Friday, January 31, 2020

چرا باید در استفاده از ویکی پدیا دقت کرد

بارها پیش آمده است که دانشجوها از من می پرسند که چرا نباید از ویکی پدیا به عنوان منبع موثق استفاده کرد. خوب، اولین مثالی که قابل ذکر است؛ همان سوتی مشهور استاد سرهنگ علیفر در گزارش اش بود که کلی جنجال کرد

امروز برای آنها مثال دیگری زدم که دیده شود چرا باید احتیاط کرد

وقتی به صفحه چند تا از کشتی گیران ایرانی برویم این اطلاعات را پیدا می کنیم:

موحد

عبدالله موحد اردبیلی [۱] [۲] [۳] [۴] (زادۀ ۲۹ اسفند ۱۳۱۸ در شهرستان بابلسر)[۵] [۶] کشتی‌گیر بازنشسته کشتی آزاد میان‌وزن اهل ایران است. وی با ۶ مدال طلای جهان و المپیک در جایگاه دوم فهرست مشاهیر کشتی ایران بعد از حمید سوریان و جایگاه یازدهم تالار مشاهیر فیلا برای قهرمانان کشتی آزاد در سده بیستم[۷] قرار دارد.[۸][۹]
اوج فعالیت ورزشی موحد در سال ۱۹۶۸ و در المپیک مکزیکو سیتی بود که یک مدال طلا برای ایران به‌دست‌آورد. اما به دلیل آسیب شانه از تکرار این موفقیت در المپیک ۱۹۷۲ بازماند. او کمی بعد به آمریکا رفت اما حاضر نشد به مربی‌گری برای ورزشکاران آن کشور بپردازد وی بیم آن داشت که آن‌ها با کشتی‌گیران ایرانی روبرو شوند.[۱۰]


تختی


غلامرضا تختی (۵ شهریور ۱۳۰۹ در تهران – ۱۷ دی ۱۳۴۶ در تهران)[۲] ملقب به جهان‌پهلوان، کشتی‌گیر اهل ایران بود. در فرهنگ ورزشی ایران، برخی وی را نماد پهلوانی می‌دانند. [۳] او فعال سیاسی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود.[۴]
تختی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن به همراه امامعلی حبیبی نخستین مدال‌های طلای تاریخ ورزش ایران در بازی‌های المپیک را کسب کرد. او با یک مدال طلا و دو مدال نقرهٔ المپیک، دو طلا و دو نقرهٔ قهرمانی جهان و یک طلای بازی‌های آسیایی در فهرست برترین‌های قرن فیلا در جایگاه سیزدهم قرار دارد.[۵] وی یکی از سه کشتی‌گیر ایرانی (در کنار امامعلی حبیبی و عبدالله موحد) است که تصویر آن‌ها در تالار افتخارات فیلا نصب شده است.[۶] مزار تختی در ابن بابویه شهر ری واقع شده‌است.[۷]


جوادی


ابراهیم جوادی‌پور (۱۳۲۲ در قزوین) یک کشتی‌گیر آزادکار بازنشستهٔ ایرانی است. وی با ۴ بار پیاپی قهرمانی جهان، ۲ بار قهرمانی در بازی‌های آسیایی، مدال برنز المپیک ۱۹۷۲ مونیخ و قهرمانی در مهمترین تورنمنت‌های بین‌المللی دوران خود، همچون جام دانکلف بلغارستان، جام تفلیس شوروی و جام تاتراس لهستان، پرافتخارترین کشتی‌گیر سبک‌وزن تاریخ کشتی ایران است. شکست از نیکولف بلغار در المپیک مونیخ تنها شکست او در مسابقات جهانی و المپیک بود.  

رسول خادم

رسول خادم اَزغَدی (زاده ۲۷ اسفند ۱۳۵۰ در مشهد) رئیس سابق فدراسیون کشتی ایران و قهرمان سابق کشتی ایران و جهان است که با ۱ مدال طلا و ۱ برنز المپیک، ۲ مدال طلا و ۱ نقره قهرمانی کشتی جهان، ۱ مدال طلا و ۱ نقره بازی‌های آسیایی و ۵ مدال طلای قهرمانی آسیا، در پنج وزن مختلف از ۶۸ کیلو تا ۱۳۰ کیلوگرم، یکی از پرافتخارترین کشتی‌گیران ایران و جهان محسوب می‌شود.
خادم سابقه ریاست فدراسیون کشتی[۱] (۱۳۹۲–۱۳۹۷)، مدیریت تیم‌های ملی کشتی[۲] (۱۳۹۵–۱۳۹۲)، سرمربی‌گری تیم ملی کشتی آزاد[۳] (۱۳۹۵–۱۳۹۲ و از اواخر سال ۱۳۹۶–۱۳۹۷)، عضویت در هیئت اجرایی کمیته ملی المپیک[۴] (۱۳۹۶–۱۳۹۲) و عضویت در شورای شهر تهران (۱۳۹۲–۱۳۸۲) را در کارنامه خود دارد. وی در دومین دوره شورای شهر تهران رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی[۵] و در سومین دوره، رئیس کمیسیون برنامه و بودجه[۶] بوده‌است.

حبیبی

امامعلی حبیبی (متولد ۵ خرداد ۱۳۱۰، روستای درزی‌کلا بابل)، از نامداران کشتی آزاد ایران و جهان و معروف به ببر مازندران است. امامعلی حبیبی دارای نشان طلای المپیک ملبورن ۱۹۵۶[۳] و سه نشان طلای مسابقات قهرمانی جهان در تهران ۱۹۵۹، یوکوهاما ۱۹۶۱ و تولیدو ۱۹۶۲[۴] و نشان طلای بازی‌های آسیایی توکیو ۱۹۵۸ است.[۵][۶]
امامعلی حبیبی یکی از چهار کشتی‌گیر ایرانی است (همراه با غلامرضا تختی[۷] و رسول خادم[۸] و ابراهیم جوادی[۹][۱۰]) که نام و تصویرش در تالار افتخارات فیلا به ثبت رسیده‌است.[۱۱][۱۲]




حالا با مراجعه به این صفحات مشخص کنید که عکس چه کسانی در تالار فیلا موجود است!
البته ذکر کنم که چنین مساله ای تابع زمان است، ممکن است تصویری برای چند روز نصب شود و برداشته شود؛ ولی اگر کلی نگاه کنیم، به هر حال در لحظه حاضر نمی شود تعیین کرد کدام گزاره درست است. به عنوان مثال، اگر کسی فقط به صفحه امام علی حبیبی مراجعه کند، خواهد نوشت که عکس تختی و خادم و جوادی و حبیبی در تالار افتخارات فیلا نصب است؛ در مقابل کسی که به صفحه تختی برود، فکر می کند که عکس تختی و حبیبی و موحد نصب شده است. صفحه دیگران را هم اگر مراجعه کنید، نتایج دیگری می گیرید
 بنابراین در استفاده از ویکی پدیا باید دقت کرد 

Wednesday, January 29, 2020

تولد روماریو

امروز تولد روماریوست؛ یکی از گلزن ترین مهاجمان تاریخ فوتبال. زوج طلایی روماریو و ببتو هرگز از یادها نخواهد رفت

جالب این که هر دوی اونها الان سیاستمدار هستند!

Tuesday, January 28, 2020

اصل بقای مدیران در ایران

دیروز به دلیلی حکم دادگاه ورزش در مورد پرونده سوپرجام ایران رو دانلود کردم و خوندم. طبیعتا اسم امیرحسین فتحی به عنوان مدیرعامل استقلال برای من خیلی پررنگ بود. در طول مطالعه حکم، چندین بار از ته دل به اعضای تصمیم گیرنده تیم استقلال فحش دادم؛ چرا که می دیدم همه موارد کاملا مشخص ذکر شده است و این افراد بدون تفکر و تامل و بدون در نظر گرفتن هزینه های این شکایت هزینه های کشور را هدر داده اند. چنین موردی فقط و فقط نشان دهنده کوته بینی و سومدیریت این فرد به اصطلاح مدیر است
در همین اثنا، دیدم که امیرحسین فتحی مجددا حکم مدیریتی گرفته است و مسوولیت مجتمع ورزشی انقلاب را بر عهده دارد. اگر چنین چیزی درست باشه، باید شاشید به این انتخاب

Monday, January 27, 2020

آشوویتز هفتاد و پنج سال پیش در چنین روزی آزاد شد

روز بیست و هفتم ژانویه سال 1945 ارتش سرخ به اردوگاه مرگ آشوویتز نزدیک شد. نیروهای اس اس که سقوط نزدیک این اردوگاه را پیش بینی می کردند، حدود شصت هزار نفر را به سوی آوردگاه فرستادند.
وقتی سربازان ارتش سرخ به این اردوگاه رسیدند و فقط چند هزار نفر زنده بودند تا گواه یکی از وحشیانه ترین آدم کشی های قرن بیستم باشند. تخمین زده می شود که در این اردوگاه حدود یک میلیون نفر کشته شده باشند


Thursday, January 23, 2020

باید مسوولان ایرانی یک دوره تخصصی اعوجاج معنایی برگزار کنند. گفته بودند عمرا ما بریم تو خارج از ایران بازی کنیم، بعدش الان دارن میرن دوبی، چنان حق به جانب جشن پیروزی گرفته بودن که من مجبور شدم برم اخبار قدیمی رو بخونم.
یعنی از روزی که اینها شروع کردن که حق ما بازی در ایرانه، گفتم آخرش اینا بازی می کنن، ... طرف رو هم می خورن. بعدش هم یک اسم قرمانی روش میذارن و ما رو خر فرض می کنن
 
کلا تو ایران جریان فریب خیلی متداول شده، فکر کنم اون قدر خودشون رو فریب میدن که در نهایت خودشون هم باور می کنن. آخه مگه میشه آدم این قدر وقیحانه دروغ بگه

Monday, January 20, 2020

نبود عقلانیت در کشور

فکر کنم که بارها در نوشتارهای مرتبط با فوتبال یا سیاست در ایران به اینکه ما جامعه احساسی و بدور از منطق هستیم اشاره کرده ام. اتفاقا این موضوع ربطی به اطلاح طلب و محافظه کار و اصولگرا و شاه دوست و مجاهد و چپ و راست ندارد، به نوعی همه ما درگیر هستیم و بر موج احساس سواریم و سواری هم می دهیم

یادم نمی رود، در سازمان غیردولتی به عنوان داوطلب و بعدتر به عنوان مدیر بخشی از مجموعه کار می کردم که مشکلی از طرف هیات مدیره پیش آمد که در نهایت به قطع همکاری من و تعدادی از همکاران قدیمی آنجا انجامید. در میانه راه که میشد به هزار راه قانونی و عقلانی کار را درست کرد، یکی از همکاران قدیمی گفت که تجربه نشان داده که با استفاده از احساس کار را می شود به سرانجام رساند. در نتیجه به جای آنکه یک نامه منطقی و مبتنی بر فکت نوشته شود، دیدم ایشان نوشته است که یادتان هست در گذشته ما چقدر با هم خوب بودیم و همکاری می کردیم، بیایید دوباره با هم کار کنیم و غیره. خیلی برای من بامزه بود. همان جا زنگ خطر برای من به صدا درآمد که ما چقدر هنوز احساسی فکر می کنیم

در دوره انتخابات هم دیده ام که چه بسیار دوستان با من بمیرم و تو بمیری سعی در تحریک احساسات و استفاده از احساسات مردم دارند

الان هم ماجرای میزبانی ایران در مسابقات باشگاهی فوتبال آسیا پیش آمده است، می بینم که مسوولان به شدت احساسی عمل می کنند و قول های احساسی می دهند. ویژگی چنین شرایطی این است که پیامدهای آن بسیار افسرده کننده می تواند باشد. چه بهتر که این دوستان ابتدا با وکلای بین المللی مشورت کنند و سپس حرف های احساسی بزنند. من یادم نمی رود که مدیرعامل پرسپولیس در زمان اخراج مانویل خوزه بسیار هارت و پورت کرد (واژه بهتری یافت نمی شود در مورد کاری که او کرد)؛ در نهایت مانویل خوزه پولش را تمام و کمال گرفت، جریمه هم داده شد، آبروی تیم هم رفت

Saturday, January 18, 2020

استراتژی جنگی قربانی کردن نیروی خودی

من فکر کنم چندین بار از دوستانی که در دوره جنگ حاضر بودند، شنیدم که در دوره جنگ تفکر سپاه این بود که تلف کردن نیروهای خودی برای رسیدن به هدف کاملا منطقی هست و یک استراتژی جنگی به حساب می آمد. تا آنجا هم که می دانم این موضوع چندین بار محل اختلاف ارتش و سپاه بود

در نتیجه فکر کنم که این تفکر بین سپاه رایج بوده و هست که کشتن نیروهای خودی در جنگ هیچ اشکالی نداره؛ بنابراین من از وقایع مرتبط با هواپیمای مسافربری ناراحت شدم، ولی متعجب نشدم

دوم این که ما در دوره ای بودیم که گشت های کمیته بسیار متداول بود و در این میان، نوجوانانی حضور داشتند که با سن بسیار کم اسلحه داشتند و به دلیل همین بی تجربگی و عدم آموزش صحیح کارهای ابلهانه زیادی از اونها دیده میشد، به عنوان مثال اونها به خودشون اجازه می دادند که به همه بی احترامی کنند. قطعا وقتی چنین قدرتی به یک نوجوان داده میشه، تبعاتی مثل شلیک بی دلیل یا آسیب دیدن آدم ها اتفاق می افتاده. حالا خیلی هم عجیب نیست که یک فرد بی تجربه تو همون سیستم یک موشک به هواپیما بزنه. حتما ما هم اگر به گذشته برگردیم، موردهایی خواهیم دید یکی از این نوجوانان اسلحه به دست به اشتباه به کسی شلیک کرده باشن

Friday, January 17, 2020

تحلیلی فرویدی بر گفتمان غالب اخیر در جامعه ایران

فروید در نوشته های اولیه اش میل جنسی را بسیار پررنگ می دید و حتا در تحلیل خشونت هم از نظریه و میل جنسی یاری می جست تا بتواند مساله خشونت در جامعه را تحلیل کند. عملا در مقاله سال 1920 خودش به خشونت فراتر از میل به زیستن و بقا نگاه کرد و آن را با رانه مرگ توضیح داد
در اصل، برای فروید که در ابتدا رفتار تهاجمی را جزیی از رانه زندگی و اروس می دید، (Agression) تبدیل به جزیی از رانه مرگ و تاناتوس شد
برای من همیشه جالب است در جامعه ایران که ما همواره با سرکوب امیال انسانی روبرو هستیم، چه اتفاقی می افتد. منظورم از سرکوب هر دو شکل آن به صورت سرکوب بیرونی از طرف گروه های فرادست و سرکوب درونی از طرف سوپر اِگو و به نوعی فرهنگ جامعه است 
وقایع اخیر که با نوعی آزادسازی امیال گوناگون در سطح روانی همراه بود، محل جالبی برای فرضیه آزمایی نظریه فروید بود. گفتگوهای به شدت جنسی و ابراز نظرهای به شدت خشن نشان دهنده آزاد شدن این امیال سرکوب شده در سطح روانی بود

وقتی یک فرد در تلویزیون به احتمال وجود تمایلات جنسی و خشونت پذیری یک فرد دیگر اشاره می کند، در اصل، در حال آزادسازی امیال سرکوب شده اش است. وگرنه اگر سردار برای این منظور زنده بود که ناموس ایرانی را نجات دهد؛ این فرد با کلامش در یک جمله همان ناموس را به باد داد
هم چنین توهین های به شدن جنسی در فضای مجازی و تهدیدهای خشونت آمیز نشان دهنده همان امیال سرکوب شده است که برای من زنگ خطری برای آینده این کشور است که با سرکوب های روانی شدید در سطح جامعه و انفجار ناگهانی آنها روبروست

Thursday, January 16, 2020

این جریان پول ندادن به مربی و بازیکن خارجی از اون اتفاقات عجیب و غریبه

الان باشگاه استقلال و پرسپولیس به بهانه اینکه تحریم های ظالمانه علیه ایران هست، پول مربی و بازیکن خارجی اصلا بموقع نمیدن. حالا برای من سواله آخه آدم ناحسابی الان چند ساله تحریم ها سخت شده، من از بچگی یادمه که شما پول هیچ کی رو درست و حسابی ندادی

Tuesday, January 14, 2020

ماریو بالوتلی و جمهوری اسلامی

ماریو بالوتلی رو خدا حفظش کنه، از اون جوونای فوتبالیست شر و شوره که فکر کنم که تو رزومه اش همه جور کاری هست و همیشه در صدر اخباره. دلیل این که همیشه در صدر اخبار بود یک دلیل ساده داشت؛ چون همه گونه مشکلی در زمین فوتبال و بیرون زمین به وجود می آورد. خود او به این موضوع اعتراض زیادی داشت. مشهورترین اعتراض بالوتلی به سال 2011 برمیگردد که با پیراهن تیم من سیتی به من یو گل زد و بعد پیراهن خود را بالا زد و نوشته روی زیرپیراهنش را به همه نشان داد:

Why always me?

منظور بالوتلی این بود که چرا همه به او مشکوکند و هر چه می شود به او نسبت می دهند.

الان هم با توجه به شایعاتی که در مورد مسووولان جمهوری اسلامی وجود دارد، من به یاد بالوتلی افتادم که شاکی بود، چرا همیشه به او گیر می دهند؛ خوب دلیل آن ساده است> بس که گند زدی مرد حسابی

Monday, January 13, 2020

برای کیمیا علیزاده و همه کسانی که راه متفاوتی انتخاب کردند

وقتی کیمیا علیزاده مدال المپیک آورد، لحظه ای بی نظیر در تاریخ ورزش ایران شکل گرفت. یک زن ورزشکار از دل یک جامعه مردسالار برخاست ، مبارزه کرد و برای همه جامعه ایران افتخار آفرید. به شخصه دردهایی که در چهره جوانش نمایان بود فراموش می کنم. مشخص بود که در هر مبارزه ای، علاوه بر تلاش برای شکست دادن حریفش باید با دردهای ناشی از مصدومیت هم جنگ کند. بنابراین، منتی بر سرش نیست و زحمتش را کشیده است و هر کاری بکند، حق طبیعی خودش است. این را گفتم که تاکید کنم نگاه من به موضوع چگونه است

منتها کاری که علیزاده انجام داد و پیش از او دیگرانی هم بوده اند که انجامش داده اند، من را واداشت تا به خودم جسارتی بدهم تا تاریخ را نگاهی بیندازم و ببینم در آلمان شرقی شرایط به چه شکلی بوده است. همه کسانی که مرا می شناسند، می دانند که من طرفدار برابری و عدالت هستم و معتقدم سوسیالیسم می تواند باعث رهایی و شکوفایی انسان شود. اما با تمام وجود با حکومت های تمامیت خواه و بسته مشکل دارم و هرگز حامی آنها نیستم. معتقدم اگر شرایط واقعا خوب باشد، انسان ها ترک وطن نمی کنند و به جای دیگری نمی روند. بنابراین اگر علیزاده و فیروزجا و دیگران می روند، حتما شرایط کشورشان بسیار بد شده است که می روند؛ چون ساختن زندگی در کشوری دیگر بسیار سخت و الیم است

آلمان شرقی هم همین شرایط را داشت. نارضایتی عمومی در کشور موجب شده بود که برخی ورزشکاران جلای وطن کنند و به کشورهای غربی بروند. پیش از آنکه دیوار برلین ساخته شود و جابجایی عمومی بسیار دشوار شود، یکی دو تیم فوتبال به سمت برلین غربی رفته اند و در آنجا مانده اند؛ منتها پس از ساخت دیوار بود که رفت و آمد مشکل تر شد و شیوه های گریز خلاقانه تر. در ویکی پدیا فهرستی از ورزشکارانی که موفق به فرار از آلمان شرقی شده اند آمده است

یکی از موردهای جذاب فرار رناته فوگل - قهرمان و رکورددار شنای آلمان شرقی - بود که در سال 1979 و با کمک یک گذرنامه جعلی از کشور فرار کرد و اطلاعات جالبی در مورد دوپینگ سازمان یافته در آلمان شرقی منتشر کرد. در کل، ورزشکاران آلمان شرقی به شدت تحت فشار بودند تا بتوانند آبروی کشور و حزب را حفظ کنند و در نتیجه تمرین های طاقت فرسایی انجام می دادند و مطابق اظهار نظر فوگل به عنوان موش آزمایشگاهی انواع داروها با آنها تزریق می شد. همین موضوع اثرات وحشتناک جسمی و روانی روی این ورزشکاران می گذاشت

در مقام مقایسه، الان یادم افتاد که قبلا تیم های جوانان و نوجوانان ایرانی با بازیکنان صغر سنی در مسابقات شرکت می کردند و همین موضوع باعث محرومیت یکی از تیم های پایه فوتبال ایران شد. فشاری که روی ورزشکاران آلمان شرقی بود، از همین جنس بود

به هر حال، نام علیزاده و فیروزجا به عنوان نخبگان ورزش ایران ثبت شده است و همان طور که کشور به دلیل مشکلات مدیریتی بسیاری از نخبگان علمی اش را از دست می دهد، نخبگان ورزشی اش را هم از دست می دهد

Friday, January 10, 2020

ایران؛ آزمایشگاه حضرت ایوب

به نظرم ایران شده آزمایشگاه حضرت ایوب؛ همه اتفاقات و بلایا داره توش آزمایش میشه

رفتار سیاسی عقلانی و انتخابات

پس از اتفاقات اخیر ایران - از آبان تا دی - برخی از دوستان قدیمی را می بینم که خواهان تغییر رویه هستند و به گفته خودشان از اصلاحات ناامید شده اند و این موضوع را با متون احساسی ابراز می کنند. در اینجا خیلی کوتاه سعی می کنم بگویم که چرا کلا با این دوستان مشکل دارم

به گذشته برمی گردم؛ از زمانی که آقای خاتمی قصد داشت رییس جمهور شود، بخشی از دوستان اطراف من با شور و شوق یک هوادار تیم های فوتبال از خاتمی و اصطلاح طلبی دفاع می کرد و سایرین را نادان و کم دان می نامید. فکر می کنم از همان موقع این جمله که اگر شرایط بدتر شود، مقصر بنده هستم که خاتمی را به عنوان رییس جمهور برنگزیده ام

نکته اینجاست که این هواداری پرشور بر دومبنا شکل گرفته بود: اول موج احساسی که آدم ها را همراه می کرد و انرژی بخش بود و دوم برحق دانستن شخص خود. چرا می گویم موج احساسی؟ به این دلیل که این افراد مبنای هواداری خود را منطق یا توانایی های یک فرد قرار نداده اند و بیش از آن که هواداری بر مبنای برنامه ها و گذشته یک فرد باشد، بر مبنای آرزوها و شعارهای یک فرد یا گروه سیاسی بوده است. در اصل، ابتدا تصمیم گرفته شده است که این فرد منتخب است و بعد از آن سعی در توجیه خوبی او است. می شود این را با یک هوادار فوتبال مقایسه کرد که طرفدار تیم الف است و اگر تیمش ده گل هم بخورد باز هم از آن دفاع می کند یا آنهایی که تیم مورد علاقه شان بسیار ضعیف بازی می کند و یک توپ در چارچوب نمی زند و فرد طرفدار چنان از تیمش تعریف می کند و ادعا می کند که تیمش حریف را لوله کرده بود

نکته دوم این که این دوستان بسیار خود محور عمل می کردند. در علوم اجتماعی روی این موضوع کار شده است که نگاه و گرایش سیاسی افراد بر مبنای جایگاه اجتماعی و اقتصادی و هم چنین پیشینه شخصی شان شکل می گیرد. به عنوان بطور سنتی در کشورهای اروپایی کارگران طرفدار حزب سوسیالیست هستند. در ایران هم چنین است؛ از آنجایی که دوستان اطراف من بیشتر به حد متوسط جامعه نزدیک هستند، به شعارهای اصلاح طلبی جذب شدند و هوادار این گروه شدند و دیگران را نادان و کم دان خواندند. به نوعی خود را مرکز عالم و آفرینش نامیدند

هم اکنون که نوشته های اخیر برخی از این دوستان در مورد حوادث و ناامیدی شان از اصلاحات را می خوانم؛ باز هم همان دو مورد را می بینم. اول اینکه به شدت احساسی است و دوم این که باز هم نوعی خودمداری و خودمحوری در آن مستتر است که چون ما الان به این نتیجه رسیدیم که اصلاحات یا جمهوری اسلامی امکان بهبود ندارد؛ پس الان همه این گونه فکر کنند یا این که دیگرانی که پیشتر به این نتیجه رسیده بودند، حساب نیستند 

خلاصه کنم، رفتار سیاسی قسمت قابل توجهی از کنشگران در ایران احساسی است و به همین دلیل امکان پیش بینی آن کمتر است. علاوه بر این، چون این رفتار احساسی و نه بر مبنای منطق است، امکان درس گرفتن از گذشته را از ما می گیرد و اشتباهات مشابه را نسل های مختلف انجام می دهند

Wednesday, January 08, 2020

گذزنامه ایرانی در رتبه 98 پاسپورت ها قرار گرفت

یک موسسه بین المللی شاخص ساده ای تعریف کرده است تا ببیند که با گذرنامه هر کشور به کدام کشورهای دیگر می شود بدون مانع و مشکل سفر کرد / منظورم بدون نیاز به روادید یا هرگونه محدودیت دیگری است
طبق این شاخص گذرنامه ایرانی در رتبه 98 قرار دارد و با آن می شود به 41 کشور سفر کرد
رتبه اول متعلق به ژاپن است که با گذرنامه آن می شود به 191 کشور دنیا سفر کرد

مفاهیم جامعه سنتی> تعصب

یکی از پدیده های مدرن در دوره اخیر ایجاد سازمان هایی برای حمایت از کارگر و کارمند در برابر کارفرماست. در نگاه سنتی و واپس گرا کارمند / کارگر نقشی ابزارگونه و پست در مقابل کارفرما دارند. تلاش های فعالان بدانجا رسیده است که در بسیاری کشورها سازمان هایی در حمایت از حقوق بگیرها به وجود بیاید. یکی از این موارد دریافت بموقع و صحیح حقوق است. با این مقدمه به نقادی این دوستانی می پردازم که درخواست های مربیان خارجی در ایران را غیرحرفه ای و بدور از معرفت می دانند. در حالی که دریافت حقوق حقه بر اساس قرارداد کاری عین حرفه ای بودن است. از طرف دیگر، مفاهیمی مانند معرفت و تعصب جایی در دنیای مدرن ندارند؛ به خصوص که ما این مفاهیم را عوض می کنیم و به دلخواه خودمان شکل دیگری می دهیم. مثلا در نگاه بین المللی، توتی یک فرد بامعرفت است که به واسطه پیشنهادهای بهتر به تیم دیگری نرفت و در رم ماند. این به معنای عدم دریافت حقوق نبود، او تعصبش را به باشگاهش نشان داد و همین موضوع اهمیت کار او را نشان داد و باعث محبوبیت او شد. حالا این که ما انتظار داشته باشیم یک ایتالیایی یا یک آرژانتینی با چند ماه کار کردن در یک کشور ناگهان عاشق ما شوند و حقوق نخواهند، احترام نخواهند، امکانات نخواهند و ...، به نظرم علاوه بر این که منطقی نیست، ناشی از خود بزرگ بینی دوستانی است که این گونه فکر می کنند و سخن پرانی می کنند

چند مثال بزنم: اگر کسی فروشندگی کرده باشد، می داند بخشی از موفقیت در فروشندگی به رفتار فرد - مثل لبخند زدن یا مودب بودن - بستگی دارد. حالا اگر خریداری محبتی از طرف فروشنده دیدف نباید آن را به حساب چیز دیگری بگذارد. ممکن است مرد بیماری لبخند زن فروشنده ای را ببیند و بعد بگوید او به من لبخند زد و حالا عاشق من است. انتظار وفاداری و معرفت از آن زن فروشنده بیهوده و غیرمنطقی است. اگر مربی به احترام تماشاگران یک تیمف شال رنگی انداخت و از آنها تعریف کرد، مانند آن فروشنده است. نمی توان از او انتظار داشت که عاشق تیم شده باشد؛ دست کم این موضوع در کوتاه مدت امکان ندارد

مثال دیگری بزنم: تا حالا اکثرا این اتفاق افتاده است که مربی غیرایرانی بیاید و در ایران کار کند و پول نگیرد. حالا عکس آن را فرض کنید: علی دایی به آلمان می رود، مربی تیمی می شود و آنها پول علی دایی را نمی دهند. آیا اگر دایی قطع همکاری کند، بی معرفت است؟

Monday, January 06, 2020

لذت بردن از زندگی یک انتخاب است

کلا ما اصطلاح مرده پرست را می شنویم و در مورد خودمون به عنوان یک نقد به کار می بریم

دیروز سالگرد ازدواج من و شایا بود؛ ازدواجی که تاثیر خیلی مثبتی در زندگی من گذاشته و باعث شده از زندگی بیشتر لذت ببرم. طبیعی هست که من این تاریخ رو فراموش نکنم و طبیعتا با شایا این روز رو همیشه جشن می گیریم

از طرف دیگه، پریروز سالمرگ پدربزرگ من بود. مادرم تو ایران کلی مهمون دعوت کرد و سر خاک رفتن و ... . این موضوع بهانه ای شد که من امیدوار باشم که یک واقعه تلخ که هفت هشت سال پیش اتفاق افتاده رو فراموش نکردن، پس یه اتفاق خوب که سه سال پیش اتفاق افتاده رو هم فراموش نکنن؛ اما دیدم اصلا یادشون نیست

خوب به نظرم، این یه اتفاقه که من کدوم رو انتخاب کنم و از کدوم بخش زندگی لذت ببرم. طبیعتا مادر من هم از اون سوگواری لذت میبره که این کار رو انجام میده. حالا من در این مورد ترجیح میدم که با وقایع زندگی بخش حال کنم از اونها لذت ببرم

وصیت من هم اینه که هرگز برای من سوگواری نکنین، همیشه از زندگی لذت ببرین :))))

Thursday, January 02, 2020

ادی عقاب - داستان بچه گچکاری که رکورددار بریتانیا شد

چند تا فیلم ورزشی هست که خیلی خیلی دوست دارم

اولین فیلمی که خیلی دوست داشتم و هرگز فراموش نمی کنم، فرار به سوی پیروزی بود. هرگز لذت دیدن آن ستاره ها را فراموش نمی کنم

اما دو فیلم هست که تاثیر عمیقی روی من گذاشته اند مربوط به المپیک هستند. اولی که قبلا در موردش نوشته ام، فیلم (Cool Runnings) بود که به موضوع اولین حضور تیم ملی لوژسواری جاماییکا در المپیک زمستانی می پردازد. دومی را که دیروز دیدم، به موضوع حضور مایکل ادی ادواردز ملقب به ادی عقاب در المپیک زمستانی می پردازد. ادی در اصل، یک بچه گچکار بوده است که از کودکی رویای المپیک داشته است. از یک طرف، شرایط مالی و از طرف دیگر شرایط کشور بریتانیا باعث شد که رویای او دور از دسترس به نظر برسد؛ چرا که اسکی بریتانیا بسیار ضعیف بوده است و علاوه بر این، ادی تمرین و مهارت کافی برای رقابت با دیگران در المپیک نداشت. اما با تلاش شخصی خودش و سماجت و فداکاری مادرش می تواند به خواسته اش بشود و در المپیک زمستانی هشتاد و هشت به عنوان نماینده بریتانیا در پرش اسکی شرکت می کند؛ اتفاقی که بعد از شصت سال افتاد و بریتانیا نماینده ای در المپیک زمستانی پیدا کرد
ادی مقام درخوری بدست نیاورد. اما تلاش او باعث شد تا همگان یاد دو شعار اصلی المپیک بیفتند:

در المپیک قهرمان شدن اهمیت ندارد، شرکت در تورنمنت مهم است

در زندگی بردن اهمیت ندارد، مبارزه کردن مهم است 

من خودم از کسانی بودم که زیاد دوست نداشتم تیم های ما به عنوان زنگ تفریح به المپیک بروند، ولی با دیدن این فیلم ها نظرم عوض شد

Friday, December 27, 2019

خودفریبی و توهم از نوع ایرانی

یکی از نکات جالبی که در اتفاقات اخیر باشگاه استقلال این است که نماد بامزه ای از خودفریبی است

یادم می آید زمانی که پدربزرگم در بازار بود و شرایط مالی خوبی داشت، افراد زیادی دورش بودند و برای پول مجیزش را می گفتند. او هم که دوست داشت آنها را باور کند، به خودش مغرور شده بود. جالب اینجا بود که این حرف ها باعث انتظار در او شده بود و از آدم ها همین انتظارات را داشت؛ در حالی که فراموش کرده بود که آن آدم ها - به خصوص که در بازار کل سیستم بر مبنای همین مجیزگویی و درآمدزایی است - بیشتر قصد داشتند از این طریق پول در بیاورند. نتیجه این که وقتی پدربزرگم فوت کرد، خانواده ما انتظار داشتند که یک تشییع جنازه مفصل برگزار شود و یادم هست که دایی من سفارش چهارصد پرس غذا داده بود که شاید صد نفر نیامدند

جوان های ایرانی هم با این موضوع خودفریبی به قدر کافی آشنا شدند. خیلی از جوان ها برای برقراری رابطه جنسی مرتبا مجیز دیگری را می گویند و بعد از رسیدن به مقصود محل را ترک می کنند

در مورد سیستم بازاریابی و فروش هم همین داستان هست. فردی که قصد فروش چیزی را دارد، مرتبا خودش را دوست فرد جا می زند و بعد از آن که جنس را فروخت، دیگر اصلا خریدار را نمی شناسد

حالا در مورد استراماچونی هم همین اتفاق می افتد؛ دو بار که نکات مثبت ایران و استقلال را می گوید، همه فکر می کنند که طرف حالا باید بیاید مجانی برای ایران و استقلال کار کند. اصلا وقتی می گوییم حرفه ای؛ یعنی این که شخص از این طریق پول در می آورد؛ چرا انتظار داریم که یک فرد بیاید مجانی کار کند؟؟؟؟
این ساده لوحی ما و حماقت طرف مقابل است

به هر حال، به نظرم می آید که انتظارات ما چندان منطقی نیست و در ادامه هم مدیران ما نمی خواهند به خودشان بیایند یا این که خودشان را به خواب زده اند

Wednesday, December 25, 2019

افسردگی و نبود حرمت نفس ناشی از شرم تاکسیک

اگر به صحبت های فرهنگ هولاکویی گوش کنید، بارها اصطلاح "تاکسیک گیلت" را شنیده اید. تا آنجا که من می دانم این اصطلاح در اصل شرم تاکسیک (Toxoc Shame) است. منتها اسم آن هر چه باشد، مکانیزم آن یکسان است.
البته تاکید می کنم که هلاکویی یکی از افراد مورد علاقه من است و بسیار از او می آموزم، منتها به این دلیل بین شرم و گناه تفاوت در نظر گرفته می شود؛ چون شرم حس گناهی است که تقصیری متوجه فرد نیست، اما احساس گناه در مواردی است که فرد ممکن است گناه کار باشد و در نتیجه حدی از احساس گناه سالم است. مثالی از خود هلاکویی می زنم: فرزندی که غیاب یک والد را تجربه می کند، دچار تعارض می شود چون فکر می کند که او باعث آن شده است در حالی که او نقشی / تقصیری / گناهی ندارد. بنابراین می خواهم تاکید کنم که باید بین حس شرم و گناه تفاوت قایل شد


 این احساس شرم در انسان ها باعث افسردگی و کاهش حرمت نفس می شود که تاثیرات منفی در زندگی انسان می گذارد. حس گناه ناشی از آن باعث می شود که در مواردی انسان دچار تعارض (Fight Flight Freeze) می شود که مطابق آن فرد دچار خشم شدید می شود؛ اما نمی تواند خود را ابراز کند (به دلیل مکانیسم حس گناه) و در نتیجه خشک و منفعل می شود

منشا اصلی این حس ریشه در کودکی دارد و رفتار و گفتار ناصحیح والدین نقش اصلی را دارد. در اصل، در بسیاری موارد والدین این حس خود را به کودک منتقل می کنند. رفتاری که تاکید بی دلیل بسیار در مورد برخی رفتارها دارد و بیمارگونه کودک را تصحیح می کند (overcorrection) باعث می شود که کودک دیگر خودش را دوست نداشته باشد، علاوه بر این تفاوت گذاشتن بین فرزندان، غیاب والدین یا مقایسه کودک با دیگران باعث می شود که این حس در کودک به وجود بیاید و تقویت شود

نکات مهم در مورد حس شرم تاکسیک اینهاست:
احساس شرم در ناخودآگاه می نشیند و عیان نیست ؛ در نتیجه به شکل های دیگر خودش را نشان می دهد
احساس شرم و گناه در بسیاری موارد از مردم عادی طولانی تر می شود
در موارد شدید، حتا تفکر باعث ایجاد این حس می شود / فرد بدون انجام کاری - حتا با فکر به یک کار - احساس گناه و شرم می کند
تکرار حس شرم می تواند فرد را به افسردگی برساند
همچنان که فرد دچار اضظراب مدام است؛ زیرا می ترسد هر کاری باعث بازگشت این حس می شود و فرد می ترسد

نتیجه این اتفات باعث می شود که فرد
خود را دوست نداشته باشد
همیشه خود را مقصر بداند
من آدم بدی هستم
من خودخواه هستم
من بدردبخور نیستم
من بی اهمیت هستم

می خواهم تاکید کنم که مذهب این احساس را تشدید می کند و در نتیجه انسان های مذهبی باید بیش از دیگران به خودشان و ساز و کار دنیای پیرامون دقت کنند. به عنوان مثال، وقتی ادعا می شود که شما چون فلان کار را انجام ندادید / یا دادید زلزله می آید، نوعی سو استفاده از احساس شرم تاکسیک است. از نظر منطقی، خداوند متعال به دلیل این که عده ای از انسان ها کار خطایی کردند، مومنان دیگر را جریم نمی کند و آزاد نمی دهد. بنابراین، در یک جامعه مذهبی مانند ایران باید بیشتر مراقب باشیم که مورد سو استفاده قرار نگیریم. علاوه بر این، باید حواس مان باشد که عبور از این حس نیازمند کار بسیار است

Tuesday, December 24, 2019

کمبود بازی ساز در ایران، بازی های کم گل و جستجوی مهاجم

سرمربی سابق تیم ملی پرایش به فوتبال دفاعی داشت و از این نظر مورد انتقاد خیلی از فوتبال دوستان از جمله من بود. در بین مربی های ایرانی هم قلعه نویی بسیار مورد انتقاد است که چرا از اوت دستی و کرنر گل می زند. یکی دیگر از اتفاقات فوتبال ما کم گل بودن بازی هاست؛ همین طور آقای گل ها هم بسیار کم گل می زنند. از طرف دیگر، مربیان لیگ ایران به شدت به دنبال مهاجمان خارجی هستند. همه اینها نشان می دهد که دغدغه اصلی فوتبال ایران گل زدن و شیوه گل زدن است؛ یعنی دقت کنیم تیم ملی در زمان کیروش هم مانند تیم های قلعه نویی از ضربات ایستگاهی گل می زدند و طرفداری از هر یک از اینها بیشتر احساسی بوده و هست

به نظرم می رسد نکته ای که کمتر توجه می شود این است که مشکل فوتبال ما بازیساز و بازیکن خلاق است تا اینکه ما کمبود مهاجم داشته باشیم. ما می بینیم بازیکنانی مثل طارمی و رضایی چندان بد نیستند و به جرات می توان آنها را با بازیکنانی که به ایران می آیند مقایسه کرد. بازیساز خوب در مقابل، در فوتبال ما کمیاب است. آخرین بازیکنان باکیفیتی که داشتیم، نویدکیا و جباری بودند و بعد از آنها کمتر بازیکن خلاق داشته ایم

اگر دقت کنیم، یکی از جذابیت های دهه شصت برای ما بازیکنان تکنیکی بودند. همین الان سر دستی بخواهم نام ببرم، سریع می گویم نامجو مطلق، مختاری فر، محمدخانی، چنگیز، عاشوری، ابطحی و موردهای بسیار دیگر. در حالی که هم اکنون چنین بازیکنانی بسیار کمیابند. بازیکنانی که در سطحی پایین تر از بازیکنان دهه شصت هستند، چهره های مطرح فعلی ما هستند، ترابی و قایدی را ببینید؛ با تکنیک معمولی گل های زیادی می زنند و مطرح هستند

خلاصه پیشنهاد من است که تیم ها بیشتر به دنبال پرورش بازیکن باهوش / تکنیکی یا خرید آن باشند

Monday, December 23, 2019

تیم فوتبال سالزبورگ، نماد یک سرمایه گذاری حساب شده

یکی از بازیکنانی که این روزها به شدت مورد توجه باشگاه های اروپایی هست، هالاند نروژی است که در تیم رد بول سالزبورگ بازی می کند. همین موضوع باعث شد که نگاهی به تحولات تیم سالزبوزگ داشته باشم
تیم سالزبورگی از سال 2005 تحت مالکیت کامل رد بول درآمده است. تحول این تیم و به خصوص آکادمی این تیم از آن زمان شروع شد. بازیکنانی که در این تیم بازی کرده اند و مطرح شده اند، بسیارند. سادیو مانه در سال 2012 به این تیم پیوست و بعد از آن مطرح شد و بعد به ساوت همپتون پیوست و هم اکنون ستاره تیم لیورپول است. بازیکنان دیگری که مطرح هستند عبارتند از زیکلر آلمانی، میاموتو ژاپنی، نیکو کوواچ، توماس هسلر، آلن برزیلی و آلکس برزیلی / ژاپنی،ماهوپ، ریچارلیسون، خورخه وارگاس، گولاشی و زاراته. نکته این است که این باشگاه برای بهتر شدن سال ها انتظار کشید و یک روزه به صدر فوتبال اتریش نرسید. آنها در سال 2017 قهرمان لیگ زیر هفده سال اروپا هستند. در سطح ملی آنها در سال های اخیر حاکم بلامنازع فوتبال اتریش هستند؛ یعنی از سال 2012 تا حالا شش بار دبل کرده اند و هفت بار قهرمان لیگ بوده اند

می خواهم تاکید کنم که سرمایه گذاری رد بول به سرعت جواب نداد و مدت ها طول کشید تا آنها به نتیجه برسند. علاوه بر این، با مدیریت درست توانستند شرایط مالی خوبی به وجود بیاورند و هم اکنون بازیکنانی داشته باشند که با قراردادهای میلیونی جذب تیم های دیگر شوند

