Friday, December 27, 2019

خودفریبی و توهم از نوع ایرانی

یکی از نکات جالبی که در اتفاقات اخیر باشگاه استقلال این است که نماد بامزه ای از خودفریبی است

یادم می آید زمانی که پدربزرگم در بازار بود و شرایط مالی خوبی داشت، افراد زیادی دورش بودند و برای پول مجیزش را می گفتند. او هم که دوست داشت آنها را باور کند، به خودش مغرور شده بود. جالب اینجا بود که این حرف ها باعث انتظار در او شده بود و از آدم ها همین انتظارات را داشت؛ در حالی که فراموش کرده بود که آن آدم ها - به خصوص که در بازار کل سیستم بر مبنای همین مجیزگویی و درآمدزایی است - بیشتر قصد داشتند از این طریق پول در بیاورند. نتیجه این که وقتی پدربزرگم فوت کرد، خانواده ما انتظار داشتند که یک تشییع جنازه مفصل برگزار شود و یادم هست که دایی من سفارش چهارصد پرس غذا داده بود که شاید صد نفر نیامدند

جوان های ایرانی هم با این موضوع خودفریبی به قدر کافی آشنا شدند. خیلی از جوان ها برای برقراری رابطه جنسی مرتبا مجیز دیگری را می گویند و بعد از رسیدن به مقصود محل را ترک می کنند

در مورد سیستم بازاریابی و فروش هم همین داستان هست. فردی که قصد فروش چیزی را دارد، مرتبا خودش را دوست فرد جا می زند و بعد از آن که جنس را فروخت، دیگر اصلا خریدار را نمی شناسد

حالا در مورد استراماچونی هم همین اتفاق می افتد؛ دو بار که نکات مثبت ایران و استقلال را می گوید، همه فکر می کنند که طرف حالا باید بیاید مجانی برای ایران و استقلال کار کند. اصلا وقتی می گوییم حرفه ای؛ یعنی این که شخص از این طریق پول در می آورد؛ چرا انتظار داریم که یک فرد بیاید مجانی کار کند؟؟؟؟
این ساده لوحی ما و حماقت طرف مقابل است

به هر حال، به نظرم می آید که انتظارات ما چندان منطقی نیست و در ادامه هم مدیران ما نمی خواهند به خودشان بیایند یا این که خودشان را به خواب زده اند

Wednesday, December 25, 2019

افسردگی و نبود حرمت نفس ناشی از شرم تاکسیک

اگر به صحبت های فرهنگ هولاکویی گوش کنید، بارها اصطلاح "تاکسیک گیلت" را شنیده اید. تا آنجا که من می دانم این اصطلاح در اصل شرم تاکسیک (Toxoc Shame) است. منتها اسم آن هر چه باشد، مکانیزم آن یکسان است.
البته تاکید می کنم که هلاکویی یکی از افراد مورد علاقه من است و بسیار از او می آموزم، منتها به این دلیل بین شرم و گناه تفاوت در نظر گرفته می شود؛ چون شرم حس گناهی است که تقصیری متوجه فرد نیست، اما احساس گناه در مواردی است که فرد ممکن است گناه کار باشد و در نتیجه حدی از احساس گناه سالم است. مثالی از خود هلاکویی می زنم: فرزندی که غیاب یک والد را تجربه می کند، دچار تعارض می شود چون فکر می کند که او باعث آن شده است در حالی که او نقشی / تقصیری / گناهی ندارد. بنابراین می خواهم تاکید کنم که باید بین حس شرم و گناه تفاوت قایل شد


 این احساس شرم در انسان ها باعث افسردگی و کاهش حرمت نفس می شود که تاثیرات منفی در زندگی انسان می گذارد. حس گناه ناشی از آن باعث می شود که در مواردی انسان دچار تعارض (Fight Flight Freeze) می شود که مطابق آن فرد دچار خشم شدید می شود؛ اما نمی تواند خود را ابراز کند (به دلیل مکانیسم حس گناه) و در نتیجه خشک و منفعل می شود

