Thursday, February 27, 2020

وقتی همه چی سیاسی میشه

فکر کنم این اصطلاحی که میگه تو ایران حتا آب خوردن هم سیاسی هست، خیلی درسته. الان سر جریان ویروس کرونا که میتونه با مدیریت درست وحشت عمومی به وجود نیاره و از طرف دیگه جان و سلامتی آدم ها به خطر نیفته, اون قدر سیاسی شده که دیگه نمیشه جمعش کرد

از طرف دیگه یاد حرف دوستی میفتم که همیشه میگه تو کشوری هستیم که حتا غذا خوردن می تونه باعث شلاق خوردن بشه یا پوشیدن یه سری لباس یا نپوشیدن یک سری لباس ها باعث زندان و بهم خوردن نظرم عمومی میشه. بنابراین این جریان سیاسی شدن همه چی، خیلی هم نادرست نیست

شاید بشه گفت که برخی مسوولان از ویروس کرونا خطرناک تر هستند

Tuesday, February 25, 2020

مشکلاتی که ایرانی های خارج از ایران را هم رها نمی کند

هر بار که مشکلی اداری برای ما به واسطه ایرانی بودن می افتد، یاد این مجری می افتم که خیلی راحت می گفت، هر کس ناراحته بره

با توجه به گندهایی که این دوستان و هم فکران اونها زدن، محدودیت های زیادی به دیگران وارد میشه؛ من جمله اینکه بنده پول پیش خونه داده بودم و الان که باید از اون شرکت پولم رو پس بگیرم، بانک پول بنده رو بلوکه کرده، چرا؟

چون بنده ایرانی هستم و مجاز به این نیستم که بیش از ده هزار یورو به حسابم منتقل بشه! از یک طرف باید با یک سری کارمند دگم روبرو بشیم و از طرف دیگه ناسزاگوی حکومتی بشیم که اون قدر پول های غیر قانونی جابجا کرده که الان نتایجش گریبانگیر مردم عادی شده

منظورم چیه؟
این ده سالی که من اینجا بودم، ندیدم کسی مسوولیتی در ایران داشته باشه و با من سلام و علیک کنه و بعدش نپرسه شما نمیتونی اونجا یه شرکت ثبت کنی و با هم کارهای صادرات و واردات کنیم !!! حیا هم خوب چیزیه

یکیشون که خیلی خوشمزه بود؛ بنده رو دعوت کرد به دفترش تو سازمان ملل و افتخارش این بود که در دوره خاتمی یک قرارداد با ایتالیایی ها بسته برای درست کردن اتوبان که کلی پول توش بوده و سوال بعدی این بود: شما تابعیت داری؟ میتونی اینجا شرکت ثبت کنی؟ و وقتی فهمیدم ندارم، رسما جلسه تمام شد

Monday, February 24, 2020

وقتی که از این فوتبال حال آدم به هم میخوره

بازی ای رو به انتظار می کشیم که یکی از چند فینال دور برگشت به حساب میاد. سپاهانی ها می خوان که بازی نکنن؛ چون حق اونا بوده که تو زمین خودشون با تماشاگر بازی کنن و این رو میگن. با توجه به شرایط این موضوع تصویب نمیشه و اونها باید بازی کنن

در مقابل، پرسپولیسی ها منتظر هستند و از نظر قانونی یک زمان مشخصی میشه صبر کرد. بنابراین وقتی اون زمان تمام میشه، تیم پرسپولیس ورزشگاه رو ترک می کنه

حالا این جنگ و بی احترامی های بعدی داستان تکراری فوتبال ماست که باعث دلزگی آدم از فوتبال میشه. آدم هایی که احساس می کنن خیلی زرنگن و سر بقیه کلاه میذارن؛ در حالی که فقط باعث بی اعتمادی در جامعه شده اند و میشن

انصاری فرد که ماه گذشته با قراردادی که با استوکس بست، نشون داد که اصلا در باغ نیست و فقط دنبال مطرح کردن خودش هست، با داد و قال تلاش می کنه که ثابت کنه تیم حریف عمدا نیومده. گل محمدی هم نشون داده، هر چقدر از نظر فنی خوبه، از نظر مدیریتی ضعیفه وارد همین بازی میشه

در مقابل، مسوولان سپاهان هم که در تماس تلفنی میگن تو راهن هی داستان رو کش می دن تا شاید یه اتفاقی بیفته


اما این وسط فدراسیون ایران بازی خاص خودش رو داره، وقتی تو فینال حذفی زورشون رسید تیم گیلانی رو مجبور کردن که بمونه و بازی کنه، اینجا که رسیدن دیدن زورشون نمیرسه و بی خیال شدن. متاسفانه کسانی که مدیریت بلد نیستند، در جایگاه مدیر نشستن و اشتباهات یکی پس از دیگری داره تکرار میشه

Sunday, February 23, 2020

Whistleblower یا افشاگرهای مهم

اصطلاح (Whistleblower) که دیدم در ویکی پدیای فارسی افشاگر ترجمه شده از اصطلاحات مورد علاقه من بوده و هست

مجله اشپیگل در شماره نوامبر سال قبلش مطلب نسبتا مفصلی در مورد این موضوع داشت و چند تا از افشاگرهای سال های اخیر رو معرفی کرده و بعدش فیلم های مرتبط با این موضوع رو نام برده


فکر کنم مشهورترین افشاگر سال های اخیر ادوارد اسنودان بوده که با توجه به منصبی که در اداره امنیت آمریکا داشته، بیش از ده هزار مدرک رو به مطبوعات داده و به این ترتیب اطلاعات زیادی در مورد تحت نظر بودن همه مردم بدست اومده. جالبه که اسنودان موفق شده این اطلاعات رو روی یک حافظه یو اس بی ذخیره کنه و اون رو توی بازی روبیک پنهان کنه، خارج کنه

شخص دیگه ای که برای من خیلی جالب بود، کاترین گان هست که تنها یک ایمیل رو برای مطبوعات فرستاده و بدین ترتیب از شنود نیروهای ناتو توسط آمریکا پرده برداشت که قصد آمریکا این بود که بتونه حمله به عراق رو در سال 2003  به کرسی بشونه

چلسی مانینگ در سال 2010 بیش از 250000 اسناد و مدارک مربوط به جنگ افغانستان و عراق رو منتشر کرد. گزارش ها خیلی تکون دهنده بود و مشخص شد که آمریکا چه شرایطی در این دو کشور به وجود آورده. مانینگ به 35 سال زندان محکوم شد

ریالیتی وینر هم تنها یک ایمیل رو منتشر کرد. در سال 2017 با نامه ای که منتشر کرد، مشخص شد که هکرهای روسی در انتخابات آمریکا تاثیر داشته اند. ایشون هم الان در زندانه

شخص دیگه ای که من دیدم تو ویکی پدیای آلمانی در موردش نوشته اند، دانیل السبرگ هست که اطلاعات جنگ ویتنام رو منتشر کرد و نشون داد که رییس جهمورهای مختلف آمریکا چه نقش مهمی در جنگ داشته اند

تو ایران من خیلی افشاگر خاصی نتونستم پیدا کنم. اول می خواستم بگم امیرفرشاد ابراهیمی؛ اما دیدم اون هم اسناد و مدارک رو منتشر نکرده و خودش در اصل به عنوان مدرک مطرح هست

Friday, February 21, 2020

نگاه انتقادی و مدرن در مقابل نگاه واپسگرا

مارکس از یک نظر نسبت به فلاسفه پیش از خود برجسته تر شد و توانست تاثیرگذاری بیشتری بر دنیای اجتماعی بگذارد. نظر مارکس این بود که فلسفه و در اصل فیلسوفان بیشتر در پی نفسیر جهان بوده اند و تلاشی بر تغییر نداشته اند. بنابراین نگاه مارکسیستی نگاهی بود دنیا با نگاه نویی میدید که قرار است شرایط بهتری به وجود بیاید

