Saturday, December 24, 2011

موازی کاری به سبک ایرانی

خاطرم هست که زمانی در مورد وزارت رفاه صحبت می شد و ما ارجاع می دادیم به پیش از پیروزی انقلاب دشمن شکن پرشکوه با جلال استقلال آزادی جمهوری اسلامی که آن زمان هم وزارت رفاه تشکیل شد. چون در ایران همیشه موازی کاری وجود دارد، ایجاد یک بوروکراسی مرکزی احساس می شده است و می شود، اما آیا این که این گروه ها می توانند تحت مدیریت واحد عمل کنند یا خیر، بحث دیگری است. پیش از انقلاب، دربار و خواهران شاه و ملکه هر یک برای خود سازمان های رفاهی داشتند. دولت هم سازمان هایی مانند بهزیستی و شیر و خورشید را زیر نظر داشت. البته خود اعلی حضرت که درگیر مسائل کشوری بودند، سازمان هایی غیر مستقیم را اداره می کردند. خلاصه این که همه این سازمان ها باید زیر نظر یک وزارتخانه عمل می کردند، اما خوب سوال این است که آیا زور کسی به خواهر و زن شاه می رسد. پس از انقلاب ظفرگون اسلامی در سال 1357 هم این موازی کاری ادامه داشت. پس از مدتی سازمان هایی مانند بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید و کمیته امداد حضرت امام خمینی (ره) زیر نظر رهیر فرزانه تشکیل شد. سازمان بهزیستی ساختار جدیدی یافت و شیر و خورشید شد سازمان هلال احمر. تمامی این سازمان ها خدمات رفاهی ارائه می دادند و می دهند. وقتی چند سال پیش وزارت رفاه تشکیل شد، زورش به هیچ کدام از این سازمان ها نرسید. مگر می شود کمیته امداد را کسی جز ... ها اداره کند. خلاصه این که موازی کاری در ساختار رفاهی ایران مشهود بود و هست.


نکته جالب این که وقتی دوستان قصد سانسور اینترنتی را سازمان دهی کنند؛ به موازی کاری روی آوردند. خاطرم هست که دنبال مرجع سانسور در ایران بودیم. می خواستیم بدانیم که چه کسانی واژه ویمن (زن در زبان انگلیسی) را سانسور کرده اند. خیلی بامزه بود، پس از مراجعه به وزارت مخابرات فهمیدیم که آنها تنها بخشی از سایت های اینترنتی را آنها سانسور می کنند. آنها ما را به بخش اینترنت قوه قضاییه رهنمون کردند. در آنجا با پسر جوانی آشنا شدیم که می گفت مگر شما از فیلتر شکن استفاده نمی کنید و حاج آقانی را شناختیم که مهم ترین خاطره اش از قاضی مقدسی این بود که ایشان می خواستند وزیر مخابرات را توی گونی بیاورند دادگاه. بعد از آن مشخص شد که آنها تنها بخشی از سایت های اینترنتی را سانسور می کنند و مرجع دیگری هم برای سانسور وجود دارد که مصادیق سانسور را مشخص می کند. خلاصه این که در سانسور کردن هم موازی کاری دیده می شود.


اینها را گفتم که یادآوری کرده باشم، این فوتبال ما هم داستانی دارد. شیث و نصرتی یک کاری کردند، باشگاه آنها را محروم کرد، کمیته انضباطی آنها را محروم کرد، کمیته استیناف رای کمیته انضباطی را تغییر داد، حالا کمیته منشور اخلاقی دخول می کند. البته من ترسم از آنجاست که مردم همیشه در صحنه و نیروهای خودسر اقدام کنند

