تعریف فلسفه در نگاه آلن بادیو / بدیو (Alain Badiou)
اولین بار اسم آلن را از مراد فرهادپور و در سخنرانی اش در دانشگاه پلی تکنیک شنیدم. فرهادپور اشاره کوتاهی به بدیو کرد. کلا هم بدیو چندان در بین ایرانیان شهرتی نداشت و من هم زیاد پیگیر موضوع نشدم. هفته گذشته که آگهی حضور بدیو در آکادمی هنر را دیدم، لحظه ای تردید نکردم که به مناظره بدیو و میهالی وایدا – فیلسوف مجاری – بروم. بحث آنها در مورد نقش فلسفه در سیاست و به خصوص در دوره بحران فعلی و هم چنین آنترناتیو سرمایه داری بود. به نظرم گفتگوها ارزش انتشار دارد. فقط این توضیح را بدهم که سخنرانی را خلاصه می کنم و انتقادات و حواشی وایدا را نادیده می گیرم؛ چون به نظرم نقد قابل تأملی به نظرات بدیو نداشت و بیشتر به طرح پرسش هایی چون چگونه و چرا می خواست بدیو را به چالش بکشد.
فکر می کنم شوخی ابتدایی بدیو جالب بود. چون از او در مورد نقش دولت سوال شد و او به راحتی گفت که به دولت باور ندارد و برای تبلیغ این تفکر به 30 ماه زندان محکوم شده است و اتفاقا برای دفاع از همین نظر نزد ما آمده است.
در نگاه بدیو، فلسفه مستقل از سیاست و اجتماع است؛ اما همزمان از آن تأثیر می گیرد و بر آن تأثیر می گذارد. بدیو که خود را وفادار به سنت افلاطونی است، وظیفه فلسفه را مبارزه اجتماعی و سیاسی می داند. نکته مهم این که جهان سرمایه داری انسان را از یک موجود خلاق به مصرف کننده منفعل تبدیل کرده است و وظیفه اصلی فلسفه مبارزه با آن است. فلسفه در مورد حوزه های دیگر اظهار نظر می کند، مثلا بدیو بیان کرد که خودش مقالات زیادی در مورد ریاضیات و هنر نوشته است؛ بنابراین سیاست هم یکی از حوزه هایی است که مانند سایر حوزه ها مورد توجه فیلسوفان است. در اصل، فلسفه در مورد هر آنچه که باعث شکوفایی سوژه می شود، باید صحبت کند. سوال ابتدایی فلسفه از همان ابتدا این بوده است که سوژه به وسیله سیاست به اوج شکوفایی قابلیت های خود می رسد یا آنکه باعث می شود همه سوژه ها یکسان شوند. در مورد سرمایه داری دوباره می شود تأکید کرد که سوژه را تبدیل به ابژه کرده است و همه تر آن که در فرایند جهانی شدن سوژه / ابژه تبدیل به کالا شده است، کالاهایی که با هم رقابت می کنند و مصرف کننده صرف هستند، حتی مصرف کالاهای غیرمادی هم جزیی از خصوصیات این ابژه شده است. باز هم می شود تأکید کرد که سوال اساسی فلسفه این است که آیا انسان به سمت موجودی خلاق شدن می رود.
در مورد تعریف فیلسوف، بدیو معتقد است که فیلسوف کسی نیست که پاسخ سوالات و مشکلات اجتماعی-سیاسی- اقتصادی را بدهد، بلکه فیلسوف جهت می دهد، پیشنهاد طرح می کند؛ حال می شود جهت دهی و پیشنهادهای فیلسوف را نادیده گرفت. این موضوع اهمیتی ندارد. از زمان سقراط این وظیفه فیلسوفان بوده است که به آدم ها بگوید که آنها توانایی انجام کارهای مختلف دارند. موضوع اساسی این است که فلاسفه خود به این نتیجه برسند که جهان دیگری ممکن است و چنین باوری در مرحله اول نیازمند اقناع ذهنی است. نقطه ضعف اصلی تمامی انقلاب ها در سرزمین های عربی و شورش های اسپانیا و ایالات متحده این است که خودشان به جهان دیگر اعتقاد ندارند و در نتیجه شورش منفی هستند (منظور شورشی است که نمی داند چه می خواهد - سینا). بنابراین آنها به دنبال تغییر روابط انسانی نیستند و در نتیجه روابط پیشینی را تکرار می کنند
اولین بار اسم آلن را از مراد فرهادپور و در سخنرانی اش در دانشگاه پلی تکنیک شنیدم. فرهادپور اشاره کوتاهی به بدیو کرد. کلا هم بدیو چندان در بین ایرانیان شهرتی نداشت و من هم زیاد پیگیر موضوع نشدم. هفته گذشته که آگهی حضور بدیو در آکادمی هنر را دیدم، لحظه ای تردید نکردم که به مناظره بدیو و میهالی وایدا – فیلسوف مجاری – بروم. بحث آنها در مورد نقش فلسفه در سیاست و به خصوص در دوره بحران فعلی و هم چنین آنترناتیو سرمایه داری بود. به نظرم گفتگوها ارزش انتشار دارد. فقط این توضیح را بدهم که سخنرانی را خلاصه می کنم و انتقادات و حواشی وایدا را نادیده می گیرم؛ چون به نظرم نقد قابل تأملی به نظرات بدیو نداشت و بیشتر به طرح پرسش هایی چون چگونه و چرا می خواست بدیو را به چالش بکشد.
فکر می کنم شوخی ابتدایی بدیو جالب بود. چون از او در مورد نقش دولت سوال شد و او به راحتی گفت که به دولت باور ندارد و برای تبلیغ این تفکر به 30 ماه زندان محکوم شده است و اتفاقا برای دفاع از همین نظر نزد ما آمده است.
در نگاه بدیو، فلسفه مستقل از سیاست و اجتماع است؛ اما همزمان از آن تأثیر می گیرد و بر آن تأثیر می گذارد. بدیو که خود را وفادار به سنت افلاطونی است، وظیفه فلسفه را مبارزه اجتماعی و سیاسی می داند. نکته مهم این که جهان سرمایه داری انسان را از یک موجود خلاق به مصرف کننده منفعل تبدیل کرده است و وظیفه اصلی فلسفه مبارزه با آن است. فلسفه در مورد حوزه های دیگر اظهار نظر می کند، مثلا بدیو بیان کرد که خودش مقالات زیادی در مورد ریاضیات و هنر نوشته است؛ بنابراین سیاست هم یکی از حوزه هایی است که مانند سایر حوزه ها مورد توجه فیلسوفان است. در اصل، فلسفه در مورد هر آنچه که باعث شکوفایی سوژه می شود، باید صحبت کند. سوال ابتدایی فلسفه از همان ابتدا این بوده است که سوژه به وسیله سیاست به اوج شکوفایی قابلیت های خود می رسد یا آنکه باعث می شود همه سوژه ها یکسان شوند. در مورد سرمایه داری دوباره می شود تأکید کرد که سوژه را تبدیل به ابژه کرده است و همه تر آن که در فرایند جهانی شدن سوژه / ابژه تبدیل به کالا شده است، کالاهایی که با هم رقابت می کنند و مصرف کننده صرف هستند، حتی مصرف کالاهای غیرمادی هم جزیی از خصوصیات این ابژه شده است. باز هم می شود تأکید کرد که سوال اساسی فلسفه این است که آیا انسان به سمت موجودی خلاق شدن می رود.
در مورد تعریف فیلسوف، بدیو معتقد است که فیلسوف کسی نیست که پاسخ سوالات و مشکلات اجتماعی-سیاسی- اقتصادی را بدهد، بلکه فیلسوف جهت می دهد، پیشنهاد طرح می کند؛ حال می شود جهت دهی و پیشنهادهای فیلسوف را نادیده گرفت. این موضوع اهمیتی ندارد. از زمان سقراط این وظیفه فیلسوفان بوده است که به آدم ها بگوید که آنها توانایی انجام کارهای مختلف دارند. موضوع اساسی این است که فلاسفه خود به این نتیجه برسند که جهان دیگری ممکن است و چنین باوری در مرحله اول نیازمند اقناع ذهنی است. نقطه ضعف اصلی تمامی انقلاب ها در سرزمین های عربی و شورش های اسپانیا و ایالات متحده این است که خودشان به جهان دیگر اعتقاد ندارند و در نتیجه شورش منفی هستند (منظور شورشی است که نمی داند چه می خواهد - سینا). بنابراین آنها به دنبال تغییر روابط انسانی نیستند و در نتیجه روابط پیشینی را تکرار می کنند
No comments:
Post a Comment