Sunday, December 20, 2020

رهایش در دوره پسا مدرن اینترنتی؛ به بهانه پخش اینترنتی مسابقات فوتبال

سبک موسیقی رپ یک جذابیت بسیار مهم دارد و آن هم کارکرد اجتماعی آن است. اگر به تولد موسیقی رپ نگاه کنیم، متوجه می شویم که تولد آن در زیرزمین های مردمان فقیری بوده است که امکان بیان احساسات و نگرش خود از طریق سبک های دیگر موسیقی نداشتند؛ سبک هایی که نیازمند استودیوهای ضبط صدا و در بسیاری موارد چندین ساز بوده است و همین موضوع هزینه های تولید آن را بالاتر می برده است. به همین دلیل هم هست که موسیقی رپ نوعی دهن کجی به نگاه کلاسیک موسیقی پرطمطراق و پر زرق و برق بوده است. جایی که با تولید ارزان قیمت موسیقی دیجیتال و یک خواننده که لزوما هم خوش صدا نیست، مفهومی اجتماعی منتقل می شود که بسیاری از پیشینیان این سبک در آن ناموفق بوده اند. طبیعتا موسیقی رپ هم مانند هر برساخته اجتماعی در طول زمان تحول یافته است و موسیقی رپ فعلی با خاستگاه ابتدایی آن یکسان نیست؛ اما از نگاه اجتماعی آزادی که به وجود آورده است هنوز که هنوز است اهمیت دارد

وقتی در شرایط فعلی ایران امکان فعالیت تلویزیون های اینترنتی فراهم شد، به نوعی همان آزادی در عمل و استفاده از تکنیک های فنی توسط افراد حرفه ای شرایط را به سمتی برد که امروز ما می توانیم ادعا کنیم تاثیر تلویزیون اینترنتی در فوتبال ایران بیشتر از تلویزیون ملی شده است. تلویزیون ملی که با توجه به سومدیریت خود روزبروز در حال ضعیف تر شدن است و حتا از نظر اقتصادی نوعی باجگیر و حق خور شده است؛ نمی تواند ساز و کارهای خود را با جهان مدرن تطبیق دهد و روزبروز از استانداردهای جهانی فاصله می گیرد. صدا و سیما در داخل کشور به راحتی و با توجه به حمایت قانونی که می شود، حق پخش باشگاه ها که یکی از مهم ترین منابع درآمد باشگاه ها در کل دنیاست نمی دهد و در بازی های خارجی برای دریافت حق قانونی پخش بازی ها دچار مشکل است و به همین دلیل می بینیم که روزبروز شرایط کاری اش با باشگاه های داخلی و رویدادهای خارجی دچار مشکل می شود. از طرف دیگر، به دلیل عملکرد نامناسب خودش در برخورد با کارشناسان روزبروز چنته اش خالی تر می شود. تلویزیون ملی بزرگانی چون امیر حاج رضایی و علی دایی و علی کریمی را از خودش رنجانده است و آنها کمتر تمایلی به شرکت در برنامه های تلویزیونی دارند

دقیقا نقطه مقابل تلویزیون، برنامه های اینترنتی فوتبال ما هستند که به نظرم سرآمد آنها سایت آنتن است. با توجه به این که یک تیم حرفه ای پشت سایت آنتن است، آنها توانسته اند بازی ها را به خوبی پوشش دهند و با دعوت از کارشناسان و مرتبطان فوتبال مجموعه ای ارزشمند تهیه کنند که به من شخصا لذت می برم. در همین دوره همه گیری بیماری کرونا یکی از سرگرمی های من دیدن مصاحبه های خوب با فوتبالیست هایی بود که در تلویزیون نیستند. نگاه حرفه ای آنها باعث شده است که برای بازی فینال بتوانند علی کریمی و مهدی مهدوی کیا و خداداد عزیزی را در کنار بنشانند و باعث شوند مردم اقبال بیشتری به بازی نشان دهند و این همان جایی است که به آن رهایش دوره پسامدرن می گویم. دوره ای که دیگر ما محدود و محکوم به دیدن برنامه هایی نیستیم که یک تلویزیون به ما تحمیل می کند؛ ما حق انتخاب داریم 

Monday, December 14, 2020

جینگا و جوگو بونیتوی برزیلی

دیروز نیمار شدیدا مصدوم شد و هنوز مشخص نیست که چه مدت نمی تواند بازی کند؛ در نتیجه بد ندیدم به ارتباط سبک بازی برزیلی ها و جینگا اشاره کنم. جینگا هنری رزمی است که گفته می شود ریشه در مبارزه بردگانی دارد که به زور به برزیل آورده شده بودند تا برای پرتغالی ها کار کنند

آنها برای مبارزه کردن نوعی سبک مبارزه استفاده کردند که مبتنی به آمادگی بدنی و استفاده از دست و سر و بدن و پا بود. در این ورزش رزمی زانو همیشه کمی خمیده می ماند تا فرد آماده واکنس سریع باشد. بنابراین می توان جینگا را به رقص تشبیه کرد و برخی اصلا به آن می گویند رقص جینگا

  این هنر مبارزه تاثیر بر سبک بازی برزیلی ها گذاشت که می خواستند آزادانه و بسان رقص فوتبال بازی کنند. آنچه که ما به آن جوگو بونیتو (بازی زیبا) می گوییم، ملهم از جینگاست. از همین طریق برزیلی ها (و به خصوص سیاه پوستان) خود را در تقابل با اروپایی ها (سفیدپوستان) تعریف کردند

همیشه این بحث مطرح بوده است آیا برزیلیها باید مانند اروپایی ها منظم و با سیستم بازی کنند یا اینکه سبک رها و آزاد خود را پی بگیرند.کلا برزیلیها مربیانی را دوست دارند که به سبک اصیل برزیلیها وفادار است. به عنوان مثال، برزیل با آلبرتو پریرا قهرمان جام جهانی شد؛ اما او محبوب نیست

 اما تله سانتانا که با برزیل در دو جام جهانی هیچ مقامی بدست نیاورد محبوب است. بازیکنانی مانند نیمار، رونالدینیو، روبینیو، دنیلسون، گارینشا و پله مهم ترین های این سبک بازی بودند و به دلیل نوع بازیشان بارها مصدوم شدند. یادمان نرفته است که پله جام 62 را به دلیل مصدومیت از دست داد

Tuesday, December 08, 2020

قانون هند و تعارض هایی که به نظر می رسد

در برنامه های بررسی داوری چندین بار این بحث مطرح شد که آیا قانون هند برای مدافع و مهاجم فرق می کند. دیدم بد نیست اشاره ای به این موضوع بکنم شاید که کمک کند

در قانون هند مهم ترین نکته ای که مطرح می شود عمدی بودن آن است. در اینجا عمدی بودن را باید تفسیر کنیم: عمدی ترجمه (intention) انگلیسی هاست

منظور از این واژه انگلیسی این است که شما قصدی برای انجام کاری داشته باشید و شاید ترجمه عمدی کمی ذهن را از قصد بودن دور کند. بنابراین اگر من در فوتبال دستم را باز کنم و به هوا بپرم می توانم ادعا کنم که حتما عمدی در دست زدن به توپ نداشته ام، ولی به هر حال قصدی داشته ام که دستم را باز کرده ام؛ در اصل این کار باعث می شود من مزیتی پیدا کنم و آن هم افزایش حجم بدنم بوده است. در اینجا داور می تواند تشخیص دهد که آیا من قصد سواستفاده از دستم داشته ام یا خیر؟

با توجه به این شرایط، وقتی بازیکن دستش را کاملا باز می کند - چه مدافع و چه مهاجم -  معمولا داور خطای هند می گیرد؛ مگر اینکه بازیکن چون در حال زمین خوردن است دستش باز شود یا ناخودآگاه دست را حایل کند. حالا می رسیم به حالتی که دست بسته یا نیمه بسته است و تفاوتی که دفاع و حمله دارد. در بیشتر موارد که توپ به دست بسته مدافع شوت یا سانتر در فاصله نزدیک است که مدافع فرصتی برای تغییر حالت بدن ندارد و به همین دلیل داور پنالتی نمی گیرد. در مقابل، معمولا توپ هایی که به دست مهاجم می خورد از فاصله دورتر ارسال شده است و مهاجم فرصت دارد که توپ را با یکی از اعضای بدن به جز دست کنترل کند یا به آن ضربه بزند. وقتی در چنین شرایطی مهاجم از دست استفاده می کند - حتا اگر توپ به دستش بخورد - قصد یا تعمدی در استفاده از دست داشته است

به هر حال سختی این تصمیم برای داور در آنجاست که باید تشخیص دهد که چقدر این برخورد تصادفی بوده است و برای این تصمیم مدت زمان بسیار کوتاهی در اختیار دارد. معمولا کاری که در لیگ های معتبر انجام می شود، برگزاری کلاس های توجیهی پیش فصل و میان فصل برای داوران است تا یک هماهنگی بین تصمیم های این چنینی داورها به وجود بیاید و داورها تصمیمات مشابهی در صحنه های مشابه بگیرند تا شرایط برای تمامی تیم ها یکسان باشد

Sunday, December 06, 2020

هوش قدرت تطبیق با شرایط است / به بهانه جدال مداوم کیروشی ها و برانکویی ها

 یکی از تعاریفی که برای هوش در نظر گرفته می شود تطبیق پذیری است. انسان باهوش کسی است که بتواند با شرایط تطبیق پیدا کند. به همین دلیل هم گونه ای که اکنون می شناسیم توانست دوره هایی را طی کند که دیگر گونه ها نتوانستند و منقرض شدند. وقتی به لحاظ تاریخی و با توجه به نظریه تکامل نگاه کنیم، این تطابق با محیط اطراف شامل صدها و هزاران سال می شود

از نظر فرهنگی هم می شود به موضوع تطبیق نگاه کرد که اتفاقا از نظر زمانی مدت زمان کوتاه تری می برد. البته در اینجا برخلاف نظریه تکامل لزومی ندارد گمان کنیم که فرهنگ به سمتی می رود که بهتر است؛ در اصل ما در اینجا با تطابق با محیط اطراف روبرو هستیم و نه یک قضاوت ارزشی بهتر و بدتر؛ مساله ای که مورد بحث و بررسی فلاسفه و علمای اخلاق است

موردی که می خواهم به آن اشاره کنم تفاوت نگاه بسیاری ایرانی ها به کار کردن در یک سازمان است. در تحول سرمایه داری به دوره ای می رسیم که فرد به عنوان بخشی از یک سازمان نماینده منافع آن سازمان است و این می تواند به عنوان وجدان کاری مطرح شود. در این روند، فرد با بهبود شرایط سازمان به بهبود شرایط خودش کمک می کند، اما این وابستگی شغلی و کاری است و وارد حیطه شخصی نمی شود. لزومی ندارد فرد به سازمان به عنوان خانواده نگاه کند. فرد در صورت وجود شرایط بهتر به جای دیگری می رود که بیشتر لذتی می برد. لزومی ندارد فرد به سازمان تعصب داشته باشد؛ کافی است که فرد به سازمان در حیطه کاری خود وفادار باشد و خودش و سازمانش رشد کنند. این نکته مهم ترین تفاوت نگاهی است که اکنون در ورزش ایران با نگاه مدرن وجود دارد

هواداران تیم ها فکر می کنند که مدیرعامل و مربی و بازیکن باید متعصب باشند و به دلیل تعصب برای تیم کار کنند. درست است که در اقتصاد اصطلاحی داریم که ایدیولوژی هزینه ها را می تواند صفر کند. یعنی نگاه ایدیولوژیک می تواند باعث شود فرد رایگان برای جایی کار کند و موردهایی مشابه، اما چنین نگاهی نمی تواند تخصص بیاورد

مثالی بیاورم: فرض کنیم فردی که پرسپولیسی است مدیرعامل استقلال شود و مدیریت بلد باشد و حرفه ای فکر کند و برای موفقیت سازمانش کار کند؛ در مقابل فردی که بسیار متعصب است  و صرفا به این جهت مدیرعامل استقلال شود بدون آنکه مدیریت بلد باشد. کدام یک برای استقلال مفیدتر است؟

داستان برانکو و کیروش هم در همین زمینه قابل بررسی است. با توجه به نگاهی که آنها دارند، به تیم ها یا سازمان هایی که در آنجا کار می کنند، وفادار هستند و برای بهبود آن تلاش می کنند و درگیر می شوند؛ ولی این موضوع در چارچوب شغل آنهاست. حالا کسانی که دوست دارند با نگاه شخصی به موضوع نگاه کنند، سریع موضوع را به تعصب ربط می دهند و پس از آن طرفدار یکی از آن دو می شوند

حالا این دو بزرگوار از ایران رفته اند، ولی هنوز هواداران آنها هنوز در حال جدال با یکدیگر هستند چون برخلاف برانکو و کیروش با شرایط تطبیق نیافته اند و با نگاهی پیشا مدرن به دنیای پیرامون نگاه می کنند

Friday, November 27, 2020

مارادونا؛ تقابل اروس و تاناتوس / مبارز تنهای بدون هپی اند

فیلم های هالیوودی زیادی دیده ایم که یک قهرمان تکی دارد؛ او به جنگ بدی ها می رود، مبارزه می کند، می کشد، زخمی می شود، با وودکا و چاقوی داغ شده بر آتش گلوله ها را از بدنش خارج می کند و دوباره به مبارزه می پردازد. بدها را می کشد، تنهاست، اما قوی است، دوباره زخمی می شود، دوباره خود را به سرپناهی می رساند و خودش را درمان می کند و مانند ققنوس بر می گردد و بدها را می کشد و فیلم تمام می شود. این داستان زندگی مارادوناست؛ با یک تفاوت: اینجا دنیای واقعی است؛ »هپی اند« معنا ندارد

مارادونا بار زندگی کل خانواده فقیرش را از پانزده سالگی به دوش کشید - تنها. به تنهایی ناپل را قهرمان سری آ کرد و آرژانتین را قهرمان جام جهانی. تنها به جنگ فساد فیفا رفت و با سیاست مداران بی عدالت مبارزه کرد

وقتی مارادونا به آمریکا و کوبا دعوت شد، به آمریکایی ها گفت «فاک یو» و رفت کوبا. وقتی رییس جمهورهای آرژانتین برای کسب اعتبار او را به دفتر ریاست جمهوری دعوت می کردند و مجبور بود به آنجا برود؛ طوری رفتار می کرد انگار خانه خاله اش است و از آن مهم تر عکس چگوارا و فیدل را خال کوبی کرده بود تا به دنیا نشان بدهد که اعتقادش چیست

وقتی هیجان زده میشد هیچ کس و هیچ چیز جلودارش نبود؛ با خلعتبری شادی اش را دیده ایم. وقتی تیمش گل میزد کل زمین را می دوید تا مانند کودکی شادی کند و به هوا بپرد. تیمش که قهرمان میشد مانند یک مجری توانا همه را به خنده می انداخت و رختکن را منفجر می کرد. وقتی زنها را دید می زد؛ همان سرزندگی و حضور میل جنسی را در او می دیدیم

