داستان ماها و خارجیها قصه بیبدیلی
است. از یک سو، بیگانهترسی به دلایل تاریخی در ایران رواج داشته است. ایران کشوری
است که همواره در معرض تاخت و تاز اقوام بیگانه قرار داشته است و به همین دلیل
تاریخی، آثار ترس از بیگانه جزئی از روانشناسی اجتماعی ایرانیان شده است. طبیعی
هم به نظر میرسد تا چنین ترسی در میان ایرانیان وجود داشته باشد.
با گذشت زمان این ترس باقی
ماند. یکی از دلایلی که انواع اشعار توهینآمیز در دوره مشروطه متداول شده بود و
خارجیان آماج حملات ایرانیان شده بودند، همین بیگانهترسی و بیگانهگریزی بود. در
ادامه همین روند میتوان به شخصیتسازیهایی مانند «دایی جان ناپلئون» اشاره کرد.
در مقابل، در این دوره گرایش
مقابلی وجود دارد که خارجیها را برتر میداند و اعمال و رفتار آنها را دربست میپذیرد.
برای کسانی که خارج از ایران زندگی کردهاند، این موضوع شکل دیگری به خود میگیرد.
خاطرم هست که وقتی برای تحصیل از کشور خارج شده بودم، بسیاری از ایرانیها به من
میگفتند با ایرانیها ارتباط نگیر. به ایرانیها نمیشود اعتماد کرد.
در این نگاه، غیرایرانیها (در اصل، غربیها) انسانهای
نیکنهادی هستند که دروغ نمیگویند، میشود به آنها اعتماد کرد و از هر نظر قابل
اتکا هستند. در چنین نگاهی، خارجیها آدمهای رک و صریحی هستند که نیازی به دروغ
ندارند و در مقابل، ایرانیها تعارف میکنند و از گفتن حقیقت بازمیمانند. این که
این موضوع تا چه حد واقعیت دارد و میشود به آن استناد کرد، نیاز به تحقیق دارد،
فقط با طرح این نوشتار میخواستم آن را منباب تذکر گفته باشم.