Friday, March 23, 2012

تعریف فلسفه در نگاه آلن بادیو / بدیو (Alain Badiou) / ق. دوم

سرمایه داری انسان را به توانایی ها و قابلیت های مادی محدود کرده و تقلیل داده است. پس از "مرگ خدا" (اشاره به نوشتار نیچه در "چنین گفت زرتشت" - سینا) خدای دیگری جانشین شده است. هم اکنون باید مصرف کننده و رقابت گر باشیم؛ در اصل باید خدایی و تسلط سرمایه داری و ارزش های آن را بپذیریم. بدیو معتقد است که سرمایه داری بیماری موقت انسانی است؛ زیرا انسان را به رقابت منفعل تقلیل داده است و فلسفه می تواند کمک کند تا این بیماری و سرطان شناسایی شود و از آن مهم تر نشان دهد که انسان ها دارای احساس و خلاقیت هستند.
کمونیسم تفکری بود که در قرن نوزدهم همزمان با سرمایه داری متولد شد و هدفش رسیدن به جامعه ای برابر بود که در آن مالکیت خصوصی و سرمایه نقشی نداشته باشد. کمونیسم در قرن بیستم به وسیله دولتی استبدادی و تروریست به قدرت رسید. اکنون وقت آن است که کمونیسم بدون فراموش کردن تجربیات قرن بیستم به ایده اصلی خود بازگردد. می توان سه مرحله برای تحول کمونیسم می توان بیان کرد:
1- نگاه یوتوپیایی در قرن نوزدهم
2- نگاه دولتی در قرن بیستم
3- دوره بازگشت به ایده کمونیسم بدون آنکه دولت دخالتی داشته باشد
در این دوره باید سرمایه داری را نقد کرد. سرمایه داری ادعا می کند که انسان ها تنها بر مبنای منافع خود عمل می کنند. اما تاریخ به ما نشان داده است که انسان ممکن است بر مبنای علاقه اش به زیبایی، دگرخواهی یا هر مسأله دیگری رفتار کند و در نتیجه تقلیل انسان به منافع و خودخواهی بیماری سرمایه داری است. فراموش نکنیم که بیشترین خشونت در حال حاضر از سوی سرمایه داری و مالکیت خصوصی اعمال می شود. آنچه بدیو از کمونیسم می فهمد این است که جهان دیگری ممکن است، جهانی که به شکلی دیگر شکل گرفته است

