چند سال
اخیر و به خصوص از سال ۲۰۱۳ شاهد تغییر پارادایم در شیوه بازی تیمها هستیم. اگر
اسپانیاییها با تیکیتاکاشان همگان رو مسحور کردند و استراتژی تصاحب توپ بدل به
تفکر غالب شد، روند چمپینزلیگ و شروع جام جهانی نشان داد که تیمها به دنبال
تغییرات هستند.
در جام
جهانی چند نکته بارز بوده است. اول این که ضربات شروع مجدد یا به قول آلمانیها
موقعیتهای استاندارد اهمیت زیادی دارد و تیمها تمرینات زیادی روی ضربات کرنر و
خطاهای نزدیک
محوطه هجده قدم دارند. تعداد قابل توجهی از گلهای جام از روی این
گونه ضربات به دست آمده است. این موضوع به خصوص برای تیمهای ملی که برخلاف تیمهای
باشگاهی فرصت کمتری برای تمرین و هماهنگی دارند، اهمیت ویژهای دارد. دوم این که
برخلاف ایده تیکیتاکا که تیم صاحب توپ با گرداندن مداوم توپ در پی یافتن فضایی
خالی برای حمله به دروازه حریف است، تیمها تلاش میکنند با سرعت بالا و با کمینه
حمل توپ به دروازه حریف برسند. به همین دلیل، برخلاف دورههای گذشته پاسهای بلند
و ریسکی بسیار بیشتر شده است. دیگر اهمیت ندارد که توپ لو نرود، آنچه اهمیت دارد
این که توپ به شکلی به دروازه حریف برسد. حمله میتواند از جناحین برنامهریزی شود
یا این که پاس تودر در مرکز دفاع حریف باشد، مهم این که زودتر به دروازه حریف
برسیم.
پیامدهای چنین تفکری فوتبال سریعتر، پراشتباهتر و پرگلتر
بوده است. شاید برای خیلیها سوال باشد که چرا تعداد گل به خودیها در جام افزایش
یافته است. دلیل اصلی آن، افزایش سرعت بازی و شیوه جدید سازماندهی تیمهاست. سرعت
گردش توپ بالا رفته است؛ پس مدافعان فرصت کمتری برای جایگیری در نقاط مناسب دارند.
از سوی دیگر، چون هدف رسیدن به دروازه حریف با زمان کمتر است، مدافعان هم در بازیسازی
شرکت میکنند و در نتیجه احتمال نبودن در محل دفاعی مورد نظر افزایش مییابد. وقتی
فشار روی بازیکن بیشتر شود، درصد اشتباه هم بیشتر میشود.
No comments:
Post a Comment