منشا اصلی این حس ریشه در کودکی دارد و رفتار و گفتار ناصحیح والدین نقش اصلی را دارد. در اصل، در بسیاری موارد والدین این حس خود را به کودک منتقل می کنند. رفتاری که تاکید بی دلیل بسیار در مورد برخی رفتارها دارد و بیمارگونه کودک را تصحیح می کند (overcorrection) باعث می شود که کودک دیگر خودش را دوست نداشته باشد، علاوه بر این تفاوت گذاشتن بین فرزندان، غیاب والدین یا مقایسه کودک با دیگران باعث می شود که این حس در کودک به وجود بیاید و تقویت شود

نکات مهم در مورد حس شرم تاکسیک اینهاست:
احساس شرم در ناخودآگاه می نشیند و عیان نیست ؛ در نتیجه به شکل های دیگر خودش را نشان می دهد
احساس شرم و گناه در بسیاری موارد از مردم عادی طولانی تر می شود
در موارد شدید، حتا تفکر باعث ایجاد این حس می شود / فرد بدون انجام کاری - حتا با فکر به یک کار - احساس گناه و شرم می کند
تکرار حس شرم می تواند فرد را به افسردگی برساند
همچنان که فرد دچار اضظراب مدام است؛ زیرا می ترسد هر کاری باعث بازگشت این حس می شود و فرد می ترسد

نتیجه این اتفات باعث می شود که فرد
خود را دوست نداشته باشد
همیشه خود را مقصر بداند
من آدم بدی هستم
من خودخواه هستم
من بدردبخور نیستم
من بی اهمیت هستم

می خواهم تاکید کنم که مذهب این احساس را تشدید می کند و در نتیجه انسان های مذهبی باید بیش از دیگران به خودشان و ساز و کار دنیای پیرامون دقت کنند. به عنوان مثال، وقتی ادعا می شود که شما چون فلان کار را انجام ندادید / یا دادید زلزله می آید، نوعی سو استفاده از احساس شرم تاکسیک است. از نظر منطقی، خداوند متعال به دلیل این که عده ای از انسان ها کار خطایی کردند، مومنان دیگر را جریم نمی کند و آزاد نمی دهد. بنابراین، در یک جامعه مذهبی مانند ایران باید بیشتر مراقب باشیم که مورد سو استفاده قرار نگیریم. علاوه بر این، باید حواس مان باشد که عبور از این حس نیازمند کار بسیار است

Tuesday, December 24, 2019

کمبود بازی ساز در ایران، بازی های کم گل و جستجوی مهاجم

سرمربی سابق تیم ملی پرایش به فوتبال دفاعی داشت و از این نظر مورد انتقاد خیلی از فوتبال دوستان از جمله من بود. در بین مربی های ایرانی هم قلعه نویی بسیار مورد انتقاد است که چرا از اوت دستی و کرنر گل می زند. یکی دیگر از اتفاقات فوتبال ما کم گل بودن بازی هاست؛ همین طور آقای گل ها هم بسیار کم گل می زنند. از طرف دیگر، مربیان لیگ ایران به شدت به دنبال مهاجمان خارجی هستند. همه اینها نشان می دهد که دغدغه اصلی فوتبال ایران گل زدن و شیوه گل زدن است؛ یعنی دقت کنیم تیم ملی در زمان کیروش هم مانند تیم های قلعه نویی از ضربات ایستگاهی گل می زدند و طرفداری از هر یک از اینها بیشتر احساسی بوده و هست

به نظرم می رسد نکته ای که کمتر توجه می شود این است که مشکل فوتبال ما بازیساز و بازیکن خلاق است تا اینکه ما کمبود مهاجم داشته باشیم. ما می بینیم بازیکنانی مثل طارمی و رضایی چندان بد نیستند و به جرات می توان آنها را با بازیکنانی که به ایران می آیند مقایسه کرد. بازیساز خوب در مقابل، در فوتبال ما کمیاب است. آخرین بازیکنان باکیفیتی که داشتیم، نویدکیا و جباری بودند و بعد از آنها کمتر بازیکن خلاق داشته ایم

