این روزها بحث های زیادی در مورد تیم های فوتبال ما و بی پولی وجود دارد. یکی از قربانیان این بی پولی بازیکنان هستند که گاه دستمزدی دریافت نمی کنند و به همین دلیل مجبور هستند که اعتراضات خود را به شکلی بیان کنند. بعضی از آنها در مصاحبه های جنجالی خود مدیریت باشگاه را زیر سوال می برند و به مدیران می تازند؛ برخی ترجیح می دهند تا با اعتصاب و شرکت نکردن در تمرینات صدای اعتراض خود را بلند کنند و برخی نیز ترجیح می دهند روش دیگری را پیش بگیرند. از جمله این که روزهای اخیر شایعاتی مبنی بر کم فروشی ذوب آهنی در بازی با استقلال شنیده می شد. ترجیح می دهم وارد چگونگی اعتراض به عدم دریافت مطالبات نشوم؛ چرا که نیاز به بحث طولانی تری دارد و بحث هایی مانند این که چرا ما اتحادیه بازیکنان نداریم و ... قابل طرح است.
آنچه من برایم اهمیت دارد اظهارات بیرونی در مورد اعتراضات فوتبالیست هاست. به عنوان مثال، چندی قبل آذری - مدیرعامل اسبق ذوب آهن - در نامه ای تند بازیکنان ذوب آهن را محکوم کرد که گذشته خود را فراموش کرده اند و از یاد برده اند که در گذشته چه بوده اند و چه شده اند. تماشاگران هم در چند نوبت بازیکنان را به نداشتن غیرت و پول دوستی متهم کرده اند (از یاد نبرده ایم که تماشاگران ذوب آهن به بازیکنان پول نشان داده اند). بازیکنان قدیمی تیم هایی مثل پرسپولیس و استقلال در اظهاراتی بارها گفته اند که در زمان آنها پولی در فوتبال نبود و این روزها که بازیکنان پول زیادی می گیرند علاقه و عرق به پیراهن تیم خود ندارند. زیاده گویی نکنم؛ خلاصه این که این دسته بر این باورند که فوتبالیست ها قراردادهای گران قیمت دارند و به هر صورت باید بازی کنند؛ همچنین چون غیرت، مردانگی و وفا صفاتی مهم هستند، هر بازیکنی باید در هر شرایطی پایبند به باشگاه خود باشد و حتما بازی کند؛ حالا اهمیتی ندارد که دستمزدی بگیرد یا نه.
بحثی مشابه آن را بوردیو با مطالعات خودش در کابیلای الجزایر مطرح کرد. بوردیو متوجه شد که در اقتصادهای پیشاسرمایه داری (یا بهتر بگوییم غیرسرمایه داری) منطق سرمایه داری لزوما ساری و جاری نیست و کنشگران با منطق خاص جامعه خود فعالیت می کنند. و نمی توان با درنظر گرفتن سود فردی رفتار آنها را توضیح داد. حالا که منطق سرمایه داری در تمامی گوشه های زندگی ما وارد شده است می توان انتظار داشت که رفتارهای مشابهی دیده شود و نمی توان بازیکنان را به این راحتی تخطئه کرد. پارادوکسی که در اینجا مطرح است، این که جامعه در این مرحله گذار چگونه با این رفتارها کنار خواهد آمد و چه فرایندی برای این منظور طی خواهد شد.
بوردیو سی سال بعد از تحقیقات ابتدایی خود به کابیلا بر می گردد و تغییرات جامعه را مورد بررسی دوباره قرار می دهد. بوردیو متوجه شد که ارزش های جدیدی در جامعه به وجود آمده است، ارزش هایی که مطابق منطق سرمایه داری شکل گرفته است؛ اما لزوما مشابه سرمایه داری نیست. اتفاقی که در ایران هم خواهد افتاد، همین است: ارزش های جدیدی ساخته خواهد شد.
برای آن که مثال دیگری بزنم؛ می توانم به شرایط زنان در ایران اشاره کنم. زمانی زنان باید در خانه می ماندند و هر چه بر سرشان می آمد حق برگشتی نداشتند. حالا سوال این است که در جامعه ای مثل ایران - اگر زنی بتواند به لحاظ مادی خود را تأمین کند، و بخواهد - به هر دلیلی - طلاق بگیرد، جامعه چه برخوردی با او خواهد داشت
آنچه من برایم اهمیت دارد اظهارات بیرونی در مورد اعتراضات فوتبالیست هاست. به عنوان مثال، چندی قبل آذری - مدیرعامل اسبق ذوب آهن - در نامه ای تند بازیکنان ذوب آهن را محکوم کرد که گذشته خود را فراموش کرده اند و از یاد برده اند که در گذشته چه بوده اند و چه شده اند. تماشاگران هم در چند نوبت بازیکنان را به نداشتن غیرت و پول دوستی متهم کرده اند (از یاد نبرده ایم که تماشاگران ذوب آهن به بازیکنان پول نشان داده اند). بازیکنان قدیمی تیم هایی مثل پرسپولیس و استقلال در اظهاراتی بارها گفته اند که در زمان آنها پولی در فوتبال نبود و این روزها که بازیکنان پول زیادی می گیرند علاقه و عرق به پیراهن تیم خود ندارند. زیاده گویی نکنم؛ خلاصه این که این دسته بر این باورند که فوتبالیست ها قراردادهای گران قیمت دارند و به هر صورت باید بازی کنند؛ همچنین چون غیرت، مردانگی و وفا صفاتی مهم هستند، هر بازیکنی باید در هر شرایطی پایبند به باشگاه خود باشد و حتما بازی کند؛ حالا اهمیتی ندارد که دستمزدی بگیرد یا نه.
بحثی مشابه آن را بوردیو با مطالعات خودش در کابیلای الجزایر مطرح کرد. بوردیو متوجه شد که در اقتصادهای پیشاسرمایه داری (یا بهتر بگوییم غیرسرمایه داری) منطق سرمایه داری لزوما ساری و جاری نیست و کنشگران با منطق خاص جامعه خود فعالیت می کنند. و نمی توان با درنظر گرفتن سود فردی رفتار آنها را توضیح داد. حالا که منطق سرمایه داری در تمامی گوشه های زندگی ما وارد شده است می توان انتظار داشت که رفتارهای مشابهی دیده شود و نمی توان بازیکنان را به این راحتی تخطئه کرد. پارادوکسی که در اینجا مطرح است، این که جامعه در این مرحله گذار چگونه با این رفتارها کنار خواهد آمد و چه فرایندی برای این منظور طی خواهد شد.
بوردیو سی سال بعد از تحقیقات ابتدایی خود به کابیلا بر می گردد و تغییرات جامعه را مورد بررسی دوباره قرار می دهد. بوردیو متوجه شد که ارزش های جدیدی در جامعه به وجود آمده است، ارزش هایی که مطابق منطق سرمایه داری شکل گرفته است؛ اما لزوما مشابه سرمایه داری نیست. اتفاقی که در ایران هم خواهد افتاد، همین است: ارزش های جدیدی ساخته خواهد شد.
برای آن که مثال دیگری بزنم؛ می توانم به شرایط زنان در ایران اشاره کنم. زمانی زنان باید در خانه می ماندند و هر چه بر سرشان می آمد حق برگشتی نداشتند. حالا سوال این است که در جامعه ای مثل ایران - اگر زنی بتواند به لحاظ مادی خود را تأمین کند، و بخواهد - به هر دلیلی - طلاق بگیرد، جامعه چه برخوردی با او خواهد داشت
No comments:
Post a Comment