به نظرم این نگاه در دنیای مدرن اهمیت زیادی پیدا کرد؛ از این نظر که نقادی به عنوان بخشی از تفکر مدرن پذیرفته شد و انسان ها تلاش کردند از نگاه احساسی به قضایا یا نگاه محافظه کارانه که تغییر را بر نمی تابد روی برگردانند. آنچه که الهام بخش این نوشتار شد چند واقعه ای است که این هفته باعث شد فکرم مشغول شود

اول از همه به دانشگاه شایا مربوط است که از این ترم پولی شده است و آنها باید پول پرداخت کنند. در نتیجه تعدادی از دانشجوهای ایرانی دور هم جمع شدند و نامه ای به رییس دانشگاه نوشتند که ما چون پول نداریم و شرایط ما سخت است، از ما پول نگیرید. رییس دانشگاه هم جواب داد که قانون کشور است و همه پول می دهند؛ شما هم باید شهریه بدهید. یادم افتاد وقتی که در انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان مشکلاتی پیش آمده بود و قصد پاکسازی ما را داشتند :) یکی از بچه ها قدیمی گفت بیایید یک نامه احساسی به خانم بناساز بنویسیم که یادش بیاید این انجمن را از صفر با هم ساخته ایم. بعدش هم نامه ای نوشت که یادت هست اینجا خرابه بود، بعدش .. . طبیعتا خانم بناساز که دنبال قدرت و اجرای خواسته های خودش بود اصلا به نامه اهمیتی نداد و کارش را کرد

دوم این که این اصطلاح نماینده دلسوز کلی اعصاب من رو خط خطی کرد. هنوز این نگاه وجود داره که طرف باید دلسوز باشه تا کاری برای ما بکنه. انتظار داریم که نماینده مجلس دلسوز باشه؛ خارجی که مربی تیم ملی میشه دلسوز باشه، رییس ما دلسوز باشه و ... انگار که هنوز دنبال این هستیم که دل دیگران برای ما بسوزه تا کار انجام بشه
در حالی که ای کاش طرف دلسوز نباشه و شعور و سواد داشته باشه؛ ای کاش آقای کیروش به جای داد و بیداد کردن سر داور و نشون دادن مشتش به موقع سر کار بیاد و زمان بیشتری با ما بگذرونه؛ ایکاش رییس بنده به جای دلسوزی برای من مطابق قانون کار به من حقوق بده

سومین نکته این که امیر قلعه نویی رفت قطر و در مقابل تیمی بازی کرد که قبلا برای اون تیم بازی کرده بود. از اون تقدیر شد و کلی بهش حال دادن؛ چون ساز و کار دنیای مدرن رو پذیرفتن. براشون این مهم شده که آدم ها رو جذب کنن و این کار رو طبق روال و منطق و قانون انجام میدن. مقایسه کنیم با تیم های ایرانی که اصلا پشیزی برای بازیکنان قدیمی شون قایل نیستن؛ چون هنوز تو ساز و کار قدیمی هستن

Sunday, February 16, 2020

نمایندگان و مسوولانی که با باد هوا زندگی می کنند

من یکی از مخالفان این موضوع هستم که بگیم فقط در ایران این طوریه یا اون طوریه؛ و با توجه به مدتی که در خارج از ایران زندگی کردم؛ دیدم که که در بسیاری موارد اشتراکات وجود دارد. یعنی خارج از کشور دزدی هست؛ اختلاس هست؛ فساد هست؛ سو مدیریت هست و خیلی مسایل دیگه؛ البته طبیعتا درصد و نسبت کم و زیاد هست

اما اما اما ... یه چیزی هست که فقط و فقط در ایران دیدم
 
این که مسوولان کشور فقط به قصد خدمت پا جلوگذاشته باشند و از این طریق یه منتی هم سر دیگران بذارند. طرف مدیرعامل باشگاه استقلال یا پرسپولیس شده، ادعا میکنه که صبح زود میرفته سر کار و شب ساعت دوازده شب برمیگشته؛ بعدش پولی هم بابت کارش نگرفته و خانواده اش هم تامین بوده اند. به نظر یک انسان منطقی و معمولی این قابل قبوله؟

نماینده مجلس ادعا میکنه که فقط به قصد خدمت وارد عرصه انتخابات شده و داره رای جمع می کنه؛ فقط و فقط چون قصد خدمت داره. خوب بیا یک سری نیازهای واقعی مردم رو بدون نماینده شدن برطرف کن. چرا این قدر هزینه می کنی که بری مجلس. خلاصه کنم که انگار یه مشکلی هست و منطقی به نظر میرسه؛ البته من هرچقدر فکر می کنم؛ نمی فهمم مشکل چیه، شما چطور؟ :))))))


Thursday, February 13, 2020

دروغ گویی چطوری رفته تو خون ما؟ :)

یکی از برنامه های مورد علاقه من "چندشنبه با سینا" است و خیلی با علاقه می بینم. سینا ولی الله به زیبایی اون دختر ایرانی که رفته بالای سن انریکه ایگلسیاس مسخره می کنه و من از دیدن اون برنامه اش سیر نمیشم. به خصوص که دختره بعدش ویدیو پر کرد و کلی دروغ گفت

سینا اون رو هم مسخره کرد و من هم کلی خندیدم، منتها داشتم به این فکر می کردم که یکی از دلایلی که دروغ گفتن برای ما ایرانی ها داره نهادینه میشه، داستان مجازات های ناهمگون در کشور ماست. وقتی یک فرد به واسطه اینکه دینش را بگوید، ممکن است جانش را از دست بدهد، بنابراین به احتمال زیاد دروغ می گوید تا جانش را نجات بدهد

شاید اگر مجازات ها کمی منطقی تر باشد، احتمال دروغ گویی بیشتر می شود

Wednesday, February 12, 2020

شوروی نتوانست هم پایه آمریکا تلویزیون رنگی تولید کند، پس رفت

یکی از جملات جالبی که در مورد شوروی می شنویم و گرچه کاملا از نظر علمی درست نیست؛ ولی جالب است نقل می کنم:"شوروی در رقابت جنگ ستارگان در مقابل آمریکا کم نیاورد و توانست انسان به فضا بفرستد و ماهواره داشته باشد، چیزی که باعث شوروی در مقابل آمریکا کم بیاورد، این بود که نتوانست تلویزیون رنگی مثل آمریکا تولید کند". ما در اقتصاد اصلی داریم که به آن قانون توپ یا کره می گویند. انتخاب استراتژیک در برخی موارد برای یک کشور این است که توپ جنگی تولید کند یا کره به عنوان نماد ارزاق و خواربار. شوروی وارد این بازی شد که در جنگ ستارگان و جنگ سرد جلوی آمریکا کم نیاورد و به همین دلیل هم از رسیدگی به نیازهای اصلی بخش زیادی از جامعه غافل شد

در مورد ایران هم به نظر می رسد حکومت فعلی چنان مشغول مشغله ها و دغدغه های عجیب و غریب است که نیازهای اساسی را فراموش کرده است

Tuesday, February 11, 2020

آیا بیماران می توانند افراد بیمار را معالجه کنند؟

دوستی که دیروز نوشتار سایت را خوانده بود، از من توضیح خواست که چرا این که یک مسوول که زندگی ساده ای دارد، نمی تواند مدیر یا تصمیم گیر خوبی باشد

مجبور شدم که این را توضیح بدهم که منظور من این است که داشتن یا نداشتن ثروت در ساختار فعلی حکومت های دنیا نمی تواند ملاکی برای انتخاب یا اصلح بودن فرد باشد