اگر دقت کنیم، یکی از جذابیت های دهه شصت برای ما بازیکنان تکنیکی بودند. همین الان سر دستی بخواهم نام ببرم، سریع می گویم نامجو مطلق، مختاری فر، محمدخانی، چنگیز، عاشوری، ابطحی و موردهای بسیار دیگر. در حالی که هم اکنون چنین بازیکنانی بسیار کمیابند. بازیکنانی که در سطحی پایین تر از بازیکنان دهه شصت هستند، چهره های مطرح فعلی ما هستند، ترابی و قایدی را ببینید؛ با تکنیک معمولی گل های زیادی می زنند و مطرح هستند

خلاصه پیشنهاد من است که تیم ها بیشتر به دنبال پرورش بازیکن باهوش / تکنیکی یا خرید آن باشند

Monday, December 23, 2019

تیم فوتبال سالزبورگ، نماد یک سرمایه گذاری حساب شده

یکی از بازیکنانی که این روزها به شدت مورد توجه باشگاه های اروپایی هست، هالاند نروژی است که در تیم رد بول سالزبورگ بازی می کند. همین موضوع باعث شد که نگاهی به تحولات تیم سالزبوزگ داشته باشم
تیم سالزبورگی از سال 2005 تحت مالکیت کامل رد بول درآمده است. تحول این تیم و به خصوص آکادمی این تیم از آن زمان شروع شد. بازیکنانی که در این تیم بازی کرده اند و مطرح شده اند، بسیارند. سادیو مانه در سال 2012 به این تیم پیوست و بعد از آن مطرح شد و بعد به ساوت همپتون پیوست و هم اکنون ستاره تیم لیورپول است. بازیکنان دیگری که مطرح هستند عبارتند از زیکلر آلمانی، میاموتو ژاپنی، نیکو کوواچ، توماس هسلر، آلن برزیلی و آلکس برزیلی / ژاپنی،ماهوپ، ریچارلیسون، خورخه وارگاس، گولاشی و زاراته. نکته این است که این باشگاه برای بهتر شدن سال ها انتظار کشید و یک روزه به صدر فوتبال اتریش نرسید. آنها در سال 2017 قهرمان لیگ زیر هفده سال اروپا هستند. در سطح ملی آنها در سال های اخیر حاکم بلامنازع فوتبال اتریش هستند؛ یعنی از سال 2012 تا حالا شش بار دبل کرده اند و هفت بار قهرمان لیگ بوده اند

می خواهم تاکید کنم که سرمایه گذاری رد بول به سرعت جواب نداد و مدت ها طول کشید تا آنها به نتیجه برسند. علاوه بر این، با مدیریت درست توانستند شرایط مالی خوبی به وجود بیاورند و هم اکنون بازیکنانی داشته باشند که با قراردادهای میلیونی جذب تیم های دیگر شوند

