Monday, December 31, 2018

نرم‌افزار آزاد یک جنبش است و برای من مفید بوده است

مدت‌ها قبل بحث‌هایی را دنبال می‌کردم که بین طرفداران جنبش آزاد با مخالفان آن در جریان بود و در مقام یک طرفدار برابری و آزادی برایم جالب بود تا دلایل سایر افراد را بدانم؛ مثلا بدانم طرفداران اَپل چگونه فکر می‌کنند. 

دو سه هفته گذشته به شدت درگیر کاری بودم که بطور عملی به من نشان داد که چرا استفاده از نرم‌افزارهای آزاد می‌تواند برای فردی مثل من بسیار جذاب باشد

داستان این است که من برای پایان‌نامه خودم احتیاج داشتم که اطلاعات یکی از پیمایش‌های مرکز آمار ایران را تحلیل کنم. هفت هشت سال پیش مزاحم جادی شدم و از دانش جادی استفاده کردم. اتفاقا برای من تجربه بسیار گرانبهایی بود که با یکی از گیک‌های کامپیوتر آشنا باشم و از هم‌کاری‌اش لذت ببرم. انجام کاری که من می‌خواستم انجام بدهم برای جادی یک یا دو روز کار بود و بس؛ علاوه بر این، با توجه به نگرش‌اش به برنامه‌نویسی کار را برای خودش بسیار جذاب می‌کرد؛ یعنی برای هر کاری یک روتین کوچک می‌نوشت و بدین ترتیب کار سریع انجام می‌شد و ما هم یک چالش را تجربه می‌کردیم و لذت مبسوطی می‌بردیم. ماه گذشته تصمیم گرفتم یک مقاله با داده‌های سال‌های اخیر بنویسم. مشکل این بود که من داده‌های سال‌های جدید را نداشتم و باید به بانک داده‌های مرکز آمار ایران مراجعه کنم

طرح مسأله
مرکز آمار ایران داده‌های استخراج شده را در یک فایل مایکروسافت اَکسس ذخیره می‌کند که به دلیل شکل داده‌ها و وارد کردن آن به بانک‌داده‌ها عملا نمی‌توان گزارش‌های مناسبی از آن گرفت - یا دست کم من نمی‌توانم این کار را انجام بدهم. مشکل اینجاست که برای گرفتن یک سری گزارش‌ها و خروجی‌ها اکسس به ما امکانات کافی نمی‌دهد
من در جایی قرار داشتم که دانش بسیار ابتدایی اکسس داشتم و بسیار کم هم در مورد اس‌کیواِل می‌دانستم. در اینجا دو راه وجود داشت: اول اینکه دانش اکسس خودم را بیشتر کنم و از همان بانک داده‌های مرکز آمار ایران استفاده کنم. دوم اینکه بانک‌داده‌ها را تبدیل کنم تا بتوانم در اس‌پی‌اس‌اس از آن استفاده کنم
طبیعتا در ابتدا به سراغ گزینه اول رفتم که منطقی‌تر بود؛ زیرا نیاز به کار زیادی نداشت و تنها باید روی همان فایل اصلی کار می‌کردم. یک هفته‌ای پیش رفتم ولی به جایی رسیدم که عملا امکان پیشرفتی وجود نداشت. نکته اینکه هر چقدر هم در اینترنت جستجو کردم که ببینم دیگران چه می‌کنند؛ تنها به راهنماهایی رسیدم که مثلا آموزش می‌داد چگونه گزارش‌های ساده از یک بانک‌ داده‌های اکسس بگیریم
گزینه دوم را باید انتخاب می‌کردم؛ راه دیگری نبود. برای این منظور باید پکیج‌های مرتبط با کار با اکسس را نصب می‌کردم تا بتوانم فایل‌های اکسس را در لینوکس باز و تبدیل کنم. بعد از آن باید مای‌اِس‌کیو‌اِل را نصب می‌کردم تا بتوانم جداول مرتبط را روی کامپیوتر درست کنم. بعد از آن باید خروجی‌ها را برمبنای نیازم می‌گرفتم. برای من که دانش بسیار کمی داشتم این فرایند دو هفته طول کشید؛ ولی کار به نحو احسن انجام شد
این روند برای من پیچیده بود و بدون راهنماها و آموز‌ش‌های آنلاین امکان نداشت. برخلاف اکسس ، هر جایی که به مشکل برخوردم به راحتی توانستم با کمک آموزش‌های انلاین کار را پیش ببرم. به نظرم تفاوت بزرگ در همین‌جاست: نرم‌افزار آزاد و حامیان آن یک جمع هستند که به صورت گروهی یک پروژه را پیش می‌برند و در نتیجه در آن به بهترین شکلی اطلاعات تولید برای استفاده عمومی تولید می‌شود. به همین دلیل، فردی مثل من از صفر شروع می‌کند و به نتیجه‌ای که می‌خواهد می‌رسد در حالی که در نرم‌افزارهایی مانند اکسس چنین نیست

Tuesday, December 11, 2018

مژده مژده، برانکو هم به مربیان ایرانی پیوست

در طول چند سال گذشته یک دلخوشی در لیگ ایران داشتیم. اینکه فردی مانند برانکو وجود دارد که منصفانه صحبت می کند و حتی در مواردی که داوری یا شرایط به ضررش است با متانت صحبت می کند. اما بالاخره این شرایط نیز تغییر کرد. برانکو که پس از مدت ها در بازی با ذوب آهن به داور تاخته بود و با ادبیاتی عجیب به داور و سیستم تاخته بود، در بازی با سپاهان هم اشتباه داوری به نفع تیمش را نادیده گرفت و مانند مربیان دیگری که می شناسیم از پنالتی اشتباه داور دفاع کرد
برای من این نقطه پایان تعیین کننده ای بود. همیشه امید داشتم که با تغییر نگاه مربیان شرایط برای داوران راحت تر شود و از طرف دیگر سیستم به سمت بهتر شدن حرکت کند. کسانی که داوری کرده اند می دانند آرامش داور به تصمیم بهتر داوران کمک می کند، در حالی که با جو حاضر تمامی مربیان به این گمان هستند که داوری به ضررشان بوده است و باید تلاش کنند با ایجاد جو ناآرام حق تیم شان را بگیرند. این جو به نفع فوتبال و داوری نیست. خودتان را به جای مربیان بگذارید؛ برانکو هفته گذشته بی دلیل به داوران تاخت و این هفته به نفع تیمش قضاوت شد. آیا شما هم جای مربیان دیگر بودید این کار را نمی کردید؟
در گذشته علی دایی بسیار از این ترفند استفاده کرده است و با شناختی که از کارلوس کیروش داریم، می دانیم که او هم برای کم کردن فشار از روی خودش همیشه به داوران می تازد و متاسفانه متاسفانه متاسفانه در ایران از آن به عنوان جنگ روانی یاد می شود. نتیجه اش را دیده ایم: بازیکنانی که با نگرشی منفی وارد زمین می شوند. بازیکنی که در ناخودآگاهش معتقد است همه سیستم ضد او هستند عصبی است. همین باعث می شود که بسیاری بازیکنان ما اخطارهای بی دلیل بگیرند
در نهایت باید به نقش فدراسیون فوتبال اشاره کنیم که مثل همیشه منفعل است. ظاهرا فدراسیونی ها آن قدر درگیر مشکلات قوانین عجیب و غریب ایران هستند که فرصتی برای انجام وظایف خود ندارد. اگر با صحبت های غیرمنصفانه برانکو بعد از بازی با برانکو برخورد می شد، زهر داستان کمتر می شد؛ اما فدراسیون خواب است همان طور که در چند ماه گذشته خواب بوده است

Sunday, December 02, 2018

برون‌گرایی حاصل از هژمونی آمریکا

به ندرت بخاطر جو به وجود آمده به سمت چیزی تمایل پیدا می‌کنم و بنابراین از برخی هیجانات و اخباری که دوستان درگیرش هستند بدورم. یکی از این جریانات که سال گذشته برخی دوستان نزدیک من را تشویق به گوش دادن و آموختن می‌کردند، تد تاک ها بودند. هفته گذشته الکساندرا به من تکلیف کرد که صحبت‌های سوزان کین را بشنوم. سوزان کین تد تاکی دارد در مورد اهمیت شخصیت درون‌گرا که آن را بر مبنای تجربه‌های شخصی‌اش و از طرف دیگر مطالعات تاریخی‌اش انجام می‌دهد
او معتقد است که در دوره اخیر توجهی بی‌دلیل بیش از حد به برون‌گرایی شده است و تمامی تلاش این است که مدارس و مراکز آموزشی شخصیت برون‌گرا را رشد دهند. همه ما این خاطره را از خودمان داریم که در دوره تحصیل ما را مجبور می‌کردند کار تیمی انجام بدهیم بدون آنکه برای ما جذاب باشد. یا اینکه کارهای هیجان انگیز انجام بدهیم بدون آنکه خیلی معنا داشته باشد. برای سوزان کین این داستان برمی‌گردد به دوره‌ای که به کمپ تابستانی رفته بود که مربی مجبورشان می‌کرد کلمه‌ای را به تناوب تکرار کنند؛ مثلا با این کار روح جمعی تشویق شود یا اینکه خودشان را تخلیه کنند
سوزان کین که به شدت از سوی دوستان و مربیان به درون‌گرایی متهم می‌شد، در واکنش وارد بورس شد و به عنوان وکیل در بورس کار کرد. در حالی که هدف اصلی‌اش نویسنده شدن بود. به هر حال، او الان نویسنده شده است و کتابی در مورد اهمیت درون‌گرایی دارد. مثال‌هایی که می‌زند افراد مختلف علمی و سیاسی و دینی هستند که با وجود درون‌گرا بودن تغییر ایجاد کرده‌اند. مثل لینکلن یا محمد و موسی یا اندیشمندانی مانند انشتین
البته توضیح بدهم که در روان‌شناسی بین درون‌گرا و خجالتی بودن تفاوت وجود دارد. افراد خجالتی از قضاوت دیگران می‌ترسند. در حالی که درون‌گراها چنین نیستند
تحلیل سوزان کین این است که درون‌گرایی حاصل هژمونی آمریکایی در دوره اخیر است که چون ایده بیگ بیزینس در آمریکا هژمونی یافته است، تمامی گرایش‌ها برای اهمیت دادن به برون‌گرایی است تا افراد آماده چنین فکری بشوند

Tuesday, November 27, 2018

افسردگی ناشی از رسانه های اجتماعی

در ادامه کلاس با لورا بحث ما به مشاغل کشید. این همون کلاسیه که در مورد لاغر شدن طبقه / قشر متوسط داریم. نکته اینه که کسانی که زیاد تو شبکه های اجتماعی هستند یک سری باورهای خاصی بهشون القا میشه. از اونجایی که دقیقا صبح امروز شایا و من همین بحث رو داشتیم اون رو به فال نیک می گیرم و اینجا می نویسم

صبح شایا خیلی ناراحت بود که ما هیچ آینده ای برای خودمون متصور نیستیم. ما در شغل هایی مشغول بکار هستیم که جای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی نداره و از اونجایی که درآمد ما در حد بخور-نمیر هست، دچار نوعی افسردگی هستیم. من شایا رو درک می کنم، برای اینکه شرایط شایا در ایران به گونه ای بود که امکان پیشرفت داشت. تونست دو سه جا کار کنه و بعدش موسسه خودش رو داشته باشه. احتمالا این هم در مورد من هم درسته. سطح اجتماعی کارهایی که می کردیم، طبیعتا بالاتر از فروشندگی بود. من هم دوست دارم که جایی تو موسسات تحقیقاتی یا دانشگاه شغل مشخصی داشته باشم و از کارم لذت ببرم؛ اما این اتفاق نیفتاده به دلایل مختلف. در موردش میشه ساعت ها صحبت کرد، اما آنچه مهمه افسردگی ناشی از ارتباط ما در رسانه های اجتماعیه

بحث ما تو کلاس در مورد طبقه متوسط و قشربندی در جامعه هست. اگر به شبکه های اجتماعی نگاه کنیم، کلی پیام و تشویق می بینیم که خودت باش و بذار رویاهات درست بشن و صد تا چیز دیگه. یکی از جالب ترین اونها که بارها در موردش صحبت شده سخنرانی استیو جابز با عنوان

Do what you LOVE

هست. سوال اینه که آیا با کاری که من دوست دارم میتونم هزینه های زندگی خودم رو تامین کنم. استیو جابز که این سخنرانی رو در یکی از دانشگاه های آمریکا که طبقه الیت اونجا درس میخونن انجام داده، آیا همین رو هم در کارخونه های چین که دارن آیفون های اپل رو با حقوق پایین سرهم بندی می کنن میگه؟ به نظر نمیاد

در اصل، در دوره های اخیر سیاست های نیو لیبرال آدم های بیشتری رو به زیر خط فقر هل داده و باعث نابرابری و ناامنی جهانی شده، اما از طرف دیگه خیلی روی مفاهیم فردی گرایانه تاکید کرده، بنابراین ما شاهد شکل گیری ذهنیت حس گناه هستیم. الان خیلی از ما به این نتیجه رسیدیم که چون به قدر کافی زحمت نکشیدیم پس شرایط خوبی نداریم. این فکر رو تو کله ما کردند که برو به دنبال رویاهات و همه چی درست میشه، اگر نشد تقصیر توست. این رو به بی شمار جوون هایی میگن که با هزار آرزو یک استارت آپ تاسیس می کنن و بیش از 95 درصد اونها به سال سوم نمیرسن

از اونجایی که الان اهمیت به موفقیت های فردی داده میشه، افراد تلاش می کنن که موفقیت های خودشون رو در شبکه های اجتماعی به نمایش بگذارند. به همین دلیل کسانی که زیاد تو شبکه های اجتماعی حضور دارند، با حجم عظیمی از داده ها روبرو هستند که در اون آدم های دیگه زندگی بسیار خوبی همراه با خوشبختی دارن. به عنوان مثال، فردی رو می شناختم که به عنوان پناهنده به ... اومد و بعدش در اقامتگاه پناهندگان دو بار مورد تجاوز قرار گرفت و برای مشاوره با من صحبت کرد. بعد از دو سال تونست پاسخ مثبت بگیره و بره برای روند دریافت تابعیت که شش سال طول میکشه. یکی از اولین عکس هایی که گذاشت، عکس خودش با یکی از خودروهای لوکس بود. تعدادی از دوستانش براش کامنت گذاشته بودن که کاش ما هم میومدیم و غیره. به این شکل نمایش باید دقت کرد. نتیجه این که یکی مثل من میگه بعد از مدت ها درس خوندن و زحمت کشیدن باز هم دسترسی به امکانات ندارم و در نهایت سطح رفاهی پایینی دارم و این به معنی آغاز افسردگی هست. خلاصه این که شبکه های اجتماعی در افزایش نرخ افسردگی در جامعه موثر بودند

نکته بامزه اینکه سرمایه گذار پژوهش ها در مورد افسردگی شرکت های داروسازی هستند که قصد دارند تا داروهای خودشون رو به فروش برسونند

تبعیض خوشگلی !!!