Thursday, December 15, 2011

چرا قانون دست نامریی درست نیست؟

معمولا در اقتصاد آزاد از اصلی به عنوان دست نامریی یاد می شود که مطابق آن وقتی تمامی کنشگران حوزه اقتصاد نفع فردی خود را در نظر می گیرند، برایند کنش آنها به سود جامعه است. نظریه پردازان لیبرال بر این باورند که مکانیسم بازار بسان دستی نامریی همه چیز را به سمت خیر جمعی رهنمون می سازد. انتقاداتی به این نظریه وارد است، از جمله این که بازویی نامریی هم وجود دارد که آن دست را هدایت می کند. به هر حال، آنچه اهمیت دارد این که تجربه نشان داده است عده ای بیش از دیگران از این نفع فردی منتفع می شوند.
قصد ندارم در این نوشتار به بررسی دست نامریی بپردازم؛ بیشتر علاقه مندم اشاره ای به بحث کوتاهی که با دوستی داشتم بپردازم. پس از برنامه این هفته پرگار بی بی سی که به نقش ایرانی های خارج از کشور صحبت می کردیم، دیدم بد نیست که بسیار کوتاه مطلب را باز کنم. این دوست من اصرار خاصی داشت که خروج از ایران و تحصیل و زندگی بیرون از ایران بسیار سودمند است. به نظرم رسید این موضوع دقیقا مشابه بحث دست نامریی است.
در نگاه اول به نظر می رسد که همه از این مهاجرت بهره مند می شوند. شخص مهاجر در کشورهای خارجی می تواند زندگی با آزادی بیشتر و امکانات جدیدی را تجربه می کند که در ایران از آنها بی بهره بود. کشور مهاجرپذیر از حضور نیروی متخصصی بهره مند می شود که برای تربیت آن باید هزینه زیادی می پرداخت. به نظرم نکته کلیدی در نفع طبقه حاکم از این جریان است. دقت کنیم که حکومت فعلی ایران هم به خوبی از این مهاجرت بهره مند می شود. حضور این نیروهای متخصص که معمولا خواسته های متفاوتی از حکومت و کشور دارند؛ فشار زیادی بر روی حکومت وارد می کند، در حالی که خروج این نیروها باعث می شود فشار از روی حکومت برداشته شود.
بنابراین به نظر می رسد این بازی سه سر برنده است: همه منتفع می شوند؛ شخص، کشور مهاجرپذیر و حکومت فعلی ایران. خوب اشکالش در کجاست. خیلی ساده است. با این روند امکان تغییر در بلندمدت از کشور گرفته می شود. فشار بر روی حکومت کاهش می یابد و کنشگران تغییرات کاهش می یابند. تغییرات به خودی خود اتفاق نمی افتند، نیازمند عاملان هستند و برای تغییر در ساختار تغییر از طریق کنشگر اتفاق می افتد. خاطرم هست که پس از وقایع بعد از انتخابات بسیاری از دوستان اعلام می کردند که خوب است برنامه اعتصاب غذا در جلوی سازمان ملل یا نمایش در خیابان برگزار کنیم تا توجه عمومی به مسأله ایران جلب شود. در آن مورد هم گفتم که خوب ما چه کاری می توانیم انجام دهیم که تأثیر آن بیشتر از برنامه های تلویزیون باشد. آن زمان برنامه های مفصل در مورد ایران تهیه شد و همگان دانستند که حکومت ایران بسیار بد است؛ خوب بعد چه اتفاقی می افتد؟ مثلا ما در خیایان نمایش اجرا کنیم که دوباره همه بفهمند که چقدر حکومت ایران بد است.
همه اینها را گفتم که نتیجه بگیرم هر لحظه احترامم به فریبرز رئیس دانا و علی اخوان و همه دوستانی که عافیت در خارج از کشور را رها کردند تا در تغییرات نقشی داشته باشند؛ بیشتر می شود. اینجاست که ارزش سوسیالیست ها مشخص می شود؛ افرادی که از نفع شخصی خود می گذرند تا جامعه بهتری داشته باشیم. کلاهم را به احترام همه این دوستان بر می دارم