همین جاست که به مهم ترین ویژگی روانی مارادونا میرسیم که در فیلم های مستندش به آن بارها اشاره شده است. کوستریتسا با نگاهی فرویدی این تضاد را توضیح می دهد. در نگاه فروید، تقابل ناگزیر دو رانش اروس و تاناتوس (عشق و مرگ) پدیده زندگی را توضیح می دهد. با همین توضیح، کوستریتسا مارادونا را به زندگی تشبیه می کند که نیروی سازنده اروس در برابر نیروی ویرانگر تاناتوس در مبارزه اند و همین تضاد مارادونا را می سازد و او را متفاوت می کند

همین تضاد هم در فیلم آصف کاپادیا به شکلی دیگر مطرح می شود. ما یک دیگو داریم و یک مارادونا: دیگو همان نوجوان و جوان خوش قلب و مهربان و سرزنده ای است که همه - حتا مورینیو - عاشقش هستند و برایش دلتنگند. مارادونا آن شخصیتی است که نباید از خودش ضعفی نشان دهد و به همین دلیل برای پنهان کردن ضعف هایش باید به کوکایین و مشروب پناه ببرد. این تضاد و مبارزه دایمی دیگو مارادونا بود که لحظه ای آرامش نداشت

این دلنوشته ای بود برای مارادونا که قهرمان و الگوی نوجوانی من و بسیاری هم نسل هایم بود و زندگی اش دستمایه چندین فیلم مستند شد که هر کدام از آنها را می شود بارها و بارها دید؛ بدون اینکه خسته شد: خداحافظ صاحب دست خدا

Monday, November 23, 2020

سوء مدیریت؛ به بهانه وقایع این چند روز استقلال

استقلال فکری در دومین بازی فصل اولین شکست را تجربه کرد. وقایع این بازی بهانه ای به دست رقیب این تیم داد تا برای تمسخر کردن استقلالی ها موارد جدیدی داشته باشد. بسیاری به تعویض نکردن مربیان یا دخالت سرپرست در امور فنی یا عدم توجه به مصدومیت مدافع اشاره کردند. اما فکر می کنم برای شناسایی مشکلات استقلال لازم است که به عقب تر برگردیم و داستان مدیریت این تیم را با دقت بیشتری دنبال کنیم

کادر پزشکی استقلال با چند تن از بازیکنان تیم مشکل پیدا می کند و مدیران تیم به جای حل مشکل به شکلی منطقی روی می آورند به روش قدیمی دور زدن مشکل و سعی می کنند با چند معذرت خواهی گذرا مساله را حل کنند. نتیجه اینکه کادر پزشکی با تجربه این تیم که سال ها تجربه کسب کرده است، بطور ناگهانی استعفا می دهد و کادری بی تجربه وارد می شود. در لحظه ای که این تیم باید تجربه خود را نشان دهد و با نیمکت فنی هماهنگ باشد، کمترین واکنشی نسبت به این موضوع ندارد و نتیجه اینکه نیمکت تیم از شدت مصدومیت خبردار نمی شود

چند روز قبل از بازی، مدیرعامل سابق استقلال و رییس هیات مدیره تیم در یک برنامه تلویزیونی خود را مضحکه خاص و عام کردند. چگونه می توان انتظار داشت که تیم تحت تاثیر چنین واقعه ای قرار نگیرد و همچنان بتواند عملکرد طبیعی خود را داشته باشد

مدیران جدید استقلال در اقدامی عجیب و بی سابقه شروع می کنند به چانه زنی با بازیکنان برای کاهش دستمزد! آیا چنین عمل خنده داری برای روی روان بازیکنان اثر ندارد؟

سرمربی تیم هر کسی که در استقلال مسوولیت فنی داشته است برای دستیاری و سرپرستی تیم انتخاب می کند. کدام عقل سلیمی می گوید که مرفاوی و مظلومی که روزی سرمربی تیم بوده اند، اکنون زیر نظر فکری کار کنند. استفاده همزمان از برهانی و عمران زاده قطعا سبک مدیریتی فکری را تحت تاثیر قرار می دهد

مثال استقلال را زدم تا تاکید کنم که مشکلات مدیریتی در کشور صدمات زیادی به عملکرد بازیکنان می زند و استقلال تنها یکی از مثال های چنین مسایل مدیریتی است  

Monday, October 19, 2020

رابطه تاکسیک چه نوع رابطه ای است؟

 من علاقه خاصی به شنیدن صحبت های فرهنگ هلاکویی دارم و مطالب ارزشمندی ازش یاد گرفته ام. یکی از مواردی که در صحبت هایش بسیار به آن اشاره می کند بحث عذاب وجدان و احساس گناه تاکسیک است که به آن علاقه مند شدم، ولی متاسفانه در مورد تاکسیک گیلت مطلبی در جایی پیدا نکردم. هفته گذشته که مجله روان شناسی منتشر شد، دیدم که بخش زیادی از مطالب آن به روابط تاکسیک اختصاص یافته است و جالب این که در اطراف خودم چنین روابطی زیاد می بینم و جالب بود که دیدم برای آن یک اصطلاح خاص وجود دارد

کلا روابط تاکسیک به روابطی گفته می شود که یکی یا هر دو فرد یک رابطه بخواهند طرف مقابل را تحت سلطه و احاطه خود دربیاورند. در چنین شرایطی  طرفین رابطه از یکدیگر حمایتی دریافت نمی کنند و کشمکش ها بیشتر و بیشتر می شود

یکی از روان شناسان متاخر سعی کرده است با این تعریف ما را بیشتر با این شکل رابطه آشنا کند «رابطه تاکسیک رابطه ای است که در آن فرد عشق را بر سه جنبه اصلی رابطه سالم اولویت می دهد. سه اصل مهم رابطه سالم عبارتند از احترام و حرمت متقابل، اعتماد و محبت». فردی که صرفا عاشق است این پایه های اصلی رابطه سالم را ندید می گیرد و در ورطه ای میفتد که از رابطه لذتی نمی برد و رابطه چیزی به او نمی افزاید. چنین رابطه ای در نهایت باید تمام شود تا فرد به شرایط بهتری برسد

اشکال کار این است که چون افراد با مفهوم رابطه تاکسیک آشنایی ندارند، امید دارند که طرف مقابل را اصلاح کنند (یا به قول هلاکویی فکر می کنند که آنها توانایی تغییر طرف مقابل را دارند) یا اینکه با گفتن دوستش دارم در این رابطه می مانند و در نهایت ضربه های بدتری می خورند

با توجه به اینکه مفهوم رابطه تاکسیک حدود بیست سالی است وارد روان شناسی کاربردی شده است، روان شناسان فعال در این حوزه تلاش کرده اند تا نشانه های این رابطه را معرفی کنند تا افراد بتوانند از آن گذر کنند. این نشانه ها با یک جستجوی ساده در گوگل قابل پیدا کردن است

Saturday, September 12, 2020

حزب جدید چپ ها در وین

 مدت هاست که در اتریش صحبت از اینه که حزب واقعا چپگرا وجود نداره و سوسیال دموکرات ها به قدری درگیر قدرت سیاسی و چانه زنی های مربوط شدن که اصل موضوع یادشون رفته. قوانین ضد نیروی کار، دفاع از حقوق کارفرما، آسیب رسوندن به محیط زیست و فساد بخشی از عملکرد حزب قرمز یا همون سوسیال دموکرات اتریش شده

برای توضیح بگم وین آباد امروز رو به نام وین سرخ میشناسن به این دلیل که اطلاحات سوسیالیستی اون زمان باعث شده بود که نیروی کارگر در وین خونه خوب داشته باشه، حقوق خوب بگیره، امکانات بهداشتی داشته باشه و کلی مزایای دیگه

حالا در مقابل حساب کنید که قیمت متوسط اجاره منزل در طول ده سال گذشته دو برابر شده، حقوق کارگر و کارمند ممتناسب با تورم افزایش پیدا نکرده و نظام مالیاتی به نفع ثروتمندان تغییر کرده

خلاصه همه ما منتظر یه حزب واقعا چپگرا در وین بودیم که خوشبختانه تعدادی از دوستان حزب لینکس (به معنی چپ ها) رو تاسیس کردند و در انتخابات شوراهای وین در اکتبر نامزد معرفی کردند. برای اینکه با چند تا از برنامه های این حزب آشنا بشید، تیتروار می نویسم:

حق رای برای همه ساکنان وین (سی درصد ساکنان وین چون خارجی هستند نمیتونن برای شهر تصمیم بگیرن)

حداقل دستمزد هزار و هشتصد یورو

بهداشت عمومی برای همه (در طول سالیان گذشته خیلی از پزشکان دیگه بیمه قبول نمیکنن - نظام خصوصی بهداشت شکل گرفته)

پایان دادن به قراردادهای استثماری (تعداد کسانی که با قراردادهای استثماری / بدون بیمه یا با حقوق بسیار پایین ساعتی استخدام میشن، خیلی زیاد شده؛ به خصوص که خارجی ها با حقوق شون آشنا نیستن و راحت میشه سواستفاده کرد ازشون) 

حق مسکن به عنوان حق اساسی مورد توجه قرار میگیره و مسکن ارزون در اختیار همه قرار میگیره

تبعیض جنسی و جنسیتی با برنامه ریزی و تصویب قوانین به سمت محو شدن میره؛ یعنی تفاوت زن و مرد از نظر حقوق مالی و قضایی یکسان میشه و افراد هر گرایش جنسی داشته باشن با اونها محترمانه برخورد میشه و به این دلیل تبعیضی علیه اونها نباید به وجود بیاد

رشد و توسعه اقتصادی نباید به محیط زیست آسیب برسونه

برنامه هایی باید برای بهبود شرایط بازنشسته ها تصویب بشه

Friday, September 11, 2020

قانون منع استخدام خارجی ها

 

آقا، برای اینکه یه آدم بی طرف و هم چنین کارشناس برنامه ریزی اقتصادی اظهار نظر کرده باشه؛ من هم نظرم رو می نویسم این وسط ها :) من فکر می کنم که بحث اصلی در مورد قوانین ایران در کل و در فوتبال به عنوان حوزه مورد علاقه ما، غیرکارشناسی بودن از یک طرف و احساسی بودن از طرف دیگه هست.

یک مثال تند بزنم: اعدام افرادی که وجدان عمومی جامعه رو بدرد آوردن؛ این دادگاه در یکی دو جلسه سر و ته فضیه رو هم میاره و به راحتی حکم اعدام داده و اجرا میشه. توی فوتبال هم همین بلا رو سر بازیکن و مربی و باشگاه میارن.

غیرکارشناسی بودن هم که همون قانون بیست و هفت ساله ها رو بگیم، دیگه حجت رو تمام کردیم. در این مورد هم مشکل اصلی اینه که کارشناسی صورت نگرفته. وگرنه اگر به تجربه های جهانی هم نگاه کنیم، چنین محدودیت هایی وجود داره و در عمل هم اجرا میشه؛ مثل فیرپلی مالی در اروپا یا قانون سوپراستارها در لیگ آمریکا. مشکل اینه که کارشناسی نمیشه.

من به شخصه با برخی محدودیت های کارشناسی موافقم؛ به شرط این که واقعا روش کار بشه و اجرایی باشه.


Tuesday, August 25, 2020

نادیده گرفتن فوتبال به عنوان پدیده ای اقتصادی

 با توجه به اینکه پاریس سن ژرمن در دیدار پایانی لیگ قهرمانان در مقابل بایرن شکست خورد، اظهار نظرات زیادی در مورد این که پول خوشبختی نمی آورد شنیده شد. به خصوص که تنی چند از مجریان تلویزیونی روی آن تاکید کردند. در حالی که به نظر می رسد بحثی در اینجا مغقول مانده است و آن هم مباحث اقتصادی فوتبال امروز است

نباید یادمان برود که اگر زمانی می خواستیم حضور خانواده ها یا افراد سرمایه دار در فوتبال را مثال بزنیم، تنها خانواده آنیلی به عنوان مالکان یوونتوس به یادمان می آمد، ولی بعدها دیدیم که خانواده گلیزر وارد عمل شد یا آبراموویچ در فوتبال انگلستان وارد عمل می شوند. بارسا اسپانسری خطوط هواپیمایی قطر و بعدتر شرکت راکوتن را می پذیرد. سازمان سرمایه گذاری قطر باشگاه پاری سن ژرمن را می خرد و چندین مثال دیگر

مجموعه این اتفاقات یک معنی می دهد: کالایی شدن فوتبال و ورود تاجران (بیزینس من های حرفه ای) به فوتبال. خوب پس در اینجا باید بپذیریم که هدف گذاری ها عوض می شود. سود بردن بیشتر از سایر جوانب اهمیت پیدا می کند. به مثالی اشاره کنم که از نزدیک تر با آن آشنا هستم: ورود شرکت ردبول به ورزش. بازاریابی شرکت ردبول بسیار عالی بود و آنها با تولید کالای باکیفیت و بازاریابی حرفه ای توانستند به غول اقتصادی اتریش تبدیل شوند. هم اکنون مالک آن یکی از ثروتمندترین افراد اتریش است

آنها در ورزش هم همین هدف را دنبال می کنند. برند کردن تیمشان و سود دهی. تیم لایپزیش محبوب ترین تیم آلمان نیست، ولی توانسته است که جایگاه خود را پیدا کند و درآمدزایی کند. تیم سالزبورگ نه تنها سال های قهرمان بلامنازع اتریش است؛ توانسته است از فروش بازیکنان سود بسیاری ببرد. شاید باورش سخت باشد که هسلر و زیکلر در دوره ای از فوتبال در این تیم بازی کرده اند و سادیو مانه و ارلینگ هالند و مینامینو در این تیم مطرح شده اند و پیشرفت کرده اند. سالزبورگ با فروش آنها سود زیادی برده است

ردبول بر مبنای سوددهی فوتبال وارد این سیستم شده است و سود می برد، همان طور که برای قطری ها پاری سن ژرمن سوددهی خود را دارد و آنها با برنامه درآمدزایی می کنند، این موضوع می تواند الگویی برای رشد باشگاه داری خصوصی ما باشد. وقتی گزارشگر ما هنوز در بند این است که پولدارها قهرمان نشوند، نمی تواند هم بعدا اشکال بگیرد که چرا بخش خصوصی این گونه عمل می کند. هنوز در ناخودآگاه خود معتقدیم که فوتبال همان سیستم زمین خاکی خود را دارد و نباید باشگاه ها پولدار شوند

برای اینکه مثالی بزنم می شود به رفتار سرمایه گذاران ایرانی در فوتبال اشاره کرد که مبنای درستی از نظر بازاریابی ندارد. وقتی تمامی هدف مالک تراکتورسازی قهرمانی در لیگ است، نمی تواند درک درستی از سود و زیان خود داشته باشد که از طرف دیگر با رفتار هیجانی و عصبی خود باعث ضرر اقتصادی خودش و دلسردی خودش می شود. به همین دلیل هم هست که مالکان و ثروتمندان قبلی که وارد فوتبال شدند به دلیل نداشتن استراتژی بازاریابی مناسب خیلی زود دلسرد می شدند ومی رفتند. البته یادی از مهندس درویش کنیم که تنها به دلیل عشقش به فوتبال سال ها در تیم نوشهر سرمایه گذاری کرد

اتفاقا جالب است که خیلی از این سرمایه گذاران پس از تملک تیم ها به این نتیجه می رسند که ای بابا حق پخش تلویزیونی وجود ندارد یا نمی شود تی شرت فروخت. خوب، یک تاجر خوب پیش از سرمایه گذاری می آید بازار را شناسایی می کند و بعد سرمایه گذاری می کند. در حالی که من تا حالا برنامه ریزی درستی در سرمایه گذاری ندیده ام. اگر ردبول به سوددهی می رسد، برای این است که ده سال سرمایه گذاری می کند تا به سود برسد؛ در حالی که احتمالا سرمایه گذاران ایرانی فکر می کنند دارند دلار خرید و فروش می کنند، بنابراین باید در یک هفته سود کنند

خلاصه کنم: برنامه ریزی اقتصادی برای سوددهی لازم است و دوم اینکه متوجه باشیم فوتبال هم کالایی شده است و انگیزه سرمایه گذاران سود بردن است

Wednesday, August 19, 2020

به بهانه پرونده های ایرانی در فیفا

در دوره مدرن بحث عدالت بسیار مطرح شده است و بسیار هم تلاش شده است که تعریف و راه کاری برای رسیدن به آن پیشنهاد شود. یکی از این راه کارها توجه به گروه هایی است که مورد تبعیض یا استثمار قرار گرفته اند. بنابراین چندان عجیب نیست که در کشورهای اروپایی شاهد یک تبعیض مثبت به نفع زنان باشیم؛ بدین شکل که کارفرمایانی که دغدغه های برابری طلبانه دارند در آگهی های کاری خود ذکر می کنند که در شرایط مشابه کاری ترجیح می دهند که زنان را استخدام کنند. با این کار تلاش می کنند تا بر نابرابری های ساختاری و تاریخی غلبه کنند

از آنجایی که در جهان سرمایه داری کارگران و کارمندان گروه هایی هستند که مورد استثمار قرار می گیرند، برخی از توجهات و قوانین در این جهت است که استثمار آنها کمتر شود. یکی از این تلاش ها شکل گیری اتحادیه های قوی کارگری / کارمندی از یک سو و احقاق حق حقوق بگیران از طریق نظام قضایی عادل است؛ این همان حلقه مفقوده در نظام اقتصادی و قضایی ایران است. چه بسا کارگران و کارمندان بسیار که حقوق خود را دریافت نکرده اند و دست شان در ایران به جایی بند نیست؛ چرا که کارفرما هم استثمارگر است و هم در نظام قضایی قوی تر. بنابراین شکایت های کارگری و کارمندی به نتایج مطلوب برای حقوق بگیران نمی انجامد

عکس این موضوع در سطح بین المللی - و در اینجا فیفا - صادق است. بازیکن و مربی ای که از باشگاه (یعنی کارفرمای خود) به فیفا شکایت می کند، به حق خود که همان حقوق معوقه اش است می رسد و کارفرما محکوم می شود. از آنجایی که در ایران به اشتباه جا افتاده است که کارفرما زورش بیشتر است، در سطح بین المللی باشگاه های ما در مقام کارفرما حرفی برای گفتم ندارند و باید به مفاد قرارداد خود تمکین کنند

مخلص کلام این که برای جا افتادن مطلب باید به این فکر کنیم که عدالت در یک معنای خود ایجاد شرایط برابر برای گروه هایی است که به دلایلی در جامعه صدای رسا ندارند و توجه به آنها کلید برابری خواهد بود. با این نگاه می شود انتظار داشت که در آینده کارفرما و باشگاه حق کارگر و کارمند و بازیکن را بموقع و عادلانه بدهند

Monday, August 17, 2020

یک پند اخلاقی

 احساس می کنم که چند وقتی هست پند اخلاقی داده نشده و گفتم بهتون نهیبی بزنم> این فصل برای امیر قلعه نویی خیلی خوب شروع شد و سپاهان برای مدتی صدرنشین شد و بعدش امیر گزینه اصلی مربیگری تیم ملی شد. اما ناگهان بدبیاری شروع شد و تیمش نتایج خوبی نگرفت و فشارهای مردم زیاد شد. در نهایت هم بعد از حذف تیمش از جام حذفی استعفا داد. خلاصه اینکه در همه حال حواستون باشه

Friday, August 14, 2020

یک شباهت عجیب!

 من یکی از هواداران کاری هستم که حسین دهباشی تحت عنوان خشت خام شروع و منتشر کرد. اکثر مصاحبه ها رو با علاقه گوش کردم و از اینکه چنین مجموعه ای تهیه شده خیلی احساس خوشوقتی کردم

البته چیزی که اینجا میخوام بگم ربط مستقیم به این مجموعه ارزشمند نداره و در اصل ایده اصلی اش از شنیدن یکی از مصاحبه ها به ذهنم رسید

دهباشی در ابتدای مصاحبه با محمد توسلی اشاره می کنه به مصاحبه با ابراهیم یزدی و اینکه ظاهرا توسلی گلایه داره که قرار بوده حرف هایی که دکتر یزدی میزنه، به نوعی مورد بازبینی اونها قرار بگیره و بهتر بوده که دهباشی همین طوری اون صحبت ها رو منتشر نمیکرده و با اونها هماهنگ میکنه. ظاهرا داستان کبر سنی دکتر یزدی کمی مساله ساز بوده

 وقتی اینجای مصاحبه رو شنیدم با خودم گفتم که چرا چنین حزبی با این قدمت زمانی و اهمیتی که داره چنان درمانده شده که مدیریت اون با دلیل سن بالا ممکنه اشتباهاتی کنه؟ بعدش به سایر اپوزیسیون ها نگاه کردم و دیدم که جالبه آقای پهلوی الان سال هاست که ولیعهده یا اینکه رجوی ها سالهاست مسوولیت گروه مجاهدین خلق رو دارن یا اینکه تغییرات مدیریتی در حزب نهضت آزادی اتفاق نمیفته. به نظرم این موضوع میتونه آغازی باشه بر یک تحقیق در ساختار سیاسی و فرهنگی ایران

Thursday, August 13, 2020

علوم اجتماعی و پزشکی

یکی از مواردی که هر پزشکی با آن روزانه مشغول می شود شیوه برخورد با بیماران و همراهان آنهاست. اگر اشتباه نکنم واحد درسی برای این منظور هم وجود دارد که پزشکان با مفاهیم اجتماعی و به نوعی با مهارت های اجتماعی آشنا می شوند. به نظرم هم بسیار مفید است

در همین راستا یادم هست که برخورد اجتماعی با بیماری ایدز حساب شده و مبتنی بر مبانی علمی نبود. این موضوع در ایران که جریان اطلاعات بیشتر در بسترهای غیررسمی مانند گروه های همالان، جمع های خانوادگی بدون دانش علمی کافی یا از طریق مشاوران و معلمان فاقد صلاحیت علمی رد و بدل می شود، مشکلات بیشتری درست می کند. به عنوان مثال، چون در ابتدا بسیار روی این موضوع تاکید شد که شیوه های انتقال ایدز رابطه های جنسی است و حتا مشاور کم دان و کم سواد مدرسه ما اعلام می کرد که تنها از طریق ارتباط جنسی هم جنس ها افراد به ایدز مبتلا می شوند، بسیاری بیماران ایدز از اینکه به پزشک مراجعه کنند یا اعلام کنند که بیمار هستند گریزان بودند. این مساله باعث می شد که درمان فرد دیرتر آغاز شود و از طرف دیگر ممکن بود به دلیل فقدان اطلاعات باعث ابتلای دیگران شود

چند روز پیش دوستی را دیدم که چند تا از نشانه های بیماری کووید 19 را داشت و با اصرار خاصی با دوستان دست می داد و روبوسی می کرد. وقتی گفتیم شاید کرونا داشته باشی، گفت نه، من سرفه نمی کنم. بنابراین مشکلی ندارم. 

خوب این نشانه خوبی در جامعه نیست، افراد با توجه به شرایط این بیماری بهتر است که افراد پذیرش بیشتری داشته باشند و با این کار جریان گسترش بیماری را کند کنند. بخشی از این موضوع به فرهنگ عمومی برمی گردد که با تخطیه بی دلیل بیماران حس عذاب وجدان را در آنها به وجود نیاورد

Thursday, August 06, 2020

مظلوم پرستی ما ایرانی ها

یکی از مواردی رو که همیشه در زندگی برای من سوال بوده و احتمالا برای خیلی ها هم سوال بوده برای احترام نمی نویسم؛ اما موضوع این نوشتار مظلوم پرستی بیمارگونه ما ایرانی هاست. انگیزه نوشتن هم این داستان قروض باشگاه های ایرانی به غیرایرانی ها و تفاوت نگاه به این دو گروهه. از طرف دیگه اتفاقاتی که برای من و خیلی از اطرافیانم افتاده که به دلیل ترس از آبرو یا هر دلیل دیگه ای نتونستیم مطرح کنیم و در اصل مظلوم واقع شدیم

سکانس اول: ببینید این همه بازیکن و مربی ایرانی و غیرایرانی در این فوتبال مشغولن و حقوقشون رو دریافت نمیکنن. به ایرانی ها گفته میشه که حالا این تیم شماست؛ ممکنه تیم در آسیا دچار مشکل بشه، به خاطر هوادار یا صد تا چیز دیگه حق بازیکن یا مربی رو ندن. اما اگر همه اینها رو به مربی یا بازیکن خارجی بگی جوابت رو با قاطعیت میده و حقش رو مبادله میکنه. این تفاوت فرهنگی در جای دیگه ای بیشتر خودش رو نشون میده

سکانس دوم:چند نفر از اعضای خانواده به من توهین می کنند؛ نگاه والدین این است که حالا اونها بزرگتر هستند و احترامشون واجبه یا اینکه خدا حقشون رو میده. از این بدتر سکانس سومه

سکانس سوم: به دختری تعرض میشه و خانواده به دلیل حفظ آبرو سکوت می کنن و دختر هم یاد میگیره که سکوت کنه. در اصل این موضوع تبدیل به الگوی رفتاری میشه

در هر سه مورد شاهد آنیم که جامعه گویی می خواهد بگوید که اصالت مظلومیت وجود دارد و با بهانه هایی تلاش می کند فرد مظلوم را وادار کند که از خواسته و حقش بگذرد. چنین سیستمی در نهایت نوعی مظلوم پروری می کند که شاید در گذشته می توانست کاربرد داشته باشد؛ اما در دوره مدرن جایی ندارد و به همین دلیل است که با اکثر افرادی که در خارج از ایران کار می کنند صحبت کنید متوجه می شوید که یکی از اولین تغییرات آنها برای تطابق با زندگی در خارج از ایران همین عدم پذیرش نقش مظلوم و خارج شدن از نقش است

Wednesday, August 05, 2020

یکی بیاد این بچه های مردم رو به من نشون بده

وقتی بچه بودم، خیلی درسخون و مودب و متین بودم. به جرات می تونم بگم که اکثر والدین فامیل من رو به عنوان الگو به بچه هاشون نشون میدادن؛ اما با این همه همیشه از مادرم می شنیدم که می گفت چرا این طوری عمل کردی و بچه های مردم خیلی خوبن و کلی مسایل این طوری. همیشه برای من سوال بود که این بچه های مردم دقیقا کدوم هستن و کی مد نظر مادر منه؟

الان هم داستان فوتبال ما همین شده. هر کی صحبت میکنه اشاراتی میده که ما نمی فهمیم کیه. یکی میگه لیگ رو بعضی ها کنترل می کنن؛ یکی میگه بعضی ها نذاشتن با برانکو توافق کنیم؛ یکی میگه بعضی ها نخواستن من مربی تیم بشم؛ یکی میگه بعضی ها داورها رو تهدید کردن و خلاصه همین طور برو جلو. هر وقت هم بگی خوب منظور شما کیا هستن؟ میگه خود مردم میشناسن :)))

Saturday, August 01, 2020

بیماری کرونا و مفهوم سرمایه اجتماعی

یکی از مفاهیم جالب علوم اجتماعی سرمایه اجتماعی است که بر مبنای اعتماد در جامعه شکل می گیرد. در مورد جزییات و تعاریف این دو مفهوم اطلاعات کافی در اینترنت وجود دارد. نکته ای که الان می توان در مورد آن صحبت کرد، بحث کرونا و ارتباط آن با این مفاهیم است

در مورد اعتماد، مثال جالبی وجود دارد و آن هم مساله زندانی هاست. در این حالت اگر دو زندانی به هم اعتماد کنند، هر دو منتفع می شوند؛ اما وقتی اعتماد نکنند هر دو ضرر می کنند. در مورد کرونا هم چنین است؛ اگر همگان پایبند نکات ایمنی باشند، می شود امیدوار بود که بیماری مهار شود، ولی مشکل وقتی پیش می آید که عده ای رعایت می کنند و عده ای خیر. در این صورت، افرادی که در تلاش برای مهار بیماری هستند به این نتیجه می رسند که اعتماد به باور همگانی سودی ندارد و آنها هم شروع به پیروی از دیگران می کنند و این باعث می شود که رشد بیماری تسریع شود

مثال مشابه مالیات است. وقتی عده ای مالیات دهند و عده ای خیر، پس از مدتی افرادی که مالیات می دهند به این نتیجه می رسند که در حال ضرر هستند و به این نتیجه می رسند که دیگر مالیات ندهند. بدین ترتیب کل جامعه به دلیل تشدید مشکل بیش از پیش متضرر می شود

Saturday, July 18, 2020

استثمار نیروی کار در اروپا

یکی از انتقادات چپ گرایان به کل ساختار سرمایه داری امکان استثمار گروه های فرودست در آن است؛ امکانی به گروه های فرادست اجازه می دهد تا فراتر از قانون از نیروی کاری استفاده کنند بدون آن که نیازی باشد تا در چارچوب قانونی حقوق حقه افراد را بپردازند. از این نظر اشاره می کنم که این یک نقد چپ به ساختار سرمایه داری است که مارکس در تحلیل خود از نظام سرمایه داری به این موضوع اشاره کرده بود که در نظام سرمایه داری تنها عاملی که دارنده ابزار تولید می تواند در آن دخل و تصرف کند هزینه ای است که برای نیروی کار می پردازد. در اصل، سرمایه دار می تواند با کاهش حقوق کارگر هزینه تولید و در نتیجه سود خود را افزایش دهد

در سال های اخیر، چنین روندی در کارهایی که به عنوان مشاغل حقوق کم (Low-income jobs) شناخته می شود به خوبی قابل رویت است. به نظر من، حتا رفتار انسان دوستانه آلمان در جذب تعداد زیادی پناه جو در سال های اخیر، بیش از هر چیزی نیاز این کشور به نیروی کار ارزان در مشاغل سطح پایین را نشان می داد. کما اینکه اکثر این افراد در کارهایی مشغول شده اند که هیچ آلمانی در این زمینه وارد نمی شود

مثال جدیدتر آن را در رفتار دولت اتریش در زمان شیوع بیماری کووی-19 دیدیم. در دوره ای که تمامی پروازها از و به وین ممنوع بود، یک پرواز اختصاصی تعداد زیادی از نیروهایی که وظیفه کار برای سالمندان و نگهداری آنها را دارند از بلوک شرق به اتریش آورد تا پس از قرنطینه دو هفته ای به کار در این شرایط مشغول شوند. این در حالی است که در آن زمان کشور اتریش بالاترین میزان بیکاری پس از جنگ دوم را تجربه می کرد! خود بخوان حدیث مفصل

اخیرا یکی از زنان بلغاری که به عنوان پرستار سالمندان در آلمان فعالیت کرده است، از شرایط حقوق خود شکایت کرده است. داستان این است که او در زمان کار خود حقوق خالص ماهیانه هزار یورو دریافت کرده است که می شود گفت کمینه حقوق در آلمان و کمی بالاتر از خط فقر است. بطور اسمی او بین سی تا چهل ساعت کار می کرده است؛ اما شکل اصلی کار بدین گونه است که او باید همیشه در دسترس بوده است و عملا شبانه روز مجبور بوده است که کارهای افراد تحت پرستاری خود را انجام دهد. بنابراین عملا باید محاسبه حقوق او باید به شکلی دیگر انجام میشده است. دادگاهی در برلین کارفرما را به پرداخت چهل و دو هزار یورو محکوم کرده است. این نیروی کار بلغاری نمونه ای از چند میلیون نیروی کاری است که در این شرایط استثمار می شوند

Saturday, July 11, 2020

سرمایه داری، جنگ جهانی اول و دوم و قرارداد با چین

مارکس بهترین تحلیل ممکن از دوره سرمایه داری را در اختیار ما قرار داده است و اگر هم در مجامع علمی تشکیکی به مارکس وارد است، به واسطه پیش بینی های اوست. علاوه بر این، نکته در این جاست که مارکس جنبه اقتصادی و اجتماعی جامعه سرمایه داری را به خوبی تحلیل کرده است و پسینیان مارکس جنبه های فرهنگی یا سیاسی جامعه را مورد مداقه قرار داده اند

یکی از مواردی که مارکس به درستی به آن اشاره کرده است؛ بحران های ادواری سرمایه داری است که به واسطه این شیوه تولید و روابط منشعب از آن پیش می آید و گریزی از آن نیست. یکی از مهم ترین بحران های سرمایه داری بحران مازاد تولید است

با مثالی واقعی و بعد از آن خیالی بحث را روشن می کنم. آغاز سرمایه داری در انگلستان بود و انقلاب صنعتی هم به هم چنین. کارخانه های پارچه بافی انگلستان یکی از مثال های جالب متاثر از انقلاب صنعتی بود. وقتی کارخانه ها صنعتی شدند، تولید بالا رفت. طبیعتا بازار داخلی یک کشور اشباع شونده است و بعد از مدتی دیگر خریداری در کشور وجود ندارد. راه کارهای پیش روی تولیدکننده تعطیلی کارخانه یا کاهش تولید یا کاهش قیمت است. اما با توجه به منطق سرمایه داری که سود بیشینه هدف آن است؛ راه دیگری مطرح می شود: یافتن بازارهای جدید. 
چه کنیم؟ هندی ها را به جایی برسانیم که پارچه های ما را مصرف کنند و بعد از آن کل دنیا

مثال خیالی: فرض کنید که من شرکت تولید قطعات مخابرات دارم و برای اعضای خانواده گوشی می سازم. خانوار هشت نفره ما حداکثر سی و دو گوشی می خواهد تا هر عضو خانوار یک گوشی در جیبش بگذارد. وقتی سی و دو گوشی تولید کردم دیگر مشتری ندارم. چه می کنم میرم سراغ خانوار کناری. اما آنها شخصی دارند که گوشی برایشان می سازد. چه می کنم؟ یا آن شخص را به شکلی با خودم همراه می کنم یا از بین می برم یا اینکه با ایجاد انگیزه در آن خانوار (مثل قیمت پایین تر یا ارایه خدمات جانبی) آنها را تشویق به خرید گوشی خودم می کنم و ... . حالا با همین توضیح به چند پدیده می پردازم

خیلی ساده می شود گفت که جنگ جهانی اول به دلیل ترور ولیعهد اتریش شروع شد یا جنگ دوم به دلیل حمله هیتلر به لهستان؛ در حالی که با این نگاه می شود دستیابی به بازارهای جدید را دلیل اصلی این داستان ها دید. با اشغال هر مستعمره ای انحصارهای اقتصادی بسیاری شکل می گیرد و کشور جدید می شود بازار جدید برای فروش کالا و در بسیاری موارد خرید ارزان مواد خام

به قراردادهای ایران و چین هم به همین منوال می توان نگاه کرد. رشد سرمایه دارانه چین مستلزم بازارهای جدید است که چین از این فرصت استفاده می کند و با قراردادهایش این منفعت را برای خودش به وجود می آورد

Sunday, July 05, 2020

اینم مدیر فوتبالی

فوتبالی ها اصرار خاصی دارن که مدیران تیم ها باید فوتبالی باشن؛ اما فکر کنم این مدیریت انصاری فرد و سرپرستی پیروانی تو پرسپولیس نشون میده که همچی خبری هم نیست

انصاری فرد که بیشتر دنبال نمایش بود و پیروانی هم که بیشتر می خواد خودش رو دلسوز نشون بده و خزعبل سر کنه. هفته پیش تو این مایه ها بود که بیرواند باید بمونه و ما از طریق فیفا اقدام می کنیم. حرفی که معلوم بود از دانش کم ایشون ناشی میشد و امروز خیلی راحت میاد میگه که بیراوند باید بره 

خلاصه استاد کلا بیشتر در پی دعوا و خودنماییه 

Tuesday, June 30, 2020

مسیر اشتباهی که دایی رفت و مجیدی هم در آن افتاده است

خیلی جالب است، همیشه بازیکنانی هستند که وقتی وارد عرصه مربیگری می شوند؛ شخصیت جدیدی از خودشان نشان می دهند که با انتظارها تطابق ندارد

یکی از این بازیکنان علی دایی بود. علی دایی که در دوره بازیگری به دلیل سخت کوشی و شخصیت متعصبش زبانزد بود و به بالاترین افتخارات که یک ایرانی انتظار داشت رسید، در دوره مربیگری وارد بازی درگیری تهاجمی با همه شد و همین موضوع به حاشیه اش برد. یکی از درگیری های همیشگی دایی با داوران بود که به نظر من تاثیر بسیار منفی روی کارش گذاشت

مجیدی هم به وضوح همان راهی را می رود که دایی رفت. درگیری های مداوم مجیدی با مدیر و داوران کار فنی او را تحت تاثیر قرار داده است. اگر دایی تیم حاضر و آماده ورنر لورانت را دست کم به درستی مدیریت کرد و تنها قهرمانی لیگ خودش را بدست آورد، مجیدی در آن حد هم موفق نیست که تیم متحول شده استراماچونی را قهرمان کند

Monday, June 15, 2020

اصلاح قوه قضاییه اولویت اولیه است

من حسرت یک چیز را همیشه می خورم؛ آن هم عدم توجه به پایان نامه ام بود

خیلی تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که اصلاح نظام قضایی کشور اولویت اول برای توسعه است. متاسفانه پایان نامه ای که در دوره خاتمی نوشته شده بود، در غوغای توسعه سیاسی یا اقتصادی گم شد. اما هنوز می بینیم که این مشکل حل نشده است؛ هر روز یک اختلاس جدید رو می شود؛ فساد مدت هاست که عیان شده است و قوانین سلیقه ای اجرا می شوند

فراموش نکنیم که زمان مشروطه یکی از اولویت های انقلابی ها تشکیل عدالت خانه بود و فکر کنم هنوز هم خواسته من همین است

Sunday, June 14, 2020

قانون ناکارآمد چه تاثیری دارد؟

قانون نقش چسبندگی در جامعه دارد و به همین دلیل قانون چکیده عرف جامعه است و همین باعث می شود که قوانین در کشورهای گوناگون با هم تفاوت کند. فرهنگ متفاوت است، پس عرف فرق می کند و این باعث می شود که قوانین فرق کند. از آنجایی که فرهنگ پویاست و در طول زمان فرق می کند؛ بنابراین قدیمی هر از چند گاهی باید بازبینی شود تا بتواند به پویایی جامعه کمک کند

متاسفانه قوانین ایران به دلایل زیادی برخاسته از عرف جامعه نیستند و گاهی بدتر از آن، بسیار قدیمی یا شخصی هستند. مثال مشهور آن برمی گردد به قوانین عجیب و غریب ابتدای انقلاب که باعث شد بازیکنان بالای بیست و هفت سال مجبور به ترک تیم ملی شوند یا اینکه بازیکنی مانند علیدوستی چون به آلمان رفته است دیگر نتوانست در تیم ملی بازی کند. حالا هم می بینیم با قوانین عجیب فدراسیون شطرنج ایرانی هایی مانند حکیمی پور و مرادی را از دست دادیم. این قوانین آن قدر شخصی هستند که دیگر کاربردی نیستند

این مشکلات فقط در ورزش نیست. در جامعه به این فکر کنید که اگریک زن روسری سرش نباشد دستگیر می شود، به دادگاه می رود و ... . به همین موضوع فکر کنید که چقدر در این قانون غیرکاربردی چقدر دردسر به وجود می آید. من شک ندارم همه دیده اند که این موضوع کاملا سلیقه ای است و هر کسی بطور شخصی حجاب را تفسیر می کند و یک روز به مانتوی کوتاه گیر می  دهند، یک روز به روسری، یک روز به یک چیز بی ربط دیگر. مثال قدیمی تر جریان مهریه در ایران بود. چقدر مردهای ایرانی بی دلیل به زندان افتادند! قانون کاربردی وجود نداشت، مردی هزار سکه مهر کرده و قانون به زندانش می فرستد که طرف نتواند این پول را بدهد! آن وقت اگر همان مرد دهن زن را پرخون کند مشکلی ندارد

خلاصه این که بازبینی قوانین ایده بدی نیست

Wednesday, June 03, 2020

تاثیر سیاست های سوسیالیستی بر وین و دستمزدهای فوتبالیست ها

دو اتفاق انگیزه ای شد که نوشتار فعلی را بنویسم: اولی این بود که با توجه به اعتراضات گروه های چپ گرا نسبت به سیاست های راست گرایانه و نژادپرستانه، برخی راست گراها به چپ ها تاختند و آنها را حتا ابله را خطاب کردند. دومی هم برنامه فوتبالی بود که خداداد عزیزی در مورد دستمزد ویلموتس اظهار نظر می کرد

الان سال هاست که وین به عنوان یکی از بهترین شهرهای دنیا شناخته می شود و کیفیت زندگی در آن بسیار بالاست. موضوعی که کمتر به آن اشاره می شود؛ این است که پشتوانه چنین کیفیت زندگی بالایی صد سال وین سرخ است. تحول وین از سال 1919 آغاز شد که سیاست های سوسیالیستی (قرمزها) در وین شروع شد و زیرساخت مناسب برای زیست مناسب انسانی فراهم شد. خانه های اجتماعی ساخته شد، سامانه حمل و نقل متحول شد و امروز می شود بدون نیاز به خودرو به تمامی نقاط وین رفت، استخر و اماکن ورزشی ساخته شد و هر فردی بخواهد ورزش کند این امکان برایش فراهم است. مدل توسعه وین را رین پرشت و من درپژوهش مشترکمان به عنوان شهروند کارکن (Citizen Worker) معرفی کرده ایم. به نوعی شهروند اتریشی که در وین زندگی می کند و کار دارد؛ می تواند زندگی با حداقل رفاه داشته باشد. اتفاقا با توجه به تفوق جهانی راست ها این الگو به خطر افتاده است

معنای این مدل این است که هر فردی کار می کند، از او حمایت می شود و یکی از این حمایت ها خیال آسوده کارمند و کارگر از دریافت حقوقش است. فقط و فقط وقتی کارفرما می تواند از دادن حقوق در برود که اعلام ورشکستگی کند و در آن صورت هم باز هم ساز و کارهایی وجود دارد که فرد به پولش برسد

خلاصه اینکه یکی از جذابیت های این شهر قوانین آن است که به ارزش کار و کارگر و کارمند واقف است. حالا در کشور ما اصلا داستان به گونه دیگری مطرح است. بازیکن یا مربی خارجی به حقوق خودش نمی رسد و متاسفانه از نگاه توسعه ای به این موضوع نگاه نمی شود. اظهارنظرهای فردی مانند خداداد عزیزی در نوع خود جالب است که قرارداد ویلموتس را زیر سوال می برد در حالی که اگر چه فوتبالیست بسیار بسیار باکیفیتی بود؛ اما نه مربی خوبی بوده است و نه مدیر خوبی و قطعا با اقتصاد و حقوق بین الملل آشنایی ندارد

با نگاه ایرانی که هنوز درک نکرده است، قوانین برای این هستند که انسان ها و به خصوص کارگران به حقوق خود برسند، کارفرما صاحب حق است؛ در حالی که در سطح بین المللی قانون وجود دارد و قانون رای می دهد که کارفرما باید حقوق حقه کارگر را بدهد. بنابراین اگر کارفرما حقوق فرد را ندهد، شامل جریمه ها می شود و این یک مساله حل شده و توافق شده است. نمی شود پول فرد را نداد و انتظار داشت که دادگاه به نفع کسی رای بدهد که قرارداد را رعایت نکرده است

خاطرم هست که فردی را می شناختم که نسبت سببی با محمد علی نجفی داشت و از این رانت استفاده می کرد و من جمله این که فعالیت های ساختمانی می کرد. در این میان حقوق کارگران زیادی را نداد و کارگرها شکایت کردند. از بین بیش از صد کارگر فقط یکی توانست او را محکوم کند و حقوقش را بگیرد. در سیستم قضایی بیماری مثل ایران می شود از این شیرین کاری ها کرد و پول کسی را نداد؛ اما در سطح جهانی خیر  

Saturday, May 30, 2020

لیبرالیسم نو، خرداد هفتاد و یک مشهد و شورش های نان

وقتی بحران های ادواری سرمایه داری بعد از رونق بی نظیر بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد، سیاست هایی به کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا پیشنهاد شد که ما انها را امروز به عنوان سیاست های نئولیبرال و تعدیل ساختاری می شناسیم. ایده اصلی این بود که دولت کوچک و چابک شود و هزینه های اجتماعی خود را کاهش دهد. نکته عجیب این که این ایده در کشورهای آمریکای لاتین و آفریقایی اعمال شد و به عنوان مثال کشورهای اروپایی هم چنان با ایده های سوسیال دموکراسی اداره شدند

اما این سیاست ها در کشورهای اجراشده نه تنها تاثیر اجتماعی مثبتی نداشت، بلکه باعث شورش هایی شد که به عنوان شورش های نان شهرت یافتند؛ زیرا فقر را در این کشورها افزایش دادند. نکته عجیب تر این که این سیاست ها با تاخیر فازی یک دهه ای در دهه هفتاد خورشیدی در ایران اعمال شدند. در اصل، آنچه ما به عنوان دوره سازندگی و بعدا دوره اصلاحات می شناسیم، اجرای دوباره این ایده های اقتصادی در کشور ایران بود

نتیجه اولیه قطع حمایت های دولتی و تغییر قانون کار افزایش نابرابری در این جامعه ها بود و هست. بهانه اصلی اجرای این ایده و توجیه افزایش نابرابری نظریه ی در حال حاضر رد شده کوزنتس بود که ادعا می کرد در دوره ابتدایی توسعه اقتصادی نابرابری افزایش می یابد و سپس با ایجاد شرایط بهتر نابرابری هم کاهش می یابد

به همین دلیل هم هست که دولت رییس جمهور هاشمی رکورددار تورم در تاریخ معاصر ایران است و دولت رییس جمهور خاتمی هم ضد کارگری ترین قانون های کار را به تصویب رساند و اجرا کرد. یکی از پیامدهای فقر شهری افزایش شورش های شهری در ایران بود که در دهه هفتاد خورشیدی مشهد و اسلامشهر مهم ترین آنها بودند

امروز سالگرد شورش مشهد است و به همین دلیل این یادداشت کوتاه در این مورد را نوشتم

Friday, May 29, 2020

فرصت سوزی های ما در گیر و دار روزمرگی

وقتی دنیا درگیر ویروس کرونا شد، تغییراتی در زندگی روزمره ما به وجود آمد؛ دیگر نمیشد با خیال راحت از منزل خارج شد و بسیاری از ما بالاجبار مجبور به دورکاری شدیم و برخی نیز کار خود را از دست دادند

کسانی هستند که در اصطلاح تهدید را به فرصت تبدیل می کنند و در چنین شرایطی به جای غصه خوردن و غر زدن شروع کردند به مطالعه و انجام کارهای عقب افتاده؛ بدین ترتیب استفاده بهینه از زمان خود کردند

اما در فوتبال ما به جای آنکه از این فرصت استفاده شود و با خیال راحت شده و بدون درگیری شروع کنیم به نقد گذشته و برنامه ای برای آینده پیشنهاد بدهیم؛ تیم های دچار روزمرگی شده ما بیشینه انرژی خود را صرف این کردند که نظر خود در مورد ادامه لیگ به کرسی بنشانند. بازیکنان و مسوولان پرسپولیس همگی متخصصان توهم توطیه شدند و دیگران را حسودانی فرض کردند که می خواهند قهرمانی را از آنها بگیرند و برخی تیم ها پزشکانی یک شبه تربیت کردند که تمامی جوانب بیماری را می شناسند و نسخه های جدید می دهند

حالا فرض کنیم این انرژی صرف این میشد که تیم ها در مورد شرایط مالی خود فکر کنند یا مربیان دانش خود را افزایش دهند یا بازیکنان با جنبه هایی دیگری از زندگی آشنا شوند؛ اما تنها چیزی که ما دیدیم دعوایی کودکانه بر سر تعطیلی یا ازسرگیری لیگ بود

Wednesday, May 13, 2020

مگه میشه همه چی تقصیر دلال باشه؟؟؟؟

جدیدا مد شده، هر کی میاد اظهار نظر میکنه که دلالی فوتبال ما رو نابود کرده، انگار که بقیه هویج اند

مثالی بزنم، ما قراره یه خونه بخریم، میریم بنگاه و طرف میگه یه خونه دارم یک میلیارد تومان. کسی که حدودی ارزش خونه رو بدونه محاسبه میکنه و از خودش میپرسه که آیا این خونه با این قیمت می ارزه یا نه؟ بعدش تصمیم میگیره

در مورد بازیکن هم همینه. وقتی یه دلال یا کارگزار خرید و فروش بیاد به مدیر بگه یه بازیکن دارم به اسم سینا که عالی بازی میکنه و قیمتش برای شما دویست میلیونه. کسی که دانش کافی داره، میگه این قیمت نیماره. پس این بازیکن باید در این حد باشه. دو تا بازی از من میبینه، یه بار هم میرم تمرین و تصمیم میگیره. حالا آدم کم دان که اطلاعات کافی نداره میاد میخره. بنابراین ما در این شرایط نادانی و کم توانی مدیران فوتبالی رو با این بهانه که همه چی تقصیر دلال هاست فراموش می کنیم

میخوام بگم که دلیل اصلی این دلال ها نیستند؛ احتمالا آدم های زیادی هستن که یه جنس بنجل رو به بقیه میندازن و وقتی معامله انجام شد، از نظر حقوقی دیگه کار تمومه؛ اتفاقا مسوول هم کسی هست که خرید کرده، چون اطلاعات کافی نداره. ببینید ما چقدر بدبختیم که مدیران فوتبالی ما انصاری فرد و فتح الله زاده هستن که اولی برای عوام فریبی تو برنامه زنده موبایل رو جواب میده که بله من فلان بازیکن رو خریدم و دومی هم که میگه من لیونل مسی رو میارم. اینها آدم هایی هستند که جنس بنجل بهشون انداختن، کلی قرض بالا آوردن و بعدش هم در رفتن

بنابراین نقش مدیران فراموش نشه لطفا

Tuesday, May 12, 2020

آخرش بقیه دنیا خوبن یا بدن؟؟؟

قصه عجیبی شده داستان ما با حکومت. وقتی میگیم چرا آزادی بیان نیست، چرا مردم فقیرن، چرا اینترنت این طوریه؟ به ما میگن که مگه ما فلان کشور هستیم
به محض این که هواپیمای خودی رو می زنن یا کشتی خودی رو، میگن همه جای دنیا همینه ...
حالا همه خوبن یا بدن؟


Monday, April 20, 2020

آرات حسینی و دردهای یک ملت

آرات حسینی برای من همان مسیح مصلوب است که در نگاه دینداران مسیحی دردهای یک ملت را به دوش کشید تا گناهان دیگران پاک شود

از وقتی که دور جدید توجهات به آرات حسینی آغاز شد، دردی به جانم نشسته بود که قصد نداشتم بیرون بریزم؛ ولی حملات دور از انصاف به علی کریمی را که دیدم مصمم شدم یادداشتی در این مورد بنویسم. آراتی که وقتی بحث حمایت و نمایش است؛ پدرش او را بسان قهرمانی بزرگسال و بالغ به تصویر می کشد؛ بطور ناگهانی کودک معصومی می شود که باید با نگاه گوگولی مگولی به او توجه شود

بحث را از یک تجربه ساده آغاز می کنم. مدت ها بحث این بود که آیا مدارسی مانند تیزهوشان از یک سو یا کودکان خاص از سوی دیگر مفید هستند یا خیر. غربی ها که ظاهرا عقل شان نمی رسد و باید از ما یاد بگیرند! به این نتیجه رسیدند که تا آنجا که ممکن است نباید کودک را با برچسب بسیار باهوش یا کم هوش از متوسط جامعه جدا کرد. این برچسب زنی در این دوره باعث مشکلاتی در دوره بزرگسالی می شود. اما این همه ماجرا نیست؛ من خاطرم هست که دوستان هم کلاسی من در علامه حلی بعدها در دوست یابی در جامعه مشکل داشتند و حتا یکی از دوستان ما که دانشجوی رشته جامعه شناسی شده بود، حاضر نبود که در پیمایش اجتماعی به عنوان پرسشگر فعالیت کند؛ چون این کار را دون شان خود می دانست

همین موضوع در مورد هر گونه جداسازی کودک صادق است. کلا تمام تلاش والدین باید بر این محور باشد که کودک بتواند در جامعه زندگی عادی داشته باشد. حتا در حال حاضر با این نگاه جامعه ایرانی که بچه ها را ملاک رقابت می دانند و در هر مهمانی یکی بچه اش را می آورد که به زور شعر بخواند و یکی دیگر بچه ای رو می کند که به زور برقصد و دیگری بچه را در مهدکودکی انگلیسی زبان گذاشته است، می گوید بابا بیا انگلیسی بگو سیب، همه ببینن چقدر خوب بلدی

برمی گردم به جمله اول نوشتارم، آرات هم بازیچه دست پدری است که در این جامعه شخصیتش شکل گرفته است. او باید بچه اش را بهتر نمایش بدهد و برای این منظور دست به هر کاری می زند. در این میانه این کودک است که از زیست طبیعی اش محروم می شود. باید هر روز در تلویزیون و رسانه های اجتماعی حاضر شود و نمایش دهد. کودکی که باید بازی کند، حالا تبدیل به وسیله نمایش شده است؛ کودک دیگر کودک نیست، ابزار است و این قسمت دردناک ماجراست. پدر مایه اعتبار و درآمد یافته است و جامعه یک بازیچه

اخیرا تحقیقی می خواندم در مورد اینکه استرس چه تاثیری بر کودک دارد. استرس بدترین تاثیرات را روی کودک دارد: باعث تضعیف سیستم ایمنی کودک می شود و رشد هورمونی را تحت تاثیر قرار می دهد. علاوه بر این تاثیرات منفی روانی روی مغز کودک می گذارد. چه کسی هست که نداند چنین تمرین های سنگینی باعث استرس در کودک و نقصان رشد او می شود. در اصل، آرات در این شرایط قربانی اصلی جامعه ماست که باید استرس هایش را در نمایش کودکی جستجو کند که پیش از موقع وارد دنیای بزرگسالی و قهرمانی شده است

Thursday, April 16, 2020

وادی الایمن، کرونایاب و خدمات ماشینی تامین اجتماعی / ناقلاهایی که من در زندگی شناختم

بعد از این که از کرونایاب در ایران پرده برداری شد و کلی داستان مربوط به آن مطرح شد؛ یاد دو تا خاطره افتادم که به این موضوع بی ربط نیست و گفتم به قصد خاطره نویسی نقل کنم؛ باشد که دیگران هم بخندند

اولی برمیگرده به سال 1381 در ایران که ما با جمعی از دوستان شرکتی داشتیم و کارهای مربوط به آی تی انجام می دادیم. اون وقتا هنوز اصطلاح استات آپ مد نشده بود؛ اما با طرف امروزی ما یک استارت آپ داشتیم که در سطح فن آوری پیشرفته برنامه ریزی می کردیم. یکی از پروژه های ما با خدمات ماشینی تامین اجتماعی بود. ایده این بود که کارت هوشمند بیمه داشته باشیم که پزشک نسخه رو روی اون می نویسه و تو داروخونه هم میشه رفت دارو رو گرفت. با این کار میشد کاغذ رو حذف کرد، پرونده پزشکی آنلاین داشت و بیمه می تونست به راحتی تخلف ها رو پیگیری کنه. برای پزشکان و داروخونه ها هم مزیت هایی داشت که دیگه واردش نمیشم. ما در اصل باید پروتوتایپ رو می ساختیم. قرارداد ما ده میلیون تومان بود و قرار بود هفت میلیون هم ابزار بخریم

ایده ما این بود که پزشک از (PDA: Personal Digital Assistant) استفاده کنه

توضیح بدم که اون وقت هنوز تلفن های هوشمند نبود و این ابزار چیزی یک دستگاه دیجیتال بود که چیزهای ساده ای مثل ادیتور متن یا مرورگر بسیار ابتدایی داشت. چیزی بیشتر از این نبود. حالا ریسک تکنولوژی کجا بود؟ این که کارت هوشمند رو چطوری به اون وصل کنیم. دست کم تو بازار چنین امکانی وجود نداشت و دوستان برنامه نویس این کار رو انجام دادن. برای این که یه تصوری هم داشته باشید از این داستان شرکت؛ باید بگم از چهار نفر اولیه شرکت و سه دوست برنامه نویسی که بعدا به ما پیوستن، هیچ کدوم در ایران نیستیم و اون یکی دوستان هر کدوم در یه شرکت معتبر از گوگل و مایکروسافت بگیر تا دانشگاه آلبرتا کار می کنن

کار انجام شد و وقتی قرار شد که کار رو برای مدیرعامل تامین اجتماعی ارایه کنیم، دیدیم که مسوولان خدمات ماشینی تامین اجتماعی تاکید دارن که ما اصلا اسمی از شرکت خودمون به نام آرمان شریف نبریم و طوری ارایه کنیم که انگار ما کارمندان خدمات ماشینی هستیم

بعدا ما فهمیدیم که ظاهرا قانون این طوری هست که خدمات ماشینی تامین اجتماعی یک شرکتی هست که تامین اجتماعی همه پروژه های کامپیوتری خودش رو باید به اونها بده و اونها هم باید این کارها رو انجام بدن. منتها چون اونها توان داستان رو نداشتن این پروژه رو داده بودن به ما. نکته این که پول ما رو به شدت با تاخیر میدادن و همین موضوع کار رو برای شرکت نوپای ما خیلی سخت می کرد. من که مدیر پروژه بودم، چندین بار مجبور شدم برم اونجا برای جلسه و در یکی از جلسات از روی فضولی از غفلت مسوول مربوط استفاده کردم و قرارداد تامین اجتماعی با خدمات ماشینی رو دیدم. مبلغ بیش از هفتصد میلیون تومان بود!!! کاری که ما با هفده میلیون انجام دادیم و جالب اینه که پروژه دوم که اجرایی کردن داستان بود به شخص دیگه ای داده شد

و اما خاطره دوم برمیگرده به اتریش. یکی از دوستان خیلی خوب من حدود شش هفت سال پیش با من تماس گرفت که خواهرش به شدت بیماره و سرطان داره. دکترها قطع امید کردن و هیچ راهی وجود نداره. پرسید که آیا اطلاعاتی در مورد مرکزی دارم که در اینجا بیماران سرطانی رو درمان می کنه. منم اطلاعی نداشتم. برام جالب بود که چطور شخصی موفق شده بیماران سرطانی رو درمان کنه و هیچ کس اطلاعی در مورد اون نداره. بعد متوجه شدم که کلا اطلاعات به زبان فارسی هست

این شخص ادعا می کنه که با امواج مغناطیسی سرطان رو درمان میکنه و تنها شاهد اون تعدادی از بیماران هستند که خوب شدن!! نکته این که ادعای ایشون اینه که قصدش فقط خدمت به خلقه و نفع مادی نمی بره. فقط از آدم ها هزینه دستگاه رو میگیره که مبلغی بین ده تا بیست هزار یورو میشه. کل داستان خیلی ساده هست> یک فردی پیدا میشه و فقط به فارسی تبلیغ می کنه که سرطان رو درمان کرده، بعدش میاد در اروپا جهت رضای خدا یک شرکت ثبت میکنه - دقت کنید که در ایران این کار رو نمیکنه - بعدش همه ایرانی هایی که ناامید هستن رو میکشه اتریش و ازشون پول میگیره و دست کسی هم به جایی بند نیست؛ چون با مسوولیت خودش اومده اینجا و بعدش هم فوت کرده یا هر اتفاقی براش افتاده

وقتی از من پرسیدن که این شخص اگر کارش درست نیست؛ چطور دولت اتریش بهش اجازه درمان میده، توضیح دادم که طرف میتونه یک شرکت ثبت کنه و بنا به نوع فعالیت نیازی به مجوز نداره. مثلا خود من که فعالیت خویش فرما می کنم، به اسمم یک شرکت فردی ثبت شده تا بتونم مالیات بدم. اصلا مدل ایران نیست که برای ثبت شرکت ها و غیره. کار رو اون قدر راحت کردن که به سادگی میشه شرکت ثبت کرد

نکته چیه؟ این که یارو چنین ادعایی کرده و اصلا کسی در دنیا تاییدش نکرده، از این طریق کاسبی هم میکنه؛ تازه مدعی این هم هست که قصد کار خیر داره

الان هم دقت کنیم که کلا فقط اطلاعات مربوط به دستگاه کرونایاب به فارسی هست و هیچ کس در خارج از ایران از اون خیر نداره

Tuesday, March 17, 2020

اقتصاد سیاسی چپ کل نگر و تاریخ نگر ه - به یاد فریبرز رییس دانا

اگر تنها یک جمله در ذهن من با صدای باصلابت کسی برای همیشه طنین افکن شده باشه، صدای فریبرز رییس داناست که با شور و حرارت می گفت

