
جز انعکاس سرد آهنگ صبور اين علف هاي بياباني که مي دويند و
مي پوسند و مي خشکند و مي ريزند , با چيزي ندارم گوش
مرا گر خود نبود اين بند شايد با مدادي همچو يادي دور و لغزان
مي گذشتم از طراز خاک سرد پست
جرم اين است جرم اين است