امروز با یکی از دوستان خوب و باسواد و استعدادم دکتر لورا ویس بوک کلاس / جلسه ای داشتیم و صحبت به نابرابری کشید و اتفاقی که در اتربش و سوید در مورد افزایش نسبت اشتغال زنان قابل رویت است. تحقیقات لورا نشان می دهد که عامل افزایش نسبت زنان شاغل نه بهبود شرایط زنان است که درصد زیادی از زنان شاغل زنان مهاجری هستند که بدون بیمه و با دستمزد پایین کار می کنند. بنابراین از این نظر ما شاهد شکل دیگری از استثمار هستیم و این یک نوع تبعیض آشکاری است

در میانه صحبت یکی از دختران کلاس عطسه ای کرد. عملا کسی به جایی اش حساب نکرد. دقیقا پنج دقیقه بعد دختر دیگری عطسه کرد که از قضا خوشگل است و چند خاطرخواه دارد. بیش از نیمی از کلاس «عافیت باشه» ای گفتند و مشخصا در این عمل پیش دستی کردند. البته من نفهمیدم دلیل دخترای کلاس برای این خودشیرینی چه بود

به هر حال هر چه بود مرا به یاد این موضوع انداخت که ما در مورد تبعیض جنسیتی و قومی و نژادی زیاد می گوییم، اما هنوز تبعیض خوشگلی زیاد مطرح نشده است. مثلا بسیار پیش می آید که نامزد انتخاباتی خوش چهره و خوشگل رای بیاورد یا اینکه کار را به کارمند خوشگل تر بدهند

Tuesday, November 20, 2018

مجاهد خذیراوی و مارادونا و همه آنهایی که حیف شدند

ستاره هایی هستند که گاهی تبدیل به شمع می شوند و متاسفانه دوره کوتاهی نور می دهند و سپس از بین می روند. در دنیای فوتبال هیچ کس به اندازه مجاهد خذیراوی مرا متاثر نکرد؛ شاید برای اینکه تقریبا هم سن و سال هستیم. شاید برای اینکه مرا به یاد مارادونا می اندازد؛ نمی دانم
امروز ایران با ونزویلا بازی می کند و مجاهد تنها گل ملی اش را در برابر این تیم به ثمر رسانده است
دلیل محرومیت مجاهد هرگز بطور رسمی مشخص نشد. زمان ما بحث این بود که او خانه فسادی را اداره می کند و به همین دلیل دستگیر شده است. بعدها مشخص شد که چنین نبوده است و او را برای شرکت در یک مهمانی محروم کرده اند. اگر در یوتیوب جستجو کنیم فیلمی با کیفیت بسیار بد می بینیم. چنانچه مجاهد را برای شرکت در این مهمانی محروم کرده باشند؛ باید کل نظام قضایی را زیر سوال برد. از آنجایی که در مورد این که مهمانی باعث محرومیت او شده است مطمین نیستم و از طرف دیگر متنفرم زندگی شخصی دیگران را به اشتراک بگذارم، لینک آن را اینجا نمی گذارم؛ اما مصاحبه هایی که مجاهد انجام داده است می شود در اینجا و اینجا خواند
در حافظه من تعدادی بازیکن هستند که به دلایلی مشابه از فوتبال ایران حذف شدند و هرگز به شرایط سابق بازنگشتند یا هرگز بازیکن قبلی نشدند: دوست داشتنی ترین آنها مجتبا محرمی است. کلهر و اختر هم شرایطی مشابه داشتند. نیکبخت هم شرایط مشابهی تجربه کرد
اگر به مصاحبه های مجاهد و نیکبخت و محرمی مراجعه کنید، به یک نکته مشابه می رسید: همه آنها معتقدند که به آنها بد شده است و در زمانی که احتیاج به کمک داشتند کسی به آنها کمک نکرد
با آنها موافقم، آنها نیاز به کمک داشتند و کسی به آنها کمک نکرد . خود من هم در بسیاری موارد چنین احساسی دارم، ولی اگر بخواهیم به این موضوع بپردازیم فرصت طولانی نیاز است :)
نام مارادونا را هم در اینجا آوردم که یادآوری کنم او هم به دلیل استفاده از کوکایین محروم شد؛ ولی بازگشتی شکوهمند در جام جهانی 94 داشت و خاطره خوشحالی اش بعد از گلش به یونان فریاد تمامی محروم شدگان در مقابل دوربین های تلویزیونی بود. من هرگز این صحنه را فراموش نمی کنم
خلاصه کنم:
برای بازیکنانی مانند مجاهد و خیلی های دیگر متاسفم. به نظرم جایگاه بهتری باید می داشتند، اما جبر جغرافیایی و مشکلات شخصی شرایط زندگی آنها را دگرگون کرد
خیلی از ماها جامعه یا دیگران را مقصر ناکامی های خودمان می دانیم. در این موارد یاد جمله ای طلایی از مارکس می افتم که بسیار معنادار است و آن را به عنوان حسن ختام می آورم:

انسان ها تاریخ خود را می سازند ولی نه آنگونه که خود می خواهند یا در شرایطی که خود آنها برگزیده اند، بل در شرایط داده شده ای که میراث گذشته است و خود انسان ها با آن شرایط به طور مستقیم درگیرند. بار سنت تمامی نسل های گذشته با تمام وزن خود چون کابوسی بر مغز زندگان سنگینی می کند.
کارل مارکس، «هجدهم برومیر لویی بناپارت»
به نقل از بابک احمدی در «رساله ی تاریخ»


Wednesday, November 14, 2018

قهرمان نشدن پرسپولیس و اسرار گنج دره جنی

ابراهیم گلستان کتاب و فیلم جالبی دارد به نام اسرار گنج دره جنی. موضوع آن برمیگردد به اینکه مردی روستایی گنجی پیدا می کند و با فروش پنهانی و آرام آن به ثروتی افسانه ای می رسد. به نظر می رسد که کنایه و طعنه گلستان به شاه و خرج های عجیب و غریب اوست. من می خواهم به جنبه دیگری از این موضوع اشاره کنم. از آنجایی که مشخص نیست این پول از کجا آمده است و تصادف نقش زیادی در آن دارد، هزینه شدن آن هم بی معناست و به اتفاقی مثبت منجر نمی شود

اتفاقات مثبت فوتبال ما هم مانند همین تصادف هاست. فرض کنید پرسپولیس که به دلیل ناکارآمدی مدیرانش مقدار زیادی بدهی دارد و به دلیل عدم آشنایی با قوانین بین المللی حق انتقال بازیکن ندارد می آمد و قهرمان می شد. این واقعه تاثیر بدی در ذهنیت همگانی داشت. یعنی با مدیران ناکارآمد و ناتوان می توان به سرانجامی خوش رسید. در حالی که هم اکنون سالیانی است که شرق آسیا نشان داده است که با برنامه ریزی درست و هزینه کردن بموقع می توان فوتبال تماشاگر پسند ارایه کرد، قهرمان شد و از کلیت فوتبال لذت برد

عدم قهرمانی پرسپولیس می تواند برای ما این پیام را داشته باشد که اگر مانند مسوولان کشور به ثروتی ناگهانی و تصادفی برسید و مدیریت بلد نباشید و ضعیف باشید به جاهای خوبی می رسید، اما آن بالا نمی مانید و در جایی به مشکل برمی خورید

Monday, November 12, 2018

از یاد رفته‌های دوست‌داشتنی؛ به بهانه مرگ حسن‌دخت

یک سری تیم‌ها هستند که فراموش شده‌اند و کمتر کسی آنها را بین بچه‌های امروز به یاد می‌آورد، اما این تیم‌ها برای من خیلی عزیزاَند. اولین تیمی که بسیار دوست داشتم همای تهران بود، تیمی که احمد سجادی و علیدوستی را در تیم ملی داشت و با بازیکن دیگری مانند نقوی‌ها و کامل و نراقی و سنجری تیم قوی‌ای داشت. همین محمد تقوی که بسیاری او را برای بازی در استقلال می‌شناسند، در اصل از تیم هما مطرح شد و مدت‌ها بازیکن این تیم بود. شاهین هم تیم خیلی جذابی بود. بازیکنانی مثل شاه‌نباتی و یکه بسیار مطرح بودند و قلعه‌نویی هم میانه گردان تیم بود. متاسفانه در آن دوره تنها بازیکنان استقلال و پرسپولیس به تیم ملی دعوت می‌شدند و در نتیجه کمتر اسمی از این بازیکنان مانده است
اینها را نوشتم تا به یاد تراکتورسازی اوایل دهه ۷۰ برسیم. شخصی به نام واسیلی گوجا که نام مطرحی در فوتبال رومانی نبود و بعد از جدایی از تراکتور هم نشد، مربی این تیم شد.  انگار دست تاریخ در و تخته را بهم جور کرده بود؛ در طول یکی دو سال تراکتورسازی تبدیل به قطب فوتبال کشور شد. ناگهان تیمی ساخته شد که شش بازیکن ملی‌پوش داشت!!! بازیکنی مثل اکبر ذوالمجیدیان هرگز در حد بازیکنان متوسط لیگ نبود، چنان در آن تیم می‌درخشید که تیم ملی دعوت شد. بازیکنانی مانند دکتر نیک‌مهر، برادران دین‌محمدی، خطیبی، باقری، شالچی، حسن صادقیان (زیکو) و در نهایت حسین حسن‌دخت چهره‌های اصلی این تیم بودند که با باخت بیگانه بودند. بیش از بیست بازی در بازی‌های خانگی نباختند و اگر لیگ سراسری به شکل لیگ برگزار می‌شد و درخشش بی‌نظیر غلام‌پور در نیمه‌نهایی نبود حتما یک مقام قهرمانی با خودشان به ارمغان می‌آوردند
شالچی و حسن‌دخت دفاع‌های راست و چپ تراکتور بودند و کسی نبود که بتواند توانایی تراکتور در بازی از جناحین کتمان کند. یکی از روش‌های عالی گل‌زنی تراکتور ارسال از کناره‌ها و استفاده از قدرت سرزنی خطیبی و شیخ‌لاری و گاه باقری بود. متاسفانه از آن تیم دیگر حسن صادقیان و دکتر نیک‌مهر و واسیلی گوجا بین ما نیستند. حسین حسن‌دخت هم به آنها پیوست تا تیم دوست‌داشتنی ما در جای دیگری شکل بگیرد و آنها دور هم جمع شوند

Saturday, November 10, 2018

مشکل ورزشگاه آزادی

چند ساعتی به بازی پرسپولیس در آسیا مانده است و اعلام می شود که ورزشگاه پر شده است. از یک طرف باعث خوشحالی است که این قدر تمایل برای پیروزی وجود دارد و از طرف دیگر این موضوع به ضرر است

با چند مثال بحث را واضح می کنم. فرض کنید که قرار است در امتحانی شرکت کنید و شما را از پنج ساعت قبل از بازی سر جای خود بنشانند و بگویند منتظر بمان تا نوبتت شود. همین بلا را سر امتحان رانندگی هم می آورند؛ نفر آخر باید ساعتی منتظر شود تا نوبتش شود. در نتیجه اعصاب و روان شما بهم می ریزد و لحظه های حساس تصمیم گیری شما از روی احساس و مبتنی بر هیجان خواهد بود

مثال دیگری بزنم، فرض کنید برای رفتن به خانه برادر یا خواهرتان باید ساعت ها رانندگی کنید و وقتی به آن شهر برسید ناهار آماده نباشد. طبیعتا چون مسیر طولانی طی کرده اید انتظارات شما بیشتر از فردی است که مسیر کوتاهی رفته است

در همین جا به داستان ورزشگاه آزادی نگاه کنید. ما انتظار داریم که تماشاگران ورزشگاه را برای حریف جهنم کنند؛ در حالی که این طرفداران چهار پنج ساعتی انرژی خود را تخلیه کرده اند و خسته هستند، عصبی هستند و آماده انفجار هستند. از طرف دیگر، چون زحمت زیادی برای ورود به ورزشگاه کشیده اند انتظارات آنها افزایش یافته است. در روان شناسی مدرن همواره صحبت از این است که انتظارات و خشم با هم ارتباط نزدیکی دارند. وقتی انتظارات این تماشاگران برآورده نشود، آماده خشمگین شدن هستند

با این شرایط ما چه انتظاری از این ورزشگاه باید داشته باشیم؟

برای آنکه شرایط را بهتر درک کنیم، می توانیم به دوره انتخابات در ایران نگاه کنیم. هیجان زیاد، هزینه زیاد، افزایش غیر منطقی انتظارات و نتیجه طبیعی آن: خشم و افسردگی شدید پس از چند سال

این را به خصوص برای دوستانی نوشتم که خیلی خودشان را روشنفکر می دانند و ما فوتبالی ها را بخاطر بی عقلی شماتت می کنند :) در حالی که خودشان در فضای سیاسی همین روند را دارند

Tuesday, November 06, 2018

بعد از آنکه نوشتاری در مورد تورم نوشتم، دوستی در کامنتی سوالات زیر را مطرح کرد:

موضوع جالبی رو مطرح کردید.
در دوره ای ژاپن تورم منفی رو تجربه کرد و ظاهرا تلاش اش بر این بود که از تورم منفی خارج بشه. این رو چطور توضیح میدید؟

شما دیدگاه اقتصاد دان های لیبرال رو نقد کردید!
لطفا در مورد بازار آزاد و میراث اسمیث و البته وضعیت نابسمان اقتصاد ایران هم نظرتون رو بنوبسید.

شرایط آزاد سازی بازار و رقابت رو برای ایران چطور تبیین میکنید؟


از آنجایی که در پاسخ دادن به کامنت ها تنبل هستم و از طرف دیگر پاسخ به مجموع سوالت بسیار طولانی بود؛ تصمیم گرفتم نوشتاری مجزا به آن اختصاص دهم

 من در مورد اقتصاد ژاپن تخصصی ندارم و دقیقا نمیدانم چه دوره تورم منفی بوده است؛ ولی در کل تورم منفی تاثیر منفی بر آتچه اقتصاددانان تقاضای موثر می نامند دارد. وقتی تورم منفی است؛ بدین معناست که فردا یا ماه بعد قیمت کالاها کم می شود؛ بنابراین کنشگری که اقتصادی فکر می کند با خود می گوید کالایی که امروز نیاز ندارم نمی خرم و فردا که ارزان تر شد می خرم. نتیجه اینکه تقاضا برای کالاهای خاصی کاهش می یابد و در نتیجه تولیدکنندگان این کالاها تولید آنها را متوقف می کنند. بدین ترتیب تورم منفی اثر منفی بر تولید خواهد داشت

همین جا در ادامه به نوعی وارد سوالات بعدی می شوم. از آنجایی که در دنیای امروز اقتصاد مستقل از جهان وجود ندارد، اقتصاد ژاپن هم متاثر از دنیای بیرون است. قوی شدن اقتصاد و پیشرفت فن آوری می تواند باعث تورم منفی شود. به عنوان مثال، در قرن نوزدهم که فن آوری در آمریکا با سرعت در حال جلو رفتن بود، قیمت نهایی بسیاری کالاها کاهش یافت و به نوعی تورم منفی داشتیم. از طرف دیگر، وقتی صادرات یک کشور بسیار زیاد می شود یا اقتصاد آن قوی می شود، تقاضا برای ارز آن کشور زیادی می شود و در نتیجه قیمت ارز آن بالا می رود. بدین ترتیب دوره ای بود که ژاپن با توجه به افزایش ارزش ین در جهان مجبور شد سیاست های صادراتی و پولی-مالی خود را تغییر دهد

در همین جا می خواهم اضافه کنم که من منتقد سیاست های لیبرالی و به خصوص نیولیبرالی هستم، اما واقع بین هستم. ما در دنیایی هستیم که سیاست های لیبرال با توجه به قدرت اقتصادی و رسانه ای قدرت خود را تحمیل کرده اند و اقتصاد امروز به شدت وابسته به سرمایه کشورهای غربی است. مثال این وابستگی را می شود در روابط داخلی کشورهای پیشروی سرمایه داری دید. راحت ترین مثال آن رابطه کشورهای اروپایی با آمریکاست. مهم ترین مشتری کالاهای اروپایی آمریکاست و از آن مهم تر پس از جنگ جهانی دوم و معاهده برتن وودز کل اقتصاد جهان به شدت به دلار آمریکا وابسته شد و در نتیجه آمریکا قدرت خود را به راحتی اعمال می کند. همان طور که گفتم مثال شوک نیکسون بهترین نمونه است

