پس از اتفاقات اخیر ایران - از آبان تا دی - برخی از دوستان قدیمی را می بینم که خواهان تغییر رویه هستند و به گفته خودشان از اصلاحات ناامید شده اند و این موضوع را با متون احساسی ابراز می کنند. در اینجا خیلی کوتاه سعی می کنم بگویم که چرا کلا با این دوستان مشکل دارم
به گذشته برمی گردم؛ از زمانی که آقای خاتمی قصد داشت رییس جمهور شود، بخشی از دوستان اطراف من با شور و شوق یک هوادار تیم های فوتبال از خاتمی و اصطلاح طلبی دفاع می کرد و سایرین را نادان و کم دان می نامید. فکر می کنم از همان موقع این جمله که اگر شرایط بدتر شود، مقصر بنده هستم که خاتمی را به عنوان رییس جمهور برنگزیده ام
نکته اینجاست که این هواداری پرشور بر دومبنا شکل گرفته بود: اول موج احساسی که آدم ها را همراه می کرد و انرژی بخش بود و دوم برحق دانستن شخص خود. چرا می گویم موج احساسی؟ به این دلیل که این افراد مبنای هواداری خود را منطق یا توانایی های یک فرد قرار نداده اند و بیش از آن که هواداری بر مبنای برنامه ها و گذشته یک فرد باشد، بر مبنای آرزوها و شعارهای یک فرد یا گروه سیاسی بوده است. در اصل، ابتدا تصمیم گرفته شده است که این فرد منتخب است و بعد از آن سعی در توجیه خوبی او است. می شود این را با یک هوادار فوتبال مقایسه کرد که طرفدار تیم الف است و اگر تیمش ده گل هم بخورد باز هم از آن دفاع می کند یا آنهایی که تیم مورد علاقه شان بسیار ضعیف بازی می کند و یک توپ در چارچوب نمی زند و فرد طرفدار چنان از تیمش تعریف می کند و ادعا می کند که تیمش حریف را لوله کرده بود
نکته دوم این که این دوستان بسیار خود محور عمل می کردند. در علوم اجتماعی روی این موضوع کار شده است که نگاه و گرایش سیاسی افراد بر مبنای جایگاه اجتماعی و اقتصادی و هم چنین پیشینه شخصی شان شکل می گیرد. به عنوان بطور سنتی در کشورهای اروپایی کارگران طرفدار حزب سوسیالیست هستند. در ایران هم چنین است؛ از آنجایی که دوستان اطراف من بیشتر به حد متوسط جامعه نزدیک هستند، به شعارهای اصلاح طلبی جذب شدند و هوادار این گروه شدند و دیگران را نادان و کم دان خواندند. به نوعی خود را مرکز عالم و آفرینش نامیدند
هم اکنون که نوشته های اخیر برخی از این دوستان در مورد حوادث و ناامیدی شان از اصلاحات را می خوانم؛ باز هم همان دو مورد را می بینم. اول اینکه به شدت احساسی است و دوم این که باز هم نوعی خودمداری و خودمحوری در آن مستتر است که چون ما الان به این نتیجه رسیدیم که اصلاحات یا جمهوری اسلامی امکان بهبود ندارد؛ پس الان همه این گونه فکر کنند یا این که دیگرانی که پیشتر به این نتیجه رسیده بودند، حساب نیستند
خلاصه کنم، رفتار سیاسی قسمت قابل توجهی از کنشگران در ایران احساسی است و به همین دلیل امکان پیش بینی آن کمتر است. علاوه بر این، چون این رفتار احساسی و نه بر مبنای منطق است، امکان درس گرفتن از گذشته را از ما می گیرد و اشتباهات مشابه را نسل های مختلف انجام می دهند
No comments:
Post a Comment