وقتی تغییرات متناوب مربیان لیگ یک را می بینم یاد سریال های درپیتی تلویزیونی آمریکایی می افتم
توی پرانتز بگویم که در زبان انگلیسی به این سریال ها برنامه صابونی می گویند. دلیل اصلی هم اینجاست که با ورود رادیو ساخت سریال های روزانه شروع شد و اسپانسر اصلی آنها شرکت پروکتر و گامبل بود که به واسطه تولید مواد شوینده از جمله تاید شهرت دارد. بعدها که سریال های تلویزیونی روزانه ساخته شد، باز هم آنها تامین کننده مالی و حامی سریال ها بودند و در دهه پنجاه از آنها به عنوان سرمایه گذار اصلی یاد می شده است؛ بنابراین نام سوپ اوپرا بر روی آنها باقی مانده است
نکته اینجاست که این سریال ها بسیار در پیت هستند و نویسنده ها برای سرگرم کردن و هیجان دادن به ماجرا هر اتفاقی را وارد داستان می کند. اگر مثل من به شغل فروشندگی سیگار مشغول باشید و ورود مداوم مشتری اجازه تمرکز برای مطالعه عمیق به شما ندهد و از طرف دیگر حساب مجانی آمازون برای دیدن فیلم داشته باشید، ممکن است هوس کنید یکی از سریال های در پیت را ببینید. صادقانه بگویم؛ بعد از دیدن یکی از این سریال ها از خودم پرسیدم چطور مردم این داستان را باور می کنند؛ اما به کمونیسم اعتقادی ندارند؛ دست کم نگاه مارکس مبنای علمی داشته است
بماند؛ خیلی کوتاه سعی می کنم یکی از این سریال ها را مرور کنم تا شباهت آن با لیگ مشخص شود
در این سریال زندگی چهار زن که با هم دوستند دنبال می شود: اولی بسیار خوشبخت و خوشحال و مزدوج است و در یک دفتر وکالت کار می کند (الف)؛ دومی مادری دارای فرزند است که شوهرش فوت کرده است و مغازه ای دارد و زندگی اش و جانش همان دختر است (ب)؛ سومی دکتر روان پزشکی است که با یکی از بیمارهایش که در حال مرگ است رابطه دارد(پ) و چهارمی خواهر الف است که آزاد است و رابطه های جنسی متعدد دارد و هر کس را می خواهد به دست می آورد و در یک بنگاه معاملات ملکی کار می کند و اتفاقا یکی از معشوق هایش رییسش است (ت)
اولین هیجان داستان در اینجاست که الف و شوهرش می خواهند بچه دار شوند ولی نمی شود و دکتربه شوهر (ش) می گوید که احتمالا تقصیر اوست و همین موضوع باعث سرخوردگی ش می شود. الف که می خواهد ش را سر حال بیاورد یک لباس سکسی می خرد و پیش ش می رود. ولی ش که شغلش آشپز است؛ او را پس می زند. الف که ناراحت شده است؛ می رود و با یکی از همکارهایش رابطه جنسی برقرار می کند! کلا هر کس زندگی اش خوب است ممکن است با یکی بخوابد
معلوم می شود که شوهر ب نمرده است و در شهر دیگری ازدواج کرده است و صاحب بچه است. زن وی قصد اخاذی از ب را دارد و در ابتدا موفق می شود؛ چون ب پس از مرگ شوهرش از بیمه پول گرفته است و در صورتی که مشخص شود دروغ است آن وقت باید پول را پس بدهد. بماند که ب در این میان با یک مرد بسیار خوب آشنا می شود و با او رابطه دارد. اما شوهرش که می آید با او بهم می زند و به این فکر می کند که با شوهرش زندگی کند؛ امااااا ناگهان دلش برای بچه شوهرش از آن یکی زن می سوزد و به شوهرش می گوید که برو پیش آنها
پ پس از مرگ معشوق \ مریضش دچار مشکل می شود. چون زن طرف فهمیده است که او با شوهرش رابطه داشته است و از طرف دیگر مدعی می شود که مورفین خودکشی بیمار را او تزریق کرده است و بدین تریب باعث مرگ او شده است. در این میان پسر آن بیمار هم با پ سکس دارد. البته این در مقابل اتفاقات آینده چیزی نیست
ت دچار چالش عجیبی است؛ با توجه به تغییراتی که در شرکت آنها به وجود آمده است؛ رییس ایتالیایی دارد که نمی تواند مثل دیگران بدست بیاورد و از این موضوع بی قرار است. در این میان با دختر همجنس گرایی آشنا می شود و بخاطر این که او را از از دست پاتنر کنترل گرش نجات دهد با او وارد رابطه می شود. در این میان که با این دختر زندگی می کند و رابطه دارد؛ موفق می شود که با رییسش سکس داشته باشد. در نتیجه این رابطه اش به هم می خورد
بشونید از الف که چه پیش آمدی برایش اتفاق افتاد. بعد از سکس با همکار شوهرش به گه خوردن می افتد و در نتیجه با هم زندگی خوشی دارند تا اینکه الف متوجه می شود که باردار است و حدس بزنید چی ؟؟؟ معلوم نیست پدر بچه کیست. این موضوع آزارش می دهد و سعی می کند که با آزمایش ژنتیک تشخیص دهند که بچه کیست. اما این موضوع شش هفته طول می کشد. از آنجایی که وجدانش درد می کند جریان را به شوهرش می گوید؛ و خیلی عجیب است که شوهرش ناراحت می شود و می خواهد بداند بچه از کیست. الف می گوید که تو باید مرا بخواهی و نه اینکه پدر بچه برایت مهم باشد. ش ناراحت می شود و می رود
بشنوید از ب که بعد از رد کردن شوهر و دوست پسر قبلی می خواهد رابطه جدیدی شروع کند (کلا ب نماد مادر خوب و دلسوز و خانواده دوست است در این داستان). با یک هنرمند آشنا می شود و با او نرد عشق می بازد. بعدا معلوم می شود که این هنرمند که اتفاقا در حین سکس با او یک تابلوی هنری زیبا با هم کشیده اند؛ در اصل پلیس است و به دنبال دستگیری شوهرش است که الان معلوم نیست کجاست و مدتی است با تبهکاران همکاری دارد. خلاصه از دست هنرمند \ پلیس هم ناراحت می شود و با مدیر مدرسه دخترش آشنا می شود. در این میان شوهرش می آید و با او می خوابد و بعدش چون احساس ناامنی می کند از آن پلیس می خواهد که بیاید و مواظبش باشد و با او هم می خوابد و در ضمن با مدیر مدرسه دخترش هم هست - به جان مادرم راست میگم و همه این اتفاقات در سریال می افتد
برسیم به داستان پ. پ مدتی است که ناراحت است و چون خیلی محجوب است نمی تواند رابطه یا حتی سکس با کسی داشته باشد؛ بنابراین وارد این بازی می شود که به آن نقش بازی کردن می گویند. می رود به یک هتل و با همه می خوابد. این میان یکی پیدایش می کند و می گوید که او ایدز داشته است و او باید آزمایش دهد. وقتی آزمایش می دهد دکترش به او می گوید که خون او را آزمایش کرده اند و الان دکتر فهمیده است که پ می تواند اهدا کننده سلول های بنیادین به زنش باشد که مریض است و اصلا اهداکننده ای پیدا نمی شود. پ اولش عصبانی می شود اما بعدش قبول می کند که این کار را بکند و بعدش اصلا اون قدر از اینا خوشش میاد که با هم سکس گروهی سه نفره دارند و با هم زندگی می کنند - به خدا راست میگم؛ سریال رو خودتون ببینید؛ یعنی گه خورده سوریالیسم یا هر چیز دیگه ای. تازه باردار هم میشه و میگه این بچه هر سه ماست
برگردیم به ت و من یه نکته بگم و ادامه ندم. ت با یک پزشک پولدار آشنا میشه و تصمیم میگیرن ازدواج کنن. اما روز ازدواج متوجه میشه که در اصل عاشق ش ؛ یعنی شوهر الف یا در اصل شوهر خواهرش - هست و میرن روی شن های ساحلی و ملچ ملوچ. باور کنید عین واقعیت رو دارم می گم. عروسی خلاصه به هم میخورده دیگه و من دیگه ادامه نمیدم؛ به قدر کافی به شعور همه توهین شد
خلاصه کنم که وقتی دو فصل از سریال گذشته معلوم نیست کی با کی هست و کی با کی سکس داشته و خیلی خر تو خره. لیگ ایران هم همینه؛ علاوه بر اتفاقات عجیبی که توش میفته، اگر دو هفته لیگ یک رو دنبال نکنی دیگه نمی فهمی مربی هر تیمی کی هست. الف مربی تیم ت هست بعدش میره مربی تیم ث میشه و در نهایت سر از نون در میاره. ب مربی تیم ج هست؛ بعدش میره چ و بعدش ح و در نهایت مربی خ میشه. نون مربی تیم م هست؛ بعدش میره ی و بعدش میشه مربی تیم و