این را مقایسه کنیم با سرمایه گذاران ایرانی که دنبال نتیجه گیری سریع هستند

Saturday, December 14, 2019

نظر شخصی و آگاهی اجتماعی

چند روز پیش با دوستانی جمع بودیم و در مورد کنش اجتماعی صحبت شد. در اصل، آنچه که من اسمش را کنش اجتماعی می گذارم مطرح شد. نظر دوستان این بود که از طریقی آگاهی را در جامعه افزایش دهیم و تعبیر من این است که آنها می خواهند کنش اجتماعی انجام دهند
وقتی بیشتر صحبت کردم متوجه شدم که این دوستان مفهوم آگاهی را خیلی بین الاذهانی می بینند و یا مفهوم آگاهی به عنوان یک اصطلاح اجتماعی نمی شناسند. در اصل، این دوستان تفاوتی بین نظر شخصی و آگاهی اجتماعی قایل نیستند. نکته در اینجاست که این دوستان جایگاه نظر شخصی را نمی دانند و گمان می برند وقتی نظرات شخصی خودشان را بیان کنند، دیگران هم به همین نتیجه می رسند و چون این در اصطلاح عامه به عنوان آگاهی شناخته می شود، آنها هم آگاه می شوند. در اینجا باید اشاره کنم که آگاهی در فارسی معادل (awareness و consciousness) انگلیسی دانسته می شود. بنابراین باید این دو را از هم جدا کرد. به عنوان مثال، من به کسی بگویم مادرت را در خیابان دیدم، باعث می شود که آن شخص خبردار   (aware) شود. اما این باعث آگاهی به معنای (consciousness)نمی شود
حالا وقتی دوستی می گوید که من می خواهم با نوشتن یا انجام کار هنری باعث آگاهی شوم، در اصل بین آن دو معنا سرگردان است. وقتی من نظرم را می گویم یک کنش شخصی انجام داده ام و این تنها نظر من است، آگاهی در یک مقیاس اجتماعی شکل می گیرد. مهم این است که نظر شخصی من زاییده شرایط فردی و اجتماعی من است و نمی توانم آن را به دیگران تعمیم بدهم یا حتا انتظار داشته باشم که دیگران با این اخبار / اطلاعات به همان نتایج برسند. چند تا مثال می زنم> در همان مورد قبلی که گفتم، به فردی می گویم مادرت را در خیابان دیدم، حالا با توجه به این که آدم بیماری هستم می گویم که چون با عجله می رفت و. از سمت خانه دیگری می آید، حتما رابطه با شخصی دیگر دارد. در اینجا می بینید که نگاه شخصی من در اینجا موثر است؛ چنان چه من این گزاره را در مورد کسی بگویم، آیا ایجاد آگاهی کرده ام؟
مثال دیگرش را در اطراف خود می بینیم: آدم هایی که به یک اداره می روند و امکان انجام کارشان نیست و بارها و بارها حرف خود را تکرار می کنند و فکر می کنند که دیگران آنها را نمی فهمند. در حالی که تکرار آن اصلا معنا ندارد و کمکی نمی کند. از آدم هایی که نظر شخصی خودشان را معادل آگاهی اجتماعی می دانند باید ترسید؛ چون در نهایت سعی می کنند با دعوا و بی احترامی نظر خودشان را تحمیل کنند

پ.ن. شایا نکته ای به من تذکر داد که لازم دیدم دوباره بنویسم و تاکید کنم. این دوستان عزیزی که با اونها سر صحبت باز شد و الهام بخش این نوشتار شدند، بطور مستقیم منظور من نیستند و از قضا، مقصود و خواسته اونها بسیار انسانی و بدور از تلاش های سلطه جویانه یا هر چیز دیگری است. خلاصه این که این دوستان فقط باعث شدند که این ایده کلی به ذهن من بیاید و بطور خاص منظور من آنها نیستند 

Monday, December 09, 2019

داستان تکراری سو مدیریت

یکی از مواردی که مدیریت علمی را از غیرعلمی متمایز می کند، برنامه ریزی است. یکی از مهم ترین دلایل ناکارآمدی مدیران ایرانی همین ناآشنایی به برنامه ریزی علمی و از طرف دیگر عدم استفاده از کارشناسان خبره در زمینه های گوناگون است

حدود پانزده سال پیش قرار بود برای بانک پاسارگاد سیستم وی ست را خریداری کنیم. من مسوول بررسی پیشنهادهای مختلف بودم. گزینه های موجود دو شرکت اروپایی، یک شرکت آمریکایی و یک شرکت چینی بودند. یکی از عواملی که در امتیازدهی ما موثر بود، بحث تحریم ها بود. با وجود این که شرکت آمریکایی امتیاز فنی و اقتصادی بالایی داشت، به دلیل احتمال تحریم یک امتیاز منفی اضافه کردیم تا شرایط را واقعی تر کنیم

الان هم هر مدیری که بر سر کار می آید - هر چقدر هم که تحریم ها ظالمانه باشد - باید تحریم ها و تبعات آن را به عنوان عاملی تاثیرگذار بپذیرد و در تصمیم گیری ها دخیل کند. همه کسانی که خارج از کشور هستند با این موضوع درگیر هستند و می دانند حتا در کشورهای اروپایی هم اگر کسی بخواهد مبلغی بیش از ده هزار یورو جابجا کند، بانک ها کلی توضیحات از او می خواهند و مبالغ بیشتر از آن - قطعا دستمزد سرمربی ایتالیایی استقلال بسیار بیشتر از آن است - حسساسیت بسیار بیشتری به وجود می آورد

به هر حال، عملکرد مدیریت استقلال در این مدت نشان می دهد که بر خلاف ظاهر متین و موجه از نظر عملکرد چندان تفاوتی با مدیران ناکارآمد ندارد