Monday, December 12, 2011

رئال - بارسا؛ تحلیلی کوتاه

این نوشتار را به دوست خوبم مهیار تقدیم می کنم؛ اکنون افسوس دورانی را می خورم که با وجود اشتراک بسیار کمتر از مصاحبت همدیگر استفاده کردیم. قصد نداشتم که در مورد بازی مطلبی بنویسم، اما گفتگویی کوتاه پس از بازی مرا بر آن داشت که هر چند کوتاه در این مورد بنویسم.
به شدت منتظر آغاز بازی بودم. برای خیلی ها بازی رئال و بارسا بازی ستاره های بزرگ فوتبال جهان است. در یک طرف کاسیاس، سرجیو راموس، پپه، ژابی آلونسو، رونالدو، اوزیل، دی ماریا، کاکا، بن زما و هیگواین ایستاده اند و در مقابل پیکه، پویول، دنی آلوز، ژابی، اینیستا، مسی، فابرگاس و داوید ویا. اما آنچه برای من اهمیت دارد، تقابل دو مربی صاحب سبک دنیاست که در هر بازی ترفند جدیدی رو می کنند. پارسال مورینیو با گماردن سه هافبک دفاعی خشن در میانه زمین تلاش کرد کل نظام بازیسازی بارسا را به هم بریزد و تا حد بسیاری زیادی موفق بود. قبلا هم در اینتر با همین روش، سبک بازی بارسا را بهم ریخته بود و در نتیجه تا حد زیادی به موفقیت این سیستم اطمینان داشت. تفاوت مهم این بود که پارسال مورینیو متوجه شد که سیستم دفاعی اش با توجه به سیستم جدید بارسا قابل باز شدن است و هم چنین بارسایی ها از باخت مقابل اینتر میلان پند گرفته اند و به شدت با ضد حمله های مورینیویی مقابله می کنند. به همین دلیل رئال در بازی های مقابل بارسا موفق نمی شود. همین موضوع باعث تغییر سبک رئالی ها در سال جاری شد. مورینیو تلاش کرد با جمع کردن بهترین عناصر هجومی ممکن تیمی تهاجمی بسازد. نقطه قوت این تیم جدید نوع بازی در کناره های زمین و استفاده از هوش اوزیل / کاکا در میانه هاست. تحلیل بازی های رئال در فصل جدید نشان می داد که آنها بهترین استفاده را از ترکیب بازی مارسلو و دی ماریا می برند. گواردیولا در بازی دیروز کاری کرد که این پیکان از کار بیفتد. دنی آلوز آزادی عمل بسیاری پیدا کرده بود و مانند یک هافبک راست در میانه زمین پرسینگ مارسلو را به عهده داشت و فضای دفاعی پشت را پویول پر می کرد. در اصل یارگیری فشرده ای روی دو ستاره سمت چپ رئال انجام می شد که کار بازیسازی و ارسال را برای آنها بسیار سخت می کرد. برای این که فضای خالی در میانه دفاع بارسا پر شود، ابیدال اصلا بازی هجومی نمی کرد و بیشتر در زمین خودی دفاع می کرد. به نوعی سیستم بازی بارسا در نیمه دوم سه دفاعه بود و نه چهار دفاعه. طبیعتا این سیستم این اشکال را داشت که میانه دفاع بارسا آسیب پذیر شود. به همین دلیل دو سه صحنه دیدیم که بازیکنان رئال در موقعیت استثنایی قرار گرفتند که یک بار با بی دفتی رونالدو و یک بار با درخشش والدس موقعیت ها بی نتیجه ماند.
نکته دیگر این که گواردیولا با دیدن ضعف های خود در بازی سال گذشته، تیم خود را ترمیم کرد. دفاع رئال قدرتی و خشن است، به همبن دلیل بازیکنانی چون داوید ویا و پدرو در درگیری ها کم می آورند؛ بارسا آلکسیس سانچز را خرید. بازیکنی که می دود، درگیر می شود و دفاع حریف را خسته می کند. از آنجایی که چارچوب را می شناسد، از تک فرصت خود بهره می برد و گل می زند. دقیقا این همان بازیکنی است که پپ می خواست. از طرف دیگر، گواردیولا هافبک فانتزی به تیم خود اضافه کرد. اگر پپ می خواست می توانست در بازی های خود با دو هافبک دفاعی مانند کیتا و ماسکرانو بازی کند و کاملا دفاعی شود؛ اما چون فلسفه بارسا ارائه بازی زیباست، پپ فابرگاس را بر می گرداند تا با بازی فانتزی خود هافبک های رئال را زمین گیر کند. سسک خصوصیات دفاعی دارد و در حمله پاس های قطری و عرضی استثنائی می دهد، در صورتی که فرصت پیدا کند در گل زنی هم موفق است. این دقیقا همان بازیکنی است که هر تیمی آرزوی آن را دارد. حالا ترکیب او با ژابی و اینستا مرگبار است. سه بازیکن که تکنیکی، شوتزن، پاسور و گلزن هستند. به نظرم همین ترکییب خطرناک حریفان بارسا و تیم ملی اسپانیا را به خطر می اندازد.
خلاصه کنم، چندان عجیب نیست که دو گل از سه گل بارسا را خریدهای امسال بارسا زدند. چندان عجیب نیست که دی ماریا نمی تواند فشار بازی را تحمل کند و حتی در صورتی که مصدوم هم نبود، تعویض می شد و چندان عجیب نیست که مارسلو اشتباهی عجیب می کند و در گل های دوم و سوم تا حدی مقصر است. اینها همان چیزی است که فوتبال علم محور امروز را تشکیل می دهد.
به هر حال، بیش از هر چیزی منتظرم ببینم که مورینیو در بازی بعدی چه ترفندی از آستین خود در می آورد

