Thursday, June 29, 2006


مدتي پيش در المپيک معلولان در شهر سياتل؛ نـُه دونده در خط شروع براي مسابقه صـد متر ايستاده بودند؛ تير شروع مسابقه شليک شد؛ دونده ها سعي مي‌کردند بدوند و برنده شوند. ناگهان پاي يکي از آنها پيچ خورد و افتاد و شروع به گريه کرد. هشت دونده ديگر پس از شنيدن صداي گريه او دست از مسابقه کشيدند و باز گشتند. يک دختر عقب مانده ذهني کنار او نشست، او را در آغوش گرفت و به او دلداري داد. سپس همهً دونده‌ها در کنار هم راه رفتند تا به خط پايان رسيدند. تمامي جمعيت حاضر در استاديوم ايستاده بودند و براي آنها دست مي‌زدند.

Tuesday, June 27, 2006

آنه‌ماری شوارتسنباخ

باد و کوه با تو هیچ خصومتی ندارند، اما بس عظیمند
احساس گم‌گشتگی می‌کنی و همه‌ی کارها بی‌فایده است
و تلاش تو بر باد می‌رود ...
با خود فکر می‌کنی که آیا نمی‌شود گریخت
یا برای حفظ خویش باید به راه خود ادامه داد
کم‌کم اسامی کسانی را که دوست می‌داری،
با لکنت به زبان می‌آوری.
هر قدر هم که دور باشند، باز هم
سیمای آنان تک‌تک و ناراحت‌کننده،
چشمانشان بی‌حالت
و کالبد آنان بس دور ...
دست‌نیافتنی و بر باد رفته است ...

آنه‌ماری شوارتسنباخ (متولد 1908در زوریخ - متوفی به نوامبر 1942)

دو یا سه هفته پیش نمایشگاهی از عکس‌هایی که آنه ماری شوارتسنباخ گرفته بود، در خانه هنرمندان برگزار شد. من از طریق خانم دکتر بسیار عزیز مطلع شدم و رفتم [به هر حال آشنایی با بزرگان رو آدم تأثیر میذاره].
آنه ماری شوارتسنباخ در اوائل دهه 1930 مجبور شد به خاطر فرار از دست نازی ها برلین رو ترک کنه و همون موقع برنامه سف به ایران رو میچینه. در کل چندین بار به ایران اومد و عکس های بسیار خوبی از ایران دهه 1930 داره.