Friday, December 21, 2012

فرهاد مهراد به روایت بهمن دارالشفایی

یکی از آدم های دوست داشتنی که می شناسم فیلمی ساخته است از یکی از دوست داشتنی ترین خواننده های زندگی ام

بهمن را از زمانی شناختم که پایان نامه اش را در مورد سیستم های ورود به ورزشگاه می نوشت و من متخصص کارت هوشمند بودم و موضوع ورود به ورزشگاه ها را با استفاده از کارت هوشمند بررسی می کردم
فرهاد مهراد هم که نیاز به معرفی ندارد. بهمن در مستندی دو قسمتی به زندگی فرهاد پرداخته است که از تلویزیون فارسی بی بی سی پخش شد

Tuesday, December 18, 2012

کاپلو و ژنرال - ناصر و امیر؛ نگاهی جامعه شناختی به اختلافات ایرانی

بررسی اختلافات و شکل طرح و حل آنها در ایران، الگویی ثابت به ما می دهد که یکی از ویژگی های خاص جامعه ما را به ما نشان می دهد. یکی از حوزه های مورد علاقه من ورزش است. بررسی اختلافات منتسب به ناصر حجازی و امیر قلعه نویی می تواند یکی از نمونه های خوب این موضوع باشد
امیر قلعه نویی شاگرد حجازی بوده است. زمان بازیگری امیر زیر نظر ناصر چندان طولانی نیست. مشخص بود که امیر یکی از مربیان موفق ایران خواهد شد. هوش دوران بازیگری او و شخصیت مدیرگونه او در تمامی تیم ها - لقب ژنرال هم شاید از همین جا آمده باشد - ظهور مربی آینده را به ما خبر می داد. طبیعی بود که امیر - با توجه به بلندپروازی اش - چندان رغبتی برای دستیاری به مدت طولانی نداشته باشد. به همین دلیل، در دوره ای جانشین حجازی شد که دیگر ابهت و موفقیت های دهه 1370 را نداشت. این آغاز اختلاقاتی است که همگان از آن صحبت می کنند
آنچه که قابل اعتنا است و می شود بررسی کرد؛ دسته بندی های مبتنی بر این اختلافات است. عده ای مرید این یکی می شوند و عده ای مرید آن یکی. برخوردها از نگاه عقلانی خارج می شود و به حوزه احساس می رود. حجازی را اسطوره استقلال می کنند و قلعه نویی منجی. اما اگر صادقانه نگاه کنیم، این دو نفر بهانه هستند تا آدم ها درگیری های جدیدی با هم داشته باشند. در اصل، این گونه به نظر می رسد که آدم ها دنبال بهانه هستند که با هم دعوا کنند و چون نمی توانند به روشی منطقی بهانه ای برای دعوا پیدا کنند، خود را پشت دیگری پنهان کنند
برای واضح تر شدن بحث می توان مثالی از دنیای خانواده های ایرانی زد. برادر - خواهرهایی که با هم اختلاف دارند، برای آن که دعوا و درگیری خود را توجیه کنند، پشت پدر و مادر پنهان می کنند و مدعی می شوند که می خواهند حق آنها را از سایرین بگیرند. وقتی بحث بامزه می شود که طرفین این دعوا مدعی هستند که از یک نفر دفاع می کنند. باز در دعوای ناصریون و امیریون در استقلال آدم ها پشت دو نفر متفاوت هستند و آدم گیج نمی شود؛ در خانواده ها دو برادر در دفاع از پدرشان همدیگر را می زنند و آدم ها می مانند که طرف کدام را بگیرند. نکته مشترک این که نظر و دیدگاه مرید نقشی در کل جریان ندارد! ما نظر پدر و مادر را نمی پرسیم؛ همان طور که نظر امیر و ناصر را نمی د انیم؛ انگار آنها پس از آن که تبدیل به عکس و پوستر و اسطوره شدند حضور ندارند
فراموش نکنیم که اسطوره ها هم انسان هستند و وقتی چنین مریدانی پیدا می کنند، دچار توهم می شوند. از سوی دیگر، با توجه به کارکرد شایعه در ایران نسبت به جایگاه خود و همچنین عقاید طرف مقابل، دچار اعوجاج نظر می شوند و این آغاز مرحله موضع گیری های ابلهانه ضد دیگری است و این داستان ادامه می یابد

Wednesday, December 05, 2012

سالو - بهشت فاشیستی پازولینی

سالوی پازولینی را نمی توان چند بار دید؛ اما اگر چند بار نبینیم نمی توانیم آن را درک کنیم. همین دوگانگی نوشتن در مورد فیلم را دشوار می کند. بار اول که فیلم را دیدم، برداشتی کاملا فرویدی از آن داشتم. بازگشت به ساد و مراحل رشد در نگاه فروید آشکارا در مقابل بیننده به نمایش گذاشته می شود. در این مورد به نظرم به قدر کافی نوشته شده است و در نتیجه به بعد دیگری از داستان پازولینی اشاره می کنم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است

جسد پازولینی
پازولینی در مقام متفکری سوسیالیست منتقد نظام سرمایه داری است و همزمان ساختار قدرت را به چالش می کشد. پازولینی در نقد صریح قدرت، تنها به انتقادهای رو و آشکار از ساختار قدرت بسنده نمی کند و مساله را عمقی تر می بیند. در مصاحبه ای تندترین نقدها را نثار جامعه ایتالیا می کند
:

"
آنجا، یعنی جایی که همه چیز قدغن است، آن که عمیقا ً بخواهد، می تواند همه کار بکند. او امکان واقعی انجام همه کار را دارد. امّا جایی که چیزی مجاز باشد، او تنها امکان انجام همان کار را دارد ؛ و در مورد ایتالیای امروز :اینجا می توان کاری کرد. پیشتر هیچ چیز مجاز نبود. در واقع زنها مانند زنان در کشورهای عربی بودند، سکس کاملا  ً پنهانی بود. نمی شد حتا از آن صحبت کرد. نمی شد حتا نیمی از سینه ی برهنه ی زنی را در مجله ای نشان داد. یادت می آید؟ پیشتر همه چیز ممنوع بود. حالا اجازه ی چیزی را می دهند. مثل عکس برداری از زنان برهنه و آزادی بزرگ ارتباطات جفتی نا همجنسگرایانه را، امّا فقط یک آزادی برای شیوه ی بیان وجود دارد. امّا آخر چرا باید اینگونه باشد و تازه همان هم اجباری است چون همان اجازه اجباری شده است" (برگرفته از وبلاگ مهدی فتوحی)


قدرت مداران و زیردستان در جامعه ساخت پازولینی هر دو قربانی هستند. قدرتمندان فیلم سالو، در نگاه مايی بیماران روانی هستند که در جامعه زندگی می کنند و برای ارضای خواست های خود، نوجوانان را آزار می دهند. در اینجا همه بیمار هستند - خشونت کنشگرانه و کنش پذیر. حال که به بحث قدرت رسیدیم، باید نقد فرانکفورتی ها را به فاشیسم بازخوانی کنیم. آنها معتقدند که عقل گرایی مدرن تلاش کرده است تا از تفکر اسطوره ای و مذهبی عبور کند؛ اما از آنجایی که عقلانیت ابزاری بر روابط ما غلبه کرده است و قوانین اقتصادی بر ما مسلط شده اند، عقلانیت ما توانایی رهایی بخشی خود را از دست داده است. بنابراین در این دوره نتوانسته ایم از مذهب عبور کنیم و اسطوره فاشیستی را جایگزین مذهب کرده ایم. بدین ترتیب، خدایان فاشیستی جای خدایان مذهبی را گرفته اند. در اصل، روابط قدرت تغییری نکرده اند؛ تنها شکل شان عوض شده است. از سوی دیگر، ارزش مصرف در جامعه سرمایه داری و در فاشیسم جایگزین ارزش مبادله می شود. بدین ترتیب همه چیز کالا می شود
در اینجا به فیلم باز می گردیم. در قصر، همه تبدیل به کالا شده اند. انسان ها کالا هستند و بازیچه. بحث قدرت اما حکایت دیگری است. طراحی پازولینی به این شکل است که یک اشرافی (دوک)، یک نماد مذهب (اسقف)، یک نماد جمهوری مدرن (رئیس جمهور - پرزیدنت) و یک نماد نظام قضایی (قاضی) به عنوان نمادهای قدرت در جامعه در مقام قانون گذاران و مجریان قانون قرار می گیرند. یکسانی روابط جامعه مدرن با نگاه ضد مذهبی پازولینی مطابقت دارد. قصر فیلم سالو همان جهنم است که خدایان در آن انسان ها را عذاب می دهند. در اصل، در نگاه پازولینی خدایان برای لذت خود انسان ها را شکنجه می دهند و سپس آنها را با وعده بهشت (که در اینجا دهکده سالوست) می فریبند. در اینجاست که پازولینی پیام خود را می دهد: روابط قدرت در جامعه مذهبی، فاشیستی و پس از فاشیست ایتالیا تغییر نکرده است

دوست دارم این نوشتار را به فرهاد بازیان تقدیم کنم که ایده اش در مورد جلسات هفتگی فیلم و دانشش باعث شده است تا درک تازه ای از فیلم و سینما پیدا کنم

Thursday, November 29, 2012

دیروز، روز پیروزی باشگاه داران بود

دیروز فولاد خوزستان استقلال را برد و فولاد سپاهان هم با یک بازی برتر سه گل به داماش گیلان زد. این پیروزی ها در شرایطی برای این تیم ها بدست آمد که فولادی های اهواز از بازیکنان ساخته باشگاه خود استفاده کردند و سپاهانی ها هم از پاپی و نویدکیای پرورش یافته باشگاه خود بهره بردند. چنین بردهایی باعث می شود به یاد بیاوریم که از این باشگاه ها در کشور کم داریم؛ باشگاه هایی که به واقع باشگاه باشند. در ساختار آنها تیم نوجوانان وجود دارد، تیم های پایه آن محل پرورش بازیکن است، بودجه مشخصی دارند و مدیریت آنها یلخی نیست. به همین دلیل با آن که ساکت از مدیرعاملی سپاهان کنار می رود، تیم سپاهان ضربه نمی خورد

در همین جا باید به کار خوب مجید جلالی در فولاد خوزستان اشاره کرد. او بدون چشمداشت چندین سال در خوزستان بازیکن تربیت کرد و هم اکنون نتیجه کار او دیده می شود. به نظرم می توان جایگاه کاری بسیار مناسبی برای وی تعریف کرد. جلالی می تواند در ساختارسازی آکادمی ها فوتبال نقش مهمی داشته باشد. در شرایطی که نتیجه گرایی (و شاید کاستی ها خود جلالی) موجب شده است تا جلالی از مربی گری کنار گذاشته شود؛ استفاده از وی در آکادمی های فوتبال می تواند بسیار موثر باشد

Tuesday, November 20, 2012

شب نودی مسعود مرادی

برنامه نود شب گذشته بحث های داوری زیادی داشت. به نظرم ابتدا باید به جنجال پایان نا پذیر دپارتمان داوری و کمیته داوران اشاره کرد که قطعا بر روی نگاه جامعه فوتبال بر روی داوری کشور موثر است. این اختلافات روزبروز بیشتر می شود و با اتهاماتی که طرفین به یکدیگر می زنند؛ نه تنها مشکلات کمتر نخواهد شد، بلکه مطمئنا عمیق تر می شود. به خصوص که عسکری و غیاثی افرادی تندخو و عصبی به نظر می رسند و بارها در برنامه نود با جنجالی کردن فضا باعث دلخوری داوران را به وجود آورده اند. چندان عجیب نیست که فنایی، مرادی و تنی چند از داوران قدیمی با این تیم مدیریت به مشکل برخورده اند. معمولا چنین مشکلاتی باید در جلسات گروهی این افراد با هم طرح و برطرف شود. نتیجه آن که داوری کشور علاوه بر دست و پنجه کردن با مشکلات بیرونی هم اکنون با دسته بندی های داخلی و تیم کشی های بی مورد خود را بیش از پیش تضعیف می کند. مسلما این گروه مدیریت نمی تواند حق داوران را از فوتبال بگیرد؛ چرا که درگیر مشکلات داخلی خود است

ضمن احترام به مرادی – به خصوص کل کل نکردن با غیاثی – باید متذکر شد که بهتر است کمی در مورد اظهار نظرهایش جانبدارانه عمل می کند. صحنه ای که برای بازیکن راه آهن اتفاق افتاد و مرادی معتقد بود که کارت زرد برای بازیکن حریف کفایت می کرد، بسیار بیشتر به کارت قرمز نزدیک بود تا صحنه اخراج بازیکن ذوب آهن در بازی با پرسپولیس. دو سه مورد این چنینی در برنامه دیروز دیده شد

در نهایت، باید بگویم در همه دنیا داورها اشتباه می کنند و در همه جا هم به آنها اعتراض می شود. اما آنچه نگران کننده است، اپیدمی شدن اعتراض و از حدگذشتن آن است. دیگر بازیکنان به جایی رسیده اند که به راحتی داور را رشوه گیر می خوانند و مربیان هم از همین الفاظ استفاده می کنند. این در روحیه داوران بسیار موثر است؛ از آن مهم تر این که داوران اصلا احساس امنیت نمی کنند. داوری که باید مقتدرترین فرد زمین باشد، تبدیل به ضعیف ترین شده است
  

Saturday, November 17, 2012

حسام سماواتیان – فیلسوفی که با دوربین می نویسد

حسام از عکاسانی است که برایش عکس دغدغه ای فراتر از ثبت لحظه ها است. به همین دلیل، در نمایشگاه هایی که حسام در آن شرکت می کند، نظر من به عنوان بیینده غیرحرفه ای عکاسی به فلسفه پشت عکس ها جلب می شود. آخرین کاری که از حسام دیدم، حسام به مفهوم اصلی فوتوگرافی (عکاسی) برمی گردد. فوتوگرافی را اگر بخواهیم ترجمه تحت اللفظی کنیم، می شود نقاشی یا ثبت با نور. در کار حسام، سوژه وارد اتاقی تاریک می شود و با فشار دادن شاسی فلاش روشن می شود و سوژه (که در اینجا همزمان هم عکاس و هم سوژه است) خود را آینه می بیند. خاطره ای برای عکاس – سوژه شکل می گیرد. در اصل، عکسی ثبت می شود و این بار نه بر روی نگاتیو و نه بر روی حافظه های دیحیتالی؛ بلکه بر روی خاطره عکاس – سوژه. در اینجا خاطره ای به واسطه نور ثبت شده است و این یعنی فوتوگرافی. حسام با این کارش مفهوم اصیل فوتوگرافی را به ما یادآوری کرده است و با آشنایی زدایی از عکاسی عادت واره شده ما، مفهومی نو می آفریند

جالب تر این که ما وقتی وارد اتاق تاریک ساخت حسام می شویم (مفهوم اتاق تاریک باز هم ما را به روزهای اولیه عکاسی برمی گرداند)، حالت کسی را داریم که می خواهد وارد دنیای تاریک دنیای درون خود شود. نور فلاش مانند نوری است که گاهی ما به درون خود می تابانیم و ناخودآگاه خود را هر چند کوتاه می بینیم. آیا عکاسی همین نقش را در دنیای ما دارد؟ آیا عکاسی ناخودآگاه جامعه را به ما نشان می دهد و نوری کوتاه به ناخودآگاه جامعه ما می اندازد؟

حسام در نمایشگاه پیشین خود با استفاده از تغییر در فرکانس رنگی عکسی را سه بار ظاهر کرده بود. در این سری عکس ها، من به یاد سوال ساده ای افتادم؛ آیا همه ما اشیا (چیزها) را همان گونه می بینیم که دیگران می بینند. این پرسش از ابتدای پیدایش فلسفه، دغدغه اصلی فیلسوفان بوده است و هر یک به آن پاسخی داده اند. هم چنین، اگر به کار دیگر حسام در همان نمایشگاه دقت کنیم، حسام با تغییر محل استقرار بیننده نقطه دید را تغییر می دهد و در نتیجه پاسخی ساده به این سوال می دهد: از هرجا به سوژه نگاه کنیم، آن را به شکلی متفاوت می بینیم

به هر حال، خلاصه کنم: به نظرم حسام سماواتیان فیلسوفی است که با دوربینش می نویسد
 
 

Monday, November 05, 2012

فضای کافکایی قدرت

"محاکمه" کافکا، داستان کارمندی است که مشخص نیست به چه دلیل محاکمه می شود. نکته جالبی که کافکا بر آن تأکید دارد و آن را فضای کافکایی می نامم، نامشخص بودن اتهام و دلیل محاکمه مرد است که به اعدام ک. منجر می شود. فضای کافکایی با مفهوم قدرت ارتباط نزدیکی دارد؛ صاحبان قدرت ابتدا تمامی جنبه های قدرت را در اختیار خود می گیرند و پس از آن، با استفاده از آن به اعمال قدرت می پردازند. در فضای کافکایی ما، ک. نمی داند که به چه دلیل محکوم است، اما در فضای حاکم بطور خودخواسته به محکموتیش تن می دهد. در اصل، صاحب قدرت صاحب حق مطلق است و قضاوتش آینه تمام نمای عدالت. بنابراین، بی قدرت هرگونه قضاوتی را دربست می پذیرد و آن را عین حق می داند.

تجربه من در روابط خانوادگی مرا به یاد همین فضا می اندازد. مادر من وقتی از دست من ناراحت است و با من حرفی نمی زند؛ وارد همین رابطه می شود. او به من نمی گوید من چه کرده ام که به موجب آن محکوم هستم. از آنجایی که او حق مطلق است، من باید به قضاوت و جریمه پس از آن رضایت دهم.


در روابط دوستی دختران و پسران هم بسیار دیده ام این جریان را. یکی دیگری را ترک می کند تا قدرت خود را نشان دهد. در اینجا هم بدون گفتگو در شرایطی برابر، یکی از طرفین به دیگری اطلاع می دهد که دیگری را ترک می کند و در اینجا خود را محق به قضاوت، تصمیم گیری و اجرای حکم می داند. تجربه ای که در همه دوستی ها ممکن است اتفاق بیفتد. آگاهی و رهایی لحظه ای است که حق مطلق بودن دیگری – حکومت، والدین و دوست – را نپذیریم و اجرای حکم را گردن ننهیم.



Wednesday, September 19, 2012

کریم و تورس

فرناندو تورس بازیکن محبوب و گلزن لیورپولی ها بود. طرفدار هم زیاد داشت. تیم های زیادی می خواستند او را به تیم خود اضافه کنند. سرانجام با قیمتی گزاف به چلسی پیوست. قرارداد 50 میلیون پوندی بود و کل جریان برای لندنی ها 58 میلیون آب خورد و این یعنی رکورد جدید در فوتبال انگلستان. با این انتقال تورس تبدیل به ششمین بازیکن گران دنیای فوتبال شد. فصل شروع شد و کابوس تورس شروع شد. بازیکنی که در 102 بازی اش برای لیورپول 65 گل زده بود، در یک فصل بازی نتوانست به تعداد انگشتان دست گل بزند.
وقتی انگیزه تورس را از این انتقال پرسیدند؛ فاصله گرفتن از کورس قهرمانی را دلیل اصلی ترک لیورپول دانست. همین اتفاق برای کریم انصاری فرد سایپا افتاده است. کریم که در سایپا گلزنی تمام عیار بود، در پرسپولیس به بازیکنی کم اثر و بی رمق تبدیل شده است. تورس پس از پیوستن به چلسی جایگاهش در تیم ملی را از دست داد، همان داستانی که در مورد کریم تکرار می شود. 
این تشابهات می تواند برای مربیان و مسوولان آموزنده باشد. لندنی ها یک سال از تورس حمایت کردند تا او به شرایط خوب برگردد و به نظر می رسد امسال با تورس جدیدی مواجهیم که مانند گذشته گلزن و پرتلاش است. حال باید دید که شرایط برای کریم انصاری فرد چگونه پیش خواهد رفت


Monday, September 17, 2012

کمک به آسیب دیدگان زلزله

من هفته آینده به ایران سفر می کنم. از آن جهت که یکی از روستاهای آسیب دیده از زلزله، محل تولد پدربزرگ من بوده است و آنجا آشنایانی دارم، سفری به آنجا می کنم. جویا شدم که نیازهای اصلی آنها چیست و ما چه کمکی می توانیم به آنها بکنیم. هم اکنون مشکل اصلی این دوستان بحث مسکن است و گفتند که مهم ترین نیاز آنها پول برای خرید مصالح ساختمانی است. بنابراین اگر کسی هنوز می خواهد به آسیب دیدگان زلزله کمک کند و روش مناسبی پیدا نکرده است، من با کمال میل کمک های دریافتی را جمع آوری می کنم و مستقیما در اختیار آنها قرار خواهم داد

.

Saturday, September 08, 2012

جای خالی جامعه شناسی ورزش

برنامه این هفته نود قدم بلندی برای بررسی علمی یکی از مباحث تکراری روزهای اخیر ورزش ایران بود. فردوسی پور این بار در برنامه اش از دو استاد دانشگاه برای تحلیل آنچه ناهنجاری نامیده می شود، دعوت کرد. این اقدام مجری و تهیه کننده برنامه که تا کنون معمولا علاقه خاصی به نمایش و بزرگ نمایی یک سری مسائل حاشیه ای فوتبال داشته است، بسیار ارزشمند است و امیدوارم که ادامه پیدا کند.
نکته بارز برنامه، ضعف جامعه علمی ما در حوزه جامعه شناسی ورزش استو همان طور که دیدیم برای بررسی وقایع اخیر فوتبال ما از یکی از استادانی استفاده شده بود که به وضوح در این حوزه مطالعه نداشته است و می توان او را در زمره علاقه مندان طبقه بندی کرد. با این وجود اشاره های خوبی در همین برنامه شد که جای تقدیر دارد.
اولین بحثی که به نظرم بسیار جای تأکید دارد این که فوتبال ما از جامعه ما جدا نیست. اگر دقت کنیم یکی از مسائل اصلی در حوزه مدیریت کشور ناکارآمدی مدیران و کوتاهی دوره مدیریت بوده است. همین مشکل در فوتبال ما دیده می شود. آخرین پدیده مدیران غیرتخصصی رویانیان است که کافی است تا به مصاحبه هایش گوش کنید تا چند روزی شاد باشید. آخرین شاهکارش این است که به راحتی می گوید "ما پرینت تلفن های آنها را داریم:. مدیر باشگاه دارد به عملی غیرقانونی اشاره می کند و اصلا متوجه نیست. گرفتن پرینت تنها با مجوز امکان دارد و مصداق ورود به حوزه شخصی آدم هاست. وی دارد با افتخار از عمل غیرقانونی خود صحبت می کند. یادم می آید رویانیان در فصل گذشته در موردی می گفت که ما از کمیته انضباطی می خواهیم که تنبیه خاطی را به خود ما بسپارد و به عنوان مدیر باشگاه من خودم بازکین را جریمه می کنم. مثال این است که یکی برود همسایه اش را بکشد، بعدش پدر قاتل بگوید من خودم او را تنبیه می کنم، نیازی به قانون و پلیس نیست. به هر حال؛ خلاصه این که ورزش ما آینه جامعه ما با مشکلاتش است و نمی توان آنها را از هم جدا کرد.
آنچه در گفتگوی برنامه نود جا افتاد، و انتظار می رفت وقتی کسی به عنوان استاد دانشگاه می آید صحبت می کند به آن توجه کند، بحث علم است. علم مبتنی بر تحقیق است و نمی توان به راحتی نشست و اظهار نظر کرد. ما اگر رفتار تماشاگران را ناهنجار می دانیم و ناپسند می شماریم، باید این مفاهیم را توضیح دهیم و سپس تحقیق کنیم. مثلا در مورد سنگ اندازی تماشاگران استقلال و پرسپولیس اظهار نظرهای زیادی دیدیم. در برنامه نود انواع دلایل برای سنگ اندازی مطرح شد و از طرف دیگر راهکارهای بامزه ای مطرح شد؛ اما مهم ترین سوال که باید به آن پاسخ داده شود این است که چرا تماشاگران سنگ پرتاب می کنند. در اصل، کار علمی از پرسش آغاز می شود و سپس با توجه به روش های علمی پاسخی برای آن پرسش می یابیم و در نهایت ارائه راهکار پس از این تحقیق است. بنابراین تأکید می کنم که هر عالمی باید به دنبال فاکت های علمی باشد.
در پایان باید اشاره کنم که خوشبختانه انجمن جامعه شناسی ایران بخش جامعه شناسی ورزش دارد و در این حوزه مطالعاتی انجام می شود که امیدوارم در آینده بیشتر شود

Saturday, September 01, 2012

سیگار برای زنان !!!

دو سه روز پیش تو مغازه نشسته بودم که یکی از نمایندگان فروش شرکت گولوآز اومد پیش من. نگاهی به قفسه سیگارها کرد و پرسید همه چی مرتبه؟ گفتم شکر خدا و از این تعارف های ایرانی. بعد پرسید از این سیگارهای نیو جنریشن (نسل جدید در زبان انگلیسی) نمی فروشین؟ گفتم "نه بابا، مشتری نداره". گفت "این سیگارها رو ما برای خانم ها تولید کردیم". تعجب کردم و پرسیدم "چطور". جوابش بامزه بود. گفت که این سیگارهای نازک مارلبرو گولدتاچ رو دیدی، ما به این نتیجه رسیدیم که خانم ها به دلیل رنگ سیاه پاکت سیگار مارلبرو که مردونه هست، ممکنه دوست نداشته باشن. در نتیجه برای این که بازار مارلبرو رو بگیریم تصمیم گرفتیم این سیگارها رو تولید کنیم تا خانم ها هم بیان سیگار نازک بکشن. تو دلم گفتم ریدی بابا، اکثر این خانم ها همچنان مارلبرو میکشن، ربطی به رنگش نداره

القصه این که می خواستم بگم جای دوستان خالی که در مورد جریان زنان و مردان تحقیق می کنن بیان ببینن که نقش رنگ این وسط چیه؟ زن با مرد برابره؟ اصلا اینجا دیگه کجاست؟ من کی هستم

Wednesday, August 22, 2012

برخورد به سبک کراننبرگ یا ارگی در دنیای پسا مدرن


یونانیان باستان در لذت به بالاترین حد ممکن رسیده بودند. مهمانی های جمعی برای لذت جمعی جنسی، هم جنس گرایی و فتیشیسم در آن دوره شکلی عادی به خود گرفته بود. کرانبرگ ما را به دوره پسا مدرن می آورد و به کنکاش در امر رابطه جنسی می پردازد. برای بالارد و کرانبرگ، انسان دوره پسامدرن مفهوم لذت جنسی را در بستری نو می جوید و چه فتیشی بالاتر از خودروها در این زمانه. از آنجایی که خشونت بخش دیگر پنهان جامعه پسامدرن ماست، تصادف و برخورد خودروها تبدیل به عاملی برای ارضای میل جنسی می شود. در اصل، زن و شوهری که از برقراری رابطه جنسی لذتی نمی برند، با کمک جمع علاقه مندان تصادف خودرویی لذتی جدید را تجربه می کنند و در پایان فیلم، بر روی چمنزار در کنار خودروی تصادفی خود به عشق پردازی می پردازند.
دلالت های جنسی و صحنه های اروتیک در فیلم بسیار است که نیاز به بررسی بیشتری دارد؛ آنچه برایم در این نوشتار مهم است، تأکید بر فضای پسامدرن فیلم با توجه به نشانگان بی شمار حاضر در فیلم است. اولین مفهومی که باید به آن اشاره کرد، مفهوم سایبرگ در دنیای پسامدرن است. سایبرگ (سایبر ارگانیسم) مفهومی است که به ترکیب انسان-ماشین و جدایی ناپذیری آنها در دنیای فعلی اشاره دارد. ما نمی توانیم یک منشی دفتری را بدون رایانه اش تصور کنیم؛ زیرا رایانه جزیی از ابزار او و در اصل، بخشی از اندام او شده است. به همین دلیل، این شخص یک سایبر ارگانیسم را شکل می دهد. در فیلم کراننبرگ و رمان بالارد هم انسان های داستان ترکیبی از انسان و ماشین هستند. شخصیت های داستان بدون خودروهایشان یا بخش های آهنی وجودشان کامل نیستند و دچار نقص هستند.
دومین مفهومی که در داستان به خوبی به چشم می آمد، نگاه دولوزی به ریزوم بود. ریزوم ها ریشه های گیاهان هستند که با قطع شدن و انتقال امکان ادامه حیات دارند. برای دولوز و گوتاری، دنیای پسامدرن مشحون از ریزوم هاست. در این فضا، رهبری وجود ندارد و با فردیت کامل روبرو هستیم. هر فردی یا تفکری می تواند از جایی به جای دیگر برود و به حیات خود ادامه دهد. تفکر تصادف خودرو با مرگ قهرمان گروه به پایان نمی رسد، بلکه توسط افرادی دیگر و به همان شکل ادامه می یابد. این دقیقا همان چیزی است که دولوز به آن نام ریزوم می دهد (ریزوم در سایت ویکی پدیای فارسی به خوبی باز شده است).
فردیت جهان پسامدرن در فیلم به خوبی نمایان است. فرد در مرکز توجه دنیای پسامدرن قرار دارد. همه چیز به این برمی گردد که فرد چگونه ارضا شود و کلیدی ترین جایگاه به فرد داده می شود. کارگردان و نویسنده اهمیتی به آدم های اطراف قهرمانان داستان نمی دهند؛ گویی آنها جزیره هایی مجزا در میان اقیانوس آدم ها هستند. آنچه اهمیت دارد خواسته های آنهاست؛ یعنی همان اتفاقی که در دنیای پساصنعتی ما برای انسان می افتد.