خلاصه این که خواه نا خواه کشورهای صنعتی مثل ژاپن یا کشورهای در حال توسعه مانند ایران در همین فضا نفس می کشند و امکان بازی زیادی ندارند و برای ماندن در این فضا باید به خیلی روابط تن دهند و قوانین بازی را بپذیرند. شاید در دنیای حاضر تنها کشورهایی که به معنای کلاسیک آن ایده اقتصاد خودکفا را پیاده کردند کره شمالی و تا حدی کوبا هستند. کشورهای بلوک شرق در دوره ای سعی کردند ایده های برابری طلبی را پیاده کنند، ولی در مقابل شرایط جهانی سرمایه داری به مشکلاتی برخوردند. در مورد آن می شود ساعت ها صحبت کرد و امیدوارم که در آینده بتوانم آن را باز کنم؛ چون متاسفانه در مورد کشورهای کمونیستی بدفهمی های بسیاری وجود دارد. خود من در حال حاضر خیلی روی آلمان شرقی تمرکز دارم و در تلاشم که از نظر تاریخی و اقتصادی-اجتماعی آن را تحلیل و درک کنم

برگردیم به ایران و سوالی که در مورد آدام اسمیت و اقتصادی لیبرالی پرسیدید. آدام اسمیت به نوعی پدر اقتصاد است و بسیاری او را به دلیل توجهش به مفاهیم اقتصادی می ستایند. به درستی هم باید به عنوان یک عالم اقتصاد مقام او را ارج نهاد. اینکه اقتصاد لیبرال باعث فقر و بدبختی در دنیا شده است، نباید تلاش اسمیت برای قانونمند کردن اقتصاد را تحت تاثیر قرار داد. اسمیت پایه های علم اقتصاد را بنا نهاد؛ اما آنچه برای ما مهم است این که پیش فرض های او برای دنیای امروز ما به شدت ساده لوحانه و غیر دقیق هستند. مارکس و متفکران با نگاه انقادی اقتصاد سیاسی را شکل دادند. بحث اصلی در اینجاست که وقتی این قدر قوانین اقتصادی ساده هستند که همه چیز به تعادل می رسد، پس چرا اقتصادهایی در دنیا هستند که هم چنان در تقلای رسیدن به این تعادل هستند؟ چرا برخی اقتصادها بیشتر از دیگران از شرایط ااقتصادی سود می برند ؟ و چراهای بسیار دیگر؟

اولین نکته در همین جاست که وقتی به ما می گویند که با داخل شدن به اقتصاد جهانی شرایط بهتر می شود، همان افسانه های پیشین در حال تکرار شدن است. ما نباید فراموش کنیم که از دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی عملا ایران سیاست های نیولیبرال را اجرا می کند و نتیجه آن را می توانید ببینید: افزایش نابرابری، کاهش تولید، گسترش فقر اقتصادی و فرار مغزها. 

در مورد اینکه برای آغاز توسعه اقتصادی ایران چه باید کرد در پایان نامه ارشدم به تفصیل نوشته ام. سابقه نداشته است که بدون اصلاح نظام قضایی یک کشور روند توسعه آغاز شود. همان طور که در این سال ها دیده ایم؛ به هیچ وجه چنین اتفاقی نیفتاده است و اصلا آغاز نشده است. در طول زمان دیده ایم که فساد در نظام اقتصادی کشور گسترش یافته است و نظام قضایی هنوز در بند دیکته کردن ارزش هایی است که خوش هم باور ندارد

نکته بعدی اینکه نابرابری در ایران افزایش یافته است. خیلی جالب است که اگر نابرابری با ضریب جینی بالای پنجاه را یکی از عوامل انقلاب سال 57 بدانیم، در دهه هشتاد و نود خورشیدی دوباره ضریب جینی به این رقم نزدیک شده است. این یعنی برگشت به دوره بی ثباتی. متاسفانه در بین دوستان و آشنایان می بینیم که برخی آرزوی دوره شاهنشاهی را دارند، در حالی که در آن دوره نابرابری در همین حد بود. به هر حال با این سطح نابرابری راه زیادی برای رسیدن به آغاز توسعه داریم  

Monday, November 05, 2018

نقشه کشورهای جهان با توجه به سالی که حق رای زنان بدست آمد

یکی از نکات جالب در مورد نظام های رای گیری نگاه به زنان بوده است. یکی از سایت ها نقشه ای منتشر کرده است که بر روی آن می شود روی هر کشوری دید که در چه سالی زنان حق رای دادن پیدا کرده اند

در اینجا می توانید سایت منبع را ببینید




Saturday, November 03, 2018

خوب بودن تورم افسانه ای بیش نیست

اون روز دوستی می پرسید که آیا تورم برای اقتصاد خوب یا اجباری نیست؟

در اصل، ایده چنین سوالی ریشه در اقتصاد لیبرال دارد که بیشتر با تبلیغات در مغز دوستان فرو رفته است. طبق این ادعا تورم در حد پایین برای اقتصاد لازم است و به اقتصاد کمک می کند. توجیه اصلی این است که برای ایجاد تعادل باید تورم وجود داشته باشد تا اینکه قیمت ها به نقطه ای متعادل برسند. در صورتی که تورم وجود نداشته باشد اشتیاق برای خرید در امروز وجود ندارد. کنشگران اقتصادی کالاها را امروز می خرند؛ چون نگران گرانی آن در فردا هستند. بدین ترتیب گردش اقتصادی به وجود می آید. اگر مردم خرید نکنند، تولیدکنندگان گرایش به تولید را از دست می دهند؛ سپس تولید کاهش پیدا می کند و در نهایت بیکاری افزایش می یابد که نتیجه آن کاهش قدرت خرید مردم است. در اینجا ما با رکود روبرو می شویم

با توجه به این فروض، همواره در اقتصادهای پیشرفته رکود و تورم دو روی سکه هستند؛ یعنی سیاست های مالی و پولی به گونه ای تنظیم می شود که یکی از این دو اتفاق بیفتد. با توجه به محاسباتی که در دهه هشتاد میلادی انجام شد، در آمریکا و اروپا تورم دو درصدی به عنوان مبنا در نظر گرفته شده است. اتفاقا دقیقا هقته گذشته مجله اکونومیست مقاله ای چاپ کرد که این عدد را زیر سوال برد

به هر حال خیلی کوتاه اشاره کنم که اصولا این ایده که تورم خوب است و باعث تعادل در اقتصادی می شود، با دو مشکل بنیادی روبروست

اولی که مربوط به اقتصادهای توسعه نیافته مانند ایران است، مشکلات ساختاری است. در چنین اقتصادهایی ما با مسایلی مانند رکودتورمی و تورم افسار گسیخته روبرو هستیم؛ یعنی اصولا ساختار اقتصادی ما با آن کشورها متفاوت است و در نتیجه راه حل ها به نتایج متفاوتی می رسند

دومی که کلی است به اصول اقتصاد لیبرال لیبرال برمی گردد. تیوریسین های اقتصاد لیبرال فرض هایی دارند که در دنیای پیرامونی صادق نیست. به عنوان مثال، اقتصاد برای آنها یک محیط کاملا بسته در نظر گرفته می شود؛ در حالی که چنین نیست . اقتصاد کاملا بسته وجود ندارد. دوم اینکه آنها انسان را یک کنشگر کاملا اقتصادی در نظر می گیرند که به هیچ چیزی به جز سود شخصی فکر نمی کند؛ در حالی که عوامل موثر بر نگرش اقتصادی داریم. جمله مشهوری از اقتصاددانان نهادگرا وجود دارد که «ایدیولوژی هزینه مبادله را صفر می کند» و ما با اصول دیگری هم سر و کار داریم. سومین فرض اقتصاد لیبرال این است که دولت اصلا در اقتصاد دخالت نمی کند؛ در حالی که پولانی نشان داد که اصلا چنین امکانی وجود ندارد

خلاصه اینکه فرض تورم خوب بیشتر از آنکه لزوما علمی باشد، تبلیغی است :) مثل خیلی باورهای دیگر که در ذهن ما می کنند

#خیابانی

مگه میشه یکی این قدر بد گزارش کنه و این همه بازی خوب بهش بدن !! #خیابانی خیلی بد گزارش میکنه

Thursday, November 01, 2018

نوامبر ماه انقلاب‌ها در آلمان است :)

هفته‌نامه اشپیگل آلمان موضوع ویژه هفته گذشته خودش را به انقلاب‌های آلمان اختصاص داده است. سوال اصلی برای نویسنده تیتر اصلی این است که چرا آلمان‌ها این قدر اشتباه می‌کنند؟ او رویدادهای سال‌های ۱۹۱۸، ۱۸۴۸، ۱۹۶۸ و ۱۹۸۹ را بررسی می‌کند و به آنها نام انقلاب و شبه‌انقلاب می‌دهد. ایده اصلی او این است که دقیقا یک سال بعد از وقایع نهم نوامبر ۱۹۱۸ که به شکل‌گیری جمهوری در آلمان انجامید، سران انقلاب نسبت به دولت جدید دلسرد شدند - البته به نقل از گوستاو اشترس‌مان
دوره‌ای که به نام جمهوری وایمار می‌شناسیم در این دوره شکل گرفت و به نظرم یکی از جالب‌ترین دوره‌های تاریخی آلمان است که ارزش بررسی‌های مفصل‌تری دارد. در این دوره آزادی‌های اجتماعی بسیاری بدست می‌آید و پایه‌های دموکراسی مبتنی بر رأی‌گیری گذاشته می‌شود. در دیگ جوشان جامعه آلمان گروه‌های مختلف به جان هم می‌افتند و افراد مهم زیادی کشته می‌شوند من جمله انقلابی شهیر روزا لوکزامبورگ. عجیب‌تر این که در نهایت هیتلر به قدرت می‌رسد و جمهوری وایمار از بین می‌رود
جرقه‌های انقلاب ۱۹۱۸ در اواخر اکتبر شعله‌ور می‌شود. در این تاریخ تعدادی از ملوانان یکی از کشتی‌های جنگی آلمان از اجرای یکی از فرامین ابلهانه سرپیچی می‌کنند و پس از پیوستن کارگران به أنها انقلاب شکل می‌گیرد
انقلاب سال ۱۸۴۸ به نوعی انقلاب برای آزادی است. همان طور که یکی از شعرای آن دوره آلمان می‌گوید «خلق آلمان باید آزاد شوند». با وجود اتفاقات مهمی که در این دوره می‌افتد و به نوعی شاهد سلطنت مشروطه هستیم، ولی در نهایت همان اتفاقی که در انقلاب مشروطیت ایران می‌افتد در آنجا هم تکرار می‌شود و همان اشراف و طبقه حاکم در ساختار بالای قدرت باقی می‌مانند. با حضور بیسمارک در مقام صدراعظم شاهد اصلاحات از سیستم هستیم
به نوعی می‌شود اتفاقات آلمان  در این دوره تاریخی بین ۱۸۴۸ تا ۱۹۳۳ را اصلاحات از بالا دانست.در مقابل، آنچه به عنوان وقایع ۱۹۶۸ می‌شناسم نوعی شورش است که از سوی گروه‌های ناراضی آن زمان شکل می‌گیرد و باز هم به اصلاحات در سیستم منجر می‌شود. جالب اینجاست که ما در ایران بیشتر فرانسوی‌ها را عامل خیزش ۱۹۶۸ می‌دانیم، در حالی که آلمانی‌ها آغازگر داستان هستند
در نهایت این که نوامبر ۱۹۸۹ شبه‌انقلابی در آلمان شرقی اتفاق می‌افتد و دیوار برلین فرو می‌ریزد که به نوعی به عنوان پایان جنگ سرد شناخته می‌شود
به هر حال، مقاله اشپیگل بسیار جذاب بود، چون می‌شود آن را با شرایط ایران مقایسه کرد. در نهایت این که نگارنده مقاله به جمله‌ای از لنین اشاره می‌کند که آلمانی‌ها را فاقد روحیه انقلابی‌گری می‌داند: «اگر آلمان‌ها بخواهند ایستگاه قطار را اشغال کنند، به هر حال بلیت قطار را هم می‌خرند» و به همین دلیل معتقد است که در آلمان انقلابی روی نمی‌دهد

Wednesday, October 31, 2018

هم بستگی فاشیسم و راست افراطی با بازار

برای آنکه از بدفهمی متداول در مورد واژه فاشیسم پرهیز کنیم، واژه راست افراطی را در این نوشتار ترجیح می دهم، ولی برای آنکه به پیامدهای بحران در جامعه سرمایه داری توجه کنیم فاشیسم را نوشته ام. در پایان نوشتار به این تفاوت بر می گردم

انگیزه این نوشتار اتفاقات انتخابات برزیل و مقاله های فایننشیال تایمز و اکونومیست است. فایننشیال تایمز اشاره کرده است که پس از رای بالای بولسونارو (46 درصد) رشد بالایی در بازار بورس شاهد بوده ایم. جزییات این تغییرات در اینجا قابل مطالعه است، به هر حال خلاصه این که رشدی شش درصدی در فردای روز انتخابات در بورس شاهد بودیم
مجله اکونومیست هم در شماره هفته گذشته خودش که به بحران نزدیک آینده اقتصاد جهان اشاره کرده است و در همین زمان تنها کشوری که رشد اقتصادی خواهد داشت آمریکاست. در اینجا می خواهم به یکی از اتفاقات مهم تاریخی اشاره کنم. معمولا با توجه به تبلیغات رسانه های سرمایه داری، مشکلات جهان سوسیالیستی پررنگ شده است؛ در حالی که پیامدهای مشکلات جهان سرمایه داری بطور کلی مغفول مانده است
مارکس هنگامی که سرمایه داری را بررسی و نقد می کرد به این نتیجه رسید که بحران های ادواری با سرمایه داری همراه است و از آن گریزی نیست. منطق ساده ای هم در پس آن نهان است: از آنجایی که نیروی محرکه سرمایه داری سود بیشتر است و برای سود بیشتر نهایتی وجود ندارد، سرمایه داری در یک تسلسل بی نهایت می افتد. به هر حال، آنچه مهم است که این بحران ها نظام سرمایه داری را ناپایدار می کنند و پیامدهایی دارند. ما این پیامدها را به شکل های گوناگون می بینیم: مثل جنگ جهانی اول با هدف بازتقسیم بازارهای جهانی، جنگ جهانی دوم ناشی از شکل گیری قدرت های فاشیستی، جنگ خلیج در دهه نود یا بحران های اقتصادی اخیر
یکی از اتفاقات مهم این بحران ها باز شدن راه برای قدرت گرفتن گروه های فاشیستی و راست افراطی یا پوپولیست هاست. مثال ایران بسیار جالب است. پس از آنکه با نام سازندگی ما را درون غول سرمایه داری جهانی هل دادند، پذیرفتیم که وارد این چرخه حضور راست های افراطی و پوپولیست ها بشویم. از نظر اقتصادی دولت های هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی پشت سر هم می آیند. اینکه با ساده انگاری خاصی دولت احمدی نژاد را تقلب بدانیم، باید به مثال کشورهای دیگر نگاه ببینیم که چگونه پس از بحران در کشورهای دیگر پوپولیست ها و راست های افراطی به قدرت می رسند (مثل برزیل یا تا حدی اتریش)

اینجا باید اشاره کنم که الان خیلی راحت فاشیسم را بکار می برند؛ اما باید در مورد این واژه باید محتاط بود. فاشیسم به نوع خاصی از دولت گفته می شود که زیرمجموعه دولت های تمامیت گراست و به همین دلیل شباهت های زیادی با آن دارد. از طرف دیگر ملی گرایی شدید و گروه بندی انحصاری اقتصادی و اجتماعی از ویژگی های دیگر این نوع دولت است مثل ایتالیای موسیلینی یا آلمان نازی. راست افراطی با این تعریف فرق دارد و در نتیجه برزیل هم اکنون به سمت راست افراطی می رود، گرچه شباهت های نهانی آن با دولت فاشیستی بسیار است و پیامدهای ملی و منطقه ای آن برای گروه های ضعیف تر مشخص است. کما اینکه نتیجه آن در اروپای فعلی و آمریکای لاتین قابل دیدن است  