این را مقایسه کنیم با سرمایه گذاران ایرانی که دنبال نتیجه گیری سریع هستند

Saturday, December 14, 2019

نظر شخصی و آگاهی اجتماعی

چند روز پیش با دوستانی جمع بودیم و در مورد کنش اجتماعی صحبت شد. در اصل، آنچه که من اسمش را کنش اجتماعی می گذارم مطرح شد. نظر دوستان این بود که از طریقی آگاهی را در جامعه افزایش دهیم و تعبیر من این است که آنها می خواهند کنش اجتماعی انجام دهند
وقتی بیشتر صحبت کردم متوجه شدم که این دوستان مفهوم آگاهی را خیلی بین الاذهانی می بینند و یا مفهوم آگاهی به عنوان یک اصطلاح اجتماعی نمی شناسند. در اصل، این دوستان تفاوتی بین نظر شخصی و آگاهی اجتماعی قایل نیستند. نکته در اینجاست که این دوستان جایگاه نظر شخصی را نمی دانند و گمان می برند وقتی نظرات شخصی خودشان را بیان کنند، دیگران هم به همین نتیجه می رسند و چون این در اصطلاح عامه به عنوان آگاهی شناخته می شود، آنها هم آگاه می شوند. در اینجا باید اشاره کنم که آگاهی در فارسی معادل (awareness و consciousness) انگلیسی دانسته می شود. بنابراین باید این دو را از هم جدا کرد. به عنوان مثال، من به کسی بگویم مادرت را در خیابان دیدم، باعث می شود که آن شخص خبردار   (aware) شود. اما این باعث آگاهی به معنای (consciousness)نمی شود
حالا وقتی دوستی می گوید که من می خواهم با نوشتن یا انجام کار هنری باعث آگاهی شوم، در اصل بین آن دو معنا سرگردان است. وقتی من نظرم را می گویم یک کنش شخصی انجام داده ام و این تنها نظر من است، آگاهی در یک مقیاس اجتماعی شکل می گیرد. مهم این است که نظر شخصی من زاییده شرایط فردی و اجتماعی من است و نمی توانم آن را به دیگران تعمیم بدهم یا حتا انتظار داشته باشم که دیگران با این اخبار / اطلاعات به همان نتایج برسند. چند تا مثال می زنم> در همان مورد قبلی که گفتم، به فردی می گویم مادرت را در خیابان دیدم، حالا با توجه به این که آدم بیماری هستم می گویم که چون با عجله می رفت و. از سمت خانه دیگری می آید، حتما رابطه با شخصی دیگر دارد. در اینجا می بینید که نگاه شخصی من در اینجا موثر است؛ چنان چه من این گزاره را در مورد کسی بگویم، آیا ایجاد آگاهی کرده ام؟
مثال دیگرش را در اطراف خود می بینیم: آدم هایی که به یک اداره می روند و امکان انجام کارشان نیست و بارها و بارها حرف خود را تکرار می کنند و فکر می کنند که دیگران آنها را نمی فهمند. در حالی که تکرار آن اصلا معنا ندارد و کمکی نمی کند. از آدم هایی که نظر شخصی خودشان را معادل آگاهی اجتماعی می دانند باید ترسید؛ چون در نهایت سعی می کنند با دعوا و بی احترامی نظر خودشان را تحمیل کنند

پ.ن. شایا نکته ای به من تذکر داد که لازم دیدم دوباره بنویسم و تاکید کنم. این دوستان عزیزی که با اونها سر صحبت باز شد و الهام بخش این نوشتار شدند، بطور مستقیم منظور من نیستند و از قضا، مقصود و خواسته اونها بسیار انسانی و بدور از تلاش های سلطه جویانه یا هر چیز دیگری است. خلاصه این که این دوستان فقط باعث شدند که این ایده کلی به ذهن من بیاید و بطور خاص منظور من آنها نیستند 

Monday, December 09, 2019

داستان تکراری سو مدیریت

یکی از مواردی که مدیریت علمی را از غیرعلمی متمایز می کند، برنامه ریزی است. یکی از مهم ترین دلایل ناکارآمدی مدیران ایرانی همین ناآشنایی به برنامه ریزی علمی و از طرف دیگر عدم استفاده از کارشناسان خبره در زمینه های گوناگون است

حدود پانزده سال پیش قرار بود برای بانک پاسارگاد سیستم وی ست را خریداری کنیم. من مسوول بررسی پیشنهادهای مختلف بودم. گزینه های موجود دو شرکت اروپایی، یک شرکت آمریکایی و یک شرکت چینی بودند. یکی از عواملی که در امتیازدهی ما موثر بود، بحث تحریم ها بود. با وجود این که شرکت آمریکایی امتیاز فنی و اقتصادی بالایی داشت، به دلیل احتمال تحریم یک امتیاز منفی اضافه کردیم تا شرایط را واقعی تر کنیم

الان هم هر مدیری که بر سر کار می آید - هر چقدر هم که تحریم ها ظالمانه باشد - باید تحریم ها و تبعات آن را به عنوان عاملی تاثیرگذار بپذیرد و در تصمیم گیری ها دخیل کند. همه کسانی که خارج از کشور هستند با این موضوع درگیر هستند و می دانند حتا در کشورهای اروپایی هم اگر کسی بخواهد مبلغی بیش از ده هزار یورو جابجا کند، بانک ها کلی توضیحات از او می خواهند و مبالغ بیشتر از آن - قطعا دستمزد سرمربی ایتالیایی استقلال بسیار بیشتر از آن است - حسساسیت بسیار بیشتری به وجود می آورد

به هر حال، عملکرد مدیریت استقلال در این مدت نشان می دهد که بر خلاف ظاهر متین و موجه از نظر عملکرد چندان تفاوتی با مدیران ناکارآمد ندارد

Monday, November 18, 2019

من عشق تو را برای همیشه با خودم حمل خواهم کرد / ترجمه ای برای شایا

من عشق تو را همراه خودم دارم - عشق تو در قلب من است
من هرگز بدون آن نیستم
عشق من! هر جا که من می روم، تو هم همراه منی - و قشنگم! هر کار تنهایی که انجام می دهم، تو هم همراه منی

از هیچ چیز نمی ترسم (تو ایمان و یقین منی)
من دنیا را نمی خواهم (خوشگلم، تو دنیای منی، تو حقیقت منی)
و هر چه که برای من به معنای ماه بوده است، تویی 
و هر ترنمی که خورشید نامیده شود، تویی

بگذار راز سر به مهری را بگویم: تو ریشه ی همه ریشه ها و
جوانه ی همه جوانه ها و
آسمان همه آسمان هایی هستی که
به آن درخت زندگی می گویند

درختی که می تواند بلندتر از روح رشد کند و
بالاتر از آنجا رود که ذهن پنهانش کند

من قلب تو را با خودم همراه دارم و عشق تو در قلب من است

 ----------------------------------------------

این یکی از شعرهای زیبای ا.ا. کامینگ است که تقدیم می کنم به شایا


Monday, November 11, 2019

به یاد همه دوستان اتحادیه های کارگری

چند وقتی بود که فرصت نمیشد در جلسات اتحادیه شرکت کنم تا اینکه چند روز پیش در یکی از جلساتی که در مورد مقابله با راست های پوپولیست بود شرکت کردم و سخنرانی یکی از دوستان رو که در مورد هم بستگی در شرایط فعلی بود گوش کردم و لذت بردم

در همون جا به یاد همه دوستانی افتادم که در ایران به دلیل فعالیت های مرتبط با اتحادیه های کارگری دچار مشکل شدند. دوست دارم که ادای احترام کنم به همه این دوستان و آرزو کنم که شرایط برای فعالیت همه اتحادیه ها فراهم بشه

Sunday, November 10, 2019

یک لطیفه روسی

دو تا همرزم قدیمی روس همدیگه رو می بینن. اولی به اون یکی میگه: متاسفانه هر چی در مورد کمونیسم به ما می گفتن دروغ بود. دومی میگه: اما این بدتره؛ هر چی در مورد سرمایه داری به ما می گفتن درست بود

لحظاتی که آدم بغض می کند

نمیدونم برای همه آدم ها همین طوریه یا برای من: لحظاتی از زندگی هست که من به شکل عجیبی بغض می کنم و فقط هم خودم متوجه می شم. هشتم آبان / سی ام اکتبر هم دقیقا این اتفاق برام افتاد. خیلی دوست دارم که این لحظه خاص رو ثبت کنم

Tuesday, October 22, 2019

آفرین به استراماچونی که به حرف من گوش داد :))))

هفته پیش که در مورد تیم استقلال پیشنهاد دادم که بدون مهاجم هدف بازی کنه، فکر نمی کردم که سرمربی این تیم از بازی بعدی تیمش این کار رو بکنه و اتفاقا تیمش هم نتیجه بگیره. اما این اتفاق افتاد و تیمش دو تا بازی برنده شده

Thursday, October 17, 2019

مفهوم ساختار و برنامه ریزی؛ به بهانه دودویی کیروش و ویلموتس

با توجه به این که تیم ملی به بحرین باخته است، احتمالا بحث دوگانه مربی فعلی و پیشین دوباره باز شده است
این موضوع برای من بهانه ای شده است که نگاهی به مفهوم و ساختار بیندازم. ساختار در علوم اجتماعی مفهومی نامفهوم است :) زیرا چیزی است که وجود دارد، ولی دیده نمی شود. به همین دلیل وقتی ما در مورد ساختار اجتماعی صحبت می کنیم، مجبور هستیم که مفاهیمی چون ارتباطات اجتماعی، روابط قدرت و ... را در در نظر بگیریم تا به نتیجه برسیم. ساختار اقتصادی هم همین حالت را دارد. ساختار اقتصادی هم ترکیبی از شرایط بیکاری، تولید ناخالص ملی و ... دارد
وقتی در مورد تغییرات کلان صحبت می کنیم، در بیشتر موارد منظور ما تغییرات ساختاری است. به عنوان مثال، وقتی در سال 1968 در فرانسه شورش های دانشجویی انجام می شود، آنها به این نتیجه می رسند که باید تغییرات ساختاری به وجود آورد تا شرایط بهتر شود. در مورد ایران هم چنین است: وقتی در مورد این موضوع صحبت می کنیم و می گوییم که فوتبال ایران سال هاست قهرمانی آسیا نداشته است یا در جام جهانی در گروهش صعود نکرده است یا اینکه در رده باشگاهی قهرمانی ندارد یا هر چیز دیگر؛ این بدان معناست که ما نیاز داریم ساختار ما تغییر کند
در اینجا چند تا بحث را باز می کنم:
اول اینکه؛ وقتی چنین تغییری را خواهانیم؛ نیاز به برنامه ریزی داریم. دست کم هرگز برنامه ای مدون از فدراسیون ندیده ام. اینکه ما اگر به جام جهانی برویم، رییس فدراسیون می گوید هدف ما رفتن به جام جهانی است؛ برنامه به حساب نمی آید. برنامه این است که الان ایشان بگوید ما طبق این برنامه می خواهیم در ده سال دیگر با این مراحل به فلان مرحله برسیم
پس فقدان برنامه اولین مشکل ماست

دوم اینکه تغییر مربی ذاتا تغییری ساختاری نیست. با یک مثال رادیکال بحث را واضح می کنم: فرض کنید در جایی زمین فوتبال وجود ندارد، بازیکن حرفه ای وجود ندارد، تعداد توپ محدود است، ورزشگاه استاندارد نیست و پولی هم نیست. حالا بهترین مربی دنیا که فرض کنیم اسمش سیناست را بیاوریم. چون شرایط ساختاری فراهم نیست، آن مربی موفق نمی شود و در بهترین حالت جرقه ای می زند و تمام می شود. کاری به این ندارم که فیلم ساخته می شود که ناگهان یک فرد تعییرات عظیمی به وجود می آورد؛ اما این مربوط به فیلم هاست؛ ما در واقعیت چنین حالتی نداریم. تغییر ساختاری با برنامه حاصل می شود
اضافه کنم که تغییر از کیروش به ویلموتس تغییری ساختاری نیست؛ چرا که سابقه و رزومه این دو مربی آنها را در یک سطح قرار می دهد. اگر به رزومه کیروش نگاه کنیم متوجه می شویم که با وجود سابقه طولانی در چند تیم معتبر سال هاست که قهرمانی یا عنوان خاصی بدست نیاورده است و آخرین قهرمانی اش مربوط به سوپرکاپ اسپانیا با ریال مادرید است. او در دو سالی که مربی ریال بود، عملا مقامی بدست نیاورد. موفقیت کیروش در جام های جهانی جوانان بسیار قدیمی است و شاید نشان دهنده توانایی کاری او در آن دوره و با جوانان است. ویلموتس جوان تر است و در تیم های کمتری سرمربی بوده است. گرچه با این تیم ها قهرمانی نداشته است؛ ولی او دو سال بهترین مربی کشور بلژیک و یک بار بهترین مربی جهان به انتخاب گلوب شد. در اصل، عناوین فردی ویلموتس با چند قهرمانی کیروش قابل مقایسه است. در اصل، هر دو جزو مربیان خوب هستند؛ اما ممتاز نیستند

سوم اینکه می خواهم تا حدی بندهای بالا را نقض کنم؛ اما با گذاشتن شروطی. یک مربی ممتار نمی تواند تغییر ساختاری به وجود بیاورد، اما می تواند تاثیرگذار باشد. مثال خوب آن فردی مثل گواردیولاست. او در هرکشوری می رود؛ باعث تغییر در سبک بازی تیم خود می شود و بطور غیر مستقیم تیم های ملی را هم تحت تاثیر قرار می دهد. منتها در این حالت باید دقت کنیم که شرایط برای تغییرات فراهم است و باشگاه ها حرفه ای هستند، ابزاری به نام بازیکن حرفه ای وجود دارد که آماده تغییرات است و در نهایت این که گواردیولا در سطح باشگاهی فرصت ایجاد تغییر دارد و مدت طولانی مشغول کار می شود. چرا راه دور برویم، مربی مانند برانکو که از نظر رزومه کاری جزو مربیان ممتاز نیست؛ وقتی در سطح باشگاهی و بلندمدت کار می کند، می تواند موجب تغییرات شود

مخلص کلام این که ما نیاز به تغییر ساختاری داریم و تغییر مربی یک تغییر ساختاری نیست و موجب آن نمی شود؛ در بهترین حالت یک مربی نخبه (و نه مربیان معمولی) می تواند در بلندمدت تاثیرگذار باشد

Wednesday, October 16, 2019

این تعارض های بامزه در آدم ها

کلا این اتفاق برای من خیلی بامزه هست که آدم ها یه سری حرف بزنن و یه جور دیگه ای فکر کنن و جور دیگه ای رفتار کنن. این نشئن دهنده مسایل زیادی هست که از نظر روان شناسی و نشانه شناسی اهمیت داره. همین موضوع خیلی در مطالعات زنان در ارتباط با جامعه مردسالار میتونه مهم بشه

دو تا مورد جالب در این زمینه رو بدون توجه به تحلیل های روان شناسی و نشانه شناسی که باعث خنده من شد، در اینجا میارم. خانمی به هلاکویی زنگ زده و میگه که من سخت دلبسته شدم. هلاکویی پرسید از چی طرف خوشت اومده؟ خانم که یک سال و نیم هست وارد آمریکا شده جواب داد: چون ایشون سال هاست در آمریکا زندگی کردن، ولی خیلی ایرانی موندن و برای من خیلی مهمه که طرفم ایرانی باشه و براش فارسی ارزش داشته باشه. حالا این از پاسخش و بشنوید ادامه سخنان. هلاکویی در ادامه  پرسید خوب چقدر همدیگه رو می شناسین؟ طرف جواب داد ما همه ویک اند ها با هم هستیم! (طرف عشق فارسی و ایرانه). بعدش هلاکویی پرسید حالا سوالتون چیه؟ خانم عشق فارسی جواب دادن، من می خوام میک شور کنم که این آقا به درد من میخوره

مورد دیگه هم تماس تلفنی فرهاد مجیدی بعد از استعفا بود:
مجیدی : من تو اردوی اول هفتاد هشتاد نفر دعوت کردم که خیلی هاشون رو لیگ اصلا بازی نکردن ... شما الان بازیکنان ذخیره سایپا رو می شناسید؟ بازیکن ذخیره فولاد رو می شناسید؟ ... شما میدونید که نفت آبادان یک بازیکن امید داره؟ من همه رو رفتم دیدم و می شناسم. الان این لیستی که دراومده با لیست من خیلی فرق داره. الان یه بازیکن هست که آقای نکونام همه بازی ها بهش فیکس بازی داده
. میثاقی : عارف آغاسی دیگه
مجیدی: نه نه.، یکی دیگه، الان تو لیست امروز نیست. تمام بازی های لیگ رو بازی کرده.
 میثاقی: حردانی / دفاع راست؟
 مجیدی: نه. به جز اون. تو همه بازی ها بازی کرده. من همه بازی ها رو دیدم!   آخرش هم اسم یارو رو نگفت، یادش نبود

Thursday, October 10, 2019

خوشحال از رسیدن زنان به کمینه حق خوشان

یادمه وقتی تو انجمن بدون مرز فعال بودیم، کمپین حمایت از مهاجران افغان رو برگزار کردیم و از این طریق با دوستان خبرنگار نازنینی آشنا شدیم و از طریق اونها با بخش ورزشی روزنامه سرمایه قراری گذاشتم. با توجه به این که چندی قبل از آن یکی از نوشته های وبلاگم در مورد آغاز فوتبال زنان بدون اجازه من در یکی از روزنامه ها منتشر شده بود، فکر کردم که می توانیم یک کار علمی / روزنامه نگاری با روزنامه سرمایه در مورد عدم ورود زنان به ورزشگاه شروع کنیم. متاسفانه دوستانی که در آنجا بودند کمترین علاقه ای به این کار نداشتند و استقبالی از این کار نکردند. البته نوجیه آنها این بود که ظاهرا در سطح آیات عظام با این موضوع مخالفت شده است و آنها دلیلی برای استقبال از خطر ندارند. با وجود طرح این مساله که به هر حال روزنامه شما بسته خواهد شد و حتا اگر کاری نکنید باز هم در خطر هستید، علاقه ای به همکاری به وجود نیامد

بعد از مدتی جریانات بازی ایران و ژاپن پیش آمد و با بچه های بدون مرز تحت عنوان اعتراض به خشونت در فوتبال یک برنامه اعتراضی جلوی امجدیه برگزار کردیم و یادم هست که لیلا متن تاثیرگذاری در مورد عدم ورود زنان به ورزشگاه نوشت. اتفاقا آن برنامه بازتاب زیادی داشت و با توجه به اینکه ما با هیچ کس ارتباط برقرار نکرده بودیم، تعدادی از مجلات به آن پرداختند و عنوان کردند تعدادی از زنان در جلوی ورزشگاه امجدیه به شرایط فوتبال ایران اعتراض کردند

این توجه برایم جالب بود؛ بنابراین به فعالان حقوق زن در آن زمان پیشنهاد دادم که بیایید یک بازی نمادین بین بچه های بدون مرز و فعالان زن برگزار شود تا موضوع ادامه پیدا کند. متاسفانه این اتفاق نیفتاد، بسیاری از فعالان معتقد بودند که این موضوع بسیار لوس و پیش پا افتاده است که بخواهند برای آن وقت و انرژی بگذارند

بیش از پانزده سال از آن جریان گذشته است و خوشحالم که زنان به حق خودشان رسیده اند و می توانند وارد ورزشگاه شوند. الان دیگر تیم ملی و ورزشگاه ملی متعلق به همه مردم ایران است و برای همه مردم ایران بازی خواهد کرد

Wednesday, October 09, 2019

توجه به حداقل حقوق انسانی در اروپا

الان که چند سالی است اخبار زیادی از بی پولی تیم ها و عدم پرداخت حقوق بازیکنان و مربیان شنیده می شود، به یاد شرایط ایران می افتم که کلا شرایط به سود کارفرما است

یادم هست که وقتی در ایران بودم، شخصی از بستگان افتخارش این بود که شرکت فضای سبز دارد و در شرکتش پول صد و شصت کارگر را نداده است و آنها هم با وجود شکایت به جایی نرسیده اند. در اصل، سیستم به نفع کارفرماست

شرایط فوتبالی هم همین است؛ تعداد زیادی از بازیکنان از تیم ها طلبکارند و در نهایت هم به جایی نمی رسند. در مقابل، کسی که بتواند به دادگاه های بین المللی شکایت کند به پولش می رسد. دقیقا نفاوت مطلب در همین جاست. با وجود آنکه در غرب هم استثمار وجود دارد؛ اما دست کم نوع وحشی آن کنترل شده است و دست کم حقوق کارگر اهمیت دارد

من در اینجا به عنوان کارگر و کارمند کار کرده ام و دست کم این تجربه را دارم که حقوق من به عنوان انسان مورد احترام جامعه قرار دارد. سازمان هایی وجود دارد که همیشه مشاوره حقوقی به کارگر و کارمند می دهد و در صورت لزوم مداخله می کند و به نفع افراد کارهای حقوقی انجام می دهد

Tuesday, October 01, 2019

هنر و هوش مصنوعی !

آخرین باری که بازی فیفا رو انجام دادم، سال 2006 اینا بود. بعد از اون دیگه درست و حسابی بازی نکرده بودم تا این که یک ماه پیش بازی فیفا رو روی موبایل نصب کردم و کلی حال کردم. خیلی طبیعی شده به نظرم

امروز به لطف شایا رفته بودم به نمایشگاه هنر و هوش مصنوعی. کلا موندم :))) اینا یه جوری از هوش مصنوعی و فن آوری استفاده کرده بودن که مات مونده بودم. اولین کار این بود که یکی رفته بود دی ان ای یک زندانی رو گرفته بود و تجزیه کرده بود و بعدش سی تا چهره با این دی ان ای ها ساخته بود تا نشون بده که دی ان ای ما چقدر جالب میتونه باشه

یکی دیگه یک سری عکس فوق العاده آماده کرده بود اون هم با یک نرم افزار که بطور تصادفی چهره آدم ها رو طراحی می کرد؛ یعنی ما عکس یک سری آدم رو دیدیم که اصلا وجود خارجی ندارن، ولی خیلی طبیعی بودن

یکی دیگه ماکت ساخته بود که چطوری از ادرار آب و نیتروژن تهیه می کنن برای حفاظت از محیط زیست و آبیاری

Monday, September 30, 2019

پنهان کاری باعث می شود که واقع بین نباشیم

یکی از علایق من است که به برنامه فرهنگ هلاکویی گوش کنم. به نظرم مشکلات مردم بازتاب خوبی از جامعه ما را نشان می دهد

یکی از نکاتی که جالب است به نظرم در آنجاست که ما در جامعه ای زندگی می کنیم که آدم ها در مورد احساسات و واقعیت ها به راحتی و بدون سانسور صحبت نمی کنند. یعنی همین که ما در جامعه داریم و خیلی ها قربان صدقه دیگری می روند ولی اصلا به این حرف ها باور ندارد. این باعث می شود که نشود ما به حرف آدم ها اعتماد کنیم و از طرف دیگر واقع بینی ما را زیر سوال می برد

موردی که در صحبت های مشتری هلاکویی برایم خیلی جالب بود، زنی بود که تماس گرفته بود و در مورد دوست پسر 51 ساله اش گفت که طرف دم در خانه ایشان که آمده بود داشته چند زن دیگر را نگاه می کرده است و همه حواسش به این خانم نبوده است و همین موضوع باعث جدایی آنها شده است! خوب به نظرم این موضوع نشان می دهد که این خانم واقع بین نیست

در جامعه ما این موضوع جا افتاده است که به جای عشق واقعی قصه های دروغین به همدیگر بگوییم. مثلا مرد باید به زن بگوید که تو همه زندگی من هستی و به جز تو به زن دیگری نگاه نمی کنم. خوب این موضوع شدنی نیست. ازدواج در اصل یک قرارداد اجتماعی است برای کنترل و مشخص کردن چارچوب روابط جنسی. حالا اگر کسی ازدواج می کند یعنی محدودیت برای روابط را می پذیرد، اما آن را دور که نمی اندازد. یعنی میل جنسی صفر / یک نیست؛ بلکه طیف است که به برخی افراد بیشتر کشش داریم و به برخی کمتر. حالا بعد از ازدواج این رابطه محدود و مشخص می شود، اما از بین نمی رود

بنابراین چه بهتر که شریکان زندگی با هم صادق و روراست باشند تا رابطه شان بهتر شود و با واقع بینی پیش برود

Sunday, September 29, 2019

تبلیغ انتخاباتی ما و آنها

امروز انتخابات مجلس ملی اتریش است و احزاب مختلف مشغول تبلیغ اند. طبیعتا دوستانی که تابعیت اتریش را دارند در انتخابات شرکت می کنند و احزاب یا نامزدهای خودشان را تبلیغ می کنند. برای من یکی از نکات بارز و جالب شیوه ابراز طرفداری از طرف دوستان ایرانی و اتریشی است. تبلیغ دوستان ایرانی دقیقا من را یاد انتخابات در ایران می اندازد. از سه ماه قبل از انتخابات ایران، تعدادی از دوستان ناگهان فعال سیاسی می شوند و مدعی می شوند که اگر فرد مورد نظر  آنها رای نیاورد، آمریکا به ایران حمله می کند، همه چیز گران می شود، فرهنگ ایرانی نابود می شود و ... . از آن خوشمزه تر اعلام می کنند که اگر این اتفاقات بیفتد، مقصر کسانی هستند که به آن فرد رای نداده اند. حالا کاری نداریم که آن فرد هم انتخاب شود و همه چیز گران شود، این دوستان اصلا پاسخی ندارند
همین طرز فکر باعث می شود که دوستان ایرانی در اینجا همین شکل تبلیغ کنند. کلا یک فهرست دارند که چرا به یک گروه نباید رای داد و اصلا دلیل قانع کننده ای برای رای خود ندارد. حالا دوستانی که اتریشی هستند، خیلی راحت می آیند می نویسند که من طرفدار محیط زیست و حقوق بشر هستم، چون حزب سبز هم همین را می خواهد من هوادار آنها هستم و به آنها رای می دهم. یکی دیگر نوشته است من خواهان عدالت اجتماعی و اقتصادی هستم، بنابراین به سوسیالیست ها رای می دهم و ... نه اینجا کسی مقصر است و نه دیگری آدم بدی است. هر کسی دیدگاه خود را دارد و همین باعث می شود که افراد با هم درگیر نشوند و درگیری برای سیاست مداران در سطح سیاسی است. جامعه تنش ندارد، دعوا ندارد و یک انتخابات ساده تنفر به وجود نمی آورد
می خواهم بگویم که متاسفانه ایرانی ها از یکی از بدترین شیوه ها استفاده می کنند. در روان شناسی می دانیم که ایجاد حس گناه تاثیر مخربی بر روی کودک می گذارد و او را نابود می کند؛ هم چنین مذهب از این شیوه استفاده می کند و این شیوه برای کوتاه مدت جواب می دهد، اما اثر منفی که می گذارد بسیار بیشتر از اینهاست

پیشنهاد برای رفع مشکل تهاجمی استقلال

فکر کنم مهم ترین مشکل استقلال در بازی های اخیرش مساله مهاجمان است. به وضوح این تیم در خط حمله مشکل دارد و ضعف اصلی این تیم در گل نزدن است و همین باعث می شود که دیگر مشکلات تیم بیشتر دیده شود

شاید یکی از راه کار هایی که جالب باشد، استفاده از بازیکنان تهاجمی به جای مهاجمان نوک کلاسیک باشد. در دوره های اخیر، وقتی که تیم ملی اسپانیا یا فرانسه دچار کمبود بازیکن مهاجم نوک در سطح ملی شدند، از بازیکنان میانی با هوش بالا و قدرت گلزنی استفاده کردند

در تیم فعلی استقلال که تبریزی آماده نیست و دیاباته مصدوم است، استفاده از فرشید اسماعیلی و داریوش شجاعیان برای گلزنی می تواند ایده خوبی باشد. به خصوص که استقلال در خط میانی بازیکن زیاد دارد

Saturday, September 28, 2019

افسردگی و میل به عدم در ایران ما

داشتم مصاحبه های قلیچ و امیر حاج رضایی با سایت آنتن رو گوش می کردم؛ با توجه به تفاوت کامل این دو مصاحبه و شخصیت این دو آدم، یک موضوع در صحبت آنها مرا خیلی اذیت کرد و ناراحت شدم

قلیچ در پایان صحبتش به این اشاره می کند که دوست داشته است که جزو سربازان حرم شود و برود که دیگر برنگردد؛ حاج رضایی هم در اواخر صحبتش اشاره می کند که عمرش را کرده است و وقتی با واکنش مجری روبرو می شود می گوید خودم را لوس نمی کنم. این موضوع خیلی اذیتم کرد که دو تا از نخبه های فوتبال ما چنین خالی از انرژی شده اند

به شخصه خیلی متاسف شدم

Friday, September 20, 2019

نمایشگاه وین سوسیالیست

یکی از تحولات مهم در وین قدرت گرفتن سوسیالیست ها در سال 1919 بود. در اصل، آغاز رشد و بهبود شرایط وین از آن زمان آغاز شد و نتیجه آن این که امروز وین یکی از بهترین شهرهای دنیاست. دوره ای که این تحولات تحت شهرداری این آقای سیبیلو بین سال های 1919 تا 1934 انجام شد شامل اطلاح نظام پزشکی و آموزشی و کاری وین بود - در سال 1934 فاشیست ها به قدرت رسیدند

مجموعه این تحولات در نمایشگاهی گردآوری شده است تا همگان با این تاریخچه آشنا شوند. روز گذشته دانشجوهای مدرسه تابستانی را که از کشورهای مختلف آمده اند، به این موزه بردیم. برای آنها خیلی جالب بود؛ بطوری که داوید که انگلیسی است؛ گفت خیلی جالبه که چند سال بعد از محو امپراتوری بزرگ اتریش-مجارستان پایتخت آن چنین تحولی یافته است

