Monday, February 10, 2020

آیا فقرا بهتران رهبران هستند؟

من از زمانی که اولین سخنرانی های آقای خمینی را شنیدم، سوالی برایم به وجود آمد که سال ها جرات پرسیدنش را نداشتم و صادقانه هنوز هم می ترسم؛ چون ایشون طرفدارانی دارند که بدون منطق دست به خشونت می زنند و در نتیجه هرگز امکان نقد عملکرد و نظرات و دیدگاه های آقای خمینی به وجود نیامد

سوال آن زمان این بود که مردم چرا طرفدار آقای خمینی هستند؟ صحبت های ایشان چندان انسجام منطقی نداشت و از نظر دستوری هم ایرادهایی داشت که برای من در زمان کودکی هم عیان و آشکار بود. بعدها که با نظرات اقای خمینی آشنا شدم، دیدم نظرات سیاسی ایشون هم چندان علمی نیست

الان که به آن دوره نگاه می کنم و با دوره فعلی مقایسه می کنم متوجه می شوم که یکی از موارد مهم این است که نگاه من به زندگی و آدم ها با آن بخش جامعه متفاوت بوده و هست. منظورم این است که برای طرفدار فرد یا نظریه ای شدن ملاک های آدم ها با همدیگر فرق می کند. چند تای آنها برای من مشخص شده است که اتفاقا بسیار نقادانه هم به نظرات دیگران نگاه می کنم

اول این که یکی از موارد مهم در تصمیم گیری های ایرانی ها بر مبنای زندگی ساده فرد نامزد انتخاباتی است. تا آنجا که من می دانم بر این نگاه چند نقد وارد است: اول اینکه وقتی فرد زندگی ساده ای دارد، در بهترین حالت می تواند بخشی از جامعه را درک کند؛ اما سوال این است که این چه سودی برای تصمیم گیری در کل جامعه دارد؟
دوم اینکه آدم ها خیلی دوست دارند؛ یک بار دراماتیک و احساسی به تصمیمات خود بدهند. فردی که می رود به فلان نامزد انتخاباتی رای بدهد؛ آن را به گونه ای تصویر می کند که گویی رستم دستان یکی از خوان ها را پشت سر گذاشته است 
سوم این که جامعه امروز سرمایه داری به عنوان جامعه نمایشی شناخته می شود و بنابراین همه چیز را باید نمایش داد و در این کار اغراق کرد. این موضوع در رفتار  سیاسی به یک شکل مشهود است و در بازار هم چنین است. فرد فروشنده در بخش بازاریابی چنان از اجناس تعریف می کند که گویی اکسیر حیات را یافته، به ما عرض می کند
چهار اینکه ما در بخش عمده ای از جامعه یک توهم یکسانی و به قول آقای خمینی وحدت کلمه داریم. یعنی سعی می کنیم که همه مثل ما فکر کنند یا در نهایت ما مثل دیگران فکر کنیم! و همین باعث بخشی از کژکرداری نظام های سیاسی و تصمیم گیری ماست

با توجه به این جمع بندی ها، راحت تر می توانم توضیح بدهم که چگونه گروه های سیاسی اصلاح طلبی سال ها می توانند بخشی از روشنفکری ایران و طبقات متمول را با خود همراه کنند و گاهی یک مجری یا روزنامه نگار هوچی گر محبوبیتی درخور یک رهبر سیاسی پیدا می کند

No comments: