دیروز فرصت خوبی پیش آمد که خودم را روانکاوی کنم و دو مشکل اساسی خودم را شناسایی کنم و کمی در موردش فکر کنم
مورد اول اینکه من در کودکی خیلی کم از طرف والدین و بزرگ تر تشویق شدم و بیشتر مورد انتقاد قرار گرفتم. در اصل، من در دوره ابتدایی همیشه بالاترین نمره را داشتم و شاگرد اول بودم. جایزه ای بابت این موضوع دریافت نکردم. در مقابل، کافی بود که یک بار نمره کامل نگیرم تا مورد انتقاد خانواده قرار بگیرم. این موضوع تا حد زیادی باعث دلسردی من شد. در اصل، دیگر لذتی از خوب بودن نمی بردم و از بد بودن می ترسیدم. این احساس وقتی بیشتر تقویت شد که حس کردم کسی مرا دوست ندارد. علاوه بر والدین، دیگر اعضای خانواده این حس را در من به وجود می آوردند. مثال خیلی خوبی که به یادم مانده است؛ رفتار مادربزرگم با من بود. خانه آنها در کرج بود و من هفته ای یک بار پیش آنها می رفتم؛ اما انتقاد همیشگی این بود که سینا پیش ما نمی آید و به ما سر نمی زند. در اصل، من هم وقت می گذاشتم و می رفتم، ولی در نهایت باز هم مورد اتهام بودم. در اینجا هم به جایی رسیدم که همیشه با خودم درگیر بودم که چرا من همیشه متهم هستم و این موضوع آزارم میداد. هم چنان که انتقادهای زیاد در مورد شرایط تحصیلی باعث شد که در دوره ای خودم را ول کنم و به شدت دچار افت تحصیلی شدم
این پیشینه باعث شده است که من به شدت از انتقاد تنفر داشته باشم و از سوی دیگر به شدت شخصیتی باشم که در اصطلاح روان شناسی به دنبال تایید دیگران باشم (approval seeking) ؛ این موضوع به شدت زندگی مرا تحت تاثیر قرار داده است. توصیه اخلاقی این که بچه هایتان را دوست داشته باشید و آنها را تایید کنید :)
مورد دوم که برایم روشن شد؛ ترس از تلفن (فوبیای تلفن) در من هست. من کلا از تلفن کردن و جواب دادن بدم می آید و تا آنجا که می توانم از آن فرار می کنم. یعنی به من بگویند ده تا ایمیل بزن ، می نویسم؛ اما یک تلفن یک دقیقه ای برایم عذاب است. دیروز با خودم گفتم که بگذار ببینم چنین مشکلی وجود دارد و دیگران چگونه اند. دیدم که اصلا فوبیای تلفن وجود دارد و با گلوسو فوبیا - ترس از سخنرانی مشابه است. دلیل اصلی این دو ترس اضطراب فرد از مورد انتقاد قرار گرفته شدن، مسخره شدن یا مورد قضاوت قرار گرفته شدن است. البته علاوه بر این موارد که در ویکی پدیا آمده است؛ می شود مورد ترس از این که دیگران متوجه شما نشوند هم اضافه کرد
بنابراین مشخص است که این دو مورد در من ریشه های مشترکی دارند و باید با رجوع به کودکی آنها را شناسایی و با تمرین مشکل را حل کرد. روش های حل این مشکل که با روش های شناختی و روان کاوی انجام می شود، خیلی طولانی نیست؛ اما نیاز به جدیت دارد. راحت ترین کار این است که فرد مشکل دار با تلفن های کوتاه با افراد آشنا شروع کند و کم کم مدت مکالمه را طولانی تر کند و هم زمان تلفن های اتوماتیک و مشخص را انجام دهد. در نهایت، فرد می تواند کارهای عادی انجام دهد
No comments:
Post a Comment