ماکس وبر از نظر زمانی دومین جامعهشناسی که به مفهوم نابرابری در جامعه پرداخت. از آنجایی که او مفهوم طبقه مارکس را بسط داد، بسیاری نظریه او را پاسخی به مارکس میدانند؛ در حالی که وبر نظریه مارکس را مورد استفاده قرار داد و علاوه بر نابرابری اقتصادی تلاش کرد نابرابری در حوزههای اجتماعی و سیاسی را هم بطور علمی تحلیل کند. بنابراین نباید سریعا نتیجهگیری کرد که وبر قصد پاسخ دادن به مارکس را داشته است؛ بلکه قصد وبر تحلیل نابرابری در جامعه بوده است. کما این که در گذر زمان جامعهشناسان بسیاری نظریه این دو را با هم ترکیب کردند و نظریه ترکیبی کارامدی ساختند. مهمترین این افراد پیر بوردیوست که نظریهاش ترکیبی کارآمد از نظریههای مارکس و وبر است
علاوه بر این، وبر به همراه مارکس و دورکهایم کلاسیکهای جامعهشناسی هستند و در نتیجه در هر حوزهای وارد شویم رد پای این سه غول را میبینیم. وبر در کتاب اقتصاد و جامعه به تفصیل در مورد حوزههای مختلف جامعه نوشته است. کتاب بسیار حجیم است و حدود هشتصد صفحه دارد، اما اگر کسی میخواهد جامعهشناس خوبی شود بد نیست آن را بخواند. با مطالعه این اثر متوجه میشویم وبر چقدر عمیق فکر میکند
وبر سه مفهوم اصلی برای بیان نابرابری دارد: طبقه، جایگاه و حزب. برای وبر بحث اصلی بر روی تقسیم قدرت در جامعه است. «قدرت» بدین معناست که یک فرد دیگران را برخلاف خواستهشان به انجام یک کار وادار کند. برای این که ساختار قدرت را بتوانیم در یک جامعه مشخص کنیم باید این سه عنصر را تعریف کنیم
طبقه به خودی خود برای وبر یک سازمان یا گروه متشکل نیست، بلکه شرایط اولیه شکلگیری یک گروه را مشخص میکند. برای وبر طبقه گروهی از افراد هستند که شانسهای زندگی مشابهی دارند. این شانسهای مشابه به صورت علاقه افراد در تملک مال و اموال یا کسب مهارتهای اقتصادی است نمود پیدا میکند. علاوه بر این بازار نقشی تعیینکننده دارد. ارزش مهارتهای اکتسابی افراد یا دارایی آنها در بازار تعیین میشود
خلاصه این که سه عنصر اشتراک شانسهای زندگی، دغدغههای مربوط به مالکیت و مهارتهای اکتسابی و شرایط بازار نقش اساسی در تعریف طبقه دارند که وبر به آن موقعیت طبقهای میگوید
No comments:
Post a Comment