می توان با یک مثال جریان را واضح تر کرد: اگر شخصی که بیماری داشته است، نمی تواند به عنوان درمانگر یک بیمار دیگر صلاحیت داشته باشد. من اگر دستم درد می کند، نمی توانم به عنوان معالج همه افرادی که دست شان درد می کند فعالیت کنم؛ چون صلاحیت این کار را ندارم و از آن مهم تر کیفیت های لازم برای طبابت دیگران را ندارم

 

Monday, February 10, 2020

آیا فقرا بهتران رهبران هستند؟

من از زمانی که اولین سخنرانی های آقای خمینی را شنیدم، سوالی برایم به وجود آمد که سال ها جرات پرسیدنش را نداشتم و صادقانه هنوز هم می ترسم؛ چون ایشون طرفدارانی دارند که بدون منطق دست به خشونت می زنند و در نتیجه هرگز امکان نقد عملکرد و نظرات و دیدگاه های آقای خمینی به وجود نیامد

سوال آن زمان این بود که مردم چرا طرفدار آقای خمینی هستند؟ صحبت های ایشان چندان انسجام منطقی نداشت و از نظر دستوری هم ایرادهایی داشت که برای من در زمان کودکی هم عیان و آشکار بود. بعدها که با نظرات اقای خمینی آشنا شدم، دیدم نظرات سیاسی ایشون هم چندان علمی نیست

الان که به آن دوره نگاه می کنم و با دوره فعلی مقایسه می کنم متوجه می شوم که یکی از موارد مهم این است که نگاه من به زندگی و آدم ها با آن بخش جامعه متفاوت بوده و هست. منظورم این است که برای طرفدار فرد یا نظریه ای شدن ملاک های آدم ها با همدیگر فرق می کند. چند تای آنها برای من مشخص شده است که اتفاقا بسیار نقادانه هم به نظرات دیگران نگاه می کنم

اول این که یکی از موارد مهم در تصمیم گیری های ایرانی ها بر مبنای زندگی ساده فرد نامزد انتخاباتی است. تا آنجا که من می دانم بر این نگاه چند نقد وارد است: اول اینکه وقتی فرد زندگی ساده ای دارد، در بهترین حالت می تواند بخشی از جامعه را درک کند؛ اما سوال این است که این چه سودی برای تصمیم گیری در کل جامعه دارد؟
دوم اینکه آدم ها خیلی دوست دارند؛ یک بار دراماتیک و احساسی به تصمیمات خود بدهند. فردی که می رود به فلان نامزد انتخاباتی رای بدهد؛ آن را به گونه ای تصویر می کند که گویی رستم دستان یکی از خوان ها را پشت سر گذاشته است 
سوم این که جامعه امروز سرمایه داری به عنوان جامعه نمایشی شناخته می شود و بنابراین همه چیز را باید نمایش داد و در این کار اغراق کرد. این موضوع در رفتار  سیاسی به یک شکل مشهود است و در بازار هم چنین است. فرد فروشنده در بخش بازاریابی چنان از اجناس تعریف می کند که گویی اکسیر حیات را یافته، به ما عرض می کند
چهار اینکه ما در بخش عمده ای از جامعه یک توهم یکسانی و به قول آقای خمینی وحدت کلمه داریم. یعنی سعی می کنیم که همه مثل ما فکر کنند یا در نهایت ما مثل دیگران فکر کنیم! و همین باعث بخشی از کژکرداری نظام های سیاسی و تصمیم گیری ماست

با توجه به این جمع بندی ها، راحت تر می توانم توضیح بدهم که چگونه گروه های سیاسی اصلاح طلبی سال ها می توانند بخشی از روشنفکری ایران و طبقات متمول را با خود همراه کنند و گاهی یک مجری یا روزنامه نگار هوچی گر محبوبیتی درخور یک رهبر سیاسی پیدا می کند