Tuesday, October 30, 2018

نگاهی جامعه شناسانه به مفهوم متوسط در نابرابری - وبر

ماکس وبر از نظر زمانی دومین جامعه‌شناسی که به مفهوم نابرابری در جامعه پرداخت. از آنجایی که او مفهوم طبقه مارکس را بسط داد، بسیاری نظریه او را پاسخی به مارکس می‌دانند؛ در حالی که وبر نظریه مارکس را مورد استفاده قرار داد و علاوه بر نابرابری اقتصادی تلاش کرد نابرابری در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی را هم بطور علمی تحلیل کند. بنابراین نباید سریعا نتیجه‌گیری کرد که وبر قصد پاسخ دادن به مارکس را داشته است؛ بلکه قصد وبر تحلیل نابرابری در جامعه بوده است. کما این که در گذر زمان جامعه‌شناسان بسیاری نظریه این دو را با هم ترکیب کردند و نظریه ترکیبی کارامدی ساختند. مهم‌ترین این افراد پیر بوردیوست که نظریه‌اش ترکیبی کارآمد از نظریه‌های مارکس و وبر است
علاوه بر این، وبر به همراه مارکس و دورکهایم کلاسیک‌های جامعه‌شناسی هستند و در نتیجه در هر حوزه‌ای وارد شویم رد پای این سه غول را می‌بینیم. وبر در کتاب اقتصاد و جامعه به تفصیل در مورد حوزه‌های مختلف جامعه نوشته است. کتاب بسیار حجیم است و حدود هشتصد صفحه دارد، اما اگر کسی می‌خواهد جامعه‌شناس خوبی شود بد نیست آن را بخواند. با مطالعه این اثر متوجه می‌شویم وبر چقدر عمیق فکر می‌کند
وبر سه مفهوم اصلی برای بیان نابرابری دارد: طبقه، جایگاه و حزب. برای وبر بحث اصلی بر روی تقسیم قدرت در جامعه است. «قدرت» بدین معناست که یک فرد دیگران را برخلاف خواسته‌شان به انجام یک کار وادار کند. برای این که ساختار قدرت را بتوانیم در یک جامعه مشخص کنیم باید این سه عنصر را تعریف کنیم
طبقه به خودی خود برای وبر یک سازمان یا گروه متشکل نیست، بلکه شرایط اولیه شکل‌گیری یک گروه را مشخص می‌کند. برای وبر طبقه گروهی از افراد هستند که شانس‌های زندگی مشابهی دارند. این شانس‌های مشابه به صورت علاقه افراد در تملک مال و اموال یا کسب مهارت‌های اقتصادی است نمود پیدا می‌کند. علاوه بر این بازار نقشی تعیین‌کننده دارد. ارزش مهارت‌های اکتسابی افراد یا دارایی آنها در بازار تعیین می‌شود
خلاصه این که سه عنصر اشتراک شانس‌های زندگی، دغدغه‌های مربوط به مالکیت و مهارت‌های اکتسابی و شرایط بازار نقش اساسی در تعریف طبقه دارند که وبر به آن موقعیت طبقه‌ای می‌گوید

Tuesday, October 23, 2018

نگاهی جامعه شناسانه به مفهوم متوسط در نابرابری

یکی از مفاهیمی که بسیار شنیده می شود طبقه متوسط و قشر متوسط است. اتفاقا یکی از پیچیدگی های علم جامعه شناسی همین دو مفهوم هستند. به دلیل اهمیت و قدمت آنها همواره جامعه شناسان از این دو مفهوم استفاده کرده اند و به تبع آنها روزنامه نگاران و محققان سایر حوزه های علوم انسانی مفهوم متوسط را در نوشته های خود استفاده کرده اند. نتیجه این که هم اکنون نگاه مشخصی به متوسط وجود ندارد و همین باعث سردرگمی محققان و مردم در بکارگیری متوسط شده است
از آنجایی که پایان نامه دکترای خودم را در این مورد نوشته ام و از طرف  دیگر این ترم درسی به نام لاغری قشر متوسط در اتریش دارم، دیدم بد نیست که مجموعه مباحث یا دست کم برخی از آنها را در اینجا بیاورم. البته باید تاکید کنم که به دلیل محیط درس و علایق دانشکده محتوای درسی بیشتر به سمت مباحث عملیاتی جامعه شناسی نابرابری می رود و از طرف دیگر تاکید بیشتری بر جامعه شناسان آلمانی زبان می شود. به عنوان مثال، من خودم به عنوان یک مارکسیست و هم چنین طرفدار بوردیو از نظرات این دو استفاده کرده ام و در آینده بیشتر در مورد آنها می نویسم. در اینجا بیشتر بر روی سایر جامعه شناسان می نویسم

اولین مفهومی که در اینجا باید بکار می رود مفهوم ساختار است. در تحلیل های علوم اجتماعی ساختار اهمیت زیادی دارد و در بسیاری موارد علمای این علوم به ساختار اجتماعی یا اقتصادی اشاره می کنند. در حالی که این ساختار دیدنی نیست. در اصل، ما ساختار را نمی بینیم ولی آنها وجود دارند. تحلیل ساختار اجتماعی تحلیل می کند که جامعه را به عناصر کوچک تقسیم کند و روابط متقابل و موثر بر یکدیگر بین این عناصر را شناسایی کند
اگر بخواهیم دقیق تر ساختار اجتماهی را تعریف کنیم باید به تعریف گایسلر مراجعه کنیم که تلاش کرده است با ترکیب تعاریف مختلف به این تعریف رسیده است:«ساختار اجتماعی وابستگی های متقابل  گروه های مختلف جامعه است که با توجه به ابعاد مختلف و ویژگی های مشابه آنها در روابط اجتماعی بلندمدت تقسیم شده اند». منظور گایسلر از ویژگی های مشابه اجتماعی موارد مانند شغل و جنسیت است
راینر گایسلر یکی از مهم ترین جامعه شناسان آلمان است که در کتاب خودش به بررسی ساختار اجتماعی آلمان پرداخته است

Thursday, October 18, 2018

خرید آنلاین؛ آری یا نه؟

دیروز با جمعی از دوستان مشغول بحث بودیم و من رو در مورد خرید از آمازون محکوم کردند. به همین دلیل دیدم جالبه که خلاصه ای از بحث رو اینجا بیارم

دوستی که خیلی در این مورد به من حمله می کرد، در حال حاضر در مدیا مارکت کار می کنه که یکی از فروشگاه های زنجیره ای بزرگ وسایل الکترونیکی و الکتریکی است. اون به عنوان دانشجو اونجا کار میکنه و تنها ده ساعت اجازه کار داشته. از اونجایی که حقوق اون زیر چهارصد و سی یورو در ماه هست، خودش باید بیمه خودش رو پرداخت کنه و از خیلی از مزایای شغلی اداره کار محرومه. به من میگفت که با توجه به اینکه خیلی از سی دی ها تو آمازون ارزون تر هستند، مردم ترجیح میدن که به جای خرید از مدیا مارکت از آمازون خرید می کنن. . در نتیجه یک سری از کارمندان مدیا مارکت اخراج شدن. 
از طرف دیگه دوست دیگه ای معتقد بود که آمازون با دامپینگ قیمت ها به زودی انحصار تعیین قیمت رو بدست میگیره و دیگران رو کنار میزنه

هر دوی اونها معتقد بودن که چپگراهایی مثل من نباید از آمازون خرید کنن؛ وگرنه اسم من رو از فهرست چپ ها خط میزنن. بنابراین خلاصه ای از نظرات خودم رو در مورد آمازون و خرید آنلاین بطور کلی گفتم

اول اینکه خیلی صادقانه گفتم برخی از کالاهایی که آرزوی داشتنش رو داشتم، تونستم با توجه به قیمت ارزون آمازون بخرم. به نظرم خیلی انسانی هست که از قیمت ارزون استفاده کنم

دومین نکته در مورد خدمات مشتری آمازونه. من توی خیلی چیزها خجالتی هستم. مثلا وقتی یک جا میرم و فروشنده اخلاق خوشی نداره یا روی خوشی نشون نمیده، نمی تونم زیاد سوال کنم یا اطلاعات بگیرم. متاسفانه تجربه ای که الان در خیلی از فروشگاه ها دارم اینه که باید برای سوال در مورد یک سری از کالاها کلی دنبال کارمند بگردم و بعدش بدوم - چون چند تا مشتری دیگه هستن - و چون سرشون شلوغه خیلی سریع جواب بدن. در حالی که آمازون هر وقت لازم به کمکش باشه بهش پیام میدم و با من تماس میگیره. از طرف دیگه میتونم نظرات مردم در مورد کالا رو بخونم و امتیازهایی که گرفته رو ببینم. از طرف دیگه یادمه که چند سال پیش برای خواهرم دوربین خریدم. کادو دادم و اون هم یک هفته بعدش باز کرد. دیدیم یک مشکلی داره. بردم فروشگاهی که خریدم و گفتم داستان اینه. خیلی بی ادبانه با ما برخورد شد که ما از کجا بدونیم که شما خودتون خرابش نکردین. چرا دیر آوردین. باید ما امتحانش کنیم. خلاصه بعد از کلی بحث و به نظرم رفتار توهین آمیز - چیزی که من همیشه ازش فراری ام - آخرش بعد از چند روز گفتن که ما درست کردیم و بیایین ببرین. این رفتار باعث شد خواهر من هیچ وقت از اون دوربین استفاده نکنه و من هم نامه شکایتی برای قسمت مدیریت فرستادم که البته تخمشون حساب نکنن. جالبه که این اتفاق توی فروشگاه دیگه (همون مدیا مارکت) اتفاق افتاد. در مقابل، آمازون هر وقت کالایی خراب بوده سریعا برای من عوض کرده و نه بی احترامی کرده و نه چون و چرا کرده. شاید بعضی ها بگن که تو بدشانسی آوردی یا با یکی دو اتفاق نمیشه قضاوت کرد؛ من هم قبول دارم، ولی از طرف دیگه میگم که مگه من چند باز میخوام خرید کنم که بعد از دوتا تجربه بد باز هم برم اینجاها خرید کنم

سومین نکته در تکمیل نکته بالا و در جواب شاداب که تو مدیا مارکت کار میکنه. به نظر من بخشی از کاهش اقبال عمومی نسبت به مدیا مارکت فقط قیمت نیست؛ کیفیت کاری و خدماتی که ما میگیریم هم موثره. از طرف دیگه به نظرم مدیا مارکت . خیلی از شرکت های مشابه سو استفاده می کنن. اونها به بهانه کاهش درآمد خودشون کارمندها رو اخراج می کنن و به این بهانه نرخ استثمار رو زیاد می کنن. شاداب میگه وقتی کارش رو اونجا شروع کرده، چهار نفر در اون بخش بودن و الان شدن یک نفر کارمند و یک کارآموز. طبیعتا فروش مدیا مارکت یک چهارم نشده، ولی اونها کارمندها رو یک چهارم کردن و از ون مهم تر با قراردادهای کثیف ده ساعته خیلی از حقوق حقه بچه ها رو نمیدن. حالا سوال اینه که من چرا باید به خودم زحمت بدم و از چنین شرکتی حمایت کنم؟ آیا اون بهتر از آمازونه

چهارمین نکته در مورد انحصار قیمت هاست و دامپینگ. آمازون شرکتی هست که در توزیع فعاله و نه در تولید. در اصل، اگر آمازون کسی رو بدبخت کنه شرکت هایی هستند که در توزیع درآمد کسب می کنند. این رو میشه عنوان کرد که تولیدکننده داخلی با توجه به قیمت های جهانی ضربه میخوره، اما دست کم اروپا با گرفتن گمرک از کالاهای خریداری شده از آمازون هم چنان از تولید کننده داخلی حمایت میکنه

در نهایت اینکه به نظرم باید به این دقت کنیم که هر فن آوری با توجه به کارایی خودش جایگاه خودش رو در جامعه پیدا میکنه. ممکنه برخی از مردم دوست داشته باشن که به دوره ای برگردیم که تعداد مردم روستا بیشتر بوده و شهرنشینی کمتر بوده، ولی این روند تغییرات هست که ما رو با خودش پیش میبره و به قول مارکس 
مردم تاریخ رو می سازند اما نه با شرایطی که خودشون تعیین می کنند؛ یعنی ما تا حدی تابع محیط هستیم

به هر حال، اگر کسی میخواد آلترناتیو باشه، بهتره که از بیخ و بن این طور باشه و مثلا به جای کولا کلوب ماته بنوشه؛ وگرنه خرید از مدیامارکت به جای آمازون پیشرو یا آلترناتیو نیست

Wednesday, October 17, 2018

دوره ات تموم شده مربی :)

منتقد کیروش هستم به دلیل رفتار غیرحرفه ای و نامحترمانه اش با ایرانی ها و به خصوص مربیان فعال در ایران. در این مورد می توان موارد زیادی را ذکر کرد؛ من جمله این که بسیار کم در ایران حضور دارد، همواره بی دلیل به مربیان فعال در لیگ ایران می پرد، به لیگ ایران توجهی نمی کند و در نهایت ادبیاتش به هیچ وجه دوستانه نیست، مربی بهانه تراشی است و همواره دیگران مسوول ناکامی های او هستند 

علاوه بر اینها نکاتی هست که کمتر در مورد کیروش مورد توجه قرار می گیرد و دوست دارم آنها را در اینجا مطرح کنم:

اول اینکه اگر به رزومه کیروش به عنوان سرمربی تیم های بزرگسال نگاه کنیم تنها یک قهرمانی در آن دیده می شود: برنده شدن سوپرکاپ اسپانیا در سال 2003. وی سه قهرمانی با تیم جوانان پرتغال دارد که گرچه بسیار ارزشمند است، اما اعتبار مسابقات بزرگسال را ندارد. اگر ادعا که او در تیم های نسبتا ضعیفی مربی گری کرده است و نمی توان انتظار قهرمانی از او داشت، باید ذکر کرد که ما از آفریقای جنوبی و امارات انتظار قهرمانی نداریم، اما می توانیم انتظار داشته باشیم که اسپورتینگ قهرمان پرتغال شود یا پرتغال در اروپا نتایج خوبی بگیرد یا ناگویا گرامپوس در ژاپن مقام بیاورد. خلاصه این که با وجود تبلیغات فراوان روی گیروش او مربی موفقی در کسب قهرمانی نیست

دوم اینکه سن کیروش به دوره بازنشستگی نزدیک می شود. کیروش هم اکنون شصت و پنج ساله است. اگر به فهرست مربیان موفق در کسب قهرمانی نگاه کنیم، به عنوان مثال می بینیم که هیچ مربی مسن تر از شصت ساله قهرمان لالیگا نشده است. در مورد لیگ قهرمانان چند استثنا وجود دارد و آن هم ریموند گوتالز و یوپ هاینکس هستند؛ اما در مورد لیگ اروپا چنین شرایطی وجود ندارد و مربی مسن تر از شصت و سه سال قهرمان نشده اند. اگر الان هم به فهرست مربیان مطرح نگاه کنیم، متوجه می شویم که مربیان قدیمی کنار می روند تا نسل جدید مربیان وارد شوند. ایتالیا مانچینی را انتخاب می کند یا فرانسه با دشان قهرمان می شود و در سطح باشگاهی هم گواردیولا و مورینیو و کلوپ مطرح هستند. به نوعی می شود گفت که کیروش از نظر سنی به دوره ای رسیده است که باید تجربیاتش را به شکلی دیگر در اختیار دیگران قرار دهد

سوم اینکه خیلی منظور کیروش را در مورد تغییر نسل در تیم ملی درک نمی کنم. جوان گرایی ادعایی است که باید با واقعیات موجود سنجیده شود. یک مربی که هفت هشت سال در جایی مربی گری می کند، عملا یک نسل کامل از فوتبالیست ها را مورد استفاده قرار می دهد. نمی شود انتظار داشت که نکونام هنوز در تیم ملی بازی کند؛ چون سن او به دوره بازنشستگی رسیده است و نمی تواند بازی کند. بنابراین مربی باید کسی را جایگزین او کند. این جوان گرایی افتخار نیست. از آن مهم تر این که جوان گرایی لزوما اتفاق مثبتی نیست. بعد از انقلاب یک قانون گذاشتند و تمام بازیکنان بالای بیست و هفت سال را از تیم ملی کنار گذاشتند. آیا این جوان گرایی معادل حماقت نیست؟ از طرف دیگر باید از کیروش پرسید شما که ادعای جوان گرایی دارید، با جوانان هفت سال پیش چه کردید؟

نکته چهارم در مورد استعدادیابی است. برخلاف ادعای مربیان تیم ملی مبنی بر اینکه آنها آینده تیم ملی را تضمین کرده اند، این باشگاه های ما بودند که آینده فوتبال را تامین کرده اند و متاسفانه با توجه به اینکه مدیریت فوتبال ما مشکلات ساختاری دارد، آن باشگاه ها از بین رفته اند. بدون راه آهن برادران محمدی اکنون کجا بودند یا علیرضا جهان بخش بدون داماش چه می کرد؟ سوال این است که نقش تیم ملی در شکل گرفتن این افراد چیست؟ اتفاقا مانند همه تیم های ملی ایران هم از ثمره لیگ استفاده می کند و نمی توان برعکس آن را تصور کرد. بنابراین نباید مربیان تیم ملی از بازیکنان استفاده ابزاری کنند. از آن مهمتر این که برنامه ریزی کادر فتی تیم ملی لیگ ایران را بهم ریخته است و همین موضوع بحث پرورش بازیکنان جوان را در بلندمدت دچار مشکل می کند 

Monday, October 08, 2018

فایل پایان نامه کارشناسی ارشد من با موضوع نقش برنامه‌های توسعه در فقرزدایی در ایران

مدت‌ها بود که در فکر این بودم که پایان‌نامه کارشناسی ارشد خودم رو منتشر کنم. وقتی دردسرهای انتشار کتاب در ایران رو دیدم، ترجیح دادم که به این صورت در اختیار عموم قرار بدم
حدود دو سال از زندگی‌ام رو برای مطالعه و تهیه کار سپری کردم و فکر کنم که نتیجه خوبی داشته. میشه گفت مطالعه مفصلی در مورد مبانی نظری فقر و توسعه و برنامه‌ریزی داشتم. در ضمن برنامه‌های توسعه رو به تفصیل خوندم و بررسی کردم



اگر به دلیل فونت‌های فارسی مشکلی پیش آمد متأسفم


Saturday, October 06, 2018

قیمت دلار، تورم و نتیجه گیری منطقی: هرگز به یک رییس جمهور دو بار رای ندهید

در ماه گذشته شاهد افزایش ناگهانی قیمت دلار و هم چنین تورم بالا در ایران بودیم. طبیعتا در ساختار اقتصادی ایران به راحتی نمی توان با قطعیت صحبت کرد و به جمع بندی واحدی رسید؛ اصلا در کل نمی شود در علم جمع بندی واحدی داشت. خیلی کوتاه دوست دارم فارغ از بحث ارز و مسایل مالی شرایط سیاسی ایران و نقش آن در این تغییرات را مطرح کنم
مهم ترین مساله ای که در مورد شرایط سیاسی ایران می توان بیان کرد، دسترسی افراد دارای قدرت به ذخایر و منابع نفتی ایران و در نتیجه دسترسی به منابع ارزی است. در اصل، سیاست ها می تواند شکل و شیوه پخش این منابع را تعیین کند. بدین ترتیب در ساختار فاسد دسترسی به قدرت در ایران معادل دسترسی به ارز و منابع مالی است
از طرف دیگر، در ایران شبه دموکراسی وجود دارد و اگر کسی بخواهد در ساختار قدرت بماند باید بتواند برای دوره دوم هم اعتماد مردم را جلب کند. نکته اینجاست که بعد از دوره دوم دیگر نیازی به این موضوع وجود ندارد. به خصوص که در ایران نظام حزبی مانند کشورهای غربی وجود ندارد و فرد مسوول بیش از آنکه به عنوان عضوی از یک حزب دیده شود به عنوان فرد دیده می شود. مزید بر این باید فراموش کاری ما ایرانی ها در هنگام انتخابات اضافه کرد. به عنوان مثال، هاشمی رفسنجانی با وجود اینکه پیشینه مناسبی از نظر حقوق بشر و عملکرد اقتصادی نداشت، در دوره ای به بت گروه اصلاح طلبان تبدیل شد
برگردم به بحث این نوشتار: تجربه ما در مورد رییس جمهورهای اخیر نشان داده است که آنها همواره در دوره دوم ریاست جمهوری بیش از آنکه به فکر کشور باشند و به شرایط جامعه رسیدگی کنند به فکر خود هستند؛ چگونه؟ 
تورم و افزایش ارز و سفته بازی عواملی هستند که باعث سود یک عده محدود و فقر بخش وسیع تری از جامعه می شوند. با مثال های ساده ای توضیح می دهم که چگونه این موارد در نابرابری موثر است:
  • فرض کنیم که قرار است فردا قیر گران شود، هیچ کس نمی داند و این موضوع را فقط من و یک نفر دیگر در بازار می دانیم. ما هر چقدر بتوانیم قیر می خریم و هفته آینده که گران شود می فروشیم. به دلیل اطلاعاتی که داشته ایم، توانسته ایم به درآمدی برسیم که دیگران نمی توانند به آن برسند
  • تورم به ارزش پول و کالاها مرتبط است. تورم به کاهش ارزش پول مرتبط است، در حالی که کالاها ثابت هستند. کسانی که کالا دارند، در شرایط تورمی شرایط اقتصادی بهتری خواهند داشت. مثال ساده آن، مسکن است. مسکن ثابت است و تغییری نمی کند، در حالی که گران می شود. بنابراین کسانی که خانه خریده اند شرایط بسیار بهتری دارند نسبت به کسانی که خانه ندارد
  • بحث ارزی در ایران با قدرت ارتباط نزدیکی دارد. مطابق قوانین بانکی ایران، به افرادی ارز ارزان قیمت داده می شود. ابن افراد به راحتی می توانند با توجه به شرایط بازار این ارز را وارد بازار کنند و در یک روز به سود برسند. همین طور وام های بانکی بنا بر روابط تقسیم می شوند. من با پول وام می توانم در لحظه زمین بخرم و سال آینده با قیمت بیشتر بفروشم
 همه این موارد مثال هایی است که در اقتصاد به عنوان رانت شناخته می شوند. من با توجه به رانت هایی که دارم سود می برم و این موضوع باعث می شود قوانین اقتصادی متداول قابل اتکا در اقتصاد رانتی نباشند. مثالی بزنم: یکی از بستگان ما زمینی در تهرانسر خرید و کار ساخت و ساز انجام داد. کار تمام شد و می خواست مجوز ساختمان اداری برای کاربری مسکونی آنجا بگیرد. شهرداری در ابتدا مخالفت کرد؛ اما پس از آنکه عموی همسر او - که یکی از اصلاح طلبان بنام است - به آنها زنگ زد، مجوز صادر شد؛ این نمونه دیگری از رانت است

برگردیم به رییس جمهورهای پس از جنگ:
  • آخرین سال ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی مقارن است با رکورد تورم در تاریخ ایران
  •  
  • آخرین دوره ریاست جمهوری خاتمی با گسترش فزاینده فقر و نابرابری در ایران همراه شد
  •  
  • آخرین سال های ریاست جمهوری احمدی نژاد با فساد بانکی همراه بود که نتایج آن یکی دو سال بعد از آن مشخص شد
  •  
  • آخرین سال های روحانی با مساله ارز روبرو هستیم

که در تمامی این موارد، گروه اطرافیان رییس جمهور به ثروت می رسند؛ در شرایطی که وضع عمومی مردم به شدت بدتر می شود

Thursday, October 04, 2018

اسطوره‌های زندگی روزمره - کاندیداهای فتوژنیک :)

رولان بارت یکی از مهم‌ترین فیلسوفان نیمه دوم قرن بیستم است؛ چرا که پایه‌گذار یکی از مهم‌ترین نحله‌های فکری این دوره است. ما در اصل او را بخاطر اهمیتش در حوزه نشانه‌شناسی ساختاری می‌شناسیم، روش‌هایی که او در تحلیل نشانه‌ها و نمادها برای تحلیل فیلم، متن، مد، عکس و عشق بکار برد، پس از او بارها و بارها استفاده شد و زوایای پنهان روانکاوی جامعه را به ما نشان داد
در میان آثارش، اسطوره‌های زندگی روزمره شاهکاری است در نوع خودش. در این مجموعه مقالات، بارت اسطوره‌های موجود در زند گی روزمره را در مقام یک نشانه‌شناس پساساختارگرا تحلیل می‌کند و نتیجه آن درک بهتر ما از مفهوم اسطوره است. من ترجمه فارسی از این کتاب ندیدم، فقط اشاراتی از یوسف اباذری به آن دیده‌ام
برای آنکه با تفکر بارت آشنا شویم، اشاره‌ای به یکی از مقالاتش می‌کنم که تحت عنوان ٬کاندیدای فتوژنیک (نامزد انتخاباتی خوش‌عکس :)‌) منتشر شد
در این مقاله، بارت به تیپ‌شناسی عکس‌های نامزدهای انتخاباتی در دوره تبلیغات می‌پردازد. می‌توان در میان عکس‌ها هدف پینهان پشت عکس را پیدا کرد. در همین‌جا باید به این موضوع اشاره کرد که مفاهیم نشانه‌شناسی با تفسیر ارتباط تنگاتنگی دارد. محقق - در اینجا در مقام مفسر - با توجه به متن فرهنگی و تاریخی هر پدیده‌ای را تفسیر می‌کند. در نتیجه، وقتی در مورد بارت و نگاهش به عکس‌های نامزدهای انتخاباتی صحبت می‌کنیم، در اصل با تفسیر روان‌کاوانه و نشانه‌شناسی او به این موضوع روبرو هستیم
در ابتدا بارت تأکید می‌کند که عکاسی انتخابات به رسمیت شناختن یک چیز غیرعقلانی است که در سیاست هم رسوخ کرده است. آنچه در عکس‌های انتخاباتی یک نامزد دیده می‌شود، برنامه‌ها و اهداف او نیست، انگیزه‌های او، شرایط خانوادگی یا اروتیک اوست. عکس نامزد انتخاباتی بیانگر شرایط اجتماعی اوست. در اینجاست که تیپ ساخته می‌شود. رأی‌دهندگان می‌خواهند خود را انتخاب کنند؛ بنابراین در اینجا خوش‌عکس بودن نامزد اهمیت می‌یابد: کسی شانس بیشتری دارد که بیشتر در مردم این احساس را به وجود بیاورد که از خود آنهاست. کسی که یک مرد خانواده است یا یک بورژوای تمام‌عیار. به هر حال آنچه اهمیت دارد شباهت به آن تیپ مورد نظر است
تیپ‌هایی که او به آن می‌پردازد مربوط به شرایط اجتماعی فرانسه آن زمان استو مثلا ملی‌گرایان از رنگ‌های خاصی استفاده می‌کنند و دموکرات مسیحی‌ها از رنگ‌های دیگر. آنچه جالب است تعبیر بارت از عینک دانشمندی در عکس‌هاست. این عینک نشان می‌دهد که نامزد انتخاباتی دقیق، جدی و روشنفکر است. مثال جالبی که در ایران به یادم می‌آید استفاده ناطق نوری از عینک در دوره انتخاباتی بود :)

Friday, September 28, 2018

Bertrand Russell

All human activity is prompted by desire. There is a wholly fallacious theory advanced by some earnest moralists to the effect that it is possible to resist desire in the interests of duty and moral principle. I say this is fallacious, not because no man ever acts from a sense of duty, but because duty has no hold on him unless he desires to be dutiful. If you wish to know what men will do, you must know not only, or principally, their material circumstances, but rather the whole system of their desires with their relative strengths.

Love of power is closely akin to vanity, but it is not by any means the same thing. What vanity needs for its satisfaction is glory, and it is easy to have glory without power… Many people prefer glory to power, but on the whole these people have less effect upon the course of events than those who prefer power to glory… Power, like vanity, is insatiable. Nothing short of omnipotence could satisfy it completely. And as it is especially the vice of energetic men, the causal efficacy of love of power is out of all proportion to its frequency. It is, indeed, by far the strongest motive in the lives of important men.

Love of power is greatly increased by the experience of power, and this applies to petty power as well as to that of potentates.

In any autocratic regime, the holders of power become increasingly tyrannical with experience of the delights that power can afford. Since power over human beings is shown in making them do what they would rather not do, the man who is actuated by love of power is more apt to inflict pain than to permit pleasure.

Saturday, September 22, 2018

جامعه شناسی پز دادن

مورد دیگری که با شایا صحبت شد، بحث پز دادن و خودنمایی در بین ماست. چون معتقد بودم که فردی از بستگان خیلی مشغول خودنمایی است و رفتار تازه به دوران رسیده ها را نشان می دهد. اتفاقا ما بین اروپایی ها کمتر می بینیم که این چنین رفتاری از خودشان نشان بدهند. مثلا به موبایل افراد نگاه کنیم گاه می بینیم که ساده ترین موبایل ممکن همراه طرف است

یکی از عواملی که در این مورد موثر است، مقایسه شدن دوره کودکی ماست. متاسفانه والدین ما خیلی ما را مقایسه می کنند و همین باعث می شود که وقتی به جایی برسیم بخواهیم خودمان را نشان بدهیم

دوم این که جامعه ما در مقایسه با کشورهای اروپایی نابرابری بالاتری را تجربه می کند و همین باعث می شود که ما در مقابل افراد بالاتر بخواهیم خودمان را نشان بدهیم

انتخابات و تاثیر روانی آن

امروز شایا داشت در این مورد صحبت می کرد که هر روز چند تن از دوستانی که در ایران هستند و مدت ها در تماس نیستند بطور ناگهانی برایش می نویسند و بلافاصله پس از احوال پرسی در مورد شرایط زندگی در اینجا سوال می کنند. برایش سوال این بود که آیا تنها مسایل مالی موجب این موضوع هستند یا چیزهای دیگری هم هست

صد در صد مسایل مالی تاثیر زیادی دارد و همین موضوع باعث می شود که نارضایتی بیشتر شود. مضاف به اینکه فشار گرانی و تورم همواره بر روی اقشار کم در آمد است. تورم عاملی است که در کوتاه مدت باعث فقر افراد کم درآمد می شود و ثروت افراد دیگر را افزایش می دهد. انسانی که عقلانی فکر می کند در چنین شرایطی زندگی نمی کند به شرطی که شرایط بهتری برایش مهیا باشد

اما دلیل دیگری که وجود دارد بر می گردد به بحث انتخابات. یکی از مباحث مهم روان شناسی افراد دوقطبی هستند. اختلال شخصیتی دوقطبی در مورد افرادی اطلاق می شود که دوره شادمانی و سرخوشی زیاد دارند و بعد به دوره افسردگی می روند. یکی از علل شکل گیری شخصیت دوقطبی ضربه های روحی شدید و هم چنین سو استفاده های ذهنی و جسمی است. اگر به جامعه به عنوان یک کل نگاه کنیم می توانیم همین موضوع را در مورد جامعه خودمان ببینیم

ما در دوره هایی مانند انتخابات دچار سرخوشی و شادمانی زیاد می شویم و در نتیجه دوره افسردگی ما هم طولانی و عجیب است. متاسفانه چون دوره های پس از انتخابات ناکارامدی دولت را نشان می دهد، افسردگی هم طولانی و بدون تحرک خواهد بود

Wednesday, September 19, 2018

جان توشاک راستگوست، پس باید برود

جان توشاک رفت و رفتن او برای ما درس جالبی دارد این داستان

یکی از عادت های عجیبی که در ایران به خصوص متداول است این نگرش است که اگر کسی داد و بیداد کند در زندگی به اهداف خود می رسد. به عنوان مثال یکی از فامیل ها به مشکلی برخورده بود در مورد گارانتی لپ تاپش. از من درخواست کرد که زنگ بزنم و با نمایندگی صحبت کنم. من خیلی متین و آرام صحبت می کردم. همسر دوستی کنارم بود - که از قضا تحصیل کرده اند و هم اکنون ساکن خارج از ایران - و به من گفت چرا این طوری صحبت می کنی؟ سر اینها باید داد زد!