مثال های جالب این دوره ساخت مدارس همگانی و رایگان شدن آنها، ساخت مسکن اجتماعی با قیمت پایین و رایگان شدن بهداشت بود. علاوه بر اینها جنبش کارگری به شدت قدرت پیدا کرد، بطوری که پلاکاردهای جالبی از آن دوره داریم

یکی از آنها را دیدم که متن آن دعوت از کارگران برای همکاری و انقلاب بود، بدون آنکه فریب رادیکال های ظاهری خورده شود. برای من متن آن خیلی جالب بود

یکی دیگر از نکات جالب نمایشگاه ترکیب حمام و رختشویی و ظرفشویی بود. در آن دوره در خانه های وین آب لوله کشی وجود نداشت و بودن آب در داخل خانه خیلی لوکس بود. در خانه های مردم عادی یک شیر آب در هر طبقه وجود داشت و تمامی ساکنان طبقه از آنجا آب برمی
داشتند. حالا این که برای گرم کردن آب چه روشی استفاده شود؛ خود مساله ای مهم بود
یکی از معماران آن دوره برای خانه های آن زمان چنین ترکیبی استفاده کرد که آب گرم در خانه وجود داشته باشد و برای حمام و ظرفشویی و لباسشویی استفاده شود 
در نهایت یکی از موارد جالب، تلاش برای استفاده از گرافیک های قابل فهم برای توضیح شرایط بود. به عنوان مثال، گرافیک زیر تعداد بیکاران در کشورهای مختلف را نشان می دهد

مجازات مایی که فریب کاریم

من از بچگی با مادرم یک مشکل بزرگ داشتم: اصرار عجیبی داشت که من را وادار به کاری کند که دوست نداشتم - البته مثل همه آدم های کنترل گر :) ابتدا زورش به من می رسید و من کلی کار ناخواسته انجام می دادم؛ بعدا که زورش به من نمی رسید، سعی کرد از راه دیگری وارد شود. بدین ترتیب که سعی می کرد کلک بزند؛ مثلا اگر دوست نداشتم به کسی زنگ بزنم، می گفت حالا زنگ بزن، شاید طرف جواب ندهد :) یا مثلا فلان کار را بکن شاید خوشت بیاید
حالا داستان جودوی ما و کلا ورزش ما در تقابل با اسراییلی ها همین شده است. اول مستقیما می گفتیم که ما با آنها بازی نمی کنیم؛ بعد از آن که چند تیم و ورزشکار ما محروم شدند، داستان این طوری شد که سعی کنیم طوری ببازیم که بازی متقابل با آنها نداشته باشیم؛ انگار دیگران خنگ و ابله هستند و متوجه نمی شوند. حالا کاری به آن ورزشکار بیچاره نداریم که کلی زحمت می کشد و چهار سال یک بار می رود المپیک؛ بعدش باید عمدا ببازد
جریان جودو هم همین شده است؛ کلی فدراسیون فکر می کرد که چقدر زرنگ است؛ منتها جریان لو رفته و باید تبعات آن را بدهد. آنچه بدتر است این که استراتژی اخیر مرا به یاد همان اظهار نظر مادرم می اندازد که حالا زنگ بزن؛ شاید خانه نباشد. این ورزشکار ما هم به یک ورزشکار از یک کشور سوم می بازد تا اعتراض خود را به اسراییل مطرح کند!!! یعنی این وسط چه کسی به جز آن ورزشکار ایرانی ضرر می بیند؟ 
ورزشکار کشور سوم که مفت برده است؛ اسراییلی ها هم اصلا با ما روبرو نشده اند و هیچ کس هم در دنیا به این فکر نمی کند که وای چه اعتراض قوی ای؛ طرف به یک یونانی باخته است که به نظام و رفتار سیاستمداران اسراییلی اعتراض کند!!! آخه عقل کل، شما تا حالا کجا بودی؟
من خودم با اسراییل و سیستم آن مشکل دارم و هیچ وقت هم پنهان نکرده ام؛ اما این عقل کل ها واقعا بی نظیرند

Thursday, September 19, 2019

مسکن اجتماعی

یکی از پروژه هایی که در آن همکاری می کنم مربوط به مسکن اجتماعی است
این هفته رویدادی در دانشگاه اتفاق می افتد که به آن مدرسه تابستانی می گویند و ایده اصلی آن گرد هم آمدن دانشجویان در تابستان در یک کشور و یادگیری فشرده از طریق همکاری در یک کارگاه فکری یا عملی است. معمولا مجموعه سخنرانی یکی از موردهای همیشگی چنین برنامه هایی است. مهمان هفته یکی از دانشجویان رادیکال ترک بود که در بروکسل دوره دکترا را می گذراند. از این نظر رادیکال که تحقیقات زیادی در مورد کمون ها انجام داده است و به نوعی طرفدار آنهاست و دوم این که به مفهوم واقعی به مقاله نویسی باز اعتقاد دارد؛ یعنی مقاله هایش را به این شکل می نویسد که هر کسی می تواند نقشی در آن داشته باشد. در این مورد شنیده بودم که این امکان وجود دارد که برخی افراد هم اکنون این گونه می نویسند، اما کسی را ندیده بودم :)
در مطلبی که ارایه داد به یک مورد جالب هم اشاره کرد که به عنوان خانه های امید دوزچه شناخته می شوند. پس از زلزله ای که در آن منطقه ترکیه اتفاق افتاد؛ افراد زیادی بی خانمان شدند. دولت در این مواقع از صاحبان خانه ها حمایت می کند و آسیبی که آنها در زلزله دیده اند پوشش داده می شود؛ اما سوال این است که مستاجران آن خانه ها که توان یافتن خانه جدیدی ندارند چه می شوند؟ سوالی که معمولا مورد توجه کسی قرار نمی گیرد
این افراد در دوزچه در یک فرایند ده دوازده ساله توانستند برای خود حقوقی بدست بیاورند و خانه سازی در آن منطقه را انجام دهند. اتفاقی که هم اکنون به عنوان نمونه ارزشمندی از مشارکت مردمی و احقاق حقوق شهروندی شناخته می شود

Monday, September 16, 2019

روانکاوی خود - ترس از تلفن و اتهام های بیهوده

دیروز فرصت خوبی پیش آمد که خودم را روانکاوی کنم و دو مشکل اساسی خودم را شناسایی کنم و کمی در موردش فکر کنم

مورد اول اینکه من در کودکی خیلی کم از طرف والدین و بزرگ تر تشویق شدم و بیشتر مورد انتقاد قرار گرفتم. در اصل، من در دوره ابتدایی همیشه بالاترین نمره را داشتم و شاگرد اول بودم. جایزه ای بابت این موضوع دریافت نکردم. در مقابل، کافی بود که یک بار نمره کامل نگیرم تا مورد انتقاد خانواده قرار بگیرم. این موضوع تا حد زیادی باعث دلسردی من شد. در اصل، دیگر لذتی از خوب بودن نمی بردم و از بد بودن می ترسیدم. این احساس وقتی بیشتر تقویت شد که حس کردم کسی مرا دوست ندارد. علاوه بر والدین، دیگر اعضای خانواده این حس را در من به وجود می آوردند. مثال خیلی خوبی که به یادم مانده است؛ رفتار مادربزرگم با من بود. خانه آنها در کرج بود و من هفته ای یک بار پیش آنها می رفتم؛ اما انتقاد همیشگی این بود که سینا پیش ما نمی آید و به ما سر نمی زند. در اصل، من هم وقت می گذاشتم و می رفتم، ولی در نهایت باز هم مورد اتهام بودم. در اینجا هم به جایی رسیدم که همیشه با خودم درگیر بودم که چرا من همیشه متهم هستم و این موضوع آزارم میداد. هم چنان که انتقادهای زیاد در مورد شرایط تحصیلی باعث شد که در دوره ای خودم را ول کنم و به شدت دچار افت تحصیلی شدم

این پیشینه باعث شده است که من به شدت از انتقاد تنفر داشته باشم و از سوی دیگر به شدت شخصیتی باشم که در اصطلاح روان شناسی به دنبال تایید دیگران باشم (approval seeking) ؛ این موضوع به شدت زندگی مرا تحت تاثیر قرار داده است. توصیه اخلاقی این که بچه هایتان را دوست داشته باشید و آنها را تایید کنید :)

مورد دوم که برایم روشن شد؛ ترس از تلفن (فوبیای تلفن) در من هست. من کلا از تلفن کردن و جواب دادن بدم می آید و تا آنجا که می توانم از آن فرار می کنم. یعنی به من بگویند ده تا ایمیل بزن ، می نویسم؛ اما یک تلفن یک دقیقه ای برایم عذاب است. دیروز با خودم گفتم که بگذار ببینم چنین مشکلی وجود دارد و دیگران چگونه اند. دیدم که اصلا فوبیای تلفن وجود دارد و با گلوسو فوبیا - ترس از سخنرانی مشابه است. دلیل اصلی این دو ترس اضطراب فرد از مورد انتقاد قرار گرفته شدن، مسخره شدن یا مورد قضاوت قرار گرفته شدن است. البته علاوه بر این موارد که در ویکی پدیا آمده است؛ می شود مورد ترس از این که دیگران متوجه شما نشوند هم اضافه کرد

بنابراین مشخص است که این دو مورد در من ریشه های مشترکی دارند و باید با رجوع به کودکی آنها را شناسایی و با تمرین مشکل را حل کرد. روش های حل این مشکل که با روش های شناختی و روان کاوی انجام می شود، خیلی طولانی نیست؛ اما نیاز به جدیت دارد. راحت ترین کار این است که فرد مشکل دار با تلفن های کوتاه با افراد آشنا شروع کند و کم کم مدت مکالمه را طولانی تر کند و هم زمان تلفن های اتوماتیک و مشخص را انجام دهد. در نهایت، فرد می تواند کارهای عادی انجام دهد

Saturday, September 14, 2019

داریوش آشوری و نگاه رندانه اش به سعدی

داریوش آشوری یکی از محترم ترین و باسابقه ترین پژوهشگران ایرانی است که سال هاست با مطالعات و ترجمه های خوبش به ادبیات و فلسفه ایران خدمت می کند

دیروز آشوری سخنرانی داشت در مورد عرفانِ رندانه‌ی سعدی و خوشبختانه فرصت شد و من هم در جلسه بودم

ین مایه صحبت آشوری این است که ما یک نوع عرفان داریم که به آن عرفان خراسانی می گوید؛ شاخ این نوع عرفان مولاناست که گویی از این جسم خاکی ناراضی است و اوج عرفان (شناخت) را رهایی از این بدن می داند. مثال آشوری نگاه عرفان خراسانی به بدن انسان است که آن را ستورگونه می نامد و در نهایت می گوید که جسم جایگاه کاه و یونجه شده است. اصلا اوج این نگاه در آنجاست که مولوی معتقد است ما از جماد به گیاه و بعد به حیوان تبدیل شدیم و در نهایت رشد کردیم و آدم شدیم؛ اما این پایان راه نیست و باید پیشتر رفت



از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم به حیوان برزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حملهٔ دیگر بمیرم از بشر

تا بر آرم از ملایک پر و سر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو

کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم

آنچ اندر وهم ناید آن شوم


در مقابل این نگاه، عرفان سعدی بسیار جسمی است. عرفانی که در نگاه آشوری حافظ را هم تحت تاثیر قرار می دهد و به همین دلیل، در شعرهای این دو بزرگوار حظ جنسی و جسمی بسیار است. در اصل، این عرفان انسان بودن را بسیار هم خوب می داند و نیازی به تبدیل به چیز دیگری نمی داند. اصلا واژه رند را آشوری به همین دلیل بکار می برد. رندان لات ها و فاجران آن دوره بودند و مشغول تمتع از امکانات جسمانی زمان خود بودند. آنها مست بودند و در خرابات رفت و آمد می کردند. محل گذر آنها در حاشیه شهر بود که عرق فروشی و فاحشه خانه ها بودند. حالا وقتی سعدی و حافظ رِندند، بدین معناست که با لذت های جسمانی قهر نیستند.


در نهایت این که باید اشاره کرد شاید دلیل عدم رضایت سعدی از دیدارش با مولانا در همین نکته نهفته باشد. سعدی مولوی ای را می بیند که اصلا با نگاه عرفانی اش هم خوانی ندارد و به همین دلیل، شعر مولوی و شخص او را به سخره می گیرد:

از جان برون نیامده جانانت آرزوست

زنار نابریده و ایمانت آرزوست

بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند

موری نه‌ای و ملک سلیمانت آرزوست


به نظرم مقاله جهانبخش نوروزی به خوبی این تقابل را نشان می دهد. (می توانید در اینجا مقاله را ببینید)

Thursday, September 12, 2019

درسی از مکتب شیکاگو و بحث سحر خدایاری و سایر موارد فساد در ایران

یکی از جامعه شناسان مکتب شیکاگو داستان دختر جوانی را تعریف می کند که در راه خانه یک بار در ایستگاه مترو مورد تجاوز قرار می گیرد؛ سپس سر کوچه شان و سومین بار در ورودی خانه که این آخری موجب مرگش می شود

سپس این اندیشمند می گوید این داستان واقعی نیست، اما ما این داستان را باور می کنیم؛ چرا که این داستان واقعی به نظر می رسد. در اصل، شرایط شهر به گونه ای است که این داستان باورپذیر است

بر می گردم به یکی از برنامه های روز گذشته تلویزیون ایران که در مورد سحر خدایاری ساخته شده بود و می خواست ثابت کند که داستان منتشر شده در مورد وی در رسانه ها شکل واقعی دیگری دارد. هم چنین حمایت جمعی ورزشکاران و افرادی سیاسی را زیر سوال برده است. در اینجا می خواهم به بحث جامعه شناس مکتب شیکاگو برگردم. ما داستان سحر خدایاری را باور می کنیم؛ چون باورپذیر است و اصلا دور از ذهن نیست که اتفاق افتاده باشد یا خیر

  • همه ما می دانیم که به ناحق ورود زنان به ورزشگاه ها ممنوع شده است
  • همه ما می دانیم که تعداد قابل توجهی از زنان شیفته فوتبال هستند و درک خوبی از این بازی دارند
  • همه ما می دانیم که زنان زیادی هستند که مانند مردان عاشق یک تیم فوتبال هستند و حاضرند برای دیدن بازی تیم شان جان شان را بدهند
  • همه ما می دانیم که در چندین مورد قوه قضاییه احکام قضایی عجیبی صادر کرده است که چندان با سطح جرم تناسبی نداشته است
  • همه ما می دانیم که پلیس ایران رفتار دوستانه ای با شهروندان ندارد

اگر این موارد را کنار یکدیگر بگذاریم ؛ به این نتیجه می رسیم که این داستان می تواند واقعی باشد و باورپذیر است

همین مورد را بسط می دهم به شرایط جامعه و فساد موجود در آن: اگر کسی در مورد یکی از مسوولان ایران بگوید که فلان فرد میلیون دلار اختلاس کرده است؛ ما باور می کنیم -چون  باورپذیر است. شاید همین جریان را در مورد یکی از مسوولان دولتی در اروپا به ما بگویند؛ ما باور نمی کنیم - چون باور آن عجیب است

همین طور است اگر کسی بگوید در آلمان زنی که اجازه ورود به ورزشگاه نداشت خودش را آتش زد. باور آن سخت است؛ اما در مورد ایران چنین نیست

Tuesday, September 10, 2019

برای سحر خدایاری و همه آنهایی که عاشق توپ گردند

سن و سال من به جایی رسیده است که نگاهم به مرگ تغییر کرده است و بسیاری مرگ ها پریشانم نمی کند؛ اما هنوز از دیدن عاشقانه مرگ ها اشک می ریزم. مرگ سحر خدایاری هم چنین شرایطی دارد. شاید دلیل اصلی آن همسانی چنین مرگی این باشد که مرگ در زمین فوتبال برای من جذبه ای روحانی دارد. هر بار که به یاد مارک ویویان فو و آنتونیا پویرتو می افتم دلم چنگ می زند؛ به یاد لحظه لحظه لذتی می افتم که روی زمین فوتبال بردم. به یاد اوج هیجان و ارضایی می افتم که برای دقیقه ای در زمین فوتبال بودن داشتیم. یاد آن ثانیه هایی می افتم که حاضر بودیم تا جانمان را بدهیم تا تیم مان ببرد
و وقتی عاشقی می میرد؛ حس فقدان و حسرت و نابودی جای آن لحظه را برای من می گیرد؛ گویی زندگی در کسری از ثانیه نابود می شود و صفحه زندگی کلا تاریک می شود. در آنی، زندگی برایم متوقف می شود، به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمی کنم، بغض گلویم را فشار می دهد و قطره اشکی می آید
برای فوتبالیست هایی که در زمین فوتبال مرده اند، حس تسکینی تسلایم می دهد و آن هم این که آنها در اوج هیجان و لذت رفته اند؛ در آغوش معشوق بوده اند و در حین بازی بوده اند؛ اما ... اما ... در مورد سحر این تسلا را ندارم. به این فکر می کنم که حتا لحظه ای نتوانست این لذت را تجربه کند. آن هم تنها و تنها به این دلیل که عده ای کوته فکر برای او تصمیم گرفته اند. متاسفم که سکوهای آزادی حضور او را درک نخواهند کرد

داشتم عقده ای می شدم ها

من خیلی آدم رویاپردازی بودم و هستم :)
دوست داشتم فوتبالیست بشم که نشدم؛ دوست داشتم که مادر مهربانی داشتم که نشد؛ در مورد مسایل جنسی هم حرف نمی زنم که نشد :) اما بالاخره در چهل سالگی کارمند دانشگاه شده ام / ولو برای برای مدتی کوتاه تا بالاخره یکی از عفده های زندگی ام کم شود :)

Monday, September 09, 2019

پپ انقلابی

یک بار هم قبلا نوشته بودم و دوباره با دیدن مسابقات انتخابی جام ملت های اروپا به نظرم رسید که باز هم تاکید کنم: گواردیولا یک نابغه فوتبالی است که تاثیرگذاری محیطی دارد. نقش او در تیم های باشگاهی اش مثل بارسلونا و بایرن و من سیتی غیرقابل انکار است؛ اما همزمان به چشم نوازی بازی تیم ملی اسپانیا و آلمان و انگلستان در دوره حضور در این کشورها نگاه کنید. بازی این تیم ها بطور ناخودآگاه از بازی تیم های گواردیولا تاثیر می گیرد
به این می گویم معجزه و انقلاب گواردیولا :)

Thursday, August 01, 2019

آگوست 1969 و شکل گیری ضدفرهنگ در آمریکا

یکی از دهه های مهم تاریخ معاصر آمریکا دهه 1960 میلادی است. نسل بعد از جنگ جهانی دوم در آمریکا ویژگی های خاص خود را دارد؛ دوره ای که اقتصاد آمریکا دارد می ترکد و به دلیل عدم کنترل موالید میزان زاد و ولد نسل جدیدی رشد پیدا می کنند که در عین دارا بودن امکانات اقتصادی از نظر اجتماعی شرایط ناپایداری دارند. افسردگی بین این نسل و خشم و سرخوردگی باعث شد تا جنبش های این نسل ماهیتی انقلابی داشته باشند. در کنار آنها شرایط سیاسی آمریکا باعث شده بود تا فضای سیاسی شکل جدیدی پیدا کند. دخالت آمریکا در کشورهایی مانند ویتنام باعث شده بود تا نسل جوان آماده مبارزه باشند

به هر حال خلاصه کنم؛ دهه شصت آمریکا با جنبش هایی مانند جنبش زنان و حقوق زنان، با جنگ ویتنام، با موسیقی معترض و با شدت گرفتن مصرف مواد مخدر شناخته می شود. در مورد هر کدام از این رویدادها می شود ساعت ها صحبت کرد؛ فقط غرض از این نوشتار یادآوری یکی از رویدادهای مهم آگوست 1969 به عنوان چکیده ای از این دهه است که در آن فستیوال وود استوک اجرا شد و بیش از چهارصد هزار شرکت کننده با شعار «سه روز صلح و موسیقی» دور هم جمع شدند تا تاریخ جدیدی از موسیقی و مواد مخدر و جنبش های ضد شرایط موجود را بنویسند

Monday, July 15, 2019

یک رویای خیلی بزرگ / تاریخچه ورود فوتبال به مدارس آلمان

در تاریخ تحول فوتبال آلمان اکثرا با معجزه برن آشنا هستید. تیم ملی آلمان در جام جهانی 1954 سوییس موفق شد که در عین ناباوری قهرمان شود و معجزه وار تیم مجارستان را در فینال شکست دهد. اتفاقی که موجبات شکل گیری بوندس لیگای آلمان شد و پس از آن آلمان به عنوان یکی از قطب های فوتبال در دنیا مطرح شد. واقعه ای که کمتر مورد توجه قرار گرفته است، جریان ورود فوتبال به آلمان و رسمی شدن آن در مدارس است

پایه گذار این جریان شخصی به نام کونراد کخ بود که در دهه 1870 میلادی در مقابل فرهنگ حاکم و شرایط موجود ایستاد و باعث شد که بجه ها فوتبال بیاموزند و بازی کنند. پیش از وی بازی فوتبال در آلمان ممنوع بود و به فوتبال به عنوان بازی انگلیس ها نگاه می شد. هم چنین در مدارس امپراتوری آلمان هیچ گونه انعطافی وجود نداشت و بچه ها با دیسیپلین و نظم بسیار خاصی تربیت می شدند که به نوعی با ذایقه شان هم خوانی نداشت

کخ که معلمی نوگرا بود، با بچه ها فوتبال بازی کرد و به آنها قوانین این بازی را مرور کرد. معلمان مدرسه و افراد دولتی برون شوایگ که کخ در آنجا زندگی و تدریس می کرد، به کل با این موضوع مخالف بودند و بارها و بارها برای او مشکل ایجاد کردند. اما در نهایت کخ موفق شد و بچه ها اجازه پیدا کردند بازی انگلیسی ها را در مدرسه انجام دهند

داستان این وقایع در فیلم بسیاری جالبی به نام یک رویای خیلی بزرگ به تصویر کشیده شده است

نکته جالب اینکه با وجود این اتفاقات مهم بسیاری ایالات آلمان بازی فوتبال در مدارس را به رسمیت نشناختند؛ من جمله ایالت بایرن که در نهایت در سال 1927 به بچه ها اجازه داد که فوتبال بازی کنند

Sunday, July 07, 2019

اندازه گیری شور و شوق جنسی

یکی از مجلاتی که معمولا همه شماره های آن را می خوانم روان شناسی اسپکتروم نام دارد. دلیل اصلی آن هم در اینجاست که مطالب آن مبتنی بر دستاوردهای علمی است؛ ولی مانند مجلات علمی محض متون پیچیده یا عجیب و غریب نمی نویسد

در شماره جدید این مجله مطلبی وجود  دارد که بسیار جالب بود. متن به بررسی روند تغییرات میل و کشش جنسی در میان زوج ها می پردازد. در مورد ازدواج از گوشه و کنار مطالبی می شنویم، ولی سوال این است که کدام یک از این مواردی که می شنویم درست است: زوج ها بعد از گذشت سالیانی چند از ازدواج تمایل جنسی به یکدیگر ندارند. مردان تمایل بیشتری به رابطه جنسی دارند تا زنان. می توان فرمولی برای تعداد رابطه جنسی بعد از گذشت چند سال از شروع رابطه شروع کرد

خلاصه ای از نتایج مقاله رو در اینجا می آورم که شاید با توجه به جو حاضر در ایران که کمتر به این مسایل پرداخته می شود مفید باشد:

  • به نظر می رسد که با گذشت زمان کیفیت رابطه جنسی بین زوج ها بهتر می شود
  • تحقیقات نشان می دهد که برخی عوامل در خوشبختی زوج ها موثرتر است: بغل کردن و در آغوش گرفتن و ارتباط صادقانه قدم های اصلی و ابتدایی هستند. منظور از ارتباط صادقانه این است که طرفین باز هستند و در هر موردی با هم صحبت کنند. این موضوع را با تاکید می نویسم؛ چون بین ایرانی ها متداول است که با هم در همه موارد راحت صحبت نکنند. این موضوع باعث جدایی طرفین می شود و به رابطه آسیب می زند
  • یکی از مواردی باعث رابطه خوب می شود، تقسیم منصفانه کار در خانه و بیرون است؛ یعنی مشارکت در امور زندگی
  • هم چنین تنوع در شکل رابطه جنسی باعث می شود که خوشبختی در رابطه افزایش یابد
  • یک تحقیق نشان می دهد که حدود یک چهارم مردان آلمانی مشکل تحریک دارند؛ یعنی آلت شان آماده رابطه جنسی و دخول نمی شود. در مقابل، بخش قابل توجهی از زنان آلمانی از کمبود شوق و هوس جنسی، ارضای جنسی و حس ارضای جنسی رنج می برند

آماری که در مورد شکل روابط جنسی برای آلمانی منتشر شده است هم در نوع خود جالب است

  • مردان آلمانی در بطور متوسط ده پارتنر جنسی تجربه کرده اند و زنان پنج تا
  • پنج درصد مردان مورد مطالعه با هم جنس رابطه جنسی داشته اند؛ این عدد برای زنان مورد پرسش هشت درصد بوده است
  • هشتاد و هشت درصد مردان و هشتاد و نه درصد زنان مورد مطالعه رابطه واژنال را تجربه کرده اند
  • پنجاه و شش درصد مردان و چهل و هشت درصد زنان از رابطه جنسی دهانی - اورال سکس - لذت برده اند
  • پنجاه و یک درصد مردان و چهل و پنج درصد زنان خودشان به عنوان فرد فعال اورال سکس را انجام داده اند
  • نوزده درصد مردان تجربه انجام رابطه مقعدی را دارند
  • چهار درصد مردان و هفده درصد زنان تجربه دخول مقعدی را داشته اند  


Saturday, July 06, 2019

خدمتی که من به دوستان کردم :)))

از وقتی در اتریش هستم؛ تقریبا هر ماه دوست نزدیکی و هر هفته دوستی از طریق اینترنت نامه ای می دهد و در مورد مهاجرت به اتریش سوال می کند. یکی از خدمات من به این دوستان این است که آنها را از مهاجرت به اتریش منصرف می کنم

دلایل ساده ای برای این انصراف وجود دارد؛ اول این که اتریش ذاتا کشور مهاجرپذیری نیست؛ یعنی قوانینی برای راحتی مهاجران وجود ندارد و در نتیجه کسانی که قصد خروج از ایران دارند، بهتر است به کشوری بروند که آمادگی پذیرش مهاجران را دارد. در نتیجه این موضوع باعث می شود که روند اداری بسیار طولانی باشد و برای بدست آوردن اقامت کشور درگیر مسایلی می شوید که در کشوری مانند استرالیا لزومی به آن وجود ندارد. دوم این که کشور کوچکی مانند اتریش بازار کار کوچکی دارد و در نتیجه کار پیدا کردن در آن بسیار دشوارتر است و مقایسه کوچکی با کشوری مانند آلمان نشان می دهد که بسیاری افراد می توانند راحت تر کار پیدا کنند. از طرف دیگر، در گذشته دانشگاه ها در اتریش رایگان بود و مزایایی برای همراهی خانواده وجود داشت، در حالی که اکنون این شرایط وجود ندارد. دانشگاه پولی است و برای همراهی خانواده به هیچ وجه تسهیلاتی قایل نمی شوند

البته طبیعتا وین برای تحصیل و اقامت مزایایی دارد: اول این که در مرکز اروپاست و کسانی که در اینجا هستند می توانند به کشورهای بسیاری سفر کنند. هم چنین اگر اگر و تایید می کنم اگر با بورس بیایید، بسیار دوره خوبی است چون می توانید دو سه سال در اینجا زندگی و تحصیل کنید و اینجا سکوی پرتاب خوبی برای رفتن به کشور دیگری خواهد بود. دوستان بسیاری هستند که به پیدا کردن کار یا پناهندگی به اتریش می آیند و پس از مدتی فشارهای اقتصادی آنها را از پا می اندازد

خلاصه این هم پیوسته ای بود به نوشتار پیشین

Tuesday, June 25, 2019

دردسرهای بوروکراسی غربی و سینا :)

من کلا از دو تا جمله هست که خیلی خیلی بدم میاد. یکی این که مامان از من می پرسید پس با پولت چکار کردی و اون یکی جمله ای که من هر وقت اظهار نظر می کنم یکی میگه آقا شما که نشستی تو خارج

