فکر کنم فیروز کریمی در یکی از مصاحبه های خودش اعلام کرد که مربی گری تیم ملی یک زمانی داشت و برای او این زمان، وقتی بود که با پاس قهرمان آسیا شد. به قول خودش اگر در آن زمان مربی به عنوان مربی تیم ملی انتخاب نشود، بعد از یک مدتی دوره آن می گذرد و دیگر نظام انگیزشی مربی تغییر می کند و مناسب تیم ملی نیست
از طرف دیگر، دوره هایی است که من به آن نیاز به آشتی ملی می گویم. دوره هایی که برای موفقیت ملی یک دوره آتش بس نیاز است که بتوان یکپارچه به سمت برنامه های تدوین شده حرکت کرد. در این دوره ها، موفقیت بستگی به این دارد که یک مدیریت دانا و منطقی در راس امور قرار بگیرد و مجری امور هم مورد توافق دیگران باشد. تیم ملی آلمان چنین تجربه ای را در دهه هشتاد میلادی تجربه کرد و حضور قیصر در راس تیم ملی از این جهت بود. شاید توانایی فنی بیکن بایر در آن دوره مورد آزمایش قرار نگرفته بود، ولی محبوبیت او نوعی برگ برنده برای فدراسیون فوتبال آلمان به حساب می آمد تا از توانایی فنی و منطق او استفاده کنند
من شخصا در میان مربیان ایرانی قلعه نویی را بیش از دیگران قبول دارم؛ او هوش دوره بازیگری و بازی خوانی خودش را با استفاده از مشاوره های خوب تفویت کرده است و همین باعث موفقیت شده است. جالب است که بسیاری از دستیاران و همکاران او بعدها خودشان در جایگاه خوبی قرار گرفته اند و نشان می دهد که در انتخاب دستیاران و کمک های خودش با وسواس عمل می کند. از طرف دیگر، او از اولین کسانی بود که روان شناس در تیمش استفاده کرد و به نظرم این تحولی در فوتبال ایران بود. به هر حال، از نظر من بهترین مربی حال حاضر ایران است
اما ... اما ... اشکال در اینجاست که قلعه نویی امکان شکل دهی تیم ملی آشتی بخش را ندارد. او مورد هجوم بخشی از فوتبال دوستان و هواداران و روزنامه نگاران است؛ و گرچه معتقدم بخشی از این انتقادات بر مبنای بخل و حسد و نگاه رنگی و غیر منطقی در فوتبال ماست؛ اما تاثیر آن را تیم ملی خواهیم دید و این زیاد جالب نیست. به خصوص که تیم ملی الان نیاز به آرامش و تمرکز دارد و از آن بعدتر در ایران به مربی زمان کافی داده نمی شود. سناریو به نظرم این خواهد بود که طرفداران کمتری به ورزشگاه می روند و بعدش بخشی از آنها هم به مربی بی احترامی خواهند کرد و بعد از اولین شکست، فدراسیون شروع به مذاکره با نفر بعدی می کند و در نهایت تمرکز تیم و مربی به هم می خورد. در حالی که به نظر من مربی مثل قلعه نویی باید برای یک برنامه ریزی پنج ساله به تیم ملی بیاید تا نتایج کارش بعد از آن دوره به ثمر برسد
به نظرم این مثال جالب است که در مورد اوت دستی دیده ام. وقتی تیم های قلعه نویی با اوت دستی به گل می رسند؛ مورد هجوم دیگران قرار می گیرند که مربی سنتی است، اما همان روش توسط کیروش در تیم ملی استفاده شد و همه به به و چه چه کردند. می خواهم تاکید کنم که قلعه نویی دشمن زیاد دارد و شاید حضور او در تیم ملی به ضرر خودش و تیم ملی باشد. البته از نظر من حیف است که از این مربی استفاده نشود؛ اما به نظرم کارهای او در سپاهان بیشتر موثر است؛ هم اینکه یک تیم قوی در مسابقات باشگاهی آسیا داریم و هم اینکه از بازیکنان جوانی که قلعه نویی در پیدا کردن آنها تخصص دارد می شود استفاده کرد
در مورد دایی و نکونام هم باید بگویم که به نظر می رسد آنها یک مشکل شخصیتی دارند که کار در تیم ملی را ناممکن می کند. در روان شناسی به چنین افرادی می گویند "عصبانی" و دقت کنیم منظور عصبی نیست. این دو مربی همواره آمادگی انفجار دارند و همین باعث می شود که تمرکز بیشتری در دعوا کردن داشته باشند و درگیر داوری و مربی حریف بشوند، به جای اینکه سعی کنند بر روی کار تیم خود تمرکز کنند
به نظر من می رسد که در حال حاضر گزینه ای مانند هاشمیان بسیار معقول تر از دیگران خواهد بود که بین همگان موجه است؛ شخصیت منطقی و آرامی دارد و دانش اندوزی مناسبی در فوتبال آلمان انجام داده است
No comments:
Post a Comment