Thursday, February 15, 2018

فقط برای تفریح

به نظر می‌رسد که روزنامه‌نگاران از این خوششان می‌آید که من برخلاف بیل گیتس که در قصر تکنولوژی مدرنش در کنار ساحل زندگی می‌کند، در یک خانه سه خوابه در سانتا کلارای حوصله‌سر بر زندگی می‌کنم و پایم روی اسباب‌بازی‌های دخترهایم می‌لغزد. این را هم دوست دارند که سوار پونتیاک قدیمی می‌شوم و شخصا به تلفن‌هایم جواب می‌دهم. چه کسی ممکن است من را دوست نداشته باشد؟

این پاراگراف یکی از بندهای کتاب «فقط برای تفریح» نوشته لینوس توروالدز و دیوید دایموند با ترجمه روان و عالی دوست خوبم جادی است. کتاب را وقتی گرفتم، یک ضرب خواندم و بسیار لذت بردم. موضوع کتاب برای من بسیار جالب بود، این که سیستم عامل لینوکس چگونه متولد شد، نرم‌افراز متن‌باز چیست و این که لینوس توروالدز چه جور آدمی است برایم خیلی جالب بود. اما چیزی که بیشتر از هر چیزی باعث شد این متن را بنویسم جادی بود
در دنیای غرب بازی‌مانندی بسیار متداول است و این که از همه می‌پرسند اگر قرار باشد بروی و برای همیشه روی یک جزیره زندگی کنی کدام کتاب‌ها را با خودت می‌بری؟‌ یا اینکه کدام سی‌دی موسیقی را می‌بری؟ من در میانه خواندن این کتاب یاد این بازی افتادم و با خودم گفتم اگر قرار باشد روی یک جزیره زندگی کنم، ترجیح می‌دهم چه کسانی آنجا باشد و به نظرم رسید جادی قطعا یکی از آن افراد است. دلیلش ساده است، جادی با وجود دانش و توانایی‌ها بسیاری که دارد، نیازی نمی‌بیند خودش را مطرح کند، از آزادی لذت می‌برد و آزادی دیگران را محدود نمی‌کند و از همه مهم‌تر به آزادی اعتقاد دارد. هم‌چنین ایده‌آل‌هایی دارد و به آنها پایبند است، ولی این پایبندی باعث نمی‌شود که بسته باشد و ممکن است در لحظه تصمیمی بگیرد که ممکن است از نظر سایر افراد با آن ایده‌آل‌ها در تضاد باشد؛ ولی به نظر من این فقط نشان می دهد که او آدم صلب و بسته‌ای نیست. نکته مهم دیگر این که جادی به تفریح و لذت عمیقا اعتقاد دارد. حتی برای اعتراض هم شکلی مفرح پیدا می‌کند
دقیقا به دلیل همین ویژگی‌های جادی در حین خواندن کتاب به یاد جادی بودم. چون انگار لینوس و جادی سیبی بودند که از این نظرها از وسط نصف شده باشند. ترجمه رایگان و انتشار آن توسط جادی احترام مرا به جادی بیش از پیش کرد

علی کریمی اون چیزی که کیروش گفت نیست !!!

علی کریمی هر ویژگی داشته باشد، به دنبال شهرت و مطرح شدن نیست. نیازی هم ندارد با بهتان زدن به دیگران خودش را مطرح کند یا بالا ببرد. مسلما ویژگی‌هایی دارد که از نظر اجتماعی مثبت نیستند، ولی آن چیزی که کیروش به او گفت نیست (هر ترجمه‌ای بخواهیم بکنیم). به هر حال داستان علی کریمی و کیروش من را به یاد خاطره‌ای از دوره کاری‌ام در بهزیستی انداخت. ما پروژه مشترکی با فااو (سازمان خوار و بار و کشاورزی سازمان ملل) داشتیم. یک بار برای جلسه‌ای پیش مسوول فااو رفته بودیم که خودش پاکستانی بود. موضوع جلسه پیشنهاد فااو بود که از نظر مالی کاملا غیر قابل قبول بود و از نظر علمی هم چیزی برای ما نداشت. در اصل، آنها می‌خواستند که ما را مجبور کنند که برای اقامت یک هفته‌ای یک کارشناس‌شان چیزی در حدود سی میلیون تومان هزینه کنیم بدون آنکه آنها از نظر علمی چیزی به ما بیفزایند. خلاصه ما به عنوان کارشناس با توپ پر رفتیم و با فرد مسوول حرف زدیم. اولین چیزی که باعث تعجبش شد این بود که ما به او گفتیم نیازی به مترجم نداریم و خودمان مستقیم با او حرف می‌زنیم. دومین چیزی که باعث تعجبش شد این بود که ما به قرارداد به شدت اعتراض کردیم. سومین موردی که باعث تعجبش این بود که من به او گفتم شما ما را در حد صفر فرض می‌کنید، در حالی که همه ما کارشناس هستیم و کشورمان را بسیار بهتر از شما می‌شناسیم. خلاصه در پایان جلسه گفت که برای اولین بار در ایران تعدادی کارشناس و مدیر پیشش آمده‌اند که انگلیسی حرف می‌زنند و نظرات او را نمی‌پذیرند. ظاهرا هر فردی می‌آید قرارداد را امضا می‌کرد و می‌رفت
داستان ما و کیروش هم همین است، ما در مقابل چنین خارجی‌هایی کاملا تسلیم هستیم و گویی حرفی برای گفتن نداریم. شاید بخش مهمی از این رویکرد، بی‌سوادی مسوولان ما باشد