Thursday, March 22, 2012

تعریف فلسفه در نگاه آلن بادیو / بدیو (Alain Badiou) / ق. اول

تعریف فلسفه در نگاه آلن بادیو / بدیو (Alain Badiou)
اولین بار اسم آلن را از مراد فرهادپور و در سخنرانی اش در دانشگاه پلی تکنیک شنیدم. فرهادپور اشاره کوتاهی به بدیو کرد. کلا هم بدیو چندان در بین ایرانیان شهرتی نداشت و من هم زیاد پیگیر موضوع نشدم. هفته گذشته که آگهی حضور بدیو در آکادمی هنر را دیدم، لحظه ای تردید نکردم که به مناظره بدیو و میهالی وایدا – فیلسوف مجاری – بروم. بحث آنها در مورد نقش فلسفه در سیاست و به خصوص در دوره بحران فعلی و هم چنین آنترناتیو سرمایه داری بود. به نظرم گفتگوها ارزش انتشار دارد. فقط این توضیح را بدهم که سخنرانی را خلاصه می کنم و انتقادات و حواشی وایدا را نادیده می گیرم؛ چون به نظرم نقد قابل تأملی به نظرات بدیو نداشت و بیشتر به طرح پرسش هایی چون چگونه و چرا می خواست بدیو را به چالش بکشد.
فکر می کنم شوخی ابتدایی بدیو جالب بود. چون از او در مورد نقش دولت سوال شد و او به راحتی گفت که به دولت باور ندارد و برای تبلیغ این تفکر به 30 ماه زندان محکوم شده است و اتفاقا برای دفاع از همین نظر نزد ما آمده است.
در نگاه بدیو، فلسفه مستقل از سیاست و اجتماع است؛ اما همزمان از آن تأثیر می گیرد و بر آن تأثیر می گذارد. بدیو که خود را وفادار به سنت افلاطونی است، وظیفه فلسفه را مبارزه اجتماعی و سیاسی می داند. نکته مهم این که جهان سرمایه داری انسان را از یک موجود خلاق به مصرف کننده منفعل تبدیل کرده است و وظیفه اصلی فلسفه مبارزه با آن است. فلسفه در مورد حوزه های دیگر اظهار نظر می کند، مثلا بدیو بیان کرد که خودش مقالات زیادی در مورد ریاضیات و هنر نوشته است؛ بنابراین سیاست هم یکی از حوزه هایی است که مانند سایر حوزه ها مورد توجه فیلسوفان است. در اصل، فلسفه در مورد هر آنچه که باعث شکوفایی سوژه می شود، باید صحبت کند. سوال ابتدایی فلسفه از همان ابتدا این بوده است که سوژه به وسیله سیاست به اوج شکوفایی قابلیت های خود می رسد یا آنکه باعث می شود همه سوژه ها یکسان شوند. در مورد سرمایه داری دوباره می شود تأکید کرد که سوژه را تبدیل به ابژه کرده است و همه تر آن که در فرایند جهانی شدن سوژه / ابژه تبدیل به کالا شده است، کالاهایی که با هم رقابت می کنند و مصرف کننده صرف هستند، حتی مصرف کالاهای غیرمادی هم جزیی از خصوصیات این ابژه شده است. باز هم می شود تأکید کرد که سوال اساسی فلسفه این است که آیا انسان به سمت موجودی خلاق شدن می رود.
در مورد تعریف فیلسوف، بدیو معتقد است که فیلسوف کسی نیست که پاسخ سوالات و مشکلات اجتماعی-سیاسی- اقتصادی را بدهد، بلکه فیلسوف جهت می دهد، پیشنهاد طرح می کند؛ حال می شود جهت دهی و پیشنهادهای فیلسوف را نادیده گرفت. این موضوع اهمیتی ندارد. از زمان سقراط این وظیفه فیلسوفان بوده است که به آدم ها بگوید که آنها توانایی انجام کارهای مختلف دارند. موضوع اساسی این است که فلاسفه خود به این نتیجه برسند که جهان دیگری ممکن است و چنین باوری در مرحله اول نیازمند اقناع ذهنی است. نقطه ضعف اصلی تمامی انقلاب ها در سرزمین های عربی و شورش های اسپانیا و ایالات متحده این است که خودشان به جهان دیگر اعتقاد ندارند و در نتیجه شورش منفی هستند (منظور شورشی است که نمی داند چه می خواهد - سینا). بنابراین آنها به دنبال تغییر روابط انسانی نیستند و در نتیجه روابط پیشینی را تکرار می کنند