Sunday, February 09, 2020

پول بد است؛ اما نشان دهنده برخی کیفیت هاست

در مورد پول می توان موارد زیادی نوشت؛ به خصوص که اخیرا کار جامعه شناس کلاسیک و مهم جورج زمیل رو خوندم که به همه توصیه می کنم

با وجود اشکالاتی که به پول میشه گرفت؛ اما در جاهایی هم هست که پول کمک می کنه ما ترازویی برای قیاس داشته باشیم. در همین راستا، فکر کنم که با دو سه تا عدد میشه جریان مربی ایران رو فهمید

دستمزد کیروش و ویلموتس بیش از دو میلیون بوده است و دستمزد اسکوچیچ چهارصد هزار یورو! دیگه به نظرم نیازی نیست که خیلی در این مورد بنویسیم. باید حواسمون باشه که گاهی برای برخی مربیان چنین فرصت هایی یک سکوی پرش به حساب میاد. ما فراموش نکردیم برانکو که الان جزو مربی های موفق در ایران به حساب میاد، کارش رو از سرمربی گری در ایران آغاز کرد و بعد از اون چون رزومه اش بهتر شده بود، تونست پیشرفت کنه

Monday, February 03, 2020

نظریه ابن خلدون و جمهوری اسلامی :)

شایا چند بار نظر من را در مورد جمهوری اسلامی و آینده پرسیده است و من همیشه به یاد یکی از کسانی می افتم که به عنوان پدر جامعه شناسی و اولین جامعه شناس شناخته می شود - البته طبیعتا از طرف برخی افراد. پدر جامعه شناسی ابن خلدون است که در قرن چهاردهم میلادی کتاب مشهور خود به عنوان مقدمه را نوشت و در آن به مساله مهم تغییرات اجتماعی و کشمکش پرداخت

نظر ابن خلدون بر این مبناست که هر تمدنی در دوره ای شکل می گیرد، رشد می کند و بعد انحطاط آن شروع می شود و بعد از آن تغییر اتفاق می افتد

در مورد جمهوری اسلامی هم همین سناریو متصور است. ساختار جمهوری اسلامی به این شکل است که در طول زمان به دوره ای می رسد که کلا کارآمدی خودش را از دست می دهد و به عنوان یک حکومت ورشکسته از بین می رود. این که چه زمانی این اتفاق بیفتد، مشخص نیست، اما این نهایت چنین حکومتی از دیدگاه اقتصادی است. بسیاری فکر می کنند که خوب پول نفت برای ادامه حکومت کافی است؛ اما در مورد ایران این موضوع کمرنگ شده است. به چند دلیل: اول این که در طول زمان هزینه استخراج نفت برای ایران افزایش پیدا کرده است و در نتیجه سودی که از فروش نفت حاصل می شود، کمتر شده است. دوم اینکه با توجه به ناکارآمدی حکومت ایران، نیروهای قوی و توانای ایرانی کشور را ترک کرده اند و این باعث شده است که هزینه های تولید افزایش پیدا کند. نیروی توانا می تواند هزینه ها را کم کند. وابستگی نفتی ایران به چینی ها در حال حاضر ناشی از همین موضوع است. سوم این که کلا در ایران با توجه به نارضایتی عمومی و مطابق آمار، ایرانی ها آگاهانه و ناآگاهانه کم کاری می کنند و همین هزینه تولید را افزایش می دهد. در اصل، اگر یک کارگر / کارمند ایرانی را با اروپایی مقایسه کنیم، با توجه به این که ایرانی ارزان تر است؛ ولی کیفیتش پایین تر است. بنابراین خودروی ایرانی با وجود نیروی کاری ارزان قیمت بالا و کیفیت پایینی دارد. همین موضوع باعث می شود که هزینه های استخراج نفت بالاتر شود و سود حاصل از فروش کم شود. چهارم این که با توجه به تحریم های دوره ای، ایران برای فروش نفت گاهی باج می دهد. مثلا در دوره جنگ، نفت را با قیمت پایین پیش فروش کرد / یا به نوعی قسطی فروخت؛ همین موضوع سود کشور را کم می کند. خلاصه این که درآمدهای نفتی در ایران به شدت کم شده است و یکی از دلایلی که در سطوح بالای حکومتی شاهد حذف آدم ها هستیم، همین کاهش شدید درآمد است که الان دعوا بین همان درآمد کم است و عده ای باید حذف شوند تا به گروه بالای حکومتی مقدار بیشتری برسد