از قضا کار ما انجام نشد و این خانم سرکوفتی به ما زد. حالا داستان ما در ایران هم همین شده است. اعصاب بهم ریخته نشانه مسایلی عجیب و غریب قلمداد می شود که دود از سر آدم بلند می شود. اگر بازیکن سر داور داد بزند می گویند تعصب دارد یا مربی فکر می کند که کنار زمین باید به داور و زمین و زمان بی احترامی کند. نتیجه آن جالب است، در مسابقات داخلی مربی و بازیکن پرسر و صدا - به خصوص در تیم های پرطرفدار - نتیجه می گیرند و در مسابقات بین المللی نتیجه آن عصبی بودن و اخراج بازیکن است

متاسفانه سرمربی بین المللی مانند کیروش تیمی عصبی را روانه زمین می کند و در آن همه در باخت مقصرند؛ به جز کیروش و بازیکنان. تا حالا ما ندیده ایم کیروش بیاید بگوید من اشتباه کردم و تیم باخت. به همین دلیل، تیم ما همواره در یک سطح بازی می کند و پیشرفتی نداریم. بامزه اینجاست که در تمام مسابفات جام جهانی یک مسابقه بود که داور ویدیویی اشتباه کرد و آن هم بازی ایران بود که به نفع ایران پنالتی گرفتند. هنوز که هنوز است کیروش و طرفداران معتقدند داوری بد بوده است و متاسفانه این نگاه در فوتبال ما در حال بیشتر شدن است

صادقانه بگویم به نظر من مشکل علی دایی هم همین است. علی دایی مربی نیست که پیشرفت کند؛ چون همواره دیگران را مقصر قلمداد می کند و بسیار به داور گیر می دهد. علی دایی با این پتانسیل بالا و دانش حرفه ای و بین المللی سال هاست که درجا می زند

در مورد توشاک داستان برعکس بود. شخصا توشاک را در این سن و سال مربی مناسبی برای تراکتورسازی نمی دیدم. علاوه بر سن بالا مشکلات دیگری بود که به نظرم از همان اول نشان می داد که توشاک نمی تواند در تیم موفق باشد، اما رفتن او هم بسیار عجیب بود و نشان از نبود نگاه حرفه ای در تراکتوسازی بود.

توشاک از معدود افرادی بود که صادقانه گفت من اشتباه کردم. فردی که می گوید اشتباه کردم، امید این وجود دارد که بتواند خود را بهتر کند. در حالی که کسی که می گوید اشتباه نکرده ام، همواره همان را تکرار می کند. خلاصه اینکه توشاک مربی بود که آدم مسیری به جز مسیر متداول را برود و متاسفانه برکنار شد. شاید اگر او هم به زمین و زمان و داور گیر می داد، الان هم چنان مربی می ماند

Tuesday, September 18, 2018

جامعه مردسالار و شورای شهر بابل

جریان شورای شهر بابل را همه در اخبار خوانده‌اند. به نظرم فارغ از اینکه داستان سیاسی پشت جریان چیست، گفتمان مردسالار در خبررسانی بسیار مشهود است. فرض این است که یک زن تعدادی مرد را اغفال کرده است و از آنها فیلم گرفته است. گویی زن اغفال‌گری بالفطره است و طبیعی است که مردان اغفال شوند
در حالی که افرادی که وارد سیاست می‌شوند لزوما باید دقت کنند که هر عملی از آنها می‌تواند پیامدی برایشان داشته باشد و این موضوع در مورد اعضای شورای شهر هم صادق است. به هر حال تأکید می‌کنم که این نماد جامعه مردسالار و ادبیات مردسالار است
انگیزه نگارش این نوشتار مطالعه شاهکار رولان بارت با عنوان اسطوره‌های زندگی روزمره است. در این کتاب بارت هر اتفاق زندگی روزمره را تفسیر کرده است. هر اتفاقی می‌تواند معنایی داشته باشد و می‌‌توان آن را تفسیر کرد

Saturday, September 15, 2018

جامعه سرمایه‌داری در نگاه پیر بوردیو

چند سال قبل مطلبی در مورد آرای بوردیو در مورد جامعه سرمایه داری نوشته بودم که در مجله انسان شناسی و فرهنگ چاپ شد. البته من اصلا فراموش کرده بودم :) در اینجا لینک مطلب را می گذارم

جامعه سرمایه‌داری در نگاه پیر بوردیو

Friday, September 14, 2018

اهمیت توجه به برنامه‌ریزی برای مربی خارجی

من در زندگی کارهای علمی زیادی بدون هرگونه چشم‌داشتی انجام داده‌ام. در مقالات و کتاب‌هایی همکاری داشته‌ام بدون آنکه نامی از من در آنجا باشد. در جاهای زیادی مشاوره داده‌ام که اسمی از من وجود ندارد و هرگز حسرت آن را نخورده‌ام. معتقدم جامعه‌ای برای من فرصت‌هایی به وجود آورده است و وظیفه دارم در قبال جامعه کارهای این چنینی انجام دهم

تنها حسرتی که دارم مربوط به پایان‌نامه‌ام است. برای این پژوهش دو سال وقت گذاشتم تا پایان‌نامه ارشدم را تمام کنم و تمامی برنامه‌های توسعه پیش و پس از انقلاب را خواندم؛ انواع استراتژی‌های توسعه را بررسی کردم و برنامه‌های فقرزدایی در سطح جهان را عمیقا تحلیل کردم و نتیجه آن یک پایان‌نامه مفصل شد. یکی از مهم‌ترین نکاتی که به آن رسیدم، اهمیت اصلاحات در قوه قضاییه کشور است و اگر نگوییم اولین، باید گفت یکی از اولین قدم‌ها و اقدامات اصلاح دادگاه‌ها و ضوابط قانونی مرتبط به آن است. از قضا وقتی می‌بینیم در بحث‌های متداول جامعه توجه بیشتر به اصلاح در دولت و مجلس و روابط خارجی است، مطمئن هستم که تا سال‌ها هم در ایران اتفاق توسعه‌ای نمی‌افتد. در تکمیل این بحث اضافه کنم که در مورد اهمیت قوه قضاییه بزرگان و مردم در دوره مشروطیت به این نتیجه رسیدند دارالحکومه باید یکی از خواسته‌های اصلی‌شان باشد

از این بخش که بگذریم می‌رسیم به جان مطلب که اهمیت برنامه‌ریزی است. در مورد مربی خارجی در نوشتار قبلی توضیحاتی دادم و الان تکمیلش می‌کنم. برنامه‌ریزی از تحلیل شرایط آغاز می‌شود و با توجه مقاصد و اهداف برنامه فعالیت‌ها تعریف می‌شود و در نهایت شیوه ارزیابی مشخص می‌شود

یکی از اولین نکاتی که در مورد مربی خارجی ملی باید مشخص شود سوال این است که هدف ما از حضور مربی خارجی چیست. اگر تصور ما این است که غیرایرانی‌ها بهتر از ما هستند، چرا ما به مربی غیر ایرانی اکتفا می‌کنیم و مثلا مدیر غیر ایرانی نمی‌آوریم؟ چرا رییس فدراسیون ما ایرانی است؟ همین طور می‌شود جلوتر رفت و زبانم لال و رویم به دیوار، چرا مقامات عالیه غیر ایرانی نمی‌آوریم؟

در اینجا تحلیل ما تعیین‌کننده خواهد بود. اهدافی که داریم به ما می‌گوید که چه باید بکنیم و چه مدت زمانی باید صرف این کار کنیم. دکتر حاج‌یوسفی استاد برنامه‌ریزی ما بود. در مورد تربیت مدرسان دانشگاه صحبت می‌کردیم و گفت در زمان آنها دانشجویان بورسیه را به دانشگاه معتبر خارجی می‌فرستادند و نظارت انجام می‌شد تا زیر نظر بهترین استادان تحصیل کنند و پس از آن به ایران برگردند و مثمر ثمر باشند. در نتیجه نظام دانشگاهی ما انصافا در حوزه برنامه‌ریزی خوب بود. اتفاقی که الان نمی‌افتد

به هر حال می‌خواستم تعیین کنم تا وقتی ما اهداف خود را مشخص نکنیم، آینده مشخصی نداریم و نمی‌دانیم تا چه زمانی باید به این شیوه عمل کنیم 

Wednesday, September 12, 2018

دوست‌یابی اینترنتی

فکر کنم یکی از تحولات جالب دوره اخیر شبکه‌های اینترنتی و قابلیت‌های جدید ناشی از حضور آنهاست. خرید آنلاین یا دیدن فیلم یا دانلود مقاله چند تا از این تحولات است، اما یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها در حوزه دوست‌یابی و روابط رومانتیک است. در گذشته حوزه امکان برای آشنایی با پارتنر به محیط اطراف و جمع‌های دوستانه محدود می‌شد، اما هم‌اکنون شبکه‌های اجتماعی، سایت‌های دوست‌یابی و اَپ‌های موبایل امکانات گسترده‌ای فراهم کرده‌اند. شاید پنجاه سال پیش برای یک ژاپنی امکان اینکه با فردی از باهاماس دوست شود، نزدیک به صفر بود؛ اما هم‌اکنون با توجه به ارتباطات جدید این موضوع چندان هم عجیب نیست
مجله اکونومیک در شماره هفته گذشته خود مطلبی در این مورد منتشر کرده است که بسیار جالب است. اولین پاراگراف این مقاله به اولین مورد همسریابی در جراید اشاره می‌کند: سال ۱۶۹۵! بیش از سیصد سال پیش
به هر حال بخش جالب برای من آماری است که در این مقاله منتشر شده است: کسب و کار و تجارت مربوط به دوست‌یابی میلیاردها گردش مالی همراه خودش آورده است. این که اَپ‌هایی به وجود آمده است برای آشنایی گروه‌های خاص نشانه جالبی است؛ سایت‌هایی وجود دارد برای افراد و گروه‌های خاص: از نژاد و ملیت و دین گرفته تا سایتی برای آشنایی با زن‌هایی که زیبایی‌شان از متوسط جامعه پایین‌تر است. دو نمودار جالب دیگری که در این مقاله آمده است و متأسفانه به دلیل کپی‌رایت در اینجا بیاورم مربوط به محل‌های آشنایی (Meet Market) است و دیگری محبوب‌ترین‌ها به تفکیک نژاد و جنسیت
منظور از محل‌های آشنایی امکانی است که یک زوج با هم آشنا هستند. در آمریکای دهه چهل، بیست درصد آشنایی‌ها از طریق دوستان و بیست درصد آشنایی‌ها در مدرسه اتفاق می‌افتاده است. کلیسا و بار و رستوران با حدود دوازده درصد مقام‌های بعدی را داشتند. در طول سال‌ها آشنایی از طریق دوستان همیشه مهم‌ترین نقش را داشته است، اما آشنایی آنلاین در سال‌های اخیر نقش پررنگ‌تری داشته‌اند و به حدود بیست و پنج درصد رسیده است. در مورد گروه‌های هم‌جنس‌گرا این آمار به هفتاد درصد می‌رسد
میزان محبوبیت گروه‌ها بر مبنای نژاد و جنسیت نشان‌دهنده علائق در جامعه ماست. در میان گروه‌های مختلف زنان سیاه‌پوست کمترین میزان دریافت پیام را دارند، در مقابل زنان نژاد آسیایی بسیار محبوب هستند
در نهایت آمار جالبی که مدیر یکی از اَپ‌های دوست‌یابی چینی می‌دهند هم بسیار جالب است: شصت درصد زنان درخواست دوستی دریافت می‌کنند، در حالی که این آمار برای مردان شش درصد است. در ضمن حدود پنج درصد از مردان در این سایت‌ها هرگز دوستی پیدا نمی‌کنند و کسی آنها را نمی‌پذیرد

Saturday, September 08, 2018

از مشروطیت تا کی‌روش - خارجی‌ها آری یا نه؟

چند روزی است که برنامه‌های تلویزیونی بحث‌هایی را آغاز کرده‌اند که چکیده آن این پرسش است که آیا مربی خارجی برای ایران خوب است یا خیر؟ از نظر تاریخی باید گفت که ما سال‌هاست با این سوال روبرو هستیم و از آنجایی که مانند بسیاری جنبه‌های دیگر زندگی‌مان برخورد علمی و منطقی با مسائل نداریم، نمی‌توانیم به جمع‌بندی مناسبی برسیم. در اصل، مانند اکثر مسائل جامعه به دنبال یافتن پاسخ‌های سریع و بدون نیاز به فکر کردن و برنامه‌ریزی هستیم. ترجیح می‌دهیم به جای آنکه به راه‌کارهای جمعی مبتنی بر مطالعه برسیم، با احساسات شخصی و توجیهات به ظاهر منطقی طرفداران بیشتری برای نظرات خودمان بیابیم

رسانه افکار عمومی را تحت تأثیر قرار می‌‌دهد
اولین نکته در مورد نگاه مجریان صدا و سیما بسیار مشخص است: فردوسی‌پور و نبویان در برنامه‌های خود به شدت طرفدار مربی خارجی و به خصوص شخص کیروش هستند. در کنار آنها تعدادی از روزنامه‌نگاران پرقدرت مانند پژمان راه‌بر نیز به شدت طرفدار مربی خارجی و کیروش هستند. آنهایی که در حوزه ارتباطات کار می‌کنند می‌دانند که چگونه رسانه‌ها در جهت‌گیری فکری مردم مؤثر هستند. نمونه آن را به خوبی در آیتمی که نبویان در برنامه‌اش در مورد میراث مربی خارجی پخش کرد دیدیم. آن‌چنان از کیروش تعریف شد که انگار فوتبال ایران بالذات چیزی نداشته است و همه اعتبار ایران را باید به کیروش اختصاص داد. فردوسی‌پور هم در برنامه‌های خود هرگز از کیروش انتقاد نمی‌کند. به نظرم می‌شود به قلعه‌نویی حق داد که معتقد است پس از باختش به کره جنوبی دادگاه مؤاخذه برایش تشکیل شد و باخت ایران به عراق حماسه ملی شد. در اینجا تفاوت رفتار به خوبی دیده می‌شود و این رسانه‌ها هستند که سلیقه مردم و دیدگاه آنها را جهت می‌دهند و تحت تأثیر قرار می‌دهند