اقتصاد سیاسی چپ کل نگر و تاریخ نگره

و با این جمله اش نگاه من و خیلی دیگه از دوستان رو نسبت به علم اقتصاد عوض کرد. در مورد دوره ای صحبت می کنم که اقتصاد داره به علمی تبدیل میشه که دو تا نمودار کنار هم بذاریم و بر مبنای یک سری داده ساده بیاییم نتیجه گیری کنیم، اما این اندیشمندانی مثل رییس دانا هستند که سوال اصلی رو مطرح می کنند، چرا از نظر تاریخی این اتفاقات افتاده و چرا نباید در تحلیل خودمون فقط شرایط حاضر رو در نظر بگیریم. تحلیل ما باید با توجه به تاریخ گذشته و شرایطی باشه که این تاریخیت به وجود آورده، وگرنه هر طفل ساده ای می تونه با دیدن یک منحنی عرضه و تقاضا حدس بزنه که قیمت ها به کدوم سمت میره. سوال اینه که چه عواملی این شرایط رو به وجود آورده

رییس دانا همیشه برای من پرچم و صدای چپ ایران بود، بدون اینکه سعی کنه دیگران رو به غیرچپ بودن محکوم کنه. همیشه مواضعش مشخص بود و از نقد کردن ترسی نداشت. به همین دلیل هم هست برای همه ما قابل احترام بوده و هست و خواهد بود. متاسفانه رییس دانا روز گذشته به دلیل ابتلا به ویروس کرونا از پیش ما رفت و برای من یکی از مهم ترین مارکسیست های ایران دیگه بین ما نیست

Wednesday, March 11, 2020

تجربیاتی از ایدز / به بهانه ویروس کرونا

یکی از ویژگی های ترس عمومی اینه که فضا به سمت احساسی شدن میره و اظهار نظرهای مختلفی مطرح میشه که گاهی شرایط رو بدتر میکنه. در این موارد، معمولا خوبه که آدم در اصطلاح (cool) بمونه و شرایط رو برای خودش و دیگران بدتر نکنه

فکر کنم از این نظر من یه شانسی داشتم و جادی رو می شناسم. اگر قرار باشه که یکی رو نام ببرم و بگم اگر همه آدم ها مثل اون باشن، دنیا بهتر میشه انتخاب اول من جادی هست. در اکثر مواردی که من دیدم خیلی خونسرد و کول مونده و به جای غر زدن و خالی کردن عصبیت ها تلاش کرده هم به خودش و دیگران خوش بگذره یا کمتر سخت بگذره

در مورد کرونا هم خیلی به عملکرد دولت اعتراض می کنن و از اون طرف چون ناکارآمدی دولت بر کسی پوشیده نیست، باعث شده که مردم عصبی و مستاصل باشن. از طرف دیگه چون جو احساسی شده، یک سری اطلاعات غلط داره پخش میشه. از اونجایی که الان خیلی جو احساسی نسبت به کرونا وجود داره، به نظرم رسید که اطلاع رسانی غلط در مورد بیماری رو با خاطرات خودمون در مورد ایدز مرور کنم

ما نسلی هستیم که تو مدرسه مسایل جنسی برای ما به خوبی باز نشده بود و حتا تو دانشگاه هم هنوز درسی به نام کنترل جمعیت و تنظیم خانواده تدریس نشد. بنابراین باید مسایل مربوط به رابطه جنسی و بیماری ها رو دهن به دهن از دوستان مون که اونها هم خودشون یه درجه کمتر از ما اسکول بودن می شنیدیم. قوز بالای قوز که میگن، شرایط ما بود وقتی که بیماری ایدز در دنیا شناخته شد و مربیان و معلمان ما دچار گاوگیجه شدند که حالا چطوری به اینها یاد بدیم که داستان چیه

زمان ما یه موقعیت شغلی در مدرسه بود که بهش میگفتن مربی پرورشی. فکر کنم بعدا که من درس می دادم شده بود مشاور. اما زمان ما این مسوول پرورشی باید ما رو پرورش میداد و در نتیجه باید شخصی جمیع العلوم میبود. چون بچه ها از شیر مرغ تا جون آدمیزاد براشون سوال بود و می پرسیدن و مربی پرورشی باید پاسخی پیدا می کرد و می داد

ما وارد دوره راهنمایی شده بودیم و تازه به واسطه بلوغ داشتیم می فهمیدیم که آلتی داریم و به جز شاشیدن کاربرد دیگه ای داره. حالا این دوستان به جای اینکه نگران بیماری ها باشن یا هر چیز دیگه ای؛ داشتن تلاش می کردن که اهمیت غسل کردن رو به ما نشون بدن. البته بگم اگر اونها برای بار اول این موضوع احتلام رو برای ما نگفته بودن، احتمالا من در بار اول شوکه می شدم و فکر می کردم شب ادراری دارم

بماند، ما اطلاعات درستی در مورد مسایل جنسی نداشتیم و عملا چیزی نمی دونستیم که یک بار آقای مربی پرورشی تصمیم گرفت که در مورد ایدز برای ما روشنگری انجام بده. کلا چیزی که گفت این بود: « یک بیماری کشنده هست که از طریق هم جنس 
 بازی به وجود میاد!!!!» یعنی این آقا در یک جمله چندین اطلاعات غلط داد

این بیماری به وجود نمیاد، منتقل میشه
ربطی به همجنس گرایی نداره
خودش کشنده نیست و سیستم ایمنی بدن رو ضعیف می کنه

توی یک جمله سه تا غلط بزرگ و اون هم ده سال بعد از شناخته شدن این بیماری. این موضوع نشون دهنده بی اطلاعی و کم دانی این شخص بوده و به نوعی یک آسیب اجتماعی هست. چرا اجتماعی؟

فرض کنید دوستانی که این رو میشنوند، با خودشون می گن که از طریق ارتباط جنسی با یک زن ایدز نمی گیریم و بنابراین بدون استفاده از کاندوم رابطه برقرار کردن؛ در حالی که اگر اون مربی آگاهی داشت یا قصد قهرمان بازی نداشت و اطلاعات درستی میداد؛ چه بسا که می تونست جلوی بیمار شدن چند نفری رو می گرفت

میخوام بگم که ایدز هم یک بیماری واگیردار هست. البته من اون رو یا کرونا مقایسه نمی کنم، چون این ذاتا با هم فرق دارن، ولی وقتی رفتار و اطلاع رسانی اشتباه باشه، تبعات نامناسبی برای جامعه داره. من یادمه وقتی بزرگ تر شدیم و خوندیم که ایدز چیه؛ خیلی ها نگران بودن که اگر یک فردی که ایدز داره سوار اتوبوس بشه، اونا هم میگیرن، در حالی که چنین نیست. همین موضوع باعث شد که بعضی از دوستان مبتلا به ایدز در انزوا قرار بگیرن. هم چنین درصدی از مبتلایان به ایدز به دلیل استفاده از سرنگ های آلوده بیمار شدند، در حالی که شاید اطلاع رسانی صحیح باعث میشد که این درصد کمتر باشه. امروز ما می دونیم که ایدز درمان قطعی نداره و فقط باید پیشگیری کرد و در این مورد هم نباید شوخی گرفت داستان رو؛ اما وقتی جدی و مسوولانه پیشگیری کردیم دیگه خیال همه مون راحته

به همین دلیل عکس هفته نامه آلمانی زمان (دی زایت) رو در اینجا میذارم که گفته احتیاط؛ اما ترس نه



Thursday, February 27, 2020

وقتی همه چی سیاسی میشه

فکر کنم این اصطلاحی که میگه تو ایران حتا آب خوردن هم سیاسی هست، خیلی درسته. الان سر جریان ویروس کرونا که میتونه با مدیریت درست وحشت عمومی به وجود نیاره و از طرف دیگه جان و سلامتی آدم ها به خطر نیفته, اون قدر سیاسی شده که دیگه نمیشه جمعش کرد

از طرف دیگه یاد حرف دوستی میفتم که همیشه میگه تو کشوری هستیم که حتا غذا خوردن می تونه باعث شلاق خوردن بشه یا پوشیدن یه سری لباس یا نپوشیدن یک سری لباس ها باعث زندان و بهم خوردن نظرم عمومی میشه. بنابراین این جریان سیاسی شدن همه چی، خیلی هم نادرست نیست

شاید بشه گفت که برخی مسوولان از ویروس کرونا خطرناک تر هستند

Tuesday, February 25, 2020

مشکلاتی که ایرانی های خارج از ایران را هم رها نمی کند

هر بار که مشکلی اداری برای ما به واسطه ایرانی بودن می افتد، یاد این مجری می افتم که خیلی راحت می گفت، هر کس ناراحته بره

با توجه به گندهایی که این دوستان و هم فکران اونها زدن، محدودیت های زیادی به دیگران وارد میشه؛ من جمله اینکه بنده پول پیش خونه داده بودم و الان که باید از اون شرکت پولم رو پس بگیرم، بانک پول بنده رو بلوکه کرده، چرا؟

چون بنده ایرانی هستم و مجاز به این نیستم که بیش از ده هزار یورو به حسابم منتقل بشه! از یک طرف باید با یک سری کارمند دگم روبرو بشیم و از طرف دیگه ناسزاگوی حکومتی بشیم که اون قدر پول های غیر قانونی جابجا کرده که الان نتایجش گریبانگیر مردم عادی شده

منظورم چیه؟
این ده سالی که من اینجا بودم، ندیدم کسی مسوولیتی در ایران داشته باشه و با من سلام و علیک کنه و بعدش نپرسه شما نمیتونی اونجا یه شرکت ثبت کنی و با هم کارهای صادرات و واردات کنیم !!! حیا هم خوب چیزیه

یکیشون که خیلی خوشمزه بود؛ بنده رو دعوت کرد به دفترش تو سازمان ملل و افتخارش این بود که در دوره خاتمی یک قرارداد با ایتالیایی ها بسته برای درست کردن اتوبان که کلی پول توش بوده و سوال بعدی این بود: شما تابعیت داری؟ میتونی اینجا شرکت ثبت کنی؟ و وقتی فهمیدم ندارم، رسما جلسه تمام شد

Monday, February 24, 2020

وقتی که از این فوتبال حال آدم به هم میخوره

بازی ای رو به انتظار می کشیم که یکی از چند فینال دور برگشت به حساب میاد. سپاهانی ها می خوان که بازی نکنن؛ چون حق اونا بوده که تو زمین خودشون با تماشاگر بازی کنن و این رو میگن. با توجه به شرایط این موضوع تصویب نمیشه و اونها باید بازی کنن

در مقابل، پرسپولیسی ها منتظر هستند و از نظر قانونی یک زمان مشخصی میشه صبر کرد. بنابراین وقتی اون زمان تمام میشه، تیم پرسپولیس ورزشگاه رو ترک می کنه

حالا این جنگ و بی احترامی های بعدی داستان تکراری فوتبال ماست که باعث دلزگی آدم از فوتبال میشه. آدم هایی که احساس می کنن خیلی زرنگن و سر بقیه کلاه میذارن؛ در حالی که فقط باعث بی اعتمادی در جامعه شده اند و میشن

انصاری فرد که ماه گذشته با قراردادی که با استوکس بست، نشون داد که اصلا در باغ نیست و فقط دنبال مطرح کردن خودش هست، با داد و قال تلاش می کنه که ثابت کنه تیم حریف عمدا نیومده. گل محمدی هم نشون داده، هر چقدر از نظر فنی خوبه، از نظر مدیریتی ضعیفه وارد همین بازی میشه

در مقابل، مسوولان سپاهان هم که در تماس تلفنی میگن تو راهن هی داستان رو کش می دن تا شاید یه اتفاقی بیفته


اما این وسط فدراسیون ایران بازی خاص خودش رو داره، وقتی تو فینال حذفی زورشون رسید تیم گیلانی رو مجبور کردن که بمونه و بازی کنه، اینجا که رسیدن دیدن زورشون نمیرسه و بی خیال شدن. متاسفانه کسانی که مدیریت بلد نیستند، در جایگاه مدیر نشستن و اشتباهات یکی پس از دیگری داره تکرار میشه

Sunday, February 23, 2020

Whistleblower یا افشاگرهای مهم

اصطلاح (Whistleblower) که دیدم در ویکی پدیای فارسی افشاگر ترجمه شده از اصطلاحات مورد علاقه من بوده و هست

مجله اشپیگل در شماره نوامبر سال قبلش مطلب نسبتا مفصلی در مورد این موضوع داشت و چند تا از افشاگرهای سال های اخیر رو معرفی کرده و بعدش فیلم های مرتبط با این موضوع رو نام برده


فکر کنم مشهورترین افشاگر سال های اخیر ادوارد اسنودان بوده که با توجه به منصبی که در اداره امنیت آمریکا داشته، بیش از ده هزار مدرک رو به مطبوعات داده و به این ترتیب اطلاعات زیادی در مورد تحت نظر بودن همه مردم بدست اومده. جالبه که اسنودان موفق شده این اطلاعات رو روی یک حافظه یو اس بی ذخیره کنه و اون رو توی بازی روبیک پنهان کنه، خارج کنه

شخص دیگه ای که برای من خیلی جالب بود، کاترین گان هست که تنها یک ایمیل رو برای مطبوعات فرستاده و بدین ترتیب از شنود نیروهای ناتو توسط آمریکا پرده برداشت که قصد آمریکا این بود که بتونه حمله به عراق رو در سال 2003  به کرسی بشونه

چلسی مانینگ در سال 2010 بیش از 250000 اسناد و مدارک مربوط به جنگ افغانستان و عراق رو منتشر کرد. گزارش ها خیلی تکون دهنده بود و مشخص شد که آمریکا چه شرایطی در این دو کشور به وجود آورده. مانینگ به 35 سال زندان محکوم شد

ریالیتی وینر هم تنها یک ایمیل رو منتشر کرد. در سال 2017 با نامه ای که منتشر کرد، مشخص شد که هکرهای روسی در انتخابات آمریکا تاثیر داشته اند. ایشون هم الان در زندانه

شخص دیگه ای که من دیدم تو ویکی پدیای آلمانی در موردش نوشته اند، دانیل السبرگ هست که اطلاعات جنگ ویتنام رو منتشر کرد و نشون داد که رییس جهمورهای مختلف آمریکا چه نقش مهمی در جنگ داشته اند

تو ایران من خیلی افشاگر خاصی نتونستم پیدا کنم. اول می خواستم بگم امیرفرشاد ابراهیمی؛ اما دیدم اون هم اسناد و مدارک رو منتشر نکرده و خودش در اصل به عنوان مدرک مطرح هست

Friday, February 21, 2020

نگاه انتقادی و مدرن در مقابل نگاه واپسگرا

مارکس از یک نظر نسبت به فلاسفه پیش از خود برجسته تر شد و توانست تاثیرگذاری بیشتری بر دنیای اجتماعی بگذارد. نظر مارکس این بود که فلسفه و در اصل فیلسوفان بیشتر در پی نفسیر جهان بوده اند و تلاشی بر تغییر نداشته اند. بنابراین نگاه مارکسیستی نگاهی بود دنیا با نگاه نویی میدید که قرار است شرایط بهتری به وجود بیاید

