اوا ایلوز یکی از مهم ترین جامعه شناسان حوزه احساسات در دوره معاصر است. از آنجایی که ایلوز و کلا جامعه شناسی احساسات کلا در ایران چندان شناخته شده نیست، تصمیم گرفتم تا مصاحبه اخیر مجله اینترنتی اشپیگل با ایلوز را ترجمه کنم. بخش اول مصاحبه در ذیل آمده است.
اشپيگل: خانم ایلوز، شما در کتابتان "چرا عشق دردناک است؟" نوشته اید، انسان نباید عشاق مدرن را به عنوان عشاقی سالم و بدون درد در نظر بگیرد. آیا شما مخالف ادبیات کمک به خود (کمک محور) هستید؟
ایلوز: من در حقیقت می خواهم آلترناتیوی در مقابل زبان روان شناسی خودمحور ارائه کنم. تفکر و زبان عاشقانه ی ما کاملا مغلوب این ادبیات شده است. اگر کسی را ترک کنند و او به این دلیل مجنون شود، بدین معناست که "بسیار عاشق است". وقتی مردی تمایلی به رابطه ی سنتی ندارد، این گونه تعبیر می شود که از قید و بند گریزان است. روان شناسی – در اینجا منظورم نوع عامیانه آن است – فرض می کند که ما به عنوان فرد مسوول سرنوشت خود هستیم و رنج قابل اجتناب است؛ البته در صورتی که به اندازه کافی روی خودمان کار کنیم. من این گونه فکر نمی کنم. چرا که بسیاری از علل رنج های عاشقانه ما جمعی هستند.
اشپيگل: منظورتان کدام عوامل جمعی است؟
ایلوز: فرهنگ ما در حال حاضر عشق همراه با شور را نشانه وابستگی می داند. شور و شوق باعث می شود ما را مشکوک، عصبی، و کمی هیستریک به نظر برسیم. با این وجود امروزه عشق همراه با درد و رنج است؛ چرا که شرایط اجتماعی هم پیوند گزینی (پارتنر - شریک) تغییر کرده است. ما با انبوهی از حالت های هم پیوندی مواجه می شویم و تلاش می کنیم که تجربه های مختلف جنسی و احساسی به دست آوریم.
اشپيگل: آیا منظور شما این است که عاشق مدرن خودخواه است؟
ایلوز: امروزه دنیای عشق کاملا عاری از هنجارهاست. هرگونه رفتار عاری از ملاحظه و رعایت مجاز است. عشق، ازدواج و هم پیوندی دیگر با قیود و پیوندهای اجتماعی قانون مند نیستند. ما آنها را به عنوان تلاقی دو خواسته و گرایش فردی می بینیم. در حالی که این دو خواسته به شدت پیچیده هستند.
اشپيگل: شما می گویید، ما دیگر نمی توانیم یک نفر را انتخاب کنیم. این تردید از کجا ناشی می شود؟
ایلوز: ایجاد قید و پیوند همیشه ناشی از یقین و باور است – انسان نمی داند که آیا عشق چنین کارکردی دارد و آیا باید خود را نسبت به کسی متعهد کرد که ممکن است بهترین گزینه نباشد. اگریستانسیالیست ها حق دارند: انسان با تصمیم هایی که می گیرد، تعریف می شود. نکته این که روزبروز تصمیم گیری سخت تر می شود. در دنیای امروز، با توجه به گستردگی امکان انتخاب به ابهام و چندارزشی رسیده ایم: نه تنها آمال و آرزوها مفقود شده اند، دیگر از اشتیاق و تشنگی هم اثری وجود ندارد.
اشپيگل: چنان که نوشته اید، یکی از اهداف کتابتان کاستن از دردهای عشق است. چگونه می خواهید این کار را انجام دهید؟
ایلوز: من می خواهم که زنان، خود را مسوول پایان رابطه ندانند و وقتی عاشقی آنها را ترک می کند، خود را بی ارزش احساس نکنند. در حقیقت قسمت زیادی از رنج های رمانتیک دلایل نهادی دارد. در دوره مدرن، ما تا حد زیادی تأیید را به واسطه رابطه عاشقانه بدست می آوریم. این موضوع هم برای مردان و هم برای زنان صادق است؛ برای زنان شدت بیشتری دارد، چون زنان هم چنان در عرصه عمومی کمتر وارد و تأیید شده اند. پایان یک رابطه معمولا برای آنان بسان دفن ارزش های شخصی است. در این مورد عدم تشابه میان دو جنس، نه حاصل ضعف زنان، که به دلیل ساز و کارهای اجتماعی است. به عنوان یک فمینیست در پی آنم که مکانیسم این ناهمگونی احساسی را نشان دهم.
اشپيگل: توصیف شما از این ناهمگونی احساسی به خصوص زنانی را که بچه می خواهند را هدف می گیرد.
ایلوز: در حقیقت عشق پیچیده ترین شکل خود را برای زنانی دارد که می خواهند زندگی خانوادگی را با عشق (که در دنیای امروز به معنای استقلال و آزادی خود هم هست) ترکیب کنند. زنی که زندگی خانوادگی را انتخاب می کند، خود را به حسن نیت و التفات یک مرد وابسته می کند. در دنیای پیشا مدرن، برای مردان مسلم بود که باید خانواده تشکیل دهند. در حالی که امروزه سبک و سیاق زندگی خانوادگی اهمیت کمتری دارد. امروزه مردان فرصت بیشتری برای بچه دار شدن دارند و علاوه بر آن، شرایط اقتصادی – اجتماعی آنها وابستگی کمتری به ازدواج و خانواده دارد. زنانی که خواهان خانواده سنتی هستند، دیگر امکان مطالبه چنین ساختاری در خانواده ندارند: روابط در دنیای امروز بر مبنای آزادی و استقلال تعریف شده اند.
اشپيگل: به نظر می رسد مفهوم "سرمایه اروتیک" کلیدی باشد. دقیقا به چه معناست؟
ایلوز: سرمایه اروتیک نمایانگر میزان جذابیت ما برای دیگران است؛ میزان تجربه های جنسی و هم خوابه های ما و این که چگونه می توانیم همه اینها را به سرمایه اجتماعی تبدیل کنیم هم در همین مقوله می گنجد. ما به دستاوردهای جنسی خود فکر می کنیم که باید از آن گذر کنیم. من هیچ رویکرد اخلاقی به رابطه جنسی ندارم، اما محدود کردن ارزش خود به جذابیت جنسی یا دستاوردهای جنسی امکان تجربه اندوزی ما را نه تنها بیشتر نمی کند که آن را کاهش می دهد.
اصل مقاله به زبان آلمانی