ستاره هایی هستند که گاهی تبدیل به شمع می شوند و متاسفانه دوره کوتاهی نور می دهند و سپس از بین می روند. در دنیای فوتبال هیچ کس به اندازه مجاهد خذیراوی مرا متاثر نکرد؛ شاید برای اینکه تقریبا هم سن و سال هستیم. شاید برای اینکه مرا به یاد مارادونا می اندازد؛ نمی دانم
امروز ایران با ونزویلا بازی می کند و مجاهد تنها گل ملی اش را در برابر این تیم به ثمر رسانده است
دلیل محرومیت مجاهد هرگز بطور رسمی مشخص نشد. زمان ما بحث این بود که او خانه فسادی را اداره می کند و به همین دلیل دستگیر شده است. بعدها مشخص شد که چنین نبوده است و او را برای شرکت در یک مهمانی محروم کرده اند. اگر در یوتیوب جستجو کنیم فیلمی با کیفیت بسیار بد می بینیم. چنانچه مجاهد را برای شرکت در این مهمانی محروم کرده باشند؛ باید کل نظام قضایی را زیر سوال برد. از آنجایی که در مورد این که مهمانی باعث محرومیت او شده است مطمین نیستم و از طرف دیگر متنفرم زندگی شخصی دیگران را به اشتراک بگذارم، لینک آن را اینجا نمی گذارم؛ اما مصاحبه هایی که مجاهد انجام داده است می شود در اینجا و اینجا خواند
در حافظه من تعدادی بازیکن هستند که به دلایلی مشابه از فوتبال ایران حذف شدند و هرگز به شرایط سابق بازنگشتند یا هرگز بازیکن قبلی نشدند: دوست داشتنی ترین آنها مجتبا محرمی است. کلهر و اختر هم شرایطی مشابه داشتند. نیکبخت هم شرایط مشابهی تجربه کرد
اگر به مصاحبه های مجاهد و نیکبخت و محرمی مراجعه کنید، به یک نکته مشابه می رسید: همه آنها معتقدند که به آنها بد شده است و در زمانی که احتیاج به کمک داشتند کسی به آنها کمک نکرد
با آنها موافقم، آنها نیاز به کمک داشتند و کسی به آنها کمک نکرد . خود من هم در بسیاری موارد چنین احساسی دارم، ولی اگر بخواهیم به این موضوع بپردازیم فرصت طولانی نیاز است :)
نام مارادونا را هم در اینجا آوردم که یادآوری کنم او هم به دلیل استفاده از کوکایین محروم شد؛ ولی بازگشتی شکوهمند در جام جهانی 94 داشت و خاطره خوشحالی اش بعد از گلش به یونان فریاد تمامی محروم شدگان در مقابل دوربین های تلویزیونی بود. من هرگز این صحنه را فراموش نمی کنم
خلاصه کنم:
برای بازیکنانی مانند مجاهد و خیلی های دیگر متاسفم. به نظرم جایگاه بهتری باید می داشتند، اما جبر جغرافیایی و مشکلات شخصی شرایط زندگی آنها را دگرگون کرد
خیلی از ماها جامعه یا دیگران را مقصر ناکامی های خودمان می دانیم. در این موارد یاد جمله ای طلایی از مارکس می افتم که بسیار معنادار است و آن را به عنوان حسن ختام می آورم:
انسان ها تاریخ خود را می سازند ولی نه آنگونه که خود می خواهند یا در
شرایطی که خود آنها برگزیده اند، بل در شرایط داده شده ای که میراث گذشته
است و خود انسان ها با آن شرایط به طور مستقیم درگیرند. بار سنت تمامی نسل
های گذشته با تمام وزن خود چون کابوسی بر مغز زندگان سنگینی می کند.
کارل مارکس، «هجدهم برومیر لویی بناپارت»
به نقل از بابک احمدی در «رساله ی تاریخ»
به نقل از بابک احمدی در «رساله ی تاریخ»
No comments:
Post a Comment