Monday, December 05, 2011

سوکراتس - پزشکی دوست داشتنی و فوتبالیستی بزرگ

معمولا تیم هایی که عنوانی بدست نمی آورند در اذهان مردم جایی ندارند؛ اما یکی از مهم ترین استثناها تیم برزیل 1982 و 1986 است. برزیلی ها در هر دو جام حتی به نیمه نهایی هم نرسیدند و در همان مرحله یک چهارم حذف شدند؛ اما هنوز برزیل 82 و 86 یکی از محبوب ترین هاست. هنوز به یاد دارم که علاقه دوره کودکی ام به تیم ملی برزیل، بازی های جام جهانی 1986 و به خصوص بازی برزیل – فرانسه است. دیروز یکی از مهم ترین نمایندگان آن نسل فوتبال برزیل درگذشت.

سوکراتس برازیلیو سامپایو دو سوزا ویرا دو اولیویرا ملقب به سوکراتس کاپیتان برزیل در جام جهانی 1982 و هافبک بازیساز 1986 برزیلی ها بود. بازیکنی که در استفاده از هر دو پا تبحر ویژه ای داشت و پاس های استثنایی اش راهگشای برزیلی ها در بازی ها بود. هرگاه هم که فرصتی می یافت، خودش به دروازه حریف یورش می برد و گل های جاودانه به ثمر می رساند. یکی از زیباترین این گل ها، گل زیبای او به شوروی در جام 82 بود.

برای دیدن گل زیبای سوکراتس به شوروی اینجا کلیک کنید.

سوکراتس در 19 فوریه 1954 در بلم دو پارای برزیل به دنیا آمد. فوتبال حرفه ای اش را با بوتافوگو در سال 1974 آغاز کرد و در سال 1978 به کورینتانس پیوست. در آنجا بود که بازی های چشم نوازش او را تبدیل به جزئی ثابت از تیم ملی کرد. در این مدت، علاوه بر این که توان فنی سوکراتس مورد توجه قرار گرفت، تلاش های او و دوستانش در کورینتیانس برای ایجاد محیطی دموکراتیک باعث شد تا نام باشگاه به عنوان تنها باشگاه دموکراتیک در برزیل تحت سلطه دیکتاتوری ژنرال ها در یادها بماند. او و یارانش در بازی های خود با پیراهنی بازی می کردند که بر روی آن نوشته شده بود دموکراسی. البته این گرایش ها از سوی سوکراتسی که قهرمانان دوره کودکی اش فیدل کاسترو، چه گوارا و جان لنون بودند، چندان عجیب نیست.

علاوه بر موفقیت ها ی ورزشی، سوکراتس در تحصیل هم چهره ای موفق بود. او از معدود ورزشکارانی است که در دوره بازیگری، مدرک پزشکی خود را در سن 25 سالگی از دانشگاه پزشکی ریبیریو پرتو دریافت کرد. حرفه پزشکی اشتغال اصلی سوکراتس پس از بازنشستگی از فوتبال بود.

در فصل 1984-1985، سوکراتس یک فصل برای فیورنتینا بازی کرد. پس از آن دوباره به فوتبال برزیل برگشت و سه فصل برای فلامنگو و یک فصل برای سانتوس بازی کرد. وی در سال 1989 اعلام بازنشستگی کرد. البته در سال 2004، به مدت کوتاهی با باشگاه گارفورد تاون قرارداد داشت و 12 دقیقه برای این تیم بازی کرد.

در عرصه ملی، بین سال های 1979 تا 1986 عضو اصلی تیم ملی برزیل بود و در 60 بازی 22 گل به ثمر رساند؛ اما در این مدت هیچ افتخاری بدست نیاورد. راه او را در تیم ملی برادرش رای ادامه داد و با تیم برزیل در جام جهانی 1994 قهرمان جهان شد.

زندگی شخصی سوکراتس همراه با مصرف زیاد الکل و سیگار بود؛ عواملی که گفته می شود موجبات مرگ زودهنگام وی را در سن 57 سالگی فراهم کردند. در نتیجه می توان او را بسان بازیکنانی چون گارینشا و جورج بست دانست که با سو مصرف الکل خود را به کشتن دادند و این جسارت را داشتند که از زندگی لذت ببرند؛ هر چند دوره آن کوتاه باشد.

پس اجازه بدهید کلاه خود را به احترام بازیکنی بزرگ و پزشکی متعهد برداریم که همزمان از زندگی لذت برد، با فوتبالش چشم ما را نوازش داد و فریاد دموکراسی را وارد زمین فوتبال کرد.