من از بچگی با مادرم یک مشکل بزرگ داشتم: اصرار عجیبی داشت که من را وادار به کاری کند که دوست نداشتم - البته مثل همه آدم های کنترل گر :) ابتدا زورش به من می رسید و من کلی کار ناخواسته انجام می دادم؛ بعدا که زورش به من نمی رسید، سعی کرد از راه دیگری وارد شود. بدین ترتیب که سعی می کرد کلک بزند؛ مثلا اگر دوست نداشتم به کسی زنگ بزنم، می گفت حالا زنگ بزن، شاید طرف جواب ندهد :) یا مثلا فلان کار را بکن شاید خوشت بیاید
حالا داستان جودوی ما و کلا ورزش ما در تقابل با اسراییلی ها همین شده است. اول مستقیما می گفتیم که ما با آنها بازی نمی کنیم؛ بعد از آن که چند تیم و ورزشکار ما محروم شدند، داستان این طوری شد که سعی کنیم طوری ببازیم که بازی متقابل با آنها نداشته باشیم؛ انگار دیگران خنگ و ابله هستند و متوجه نمی شوند. حالا کاری به آن ورزشکار بیچاره نداریم که کلی زحمت می کشد و چهار سال یک بار می رود المپیک؛ بعدش باید عمدا ببازد
جریان جودو هم همین شده است؛ کلی فدراسیون فکر می کرد که چقدر زرنگ است؛ منتها جریان لو رفته و باید تبعات آن را بدهد. آنچه بدتر است این که استراتژی اخیر مرا به یاد همان اظهار نظر مادرم می اندازد که حالا زنگ بزن؛ شاید خانه نباشد. این ورزشکار ما هم به یک ورزشکار از یک کشور سوم می بازد تا اعتراض خود را به اسراییل مطرح کند!!! یعنی این وسط چه کسی به جز آن ورزشکار ایرانی ضرر می بیند؟
ورزشکار کشور سوم که مفت برده است؛ اسراییلی ها هم اصلا با ما روبرو نشده اند و هیچ کس هم در دنیا به این فکر نمی کند که وای چه اعتراض قوی ای؛ طرف به یک یونانی باخته است که به نظام و رفتار سیاستمداران اسراییلی اعتراض کند!!! آخه عقل کل، شما تا حالا کجا بودی؟
من خودم با اسراییل و سیستم آن مشکل دارم و هیچ وقت هم پنهان نکرده ام؛ اما این عقل کل ها واقعا بی نظیرند
No comments:
Post a Comment