خارجی بودن به معنای خوب بودن نیست
بحث دومی که باید باز شود این است که چرا ما باید لزوما خارجی بودن را معادل خوب بودن و ایرانی بودن را نشانه ضعف بدانیم. در اینجا با چند خطای علمی روبرو هستیم:
یک- در علم خوب و بد وجود ندارد. نمی‌شود قفسه‌ای ساخت و گفت اینها خوبند و آنها بد هستند؛ بدون آنکه دلیلی در این مورد بیان کرد. مهم‌تر این که واژه‌های خوب و بد معنا ندارند، مگر آنکه پیش‌تر آنها را تعریف کرده باشیم. شاید واژه‌هایی مانند کارآ و ناکارآمد نزدیک‌تر به نگاه علمی باشند.
دو- ما باید تعریف مشخصی از خواسته‌های خودمان داشته باشیم. هدف ما از آوردن کیروش یا الف یا ب چیست؟ اگر قرار است که به جام جهانی برویم و خواسته دیگری نداریم، به هدف رسیده‌ایم. در چنین حالتی می‌شود این را پرسید آیا با این هزینه اهداف دیگری نمی‌توانیم داشته باشیم؟ آیا مربی دیگری با دستمزد کمتر هم نمی‌تواند این کار را انجام دهد. در اینجا وارد بحث علمی دیگری مانند امکان‌پذیری، پتانسیل‌ها و ارزیابی می‌شویم. مشکل اینجاست که چون دیدگاه‌های مدیریتی در ایران کوتاه‌مدت و مبتنی بر توجیه است، هرگز پیش از انجام امور از اهداف مطلع نمی‌شویم و پس از یک اتفاق ناگهان مدیران اهداف را بیان می‌کنند. مثلا اگر تیم برود جام جهانی هدف ما همین بوده است و اگر نرود هدف ما تجربه‌اندوزی بوده است. مدیر هرگز اشتباه نمی‌کند و همیشه دیگران اشتباه می کنند
دقت کرده‌اید که هیچ‌وقت از ارزش‌های ما کم نمی‌شود. تیمی می‌رود و آخر می‌شود، اما اصلا از ارزش‌هایش کم نمی‌شود
دقت کرده‌اید که کل دنیا با ما دشمن است. داور همیشه به ضرر ماست، برگزارکنندگان مسابقات با ما بدرفتاری می‌کنند و هزار تا مسأله دیگر. در نهایت اینکه همه مقصر هستند جز خود ما
منکر این نیستم که تجربه‌اندوزی خوب است یا مربی آگاه با هر ملیتی به ما کمک می‌کند، اما صحبت اصلی این است که تمامی اینها با یک مطالعه علمی و از طرف کارشناسان در ابتدای کار انجام می‌شود و طبق اصول علمی برنامه‌ریزی صورت می‌گیرد؛ در حالی که در ایران این اتفاق نمی‌افتد
اگر قرار باشد که در مورد مزایا و مضرات حضور کیروش در ایران صحبت شود می‌توانم چندین مورد ضرر نام ببرم که اصلا در این برنامه‌های در مورد آنها صحبت نمی‌شود
الف: اینکه کیروش همیشه تقصیرات را بر گردن داور می‌اندازد یکی از اتفاقات ناخوشایند فوتبال ماست. مربی و بازیکن و فوتبال‌دوستی که قرار است از مربی تیم ملی بیاموزد به سمت این می‌رود که بپذیرد ما همیشه قربانی داوری هستیم و با اینکه بهترین و شایسته هستیم نمی‌توانیم نتیجه بگیریم
ب: پیام کیروش به ما این است که ما ضعیف هستیم و چیزی نمی‌شویم. باید با روش‌های دفاعی عمل کنیم و این به معنای پذیرش ضعف ماست. باید پذیرفت که ما ضعیف هستیم، اما این قدر ضعیف که با این سبک بازی کنیم، از نظر روانی به سود ما نیست
پ: کیروش به شدت فردی عمل می‌کند و تابع هیچ عمل جمعی نیست. مطمئنا بدون کار جمعی نمی‌توان در دنیای امروز به جایی رسید. پیام کیروش این است که همه باید تحت خواسته من عمل کنند
ت: شیوه نگاه بالا به پایین کیروش به ایرانی‌ها به شدت تأثیر منفی در عزت نفس ما دارد
ث: کیروش برای لیگ داخلی ایران ارزش کمی قائل است. اگر رویدادهای مهم فوتبالی هر دو سال بطور متوسط برگزار می‌شوند، لیگ ایران هر هفته باعث آمدن مردم به ورزشگاه‌ها می‌شود. توجه بهتر به لیگ تأثیر مداوم دارد و باعث می‌شود که احساسات مردم بطور ناگهانی تخلیه نشود

 ساختار مشکل دارد
سه- وقتی ساختار مشکل دارد، بحث داخلی و خارجی نداریم. در ایران ما مشکلات ساختاری داریم. اگر بخواهیم بنا را بر خوب بودن و توانا بودن خارجی‌ها بگذاریم آن وقت باید از بالاترین مسؤولان کشوری را عوض کنیم و خارجی جایگزین کنیم تا پایین‌ترین سطح. نمی‌شود که مربی مانند کیروش بیاید و در ساختار بیمار کار کند و انتظار معجزه داشته باشیم. اصلا سؤال اینکه در این ساختار مشکل‌دار چه مقدار از مسائل بر عهده مربی است و چقدر می‌تواند مؤثر باشد

آیا می‌توانیم لول‌هنگ بسازیم
ظاهرا این جمله را رزم‌آرا مطرح کرده است که ما نمی‌توانیم لول‌هنگ بسازیم و این را بر سر نمایندگان مردم کوبیده است. این نشانه ضعف ماست؛ منتها بلافاصله این سوال پیش می‌آید که خوب چه می‌شود کرد.آیا اگر نمی‌توانیم آفتابه بسازیم باید همین طور بنشینیم تا دیگری بیاید بسازد
برای تغییر نیاز به برنامه‌ریزی داریم. همان طور که ژاپن در فوتبال آسیا حرفی نداشت و برنامه‌ریزی کرد و الان از گروه خودش هم صعود می کند، ما هم نیاز داریم که برنامه داشته باشیم و بتوانیم تغییر ایجاد کنیم

ما هم‌چنان به دنبال منجی هستیم
در تفکر ما انتظار برای منجی جا افتاده است. به همین دلیل آمادگی پذیرش یک فرد خارجی را داریم که به مانند یک منجی بیاید و ناگهان همه مشکلات ما حل شود. دلبستگی برخی دوستان به کیروش از همین جنس است. دلبستگی به الف و ب هم که قرار است ایران را نجات دهند از همین جنس است. تا وقتی این تفکر را داریم، به آدم‌های اشتباه دل می‌بندیم و خودمان را ناتوان احساس می‌کنیم و از آن بدتر برای خود حقی برای انتقاد قائل نمی‌شویم

Tuesday, September 04, 2018

شخصیت پدرسالار

دلیل جذابیت سریال ها و فیلم های سینمایی برای من قابل تامل است. یکی از این سریال ها «ان سی آی اس» است. در این سریال گیبس تیمی را مدیریت می کند که به جرایم و قتل های مرتبط با نیروی دریایی آمریکا می پردازد. مانند هر سریال اکشن و درامی در هر قسمت اتفاقات گوناگونی می افتد تا اینکه خلافکار مشخص شود و در نهایت قضیه حل شود
آنچه که در این سریال بسیار حرفه ای و جذاب است به شخصیت پردازی ها برمی گردد. فکر کنم بسیاری افراد از دیدن کاراکترهای گوناگون در سریال لذت می برند. یکی از کسانی که در تمامی قسمت ها ثابت بوده، گیبس است. و فکر کنم نکته در همینجاست. گیبس تیپیک شخصیت پدر است. در اصل، پیبس ایفاگر شخصیت نمونه ایده آل پدر در ذهن ماست. مردی که اشتباه نمی کند، مراقب بچه هاست، می تواند بر همه مشکلات غلبه کند، اشتباه نمی کند، حق دارد زور بگوید و عجیب تر از همه این موارد اینکه قانون را هم زیر پا می گذارد
از آنجایی که این الگو در ذهن ما حک شده است، در هر رابطه ای در جامعه به دنبال بازسازی همین الگو هستیم. همین جنبه روان کاوانه زندگی ما باعث می شود که حاکمیت آدم هایی را که فکر می کنیم این نمونه ایده آل پدر هستند بپذیریم 

غیرت کیلویی چند؟

یکی از مفاهیمی که متعلق به دنیای سنت است غیرت است. دلیل این که این روزها این مفهوم برایم خیلی پررنگ شده است، بحث های فوتبالی این روزها در مورد غیرت است. مدیران تیم های استقلال و پرسپولیس علاقه خاصی دارند تا با مطرح کردن مفهوم غیرت طلب های بازیکنان را ندهند
تا اینجای کار داستان برای ما غریبه نیست؛ چون ما از بچگی با این مفهوم بزرگ شده ایم، اما خوشمزه اینجاست که این سو استفاده از واژه ها در مورد بازیکنان خارجی بی اثر است. بازیکنان خارجی تا ریال آخر پولشان را می گیرند و تازه جریمه ها را هم این تیم ها پرداخت می کنند. در اینجا کمی هم با تقابل سنت و مدرنیته روبرو هستیم. کسی نمی تواند به یک خارجی بگوید بخاطر غیرت از طلب خودت صرف نظر کن. اصلا این آدم مفهومی مثل غیرت را نمی فهمد
چرا واژه سواستفاده را بکار بردم؟ بحث اصلی اینجاست که ما تجربه چنین اتفاقی را در تاریخ خودمان زیاد داریم. کسانی که از مفهوم غیرت سو استفاده کرده اند حاکمان بوده اند. مدیران استقلال و پرسپولیس که به بازیکنان پولی نمی دهند خودشان بیش از همه منتفی می شوند. غیرتی بودن و عشق پیراهن داشتن وقتی معنا دارد که خود مدیران هم با توجه به غیرت داشتن سودی نبرند. در حالی که - دست کم ظاهر امر این طور نشان میدهد - مدیران از نظر مالی سود خوبی می برند. اگر بخواهیم اینجا مقایسه ای انجام بدهیم باید بگوییم که در هر جای دنیا نگاه کنیم مدیران هم مالیات درآمدشان را می دهند در حالی که در ایران آن قدر درآمدها غیرشفاف است که اصلا مدیران مالیاتی نمی دهند. این بحث عدم شفافیت آن قدر جدی است که اصلا مشخص نیست درآمد ناشی از فروش بازیکنان چه می شود
دردناکی داستان برای من جریان جنگ ایران و عراق است که در آنجا از مفهوم غیرت سو استفاده شد و در نهایت بسیاری افراد آسیب دیدند و دیدیم که چه کسانی سود بردند

چه کسی اجازه ورود دارد؟

شماره قبلی هفته نامه اشپیگل عنوان جالبی دارد: چه کسی اجازه دارد وارد شود؟

موضوع اصلی این شماره پناه جویان است. دوستانی که اخبار را دنبال می کنند، می دانند یکی از مباحث جدی و مناقشه برانگیز این روزهای اروپا پناه جویان است. در اصل، یکی از اولین جهت گیری هایی که هر حزب سیاسی مطرح می کند، رویکردش نسبت به مهاجران و به خصوص پناهندگان است
این موضوع به کنار آمار مجله برای من بسیار جالب بود: مطابق آمار ارایه شده برای بازه زمانی شش ماهه اول 2018 ایرانی ها از نظر تعداد ششمین ملیتی هستد که در آلمان درخواست پناهندگی داده اند. ایران پس از کشورهای سوریه، عراق، نیجریه، افغانستان، ترکیه و بالاتر از کشورهایی مانند اریتره، سومالی و گرجستان قرار دارد. جالب اینجاست اختلاف بین ایران و دو کشور ترکیه و افغانستان از نظر تعداد پناه جو در آلمان بسیار نزدیک است

Wednesday, August 29, 2018

مفهومی به نام تماشاگرنما وجود ندارد، همان طور که روشنفکر دینی

خیلی وقت بود که می‌خواستم در مورد این نام عجیب و غریب تماشاگرنما بنویسم که فرصت نمی‌شد تا دیروز که بازی استقلال را دیدم
واژه تماشاگرنما از چند نظر اشکال دارد: اول اینکه چنین واژگانی نوعی برچسب‌زنی در پی دارد که از طرف یک گروه اطلاق می‌شود، بنابراین امکان تفسیر دارد. اینکه چه کسی قرار است به دیگران این صفت را نسبت بدهد، در اطلاق این نام موثر است. به عنوان مثال، ممکن است الف به کسانی بگوید تماشاگرنما که سنگ پرتاب می‌کنند و دیگران فحاشان را هم در این دایره بگنجانند و دیگرانی باشند که به کسانی که چاقوکشی می‌کنند تماشاگرنما بگویند. بنابراین این واژه تنها باعث ابهام می‌شود. دوم این که تماشاگرنما بخشی از فرار همیشگی از طرح دقیق مساله و گریز از ارائه راه‌کار است. الان سال‌هاست که در روان‌شناسی پیشنهاد می‌شود که دیگر به کودکان - هنگامی که کاری نابهنجار انجام می‌دهند - نگوییم این کار را «سینای بد» انجام داد. این موضوع باعث می‌شود که کودک (و انسان بالغ آینده) مسوولیت عمل خود را نپذیرد. واژه تماشاگرنما فرار جامعه برای مسوولیت‌پذیری است؛ برای اینکه بگوییم ما که بد نیستیم، آن دیگری بد است که جزو ما نیست. چنین کاری سال‌هاست که جواب نمی‌دهد. سومین نکته در اینجاست که هر پس‌زمینه‌ای (کانتکست) شرایط خود را دارد و در نتیجه کنش‌گر در این میدان عمل تعریف می‌شود. معمولا شرایط و مباحث مرتبط با ورزش‌گاه‌های فوتبال باید در چنین پس‌زمینه‌ای مورد بررسی قرار بگیرد. اینکه تماشاگر فوتبال فقط مودب بنشیند و بازی را ببیند بخشی از تماشاگر بودن نیست و اقدام جزئی از تماشاگر بودن است و این کنش تماشاگر او را تبدیل به آن فرد و در اینجا کنشگر می‌کند
در همین جا با مثالی بحث را به حوزه روشنفکری می‌برم. روشنفکر و مفهوم پشت آن حاصل تحولات اروپا پس از دوره روشن‌گری است که با نقادی دین و قدرت‌های تمامیت‌خواه تعریف شده است. لزوما روشنفکر ضددین نیست، اما نقاد است و در این نقادی تعریف می‌شود و چون قدرت کلیسا و پادشاه در تقابل با او بودند، ما روشن‌فکران را به این ویژگی می‌شناسیم. کما اینکه حرکت جامعه روشن‌فکری فرانسه در ماجرای دریفوس مربوط به مذهب است. حالا لزومی ندارد که ما به زور بیاییم واژه‌هایی مثل روشنفکر دینی یا دین‌دار یا نمی‌دانم هر اسم دیگری بسازیم. هر واژه‌ای یک میدان عمل با تعدادی کنش‌گر شکل می‌گیرد و تعریف می‌شود. لزومی ندارد که ما به زور و به اجبار ایده‌آل‌های خودمان واژه‌ها را تحریف و ترکیب کنیم

Saturday, August 25, 2018

چرا ورزش ایران بهتر از هند نتیجه می‌گیرد؟

دوستی سوال بالا رو در مورد نتیجه گرفتن ایرانی‌ها در ورزش جهان مطرح کردو دیدم بد نیست که جواب مفصل رو در اینجا بنویسم