Thursday, March 15, 2012

عدالت و قوه قضاییه

فرض کنید در کشوری دور از ایران شخصی متهم به ارتکاب جرمی باشد. شخصی او را دستگیر می کند و از او بازجویی می کند. سپس علیه او اعلام جرم می کند و در نهایت همان شخص قضاوت می کند و مجازات او را تعیین می کند. برای آنکه کار هم زیاد سخت نباشد، خودش بر مبنای احساسش در آن لحظه میزان جرم را تعیین کند. نظر شما در مورد چنین نظام قضایی چیست؟ آیا می تواند به درستی عدالت را اجرا کند؟
یادم می آید در پایان نامه ای که نوشتم که احساس می کنم کسی به تخمش حساب نکرد :)، به این موضوع اشاره کردم که شرط پیشین توسعه اصلاح قوه قضاییه کشور است؛ که به نظر نمی رسد به این زودی ها انجام شود. بهانه یادآوری این داستان، برنامه نود این هفته بود.
عادل فردوسی پور یکی از چهره های مهم فوتبال ایران است و این که چرا دوست دارم برنامه اش ادامه پیدا کند را در مقاله ام برای روزنامه اعتماد حدود سه سال پیش نوشتم. اما اتفاقی که به تدریج برای فردوسی پور افتاده است، همان اتفاقی است که برای بسیاری نخبگان و در مکانیسمی مشابه برای دیکتاتورها می افتد. وقتی کسی در زمینه ای نخبه باشد، خودبخود دیگران برای او احترام زیادی قائل می شوند (البته دشمن هم پیدا می کند) و از سوی دیگر نوعی برتری بر دیگران پیدا می کند. نتیجه آنکه به این گمان می رسد که محق است در مورد تمامی مسائل اظهار نظر کند و حرفش درست است. همان طور که گفتم این مکانیسم به شکلی دیگر در مورد دیکتاتورها اتفاق می افتد.
فردوسی پور این هفته برنامه ای در مورد فوتسال نشان داد و در ابتدا تأکید کرد که کسی باید به این فوتبال رسیدگی کند. پس از آن بازیکنانی را متهم به کم کاری کرد. در عین حال توهین های مستقیم مسوولان دو تیم را به شکلی گزینشی پخش کرد. به شخصه منزجر شدم از حرف هایی که مربیان در مورد همدیگر زدند. اوج شاهکار فردوسی پور هنگامی بود که لب خوانی بازیکنان را پخش کرد. عملی که به این راحتی نمی توان ثابت کرد، با لب خوانی احتمالی بازیکنان می خواست ثابت کند. در نهایت هم با لحنی که بیننده را به این نتیجه می رساند که حتما تبانی شده است، گفت که اگر تبانی شده است باید هر چهار تیم را محروم کرد و تیم حفاری را قهرمان لیگ اعلام کرد. این روند دقیقا همان چیزی است که در ابتدای نوشتار اشاره کردم. بازپرس و دادستان و قاضی همه یک نفر هستند. اثبات تبانی روندی طولانی دارد و نیاز به تحقیقات زیاد دارد و مجازات آن هم مشخص است و در قانون آمده است، جناب فردوسی پور شما که قاضی نیستید از همان ابتدا متهم را مجرم می کنید و حکم مجازات تعیین می کنید.
برای رسیدن به عدالت خوب است که احساس را کنترل کنیم؛ کاری که فردوسی پور فراموش کرده است و پیشتر در مورد جریان شیث و نصرتی به آن اشاره کردم. البته همان طور که حدس می زنید این اشکال به فردوسی پور وارد نیست و دیگرانی هم هستند که در همین روند قضایی کار می کنند و تصمیمات مهم زیادی می گیرند

Monday, March 12, 2012

رادیو زنده است

با ورود تلویزیون رادیو جایگاه خود را از دست داد. بسیاری از مردم ترجیح می دادند که برای سرگرمی و اخبار از تلویزیون استفاده کنند. طبیعتا وقتی امکانات سرگرمی جدیدی مانند سایت های اینترنتی و بازی های رایانه ای به بازار آمد، رادیو بیش از پیش مهجور ماند. اما برای این روزها، رادیو - البته نه شکل سنتی آن یکی از مهم ترین سرگرمی های من شده است. بعد از آن که دوستان خوبم رادیو فنگ را تولید کردند و من روزهای شنبه با ولع بسیار منتظر آن هستم، جادی عزیز هم رادیو گیگ را راه اندازی کرده است و به کارهای هفتگی من، یک کار دیگر اضافه شده است :) باید به آن گوش کنم، وگرنه خوابم نمی برد.
این دوستان به ما یادآوری می کنند، فقط شکل آن عوض شده است.

به افتخار جادی عزیز و رادیو گیگش

Friday, March 02, 2012

ترسم نرسی به کعبه

ایران با قطر بازی دارد؛ اما هم و غم گزارشگر بازی و تعدادی از بازیکنان این است که بحرین صعود نکند. ما هنوز در پی انتقام آن بازی هستیم که ده سال پیش برگزار شد و آنها ما را بردند. به جای آن که از فوتبال مان لذت ببریم، کار تاکتیکی کنیم، ضعف های دفاعی مان را بشناسیم، دردمان این است که بحرین بالا نرود.
نمی دانم خاتمی در انتخابات مجلس شرکت کرده است یا نه؛ اما حواشی آن به شدت برایم برجسته شده است. عده ای از دوستان او را بزدل و ترسو و ... می نامند. این اشکال ماست؛ نمی توانیم از زندگی لذت ببریم؛ چون هنوز در پی انتقام و هم رای کردن دیگران با خودمان هستیم.
این درد ماست؛ دردی که حتی اگر ببریم، حتی اگر انتخاباتمان آزاد باشد، اقتصاد خوبی داشته باشیم، کارلوس کیروش مربی مان باشد، نمی گذارد از زندگی لذت ببریم: می خواهیم انتقام بگیریم و می خواهیم آدم ها آنی باشند که ما می خواهیم.
از زندگی لذت ببرید؛ باور کنید اگر این کار را بکنید بزرگ ترین ضربه را به دیکتاتورها زده اید - این خندانک را هم به افتخار جادی اضافه می کنم
:)