به نظرم این نگاه در دنیای مدرن اهمیت زیادی پیدا کرد؛ از این نظر که نقادی به عنوان بخشی از تفکر مدرن پذیرفته شد و انسان ها تلاش کردند از نگاه احساسی به قضایا یا نگاه محافظه کارانه که تغییر را بر نمی تابد روی برگردانند. آنچه که الهام بخش این نوشتار شد چند واقعه ای است که این هفته باعث شد فکرم مشغول شود

اول از همه به دانشگاه شایا مربوط است که از این ترم پولی شده است و آنها باید پول پرداخت کنند. در نتیجه تعدادی از دانشجوهای ایرانی دور هم جمع شدند و نامه ای به رییس دانشگاه نوشتند که ما چون پول نداریم و شرایط ما سخت است، از ما پول نگیرید. رییس دانشگاه هم جواب داد که قانون کشور است و همه پول می دهند؛ شما هم باید شهریه بدهید. یادم افتاد وقتی که در انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان مشکلاتی پیش آمده بود و قصد پاکسازی ما را داشتند :) یکی از بچه ها قدیمی گفت بیایید یک نامه احساسی به خانم بناساز بنویسیم که یادش بیاید این انجمن را از صفر با هم ساخته ایم. بعدش هم نامه ای نوشت که یادت هست اینجا خرابه بود، بعدش .. . طبیعتا خانم بناساز که دنبال قدرت و اجرای خواسته های خودش بود اصلا به نامه اهمیتی نداد و کارش را کرد

دوم این که این اصطلاح نماینده دلسوز کلی اعصاب من رو خط خطی کرد. هنوز این نگاه وجود داره که طرف باید دلسوز باشه تا کاری برای ما بکنه. انتظار داریم که نماینده مجلس دلسوز باشه؛ خارجی که مربی تیم ملی میشه دلسوز باشه، رییس ما دلسوز باشه و ... انگار که هنوز دنبال این هستیم که دل دیگران برای ما بسوزه تا کار انجام بشه
در حالی که ای کاش طرف دلسوز نباشه و شعور و سواد داشته باشه؛ ای کاش آقای کیروش به جای داد و بیداد کردن سر داور و نشون دادن مشتش به موقع سر کار بیاد و زمان بیشتری با ما بگذرونه؛ ایکاش رییس بنده به جای دلسوزی برای من مطابق قانون کار به من حقوق بده

سومین نکته این که امیر قلعه نویی رفت قطر و در مقابل تیمی بازی کرد که قبلا برای اون تیم بازی کرده بود. از اون تقدیر شد و کلی بهش حال دادن؛ چون ساز و کار دنیای مدرن رو پذیرفتن. براشون این مهم شده که آدم ها رو جذب کنن و این کار رو طبق روال و منطق و قانون انجام میدن. مقایسه کنیم با تیم های ایرانی که اصلا پشیزی برای بازیکنان قدیمی شون قایل نیستن؛ چون هنوز تو ساز و کار قدیمی هستن

Sunday, February 16, 2020

نمایندگان و مسوولانی که با باد هوا زندگی می کنند

من یکی از مخالفان این موضوع هستم که بگیم فقط در ایران این طوریه یا اون طوریه؛ و با توجه به مدتی که در خارج از ایران زندگی کردم؛ دیدم که که در بسیاری موارد اشتراکات وجود دارد. یعنی خارج از کشور دزدی هست؛ اختلاس هست؛ فساد هست؛ سو مدیریت هست و خیلی مسایل دیگه؛ البته طبیعتا درصد و نسبت کم و زیاد هست

اما اما اما ... یه چیزی هست که فقط و فقط در ایران دیدم
 
این که مسوولان کشور فقط به قصد خدمت پا جلوگذاشته باشند و از این طریق یه منتی هم سر دیگران بذارند. طرف مدیرعامل باشگاه استقلال یا پرسپولیس شده، ادعا میکنه که صبح زود میرفته سر کار و شب ساعت دوازده شب برمیگشته؛ بعدش پولی هم بابت کارش نگرفته و خانواده اش هم تامین بوده اند. به نظر یک انسان منطقی و معمولی این قابل قبوله؟

نماینده مجلس ادعا میکنه که فقط به قصد خدمت وارد عرصه انتخابات شده و داره رای جمع می کنه؛ فقط و فقط چون قصد خدمت داره. خوب بیا یک سری نیازهای واقعی مردم رو بدون نماینده شدن برطرف کن. چرا این قدر هزینه می کنی که بری مجلس. خلاصه کنم که انگار یه مشکلی هست و منطقی به نظر میرسه؛ البته من هرچقدر فکر می کنم؛ نمی فهمم مشکل چیه، شما چطور؟ :))))))


Thursday, February 13, 2020

دروغ گویی چطوری رفته تو خون ما؟ :)

یکی از برنامه های مورد علاقه من "چندشنبه با سینا" است و خیلی با علاقه می بینم. سینا ولی الله به زیبایی اون دختر ایرانی که رفته بالای سن انریکه ایگلسیاس مسخره می کنه و من از دیدن اون برنامه اش سیر نمیشم. به خصوص که دختره بعدش ویدیو پر کرد و کلی دروغ گفت

سینا اون رو هم مسخره کرد و من هم کلی خندیدم، منتها داشتم به این فکر می کردم که یکی از دلایلی که دروغ گفتن برای ما ایرانی ها داره نهادینه میشه، داستان مجازات های ناهمگون در کشور ماست. وقتی یک فرد به واسطه اینکه دینش را بگوید، ممکن است جانش را از دست بدهد، بنابراین به احتمال زیاد دروغ می گوید تا جانش را نجات بدهد

شاید اگر مجازات ها کمی منطقی تر باشد، احتمال دروغ گویی بیشتر می شود

Wednesday, February 12, 2020

شوروی نتوانست هم پایه آمریکا تلویزیون رنگی تولید کند، پس رفت

یکی از جملات جالبی که در مورد شوروی می شنویم و گرچه کاملا از نظر علمی درست نیست؛ ولی جالب است نقل می کنم:"شوروی در رقابت جنگ ستارگان در مقابل آمریکا کم نیاورد و توانست انسان به فضا بفرستد و ماهواره داشته باشد، چیزی که باعث شوروی در مقابل آمریکا کم بیاورد، این بود که نتوانست تلویزیون رنگی مثل آمریکا تولید کند". ما در اقتصاد اصلی داریم که به آن قانون توپ یا کره می گویند. انتخاب استراتژیک در برخی موارد برای یک کشور این است که توپ جنگی تولید کند یا کره به عنوان نماد ارزاق و خواربار. شوروی وارد این بازی شد که در جنگ ستارگان و جنگ سرد جلوی آمریکا کم نیاورد و به همین دلیل هم از رسیدگی به نیازهای اصلی بخش زیادی از جامعه غافل شد

در مورد ایران هم به نظر می رسد حکومت فعلی چنان مشغول مشغله ها و دغدغه های عجیب و غریب است که نیازهای اساسی را فراموش کرده است

Tuesday, February 11, 2020

آیا بیماران می توانند افراد بیمار را معالجه کنند؟

دوستی که دیروز نوشتار سایت را خوانده بود، از من توضیح خواست که چرا این که یک مسوول که زندگی ساده ای دارد، نمی تواند مدیر یا تصمیم گیر خوبی باشد

مجبور شدم که این را توضیح بدهم که منظور من این است که داشتن یا نداشتن ثروت در ساختار فعلی حکومت های دنیا نمی تواند ملاکی برای انتخاب یا اصلح بودن فرد باشد

می توان با یک مثال جریان را واضح تر کرد: اگر شخصی که بیماری داشته است، نمی تواند به عنوان درمانگر یک بیمار دیگر صلاحیت داشته باشد. من اگر دستم درد می کند، نمی توانم به عنوان معالج همه افرادی که دست شان درد می کند فعالیت کنم؛ چون صلاحیت این کار را ندارم و از آن مهم تر کیفیت های لازم برای طبابت دیگران را ندارم

 

Monday, February 10, 2020

آیا فقرا بهتران رهبران هستند؟

من از زمانی که اولین سخنرانی های آقای خمینی را شنیدم، سوالی برایم به وجود آمد که سال ها جرات پرسیدنش را نداشتم و صادقانه هنوز هم می ترسم؛ چون ایشون طرفدارانی دارند که بدون منطق دست به خشونت می زنند و در نتیجه هرگز امکان نقد عملکرد و نظرات و دیدگاه های آقای خمینی به وجود نیامد

سوال آن زمان این بود که مردم چرا طرفدار آقای خمینی هستند؟ صحبت های ایشان چندان انسجام منطقی نداشت و از نظر دستوری هم ایرادهایی داشت که برای من در زمان کودکی هم عیان و آشکار بود. بعدها که با نظرات اقای خمینی آشنا شدم، دیدم نظرات سیاسی ایشون هم چندان علمی نیست

الان که به آن دوره نگاه می کنم و با دوره فعلی مقایسه می کنم متوجه می شوم که یکی از موارد مهم این است که نگاه من به زندگی و آدم ها با آن بخش جامعه متفاوت بوده و هست. منظورم این است که برای طرفدار فرد یا نظریه ای شدن ملاک های آدم ها با همدیگر فرق می کند. چند تای آنها برای من مشخص شده است که اتفاقا بسیار نقادانه هم به نظرات دیگران نگاه می کنم

اول این که یکی از موارد مهم در تصمیم گیری های ایرانی ها بر مبنای زندگی ساده فرد نامزد انتخاباتی است. تا آنجا که من می دانم بر این نگاه چند نقد وارد است: اول اینکه وقتی فرد زندگی ساده ای دارد، در بهترین حالت می تواند بخشی از جامعه را درک کند؛ اما سوال این است که این چه سودی برای تصمیم گیری در کل جامعه دارد؟
دوم اینکه آدم ها خیلی دوست دارند؛ یک بار دراماتیک و احساسی به تصمیمات خود بدهند. فردی که می رود به فلان نامزد انتخاباتی رای بدهد؛ آن را به گونه ای تصویر می کند که گویی رستم دستان یکی از خوان ها را پشت سر گذاشته است 
سوم این که جامعه امروز سرمایه داری به عنوان جامعه نمایشی شناخته می شود و بنابراین همه چیز را باید نمایش داد و در این کار اغراق کرد. این موضوع در رفتار  سیاسی به یک شکل مشهود است و در بازار هم چنین است. فرد فروشنده در بخش بازاریابی چنان از اجناس تعریف می کند که گویی اکسیر حیات را یافته، به ما عرض می کند
چهار اینکه ما در بخش عمده ای از جامعه یک توهم یکسانی و به قول آقای خمینی وحدت کلمه داریم. یعنی سعی می کنیم که همه مثل ما فکر کنند یا در نهایت ما مثل دیگران فکر کنیم! و همین باعث بخشی از کژکرداری نظام های سیاسی و تصمیم گیری ماست

با توجه به این جمع بندی ها، راحت تر می توانم توضیح بدهم که چگونه گروه های سیاسی اصلاح طلبی سال ها می توانند بخشی از روشنفکری ایران و طبقات متمول را با خود همراه کنند و گاهی یک مجری یا روزنامه نگار هوچی گر محبوبیتی درخور یک رهبر سیاسی پیدا می کند

Sunday, February 09, 2020

پول بد است؛ اما نشان دهنده برخی کیفیت هاست

در مورد پول می توان موارد زیادی نوشت؛ به خصوص که اخیرا کار جامعه شناس کلاسیک و مهم جورج زمیل رو خوندم که به همه توصیه می کنم

با وجود اشکالاتی که به پول میشه گرفت؛ اما در جاهایی هم هست که پول کمک می کنه ما ترازویی برای قیاس داشته باشیم. در همین راستا، فکر کنم که با دو سه تا عدد میشه جریان مربی ایران رو فهمید

دستمزد کیروش و ویلموتس بیش از دو میلیون بوده است و دستمزد اسکوچیچ چهارصد هزار یورو! دیگه به نظرم نیازی نیست که خیلی در این مورد بنویسیم. باید حواسمون باشه که گاهی برای برخی مربیان چنین فرصت هایی یک سکوی پرش به حساب میاد. ما فراموش نکردیم برانکو که الان جزو مربی های موفق در ایران به حساب میاد، کارش رو از سرمربی گری در ایران آغاز کرد و بعد از اون چون رزومه اش بهتر شده بود، تونست پیشرفت کنه

Monday, February 03, 2020

نظریه ابن خلدون و جمهوری اسلامی :)

شایا چند بار نظر من را در مورد جمهوری اسلامی و آینده پرسیده است و من همیشه به یاد یکی از کسانی می افتم که به عنوان پدر جامعه شناسی و اولین جامعه شناس شناخته می شود - البته طبیعتا از طرف برخی افراد. پدر جامعه شناسی ابن خلدون است که در قرن چهاردهم میلادی کتاب مشهور خود به عنوان مقدمه را نوشت و در آن به مساله مهم تغییرات اجتماعی و کشمکش پرداخت

نظر ابن خلدون بر این مبناست که هر تمدنی در دوره ای شکل می گیرد، رشد می کند و بعد انحطاط آن شروع می شود و بعد از آن تغییر اتفاق می افتد

در مورد جمهوری اسلامی هم همین سناریو متصور است. ساختار جمهوری اسلامی به این شکل است که در طول زمان به دوره ای می رسد که کلا کارآمدی خودش را از دست می دهد و به عنوان یک حکومت ورشکسته از بین می رود. این که چه زمانی این اتفاق بیفتد، مشخص نیست، اما این نهایت چنین حکومتی از دیدگاه اقتصادی است. بسیاری فکر می کنند که خوب پول نفت برای ادامه حکومت کافی است؛ اما در مورد ایران این موضوع کمرنگ شده است. به چند دلیل: اول این که در طول زمان هزینه استخراج نفت برای ایران افزایش پیدا کرده است و در نتیجه سودی که از فروش نفت حاصل می شود، کمتر شده است. دوم اینکه با توجه به ناکارآمدی حکومت ایران، نیروهای قوی و توانای ایرانی کشور را ترک کرده اند و این باعث شده است که هزینه های تولید افزایش پیدا کند. نیروی توانا می تواند هزینه ها را کم کند. وابستگی نفتی ایران به چینی ها در حال حاضر ناشی از همین موضوع است. سوم این که کلا در ایران با توجه به نارضایتی عمومی و مطابق آمار، ایرانی ها آگاهانه و ناآگاهانه کم کاری می کنند و همین هزینه تولید را افزایش می دهد. در اصل، اگر یک کارگر / کارمند ایرانی را با اروپایی مقایسه کنیم، با توجه به این که ایرانی ارزان تر است؛ ولی کیفیتش پایین تر است. بنابراین خودروی ایرانی با وجود نیروی کاری ارزان قیمت بالا و کیفیت پایینی دارد. همین موضوع باعث می شود که هزینه های استخراج نفت بالاتر شود و سود حاصل از فروش کم شود. چهارم این که با توجه به تحریم های دوره ای، ایران برای فروش نفت گاهی باج می دهد. مثلا در دوره جنگ، نفت را با قیمت پایین پیش فروش کرد / یا به نوعی قسطی فروخت؛ همین موضوع سود کشور را کم می کند. خلاصه این که درآمدهای نفتی در ایران به شدت کم شده است و یکی از دلایلی که در سطوح بالای حکومتی شاهد حذف آدم ها هستیم، همین کاهش شدید درآمد است که الان دعوا بین همان درآمد کم است و عده ای باید حذف شوند تا به گروه بالای حکومتی مقدار بیشتری برسد