در بلندمدت؛ چنین ساختار ورشکسته ای نمی تواند به زیست خود ادامه دهد و فشار بر ملت افزایش پیدا می کند (در مدل دولت-ملت). این موضوع، در افزایش مالیات ها و سایر مواردی که از مردم باید گرفته شود، مشهود است. بنابراین ما می دانیم که پایان این داستان کجاست

Sunday, February 02, 2020

مربی تیم ملی و آشتی ملی

فکر کنم فیروز کریمی در یکی از مصاحبه های خودش اعلام کرد که مربی گری تیم ملی یک زمانی داشت و برای او این زمان، وقتی بود که با پاس قهرمان آسیا شد. به قول خودش اگر در آن زمان مربی به عنوان مربی تیم ملی انتخاب نشود، بعد از یک مدتی دوره آن می گذرد و دیگر نظام انگیزشی مربی تغییر می کند و مناسب تیم ملی نیست

از طرف دیگر، دوره هایی است که من به آن نیاز به آشتی ملی می گویم. دوره هایی که برای موفقیت ملی یک دوره آتش بس نیاز است که بتوان یکپارچه به سمت برنامه های تدوین شده حرکت کرد. در این دوره ها، موفقیت بستگی به این دارد که یک مدیریت دانا و منطقی در راس امور قرار بگیرد و مجری امور هم مورد توافق دیگران باشد. تیم ملی آلمان چنین تجربه ای را در دهه هشتاد میلادی تجربه کرد و حضور قیصر در راس تیم ملی از این جهت بود. شاید توانایی فنی بیکن بایر در آن دوره مورد آزمایش قرار نگرفته بود، ولی محبوبیت او نوعی برگ برنده برای فدراسیون فوتبال آلمان به حساب می آمد تا از توانایی فنی و منطق او استفاده کنند

من شخصا در میان مربیان ایرانی قلعه نویی را بیش از دیگران قبول دارم؛ او هوش دوره بازیگری و بازی خوانی خودش را با استفاده از مشاوره های خوب تفویت کرده است و همین باعث موفقیت شده است. جالب است که بسیاری از دستیاران و همکاران او بعدها خودشان در جایگاه خوبی قرار گرفته اند و نشان می دهد که در انتخاب دستیاران و کمک های خودش با وسواس عمل می کند. از طرف دیگر، او از اولین کسانی بود که روان شناس در تیمش استفاده کرد و به نظرم این تحولی در فوتبال ایران بود. به هر حال، از نظر من بهترین مربی حال حاضر ایران است

اما ... اما ... اشکال در اینجاست که قلعه نویی امکان شکل دهی تیم ملی آشتی بخش را ندارد. او مورد هجوم بخشی از فوتبال دوستان و هواداران و روزنامه نگاران است؛ و گرچه معتقدم بخشی از این انتقادات بر مبنای بخل و حسد و نگاه رنگی و غیر منطقی در فوتبال ماست؛ اما تاثیر آن را تیم ملی خواهیم دید و این زیاد جالب نیست. به خصوص که تیم ملی الان نیاز به آرامش و تمرکز دارد و از آن بعدتر در ایران به مربی زمان کافی داده نمی شود. سناریو به نظرم این خواهد بود که طرفداران کمتری به ورزشگاه می روند و بعدش بخشی از آنها هم به مربی بی احترامی خواهند کرد و بعد از اولین شکست، فدراسیون شروع به مذاکره با نفر بعدی می کند و در نهایت تمرکز تیم و مربی به هم می خورد. در حالی که به نظر من مربی مثل قلعه نویی باید برای یک برنامه ریزی پنج ساله به تیم ملی بیاید تا نتایج کارش بعد از آن دوره به ثمر برسد

به نظرم این مثال جالب است که در مورد اوت دستی دیده ام. وقتی تیم های قلعه نویی با اوت دستی به گل می رسند؛ مورد هجوم دیگران قرار می گیرند که مربی سنتی است، اما همان روش توسط کیروش در تیم ملی استفاده شد و همه به به و چه چه کردند. می خواهم تاکید کنم که قلعه نویی دشمن زیاد دارد و شاید حضور او در تیم ملی به ضرر خودش و تیم ملی باشد. البته از نظر من حیف است که از این مربی استفاده نشود؛ اما به نظرم کارهای او در سپاهان بیشتر موثر است؛ هم اینکه یک تیم قوی در مسابقات باشگاهی آسیا داریم و هم اینکه از بازیکنان جوانی که قلعه نویی در پیدا کردن آنها تخصص دارد می شود استفاده کرد

در مورد دایی و نکونام هم باید بگویم که به نظر می رسد آنها یک مشکل شخصیتی دارند که کار در تیم ملی را ناممکن می کند. در روان شناسی به چنین افرادی می گویند "عصبانی" و دقت کنیم منظور عصبی نیست. این دو مربی همواره آمادگی انفجار دارند و همین باعث می شود که تمرکز بیشتری در دعوا کردن داشته باشند و درگیر داوری و مربی حریف بشوند، به جای اینکه سعی کنند بر روی کار تیم خود تمرکز کنند

به نظر من می رسد که در حال حاضر گزینه ای مانند هاشمیان بسیار معقول تر از دیگران خواهد بود که بین همگان موجه است؛ شخصیت منطقی و آرامی دارد و دانش اندوزی مناسبی در فوتبال آلمان انجام داده است

Saturday, February 01, 2020

دیشب یه ک... دیدیم، از ک... کردیم

اگر از من بپرسند که ابزوردترین، سورئال ترین و جنسیتی ترین (دقت شود که منظورم جنسی به معنای سکسی نیست؛ جنسیتی یعنی نگاهی که در قضاوتش بر مبنای جنسیت طرف مقابل تصمیم می گیرد و بنابراین ضد زن یا ضد مرد یا بهتر بگویم ضد انسانس است) جمله ممکن چیست؛ می گویم این

دیشب یه کس دیدیم، از کون کردیم

اینکه چرا ابزورد و سورئال است بماند؛ می خواهم از ضدانسانی بودن و بعد از آن خودفریبی آن بنویسم که در سایر عرصه های زندگی ما وجود دارد، بنویسم

اینکه یک انسان (در اینجا زن) را به یک عضو بدنش تقلیل دهیم، جنسیتی است
دوم اینکه خودفریبی در اینجاست که دلیل اصلی رابطه مقعدی در ایران این است که زن بعدا به شوهرش بگوید که دست نخورده بوده است. برای اینکه توضیح دادن یک نکته این چنینی برای شخصی که از فرهنگ دیگری است، چالش است و سخت :) بیایید فرض کنیم دختری ایرانی دوست پسری اروپایی دارد و کار به نزدیکی می رسد. در اینجا دختر می گوید که سکس کامل که نمی شود، یا لاپایی بیا یا پشت یا بی خیال شو. خودتان را جای طرف مقابل بگذارید: طرف می پرسد که اگر بحث دست نخوردگی است؛ خوب چه فرقی می کند تا کجا برود یا در کجا برود و اگر قصد فریب است؛ این طوری که مجبوری صد تا دروغ بگویی و آخرش هم فریب خودت و دیگری است که قرار است با هم صادق ترین باشید

حالا همین نگاه هم در ورزش ما وارد شده است: قرار است اسراییل را به رسمیت نشناسیم. حالا برای این منظور می