نتیجه این نفرت هم این شده که از والدینم پول نخوام و به حد مرگ در دوره احتیاجاتم سختی بکشم و حتا گرسنه باشم؛ یعنی یادمه که وقت هایی تو زندگی بوده که گرسنه بودم ولی پول نخواستم. البته یک استثنا هم داره و اون هم به خاطر دختری بود که دوستش داشتم و دارم و برای عروسی از خانواده حمایت مالی درخواست کردم
برای اینکه دومین جمله رو هم نشنوم به ندرت با ایرانی ها کل کل می کنم. آخرین شاهکاری که شنیدم هم در مورد یکی از دانشجوهای دکترای دانشگاه وین بود که برای پروپوزال از من کمک خواست و من هم نظراتم رو دادم؛ بعدش طرف گفت البته شما ده ساله ایران نیستی وگرنه تو ایران این پروپوزال من خیلی هم خوبه؛ اتفاقا استادا همین ها رو درس دادن و من خودم تو ایران دکترا گرفتم !!!! در این مورد دیگه واقعا آدم باید سرش رو بکوبه به دیوار. شاید سطح علمی کارهای ایران پایین باشه؛ ولی استادان ما هیچ وقت کپی کردن رو تجویز نمی کنن. ممکنه حتا چشمشون رو ببندن و خیلی تو سر و کله کسی نزنن؛ ولی این به معنای بالا بودن سطح کار دوست ما نبوده و نیست. من اصلا یادمه دکتر شادرو سر کلاس دشمن اطناب بود؛ حالا طرف پروپوزال رو شروع کرده: همان طور که می دانید موضوع مهاجرت اهمیت زیادی دارد و ما باید بدانیم که مهاجرت در دنیای امروز مساله روز شده است و از طرف دیگر مهاجرت برای اروپایی ها هم مهم است و ...
خوب معلومه این رو به هر کسی بدی شاکی میشه 

حالا این مقدمه رو گفتم که برسم به اتفاقی که برای من افتاده و اصلا هر کجای دنیا باشه مسخره و خنده داره؛ حالا این اتفاق تو چهارچوب بوروکراسی اروپایی برای من پیش اومده
احتمالا هر کسی تصوری از مهاجرت داره و به نظر میرسه که الان داشتن تابعیت کشور دیگه کالای باارزشی شده؛ برای همین هم خیلی ها برای گرفتن تابعیت تلاش می کنن. البته خوشمزه اونایی هستن که به عنوان پناهنده میان اروپا و میگن که جونشون در ایران در خطره و نمی تونن برگردن. فردای اون روزی که پاسپورت میگیرن، برمیگردن ایران:)))) میگم فردا؛ جدا میگم ها

بماند؛ من برنامه ای نداشتم برای گرفتن تابعیت. تا اینکه شایا به من گفت با این شرایطی که هست ممکنه فردا یه گیری بدن و مجبور شی بری. زندگی مون خراب میشه. دیدم خیلی هم بی ربط نمیگه؛ در نتیجه گفتم برم شرایط رو بپرسم. به من گفتن اگر شما پس از کسر اجاره خونه ماهیانه براتون هزار و سیصد و چهل یورو بمونه؛ میتونید اقدام کنید

این داستان حدود ده ماه پیش بود؛ وقتی مدارک رو آماده کردم، زنگ زدم و طرف برای پنج ماه بعدش وقت داد! بعد از پنج ماه که گذشت، رفتم پیش مسوول پرونده و طرف گفت شما یکی از مدارک رو ندارید؛ برو اون رو تهیه کن و وقت بگیر. هفته پیش که مدرک رو تهیه کردم، زنگ زدم و طرف گفت تا پنج ماه وقت پره. برای اون موقع وقت داد

من هم دیروز مدارک رو زدم زیر بغلم و رفتم اونجا. دیدم اون خانمی که گفته وقت ها پره؛ برای خودش تنها نشسته. رفتم باهاش صحبت کنم و مدارک رو نشون بدم. یهویی به من گفت شما بعد از کسر اجاره خونه براتون هزار و پونصد و پنجاه یورو میمونه!!! گفتم همکار شما گفته هزار و سیصد؛ روی سایت هم همین رو نوشته. گفت نه اونها قدیمی شده. گفتم الان که پنج ماه از سال گذشته، چطور هنوز روزآمد نشده؟؟؟ گفت همینه که هست؛ بفرما بیرون

حالا اگر این اتفاق در ایران بیفته چی می گفتیم؟ :)
در ضمن شرایط دانشجویی ما رو در نظر بگیرید که با ویزای ما فقط میشه نیمه وقت و بیست ساعت در هفته کار کرد. با این شرایط کسی نمیتونه این مقدار درآمد داشت. خوب این نشون دهنده سیاست های یک کشور هست.

Thursday, June 13, 2019

انرژی که ویلموتس رها کرد

حضور ویلموتس در تیم ملی باعث شد که انرژی نهفته تیم ملی ناگهان رها شود و در امور تهاجمی موفق باشیم. سبک بازی کیروش تکیه بر نظم در ساختار دفاعی و پس از آن استفاده از  ضد حملات و ضربات ایستگاهی بود؛ در مقابل می بینیم که تیم ویلموتس کارهای ترکیبی بیشتری انجام می دهد و بدین ترتیب از نظر چشم نوازی امتیاز بیشتری می گیرد

Wednesday, June 12, 2019

وقتی بی اخلاقی ارزش می شود

عدالت، حق و اخلاق مفاهیم پیچیده جامعه انسانی هستند و این موضوع باعث می شود که ما از مطلق گرایی در مورد آنها پرهیز کنیم. در اصل، ما اخلاق ثابت نداریم و من نمی توانم ادعا کنم که من آدم بااخلالقی هستم و اصغر نیست
اما چیزی که می شود در موردش صحبت کرد، کارایی برای جامعه است. به عنوان مثال اگر من سال ها قبل به همسایه حمله می کردم و  او را می کشتم و اموالش را می گرفتم و زنش را به کنیزی می بردم؛ الان این حرکت محکوم است
اتفاقی که در برنامه ستاره ساز شماره 35 برای حسن سالمی افتاد از همین جنس بود. این بازیکن در یک باازی تک به تک با فن کشتی حریف به زمین زده شد و یک گل مسلم از او گرفته شد و در نتیجه حذف شد. در اینجا فردی مثل خداداد عزیزی از این کار حمایت کرد. در اصل او از یک حرکت غیرورزشی دفاع کرد و ادعا کرد که برای برنده شدن می توان به هر کاری تن داد. 
این ویژگی جامعه سرمایه داری است که برنده شدن به هر قیمتی را تجویز می کند؛ یعنی می گوید اگر شما اختلاس کنید اشکال ندارد؛ چون به هدف جامعه که پولدار شدن است رسیدید
می خواهم تاکید کنم که در چنین جامعه ای که قوه قضاییه در ایجاد عدالت ناتوان است و نمی تواند حق را - در معنای اجتماعی حق - احقاق کند، بی اخلاقی حاکم می شود

Friday, June 07, 2019

درود بر نسل جوان :)

از طرفداران پر و پا قرص ستاره ساز بودم ؛ به خصوص شخصیت آرام و متین مجتبا جباری در تقابل با کریمی پر سر وصدا بسیار جذاب بود
جباری برایم نماد آموزش و پرورش نوین است که با تکیه بر احترام و رعایت حقوق فردی کار آموزش را انجام می دهد و در مقابل فیروز کریمی نماینده نگاه آموزشی است که بسیار به ما ضربه زده است: معلمان و والدینی که با تحقیر و فریاد می خواهند بچه ها رو به جلو هل بدهند و در بسیاری موارد افرادی ضربه پذیر، احساسی و عصبی پرید می آورند
در اوایل که بازیکنان کریمی و عزیزی راحت تر بالا می آمدند کمی نگران بودم ، ولی الان که به انتها نزدیک شده ایم عکس جریان دیده می شود و شاگردان عصبی کریمی عصبانی یک به یک حذف می شوند و مثبت تر اینکه پیشرفت شاگردان جباری و بزیک - مربیان علم گرای نسب جدید - آن قدر واضح است که همه می پذیرند آنها کارآمدتر هستند

Ich bin Lehrerin und habe Angst vor der Zukunft unserer Gesellschaft

من معلم هستم و از آینده این جمعه می ترسم

مجله زمان مطلبی چاپ کرده که نوشته معلم دبیرستان است و او فضای مدرسه را توصیف کرده است و دلایل ترسش - البته به آلمانی

Wednesday, May 29, 2019

یک قتل و چند نکته

 این که م. ع. نجفی یک انسان را کشته، خبر اصلی این یکی دو روز شده است
و شاید الان زمان مناسبی برای صحبت در مورد جرم این نباشد و بهتر باشد که در مورد مفهوم اجتماعی جرم مسوولان بلندپایه دقت کنیم
در علوم اجتماعی اصطلاحی داریم به نام جرایم یقه سفیدان که به معنای جرم هایی است که افراد رده بالای اجتماعی انجام می دهند. ارتکاب قتل آقای نجفی مثال خوبی از این نوع است؛ وقتی رفتار پلیس با آقای نجفی دیده می شود، می توانیم ببینیم که این تفاوت کاملا مشهود است
جالب است که همین تفاوت رفتار را من در زندان های اتریش هم می بینم. رفتاری که با زندانیان اتریشی می شود بسیار ملایم تر است تا رفتاری که با خارجی ها می شود

Thursday, May 23, 2019

زندگی بر روی زمین

پاشنه هایم چسبناک شده است
بر روی آسفالت داغ، پاشنه هایم چسبناک شده است
چیزی مرا آزادتر نمی کند
بعد از مستی هم تنهایی تنها همراه من است

در پروازم به سوی بالا
ارتباطم با برج مراقبت قطع شده است
پس ما برای همیشه اینجا می مانیم
با همین تنهایی همیشگی 
و همین زمین کذایی

پاشنه هایم چسبناک شده است
قیر دارد در خود می بلعد
پاشنه هایم چسبناک شده است
هیچ چیز مرا بیشتر از این نمی ترساند
همه چیز حقیر و پیش پا افتاده 
و کهنه و ضایع به نظر می آید

در آسمان که دارد روشن می شود
نشانه های تقدیس زیر بار سنگین هستی خرد می شوند
و ما در همان جا می مانیم
با همین تنهایی همیشگی 
بر روی همین زمین کذایی

پاشنه هایم چسبناک شده است
مرا از این سیمان لعنتی جدا کن 
پاشنه هایم چسبناک شده است
شاید من اشتباه می کنم
اما اگر تو مرا دوست داشته باشی
رام تو خواهم شد

می خواهم زیر آفتاب زیبا
بارها و بارها تانگو برقصم
در ونیز با شادی و سرخوشی بسیار
بیا و مرا آزاد کن
از این تنهایی لعنتی
از این زمین کذایی

بیا و مرا آزاد کن
از این تنهایی لعنتی
از این زمین کذایی


-------------------------------------------------------------

این هم متن ترانه فیلم «یک جدایی فوق العاده» که شما هم بدونید من فیلم های در پیت می بینم :)


 

Tuesday, May 07, 2019

جریان زندان رفتن من و سختی کار :)

 در پروژه جدیدمان باید به زندان های اتریش برویم و با زندانی ها مصاحبه کنیم. حالا این که زندانی ها به چه دلیل آنجا هستند و چه بلایی برخی هم زبان های ما که به عشق زندگی بهتر اینجا می آیند چه می آید بماند

جریان اصلی اینجاست که طبیعتا به دلیل شرایط خاصی که زندان دارد؛ برای ما مشکلات زیادی پیش می آید؛ نکته مهم این بود که مدیر پروژه چندین بار بابت این مشکلات از من معذرت خواهی کرده است. طبیعتا برای من که تجربه زیادی دارم، این رویدادها طبیعی است چون در مناطق مختلفی کار کرده ام

اتفاقا هفته گذشته که داشتم مجله پی ام تاریخ را می خواندم دیدم گزارشی در مورد پل شوتزر نوشته شده است. او یکی از مطرح ترین عکاس های دوره جنگ سرد بوده است و عکسی در دوره ساخته شدن دیوار برلین دارد که خیلی مشهور شده است. او در سی و شش سالگی و هنگامی که مشغول گزارش گرفتن و عکاسی در جنگ شش روزه بود، به دلیل اصابت نارنجک فوت کرد

خلاصه این که هر کاری سختی های خودش را دارد و من به شخصه همیشه به یاد عکاسان و خبرنگاران هستم که به دلیل گزارش جنگ از بین ما رفته اند

Monday, May 06, 2019

زمان کشتن اسطوره هاست

اتفاقاتی که برای علی دایی افتاده است، بهانه ای شد تا موضوعی را که چند سالی به آن فکر می کنم به روی کاغذ بیاورم

کلا یکی از مواردی که در دنیای مدرن تغییر کرده است مفهوم اسطوره ها هستند. اسطوره ها برای دوره های بودند که انسان هنوز نمی توانست اتفاقات و رویدادهای اطراف را توضیح بدهد؛ بنابراین به توجیه نیاز داشت. پس از گذشت زمان، این اسطوره ها مقدس شدند. در دوره مدرن این اسطوره ها و مقدسات زیر سوال رفت و نگاه انسان ها به دنیای پیرامون تغییر کرد. فیلسوفی که به جنگ این دیدگاه رفت نیچه بود که جمله مشهور خودش را گفت: «چه بسا این قدیس پیر در جنگلش هنوز چیزی از آن نشنیده باشد که خـدا مُــرده است» و این آغاز دوره پسامدرن بود

ما در ایران هنوز درگیر مفهوم مقدس بودن اسطوره ها هستیم. به این موضوع دقت کنید که وقتی شخصی را می خواهند بالا ببرند؛ آن قدر چیزهای عجیبی در مورد فرد می گویند که گویی آن شخص دارای قدرت ماوراطبیعه است؛ مثلا در مورد آقای خمینی من به شخصه از مردم و معلمان چیزهای عجیبی شنیدم که مشخصا در این راستا بود. ساده اش حرف معلم ما بود که می گفت "حضرت امام چنان وقت شناس بود که مردم نجف ساعت هایشان بر مبنای عبور ایشان از کوچه تنظیم می کردند" جریان رویت امام در ماه هم که نیازی به تکرار ندارد

اشکال کار کجاست؟ آنجا که اگر کسی بخواهد آقای خمینی را نقد کند، دچار مشکل می شود؛ چون آدم ها دارند به امری مقدس حمله می کنند؛ بنابراین عملا امکان وجود ندارد. یعنی عملکرد یک فرد در مقام مسوول اداره یک کشور بررسی نمی شود؛ چون مقدس است و نمی توان یک نقد ساده کرد

همین موضوع در مورد علی دایی هم صدق می کند. علی دایی بیشترین گل زده ملی را دارد و همیشه متعصب بوده است؛ اما عملکردش در دوره بازی و مربی گری قابل نقد است. متاسفانه چون نگاه ما هنوز به افراد اسطوره گونه است؛ هنوز نمی توانیم نقد منصفانه می کنیم