رضا جان، فکر کنم سوال رو خیلی کلی مطرح کردی و به همین دلیل پاسخ دادن به اون اگر غیرممکن نباشه، بسیار غیردقیقه. پس بذار یه سری مسائل کلی رو مطرح کنیم و نتیجه‌گیری رو خودت انجام بده. در مورد ورزش در یک کشور استراتژی‌های مختلفی هست. مهم‌ترین اونها انتخاب بین ورزش همگانی، ورزش قهرمانی و ورزش مدارس هست. هر کدوم از اونها کارکردهای اجتماعی - اقتصادی و بهداشتی خودشون رو دارن. ورزش همگانی باعث بهبود شاخص‌های سلامتی در جامعه میشه. توجه به ورزش قهرمانی باعث میشه که هم‌بستگی اجتماعی و غرور ملی شرایط بهتری داشته باشه و در نهایت ورزش مدارس به بهبود شرایط سلامتی و شادی در جامعه کمک میکنه. ما در اقتصاد یک انتخاب داریم که بهش میگم کره یا توپ: اینکه دولت بیشتر برای تجهیزات جنگی هزینه کنه یا برای غذا یک انتخاب استراتژیک هست، همون طور که در ورزش هم همینه. اگر دقت کنی کشورهایی مثل ایران به شدت محتاج هستند تا با سرمایه‌گذاری در بخش قهرمانی خودشون رو مطرح کنند. برای المپیادهای دانش‌آموزی هم همین موضوع صادق هست. در دوره ما دانش‌آموزان رو میبردن و دوره‌هایی برگزار میکردند تا دانش‌آموز در المپیادهای جهانی نتیجه بگیره. اگر مقایسه کنی ورزش هم همینه: کشورهای اسکاندیناوی رو در نظر بگیر؛ اونها اصلا نیازی نمیبینن صد تا مدال المپیک داشته باشن، اما براشون مهمه که مردم بتونن ورزش کنن. شاید برات جالب باشه که حدود ده - پونزده سال پیش گزارش مفصلی به نام طرح جامع ورزش تهیه شد و راه‌کارهایی برای بهبود شرایط ورزش پیشنهاد شد. اونجا مشخص شد که ما از نظر زیرساخت‌های فیزیکی شرایط ناامیدکننده‌ای داریم و به همین دلیل ورزش کردن بسیار گرون و سخته. در مورد هندوستان هم همینه، یعنی اونها هم با توجه به ساختار سیاسی کشور شرایط پیچیده‌ای دارن، هر ایالت قانون‌های خودش رو داره و از نظر مالی هم محدودیت‌های خودشون رو دارن. اونها کاری رو که کشورهایی مثل چین و روسیه و ایران با ورزش انجام میدن، از طرق دیگه انجام میدن. دوباره دقت کنیم کشورهایی مثل ایران و چین و روسیه تو المپیادها مدال‌های زیادی میارن، اما در نهایت فن‌آوری که دست ایرانه اصلا حد جهانی مطرح نیست. همون طور که خودت گفتی اتریش مدال‌های المپیکی کمی داره، اما خودت دیدی که عموم مردم اینجا بدن‌های ورزیده‌ای دارن، سرمایه‌گذاری برای ورزش همگانی یعنی همین :)

Sunday, August 19, 2018

از این که در مقابل حملات نژادپرستانه موضع محکم‌تری نگرفتم خیلی متاسفم

برای آنهایی که در فضای فعلی اروپا هستند، تمایلات قومی و نژادی و هم‌چنین مسلمان و بیگانه‌هراسی دغدغه‌ای روزانه شده است. یکی از دلایل قدرت گرفتن احزاب راست‌گرا هم همین نکته است. سیاست‌مداران بر موج احساسات سوار شده‌اند و با قول‌هایی مبنی بر کاهش امکان ورود خارجی‌ها و به خصوص پناه‌جویان رأی‌های بیشتری برای خود جمع می‌کنند

در این میان مصاحبه راین‌هارد گریندل خیلی به دلم نشست. گریندل در مورد خداحافظی اوزیل از تیم ملی صحبت کرده است. او صراحتا گفته است که «در مورد حملات نژادپرستانه من باید موضع مشخص‌تری می‌گرفتم و جلوی مسوت اوزیل می‌ایستادم. من باید واژگان مناسبی پیدا کنم. چنین حملاتی قابل قبول نیست. خیلی متاسفم که اوزیل احساس کرده است فدراسیون فوتبال آلمان به او پشت کرده است» و در ادامه اضافه کرده است که «ما با هم می‌بریم و یا هم می‌بازیم» و حذف تیم آلمان فقط به عملکرد اوزیل وابسته نبوده است

Thursday, July 19, 2018

شخصیت دیکتاتور خواه و کیروش

یکی از جالب ترین پژوهش های اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم مطالعات آدورنو در دانشگاه برکلی بود. نقطه عزیمت این تحقیق یک نکته تاریخی است: اگر جامعه آلمانی آمادگی پذیرش فاشیست ها را نداشت، هیتلر در آلمان به قدرت نمی رسید. در اصل، این شخصیت تمایت خواه افراد است که در کودکی شکل گرفته است و در بزرگسالی نمود پیدا می کند

در مورد ما ایرانی ها هم می توانیم در مورد شخصیت دیکتاتورخواه یا استبدادطلب صحبت کنیم. اگر این شخصیت در ما وجود نداشت، اتفاقات بعد از انقلاب برای ما نمی افتاد. چون در مورد اتفاقات پس از انقلاب زیاد صحبت شده است، دوست دارم با مثال دیگری بحث را باز کنم: کارلوس کیروش
اگر به رفتار کیروش نگاه کنیم به شکلی کامل رفتار او حکایت از نگاه استبدادی اش دارد: 
به رفتار او در مورد دستیاران و متحدانش نگاه کنید؛ بسیاری از آنها بعد از مدتی از کیروش جدا می شوند و این موضوع با ناراحتی بسیار انجام می شود - یاد کدام داستان می افتید که انقلابی اتفاق بیفتد و یکی از نیروها باقی متحدان را از قطار قدرت پیاده کند
دشمن تراشی کیروش را نگاه کنید: اصولا واژه دشمن شما را یاد چه کسی می اندازد؟ :)
کلا دقت کرده اید که کیروش تمامی امورات مربوط به تیم ملی را در دست دارد بدون آنکه در خیطه وظایف او باشد

حالا به ابتدای بحث برمی گردم، این جامعه ایران است که پذیرای چنین شخصیتی است. حمایت هایی که از طرف مردم از کیروش می شود نشان دهنده همین نگاه است. وقتی طرفداران کیروش اصرار دارند که او بهترین مربی برای ایران است و استاد جنگ روانی است یا اصرار بر باقی ماندن او با هر شرایطی دارند، نشان می دهد که ما آمادگی سلطه پذیری را داریم

در اصل ما به دنبال کسی می رویم که بیشتر با ذهنیت و شخصیت استبدادزده ما سازگاری دارد. آنچه بیش از هر چیزی برای من برای نوشتن این نوشتار اهمیت دارد - گرچه با کل نوشته ارتباط کافی ندارد - رفتار کیروش در قبال داوران است. من خودم داور بوده ام و تاثیر بسیار نامطلوب نیمکت بر داوری دیده ام. رفتار کیروش با داوران همیشه بسیار نامناسب بوده است. شخصیتی مانند قلعه نویی که بارها و بارها کیروش و دیگران او را کوبیده اند، هرگز با داوران چنین نبوده است. رفتار کیروش در جام جهانی از آن نظر دردناک تر بود که می شود به وضوح دید که هیچ مربی دیگری چنین شرایطی برای داور به وجود نمی آورد. کاری که طرفداران کیروش از آن به عنوان جنگ روانی وی نام می برند، یکی از زشت ترین کارهایی است که ممکن است انجام شود. به عنوان یک ایرانی همیشه دوست داشتم که مربی خارجی به ما کمک کند تا از محدودیت های داخلی فوتبال بگذریم نه آنکه کار غیراخلاقی و غیرحرفه ای حمله به داور را جزوی از فوتبال کند 

Thursday, May 03, 2018

افسانه هایی در مورد مارکس

با توجه به شرایط جهانی و بحران های اقتصادی، گروه های مطالعاتی خوبی برای بازخوانی مارکس به وجود آمده است. تا آنجایی که من تو ایران دیدم، بچه های فعال در ایران با کتاب تری ایگلتون به نام «چرا مارکس حق داشت» آشنا هستند. بعد از آن کتاب، امسال دیدم که کتاب خیلی خوبی به نام «افسانه هایی در مورد مارکس» به زبان آلمانی منتشر شده است. نویسنده کتاب گروهی از نویسندگان و محققان هستند که سال هاست متون مارکس را می خوانند
به همین دلیل، پاسخ های موجود در کتاب تماما از متون مارکس استخراج شده است
افسانه هایی که به آنها پرداخته شده است:
کتاب سرمایه مارکس دیپر بروز نیست
مارکس نتوانسته است بخش خدمات را به خوبی توضیح بدهد
در حال حاضر دیگر استثمار وجود ندارد
طبقات دیگر وجود ندارند
در متون مارکس آزادی های فردی جایی ندارند
مارکس می خواسته است همه چیز را دولتی کند حتا مسواک را
مارکس به مسایل زنان در جامعه توجهی نکرده است
...

به نظرم نویسندگان خیلی بدون تعصب به سوالات پاسخ داده اند. گفتم ما هم یک کتابی معرفی کنیم

کتاب در آمازون

Sunday, April 29, 2018

روان‌شناسی هیجان‌انگیز است

یکی از مجلات علمی آلمانی زبان که معمولا می‌خوانم اسپکتروم است. جدیدا شروع کرده است به انتشار یک مجله روان‌شناسی. از آنجایی که شماره یک آن بود، به نظرم خیلی مطالب جالبی نوشته است که تیتر آنها را در اینجا می‌نویسم تا ببینیم که چقدر علم می‌تواند هیجان‌انگیز باشد
  • همدلی یعنی چشم‌ها را ببند و گوش‌ها را باز
  • پس از مصرف الکل زبان خارجی را بهتر یاد می‌گیریم
  • سوال: آیا کسانی که سریال‌های جنایی می‌بینند، تبهکاران بهتری می‌شوند؟ جواب: خیر. بچه‌های فنی بهترند
  • بچه‌های امروز را تحت فشار قرار می‌دهند تا موفق باشند
  • آیا زنان در هنگام ارگاسم یادگیری بالاتری دارند؟
  • آیا غرور خوب است؟
  • مواد مخدر اثرات مثبتی در درمان برخی بیماری‌های روحی - روانی دارند
  • آیا ترامپ نارسیسیست است؟
  • این یکی خیلی بامزه بود: وقتی کسی که در فرهنگ شرقی بزرگ شده است، پیش دکتر می‌رود تعاریف متفاوتی نسبت به کسانی که در غرب بزرگ شده‌اند، دارند. مثلا خیلی از روان‌شناسان و روان‌پزشکان آلمانی پس از موج مهاجرت و پناهندگی گیج شده‌اند؛ چون متوجه مشکل پناهنده‌اند نمی‌شوند
  • آیا انسان‌ها در خواب هم یاد می‌گیرند؟ تا چه حدی؟
 خلاصه این که این همه مقاله جالب در یک مجله عالیه :)

Thursday, April 12, 2018

امید

هر بار که در آن بازی می‌مردیم، فورا فرصت دیگری پیدا می‌کردیم و دوباره به بازی برمی‌گشتیم. مگر می‌شود چنین فرصت‌هایی برای روحمان وجود نداشته باشد؟ من شخصا اعتقادی به این موضوع ندارم. ولی رویای چیزی محال را در سر پروراندن هم نام مخصوص خودش را دارد که ما به آن امید می‌گوییم
یوستین گاردر

Thursday, February 15, 2018

فقط برای تفریح

به نظر می‌رسد که روزنامه‌نگاران از این خوششان می‌آید که من برخلاف بیل گیتس که در قصر تکنولوژی مدرنش در کنار ساحل زندگی می‌کند، در یک خانه سه خوابه در سانتا کلارای حوصله‌سر بر زندگی می‌کنم و پایم روی اسباب‌بازی‌های دخترهایم می‌لغزد. این را هم دوست دارند که سوار پونتیاک قدیمی می‌شوم و شخصا به تلفن‌هایم جواب می‌دهم. چه کسی ممکن است من را دوست نداشته باشد؟

این پاراگراف یکی از بندهای کتاب «فقط برای تفریح» نوشته لینوس توروالدز و دیوید دایموند با ترجمه روان و عالی دوست خوبم جادی است. کتاب را وقتی گرفتم، یک ضرب خواندم و بسیار لذت بردم. موضوع کتاب برای من بسیار جالب بود، این که سیستم عامل لینوکس چگونه متولد شد، نرم‌افراز متن‌باز چیست و این که لینوس توروالدز چه جور آدمی است برایم خیلی جالب بود. اما چیزی که بیشتر از هر چیزی باعث شد این متن را بنویسم جادی بود
در دنیای غرب بازی‌مانندی بسیار متداول است و این که از همه می‌پرسند اگر قرار باشد بروی و برای همیشه روی یک جزیره زندگی کنی کدام کتاب‌ها را با خودت می‌بری؟‌ یا اینکه کدام سی‌دی موسیقی را می‌بری؟ من در میانه خواندن این کتاب یاد این بازی افتادم و با خودم گفتم اگر قرار باشد روی یک جزیره زندگی کنم، ترجیح می‌دهم چه کسانی آنجا باشد و به نظرم رسید جادی قطعا یکی از آن افراد است. دلیلش ساده است، جادی با وجود دانش و توانایی‌ها بسیاری که دارد، نیازی نمی‌بیند خودش را مطرح کند، از آزادی لذت می‌برد و آزادی دیگران را محدود نمی‌کند و از همه مهم‌تر به آزادی اعتقاد دارد. هم‌چنین ایده‌آل‌هایی دارد و به آنها پایبند است، ولی این پایبندی باعث نمی‌شود که بسته باشد و ممکن است در لحظه تصمیمی بگیرد که ممکن است از نظر سایر افراد با آن ایده‌آل‌ها در تضاد باشد؛ ولی به نظر من این فقط نشان می دهد که او آدم صلب و بسته‌ای نیست. نکته مهم دیگر این که جادی به تفریح و لذت عمیقا اعتقاد دارد. حتی برای اعتراض هم شکلی مفرح پیدا می‌کند
دقیقا به دلیل همین ویژگی‌های جادی در حین خواندن کتاب به یاد جادی بودم. چون انگار لینوس و جادی سیبی بودند که از این نظرها از وسط نصف شده باشند. ترجمه رایگان و انتشار آن توسط جادی احترام مرا به جادی بیش از پیش کرد

علی کریمی اون چیزی که کیروش گفت نیست !!!

علی کریمی هر ویژگی داشته باشد، به دنبال شهرت و مطرح شدن نیست. نیازی هم ندارد با بهتان زدن به دیگران خودش را مطرح کند یا بالا ببرد. مسلما ویژگی‌هایی دارد که از نظر اجتماعی مثبت نیستند، ولی آن چیزی که کیروش به او گفت نیست (هر ترجمه‌ای بخواهیم بکنیم). به هر حال داستان علی کریمی و کیروش من را به یاد خاطره‌ای از دوره کاری‌ام در بهزیستی انداخت. ما پروژه مشترکی با فااو (سازمان خوار و بار و کشاورزی سازمان ملل) داشتیم. یک بار برای جلسه‌ای پیش مسوول فااو رفته بودیم که خودش پاکستانی بود. موضوع جلسه پیشنهاد فااو بود که از نظر مالی کاملا غیر قابل قبول بود و از نظر علمی هم چیزی برای ما نداشت. در اصل، آنها می‌خواستند که ما را مجبور کنند که برای اقامت یک هفته‌ای یک کارشناس‌شان چیزی در حدود سی میلیون تومان هزینه کنیم بدون آنکه آنها از نظر علمی چیزی به ما بیفزایند. خلاصه ما به عنوان کارشناس با توپ پر رفتیم و با فرد مسوول حرف زدیم. اولین چیزی که باعث تعجبش شد این بود که ما به او گفتیم نیازی به مترجم نداریم و خودمان مستقیم با او حرف می‌زنیم. دومین چیزی که باعث تعجبش شد این بود که ما به قرارداد به شدت اعتراض کردیم. سومین موردی که باعث تعجبش این بود که من به او گفتم شما ما را در حد صفر فرض می‌کنید، در حالی که همه ما کارشناس هستیم و کشورمان را بسیار بهتر از شما می‌شناسیم. خلاصه در پایان جلسه گفت که برای اولین بار در ایران تعدادی کارشناس و مدیر پیشش آمده‌اند که انگلیسی حرف می‌زنند و نظرات او را نمی‌پذیرند. ظاهرا هر فردی می‌آید قرارداد را امضا می‌کرد و می‌رفت
داستان ما و کیروش هم همین است، ما در مقابل چنین خارجی‌هایی کاملا تسلیم هستیم و گویی حرفی برای گفتن نداریم. شاید بخش مهمی از این رویکرد، بی‌سوادی مسوولان ما باشد