در بلندمدت؛ چنین ساختار ورشکسته ای نمی تواند به زیست خود ادامه دهد و فشار بر ملت افزایش پیدا می کند (در مدل دولت-ملت). این موضوع، در افزایش مالیات ها و سایر مواردی که از مردم باید گرفته شود، مشهود است. بنابراین ما می دانیم که پایان این داستان کجاست

Sunday, February 02, 2020

مربی تیم ملی و آشتی ملی

فکر کنم فیروز کریمی در یکی از مصاحبه های خودش اعلام کرد که مربی گری تیم ملی یک زمانی داشت و برای او این زمان، وقتی بود که با پاس قهرمان آسیا شد. به قول خودش اگر در آن زمان مربی به عنوان مربی تیم ملی انتخاب نشود، بعد از یک مدتی دوره آن می گذرد و دیگر نظام انگیزشی مربی تغییر می کند و مناسب تیم ملی نیست

از طرف دیگر، دوره هایی است که من به آن نیاز به آشتی ملی می گویم. دوره هایی که برای موفقیت ملی یک دوره آتش بس نیاز است که بتوان یکپارچه به سمت برنامه های تدوین شده حرکت کرد. در این دوره ها، موفقیت بستگی به این دارد که یک مدیریت دانا و منطقی در راس امور قرار بگیرد و مجری امور هم مورد توافق دیگران باشد. تیم ملی آلمان چنین تجربه ای را در دهه هشتاد میلادی تجربه کرد و حضور قیصر در راس تیم ملی از این جهت بود. شاید توانایی فنی بیکن بایر در آن دوره مورد آزمایش قرار نگرفته بود، ولی محبوبیت او نوعی برگ برنده برای فدراسیون فوتبال آلمان به حساب می آمد تا از توانایی فنی و منطق او استفاده کنند

من شخصا در میان مربیان ایرانی قلعه نویی را بیش از دیگران قبول دارم؛ او هوش دوره بازیگری و بازی خوانی خودش را با استفاده از مشاوره های خوب تفویت کرده است و همین باعث موفقیت شده است. جالب است که بسیاری از دستیاران و همکاران او بعدها خودشان در جایگاه خوبی قرار گرفته اند و نشان می دهد که در انتخاب دستیاران و کمک های خودش با وسواس عمل می کند. از طرف دیگر، او از اولین کسانی بود که روان شناس در تیمش استفاده کرد و به نظرم این تحولی در فوتبال ایران بود. به هر حال، از نظر من بهترین مربی حال حاضر ایران است

اما ... اما ... اشکال در اینجاست که قلعه نویی امکان شکل دهی تیم ملی آشتی بخش را ندارد. او مورد هجوم بخشی از فوتبال دوستان و هواداران و روزنامه نگاران است؛ و گرچه معتقدم بخشی از این انتقادات بر مبنای بخل و حسد و نگاه رنگی و غیر منطقی در فوتبال ماست؛ اما تاثیر آن را تیم ملی خواهیم دید و این زیاد جالب نیست. به خصوص که تیم ملی الان نیاز به آرامش و تمرکز دارد و از آن بعدتر در ایران به مربی زمان کافی داده نمی شود. سناریو به نظرم این خواهد بود که طرفداران کمتری به ورزشگاه می روند و بعدش بخشی از آنها هم به مربی بی احترامی خواهند کرد و بعد از اولین شکست، فدراسیون شروع به مذاکره با نفر بعدی می کند و در نهایت تمرکز تیم و مربی به هم می خورد. در حالی که به نظر من مربی مثل قلعه نویی باید برای یک برنامه ریزی پنج ساله به تیم ملی بیاید تا نتایج کارش بعد از آن دوره به ثمر برسد

به نظرم این مثال جالب است که در مورد اوت دستی دیده ام. وقتی تیم های قلعه نویی با اوت دستی به گل می رسند؛ مورد هجوم دیگران قرار می گیرند که مربی سنتی است، اما همان روش توسط کیروش در تیم ملی استفاده شد و همه به به و چه چه کردند. می خواهم تاکید کنم که قلعه نویی دشمن زیاد دارد و شاید حضور او در تیم ملی به ضرر خودش و تیم ملی باشد. البته از نظر من حیف است که از این مربی استفاده نشود؛ اما به نظرم کارهای او در سپاهان بیشتر موثر است؛ هم اینکه یک تیم قوی در مسابقات باشگاهی آسیا داریم و هم اینکه از بازیکنان جوانی که قلعه نویی در پیدا کردن آنها تخصص دارد می شود استفاده کرد

در مورد دایی و نکونام هم باید بگویم که به نظر می رسد آنها یک مشکل شخصیتی دارند که کار در تیم ملی را ناممکن می کند. در روان شناسی به چنین افرادی می گویند "عصبانی" و دقت کنیم منظور عصبی نیست. این دو مربی همواره آمادگی انفجار دارند و همین باعث می شود که تمرکز بیشتری در دعوا کردن داشته باشند و درگیر داوری و مربی حریف بشوند، به جای اینکه سعی کنند بر روی کار تیم خود تمرکز کنند

به نظر من می رسد که در حال حاضر گزینه ای مانند هاشمیان بسیار معقول تر از دیگران خواهد بود که بین همگان موجه است؛ شخصیت منطقی و آرامی دارد و دانش اندوزی مناسبی در فوتبال آلمان انجام داده است

Saturday, February 01, 2020

دیشب یه ک... دیدیم، از ک... کردیم

اگر از من بپرسند که ابزوردترین، سورئال ترین و جنسیتی ترین (دقت شود که منظورم جنسی به معنای سکسی نیست؛ جنسیتی یعنی نگاهی که در قضاوتش بر مبنای جنسیت طرف مقابل تصمیم می گیرد و بنابراین ضد زن یا ضد مرد یا بهتر بگویم ضد انسانس است) جمله ممکن چیست؛ می گویم این

دیشب یه کس دیدیم، از کون کردیم

اینکه چرا ابزورد و سورئال است بماند؛ می خواهم از ضدانسانی بودن و بعد از آن خودفریبی آن بنویسم که در سایر عرصه های زندگی ما وجود دارد، بنویسم

اینکه یک انسان (در اینجا زن) را به یک عضو بدنش تقلیل دهیم، جنسیتی است
دوم اینکه خودفریبی در اینجاست که دلیل اصلی رابطه مقعدی در ایران این است که زن بعدا به شوهرش بگوید که دست نخورده بوده است. برای اینکه توضیح دادن یک نکته این چنینی برای شخصی که از فرهنگ دیگری است، چالش است و سخت :) بیایید فرض کنیم دختری ایرانی دوست پسری اروپایی دارد و کار به نزدیکی می رسد. در اینجا دختر می گوید که سکس کامل که نمی شود، یا لاپایی بیا یا پشت یا بی خیال شو. خودتان را جای طرف مقابل بگذارید: طرف می پرسد که اگر بحث دست نخوردگی است؛ خوب چه فرقی می کند تا کجا برود یا در کجا برود و اگر قصد فریب است؛ این طوری که مجبوری صد تا دروغ بگویی و آخرش هم فریب خودت و دیگری است که قرار است با هم صادق ترین باشید

حالا همین نگاه هم در ورزش ما وارد شده است: قرار است اسراییل را به رسمیت نشناسیم. حالا برای این منظور می گوییم با ورزشکاران این کشور بازی نمی کنیم. بعدش که ترس محرومیت پیش می آید، می گوییم به ورزشکار آلمانی یا هر کشور دیگری که بود، ببازیم که در بازی های بعدی به ورزشکار اسراییل نخوریم - و با این کار مشت محکمی به دهان آمریکا و اسراییل بزنیم! بعدش کار فراتر رفته است: اصلا کلا ورزشکار به جاهایی که احتمال مسابقه با ورزشکار اسراییلی هست، نفرستیم! یعنی رسما بریم بدیم دیگه

من موندم این عقل کل ها از کجا آمده اند. در چه ساز و کاری می شود توجیه کرد که نفرستادن ورزشکار به مسابقات باعث ضربه و اعتراض به اسراییلی هاست. نتیجه و پیامد بدتر این که با توجه به چنین تصمیمات عیرمنطقی و نامعقولی ما در حال از دست دادن تعدادی ورزشکار هستیم که می توانستند باعث افتخار ایران و حتا حکومت باشند

Friday, January 31, 2020

چرا باید در استفاده از ویکی پدیا دقت کرد

بارها پیش آمده است که دانشجوها از من می پرسند که چرا نباید از ویکی پدیا به عنوان منبع موثق استفاده کرد. خوب، اولین مثالی که قابل ذکر است؛ همان سوتی مشهور استاد سرهنگ علیفر در گزارش اش بود که کلی جنجال کرد

امروز برای آنها مثال دیگری زدم که دیده شود چرا باید احتیاط کرد

وقتی به صفحه چند تا از کشتی گیران ایرانی برویم این اطلاعات را پیدا می کنیم:

موحد

عبدالله موحد اردبیلی [۱] [۲] [۳] [۴] (زادۀ ۲۹ اسفند ۱۳۱۸ در شهرستان بابلسر)[۵] [۶] کشتی‌گیر بازنشسته کشتی آزاد میان‌وزن اهل ایران است. وی با ۶ مدال طلای جهان و المپیک در جایگاه دوم فهرست مشاهیر کشتی ایران بعد از حمید سوریان و جایگاه یازدهم تالار مشاهیر فیلا برای قهرمانان کشتی آزاد در سده بیستم[۷] قرار دارد.[۸][۹]
اوج فعالیت ورزشی موحد در سال ۱۹۶۸ و در المپیک مکزیکو سیتی بود که یک مدال طلا برای ایران به‌دست‌آورد. اما به دلیل آسیب شانه از تکرار این موفقیت در المپیک ۱۹۷۲ بازماند. او کمی بعد به آمریکا رفت اما حاضر نشد به مربی‌گری برای ورزشکاران آن کشور بپردازد وی بیم آن داشت که آن‌ها با کشتی‌گیران ایرانی روبرو شوند.[۱۰]


تختی


غلامرضا تختی (۵ شهریور ۱۳۰۹ در تهران – ۱۷ دی ۱۳۴۶ در تهران)[۲] ملقب به جهان‌پهلوان، کشتی‌گیر اهل ایران بود. در فرهنگ ورزشی ایران، برخی وی را نماد پهلوانی می‌دانند. [۳] او فعال سیاسی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود.[۴]
تختی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن به همراه امامعلی حبیبی نخستین مدال‌های طلای تاریخ ورزش ایران در بازی‌های المپیک را کسب کرد. او با یک مدال طلا و دو مدال نقرهٔ المپیک، دو طلا و دو نقرهٔ قهرمانی جهان و یک طلای بازی‌های آسیایی در فهرست برترین‌های قرن فیلا در جایگاه سیزدهم قرار دارد.[۵] وی یکی از سه کشتی‌گیر ایرانی (در کنار امامعلی حبیبی و عبدالله موحد) است که تصویر آن‌ها در تالار افتخارات فیلا نصب شده است.[۶] مزار تختی در ابن بابویه شهر ری واقع شده‌است.[۷]


جوادی


ابراهیم جوادی‌پور (۱۳۲۲ در قزوین) یک کشتی‌گیر آزادکار بازنشستهٔ ایرانی است. وی با ۴ بار پیاپی قهرمانی جهان، ۲ بار قهرمانی در بازی‌های آسیایی، مدال برنز المپیک ۱۹۷۲ مونیخ و قهرمانی در مهمترین تورنمنت‌های بین‌المللی دوران خود، همچون جام دانکلف بلغارستان، جام تفلیس شوروی و جام تاتراس لهستان، پرافتخارترین کشتی‌گیر سبک‌وزن تاریخ کشتی ایران است. شکست از نیکولف بلغار در المپیک مونیخ تنها شکست او در مسابقات جهانی و المپیک بود.  

رسول خادم

رسول خادم اَزغَدی (زاده ۲۷ اسفند ۱۳۵۰ در مشهد) رئیس سابق فدراسیون کشتی ایران و قهرمان سابق کشتی ایران و جهان است که با ۱ مدال طلا و ۱ برنز المپیک، ۲ مدال طلا و ۱ نقره قهرمانی کشتی جهان، ۱ مدال طلا و ۱ نقره بازی‌های آسیایی و ۵ مدال طلای قهرمانی آسیا، در پنج وزن مختلف از ۶۸ کیلو تا ۱۳۰ کیلوگرم، یکی از پرافتخارترین کشتی‌گیران ایران و جهان محسوب می‌شود.
خادم سابقه ریاست فدراسیون کشتی[۱] (۱۳۹۲–۱۳۹۷)، مدیریت تیم‌های ملی کشتی[۲] (۱۳۹۵–۱۳۹۲)، سرمربی‌گری تیم ملی کشتی آزاد[۳] (۱۳۹۵–۱۳۹۲ و از اواخر سال ۱۳۹۶–۱۳۹۷)، عضویت در هیئت اجرایی کمیته ملی المپیک[۴] (۱۳۹۶–۱۳۹۲) و عضویت در شورای شهر تهران (۱۳۹۲–۱۳۸۲) را در کارنامه خود دارد. وی در دومین دوره شورای شهر تهران رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی[۵] و در سومین دوره، رئیس کمیسیون برنامه و بودجه[۶] بوده‌است.

حبیبی

امامعلی حبیبی (متولد ۵ خرداد ۱۳۱۰، روستای درزی‌کلا بابل)، از نامداران کشتی آزاد ایران و جهان و معروف به ببر مازندران است. امامعلی حبیبی دارای نشان طلای المپیک ملبورن ۱۹۵۶[۳] و سه نشان طلای مسابقات قهرمانی جهان در تهران ۱۹۵۹، یوکوهاما ۱۹۶۱ و تولیدو ۱۹۶۲[۴] و نشان طلای بازی‌های آسیایی توکیو ۱۹۵۸ است.[۵][۶]
امامعلی حبیبی یکی از چهار کشتی‌گیر ایرانی است (همراه با غلامرضا تختی[۷] و رسول خادم[۸] و ابراهیم جوادی[۹][۱۰]) که نام و تصویرش در تالار افتخارات فیلا به ثبت رسیده‌است.[۱۱][۱۲]




حالا با مراجعه به این صفحات مشخص کنید که عکس چه کسانی در تالار فیلا موجود است!
البته ذکر کنم که چنین مساله ای تابع زمان است، ممکن است تصویری برای چند روز نصب شود و برداشته شود؛ ولی اگر کلی نگاه کنیم، به هر حال در لحظه حاضر نمی شود تعیین کرد کدام گزاره درست است. به عنوان مثال، اگر کسی فقط به صفحه امام علی حبیبی مراجعه کند، خواهد نوشت که عکس تختی و خادم و جوادی و حبیبی در تالار افتخارات فیلا نصب است؛ در مقابل کسی که به صفحه تختی برود، فکر می کند که عکس تختی و حبیبی و موحد نصب شده است. صفحه دیگران را هم اگر مراجعه کنید، نتایج دیگری می گیرید
 بنابراین در استفاده از ویکی پدیا باید دقت کرد