حسام از عکاسانی است که برایش عکس دغدغه ای
فراتر از ثبت لحظه ها است. به همین دلیل، در نمایشگاه هایی که حسام در آن شرکت می
کند، نظر من به عنوان بیینده غیرحرفه ای عکاسی به فلسفه پشت عکس ها جلب می شود.
آخرین کاری که از حسام دیدم، حسام به مفهوم اصلی فوتوگرافی (عکاسی) برمی گردد.
فوتوگرافی را اگر بخواهیم ترجمه تحت اللفظی کنیم، می شود نقاشی یا ثبت با نور. در
کار حسام، سوژه وارد اتاقی تاریک می شود و با فشار دادن شاسی فلاش روشن می شود و
سوژه (که در اینجا همزمان هم عکاس و هم سوژه است) خود را آینه می بیند. خاطره ای
برای عکاس – سوژه شکل می گیرد. در اصل، عکسی ثبت می شود و این بار نه بر روی
نگاتیو و نه بر روی حافظه های دیحیتالی؛ بلکه بر روی خاطره عکاس – سوژه. در اینجا خاطره
ای به واسطه نور ثبت شده است و این یعنی فوتوگرافی. حسام با این کارش مفهوم اصیل
فوتوگرافی را به ما یادآوری کرده است و با آشنایی زدایی از عکاسی عادت واره شده
ما، مفهومی نو می آفریند
جالب تر این که ما وقتی وارد اتاق تاریک ساخت
حسام می شویم (مفهوم اتاق تاریک باز هم ما را به روزهای اولیه عکاسی برمی گرداند)،
حالت کسی را داریم که می خواهد وارد دنیای تاریک دنیای درون خود شود. نور فلاش
مانند نوری است که گاهی ما به درون خود می تابانیم و ناخودآگاه خود را هر چند
کوتاه می بینیم. آیا عکاسی همین نقش را در دنیای ما دارد؟ آیا عکاسی ناخودآگاه
جامعه را به ما نشان می دهد و نوری کوتاه به ناخودآگاه جامعه ما می اندازد؟
حسام در نمایشگاه پیشین خود با استفاده از تغییر
در فرکانس رنگی عکسی را سه بار ظاهر کرده بود. در این سری عکس ها، من به یاد سوال
ساده ای افتادم؛ آیا همه ما اشیا (چیزها) را همان گونه می بینیم که دیگران می
بینند. این پرسش از ابتدای پیدایش فلسفه، دغدغه اصلی فیلسوفان بوده است و هر یک به
آن پاسخی داده اند. هم چنین، اگر به کار دیگر حسام در همان نمایشگاه دقت کنیم،
حسام با تغییر محل استقرار بیننده نقطه دید را تغییر می دهد و در نتیجه پاسخی ساده
به این سوال می دهد: از هرجا به سوژه نگاه کنیم، آن را به شکلی متفاوت می بینیم
به هر
حال، خلاصه کنم: به نظرم حسام سماواتیان فیلسوفی است که با دوربینش می نویسد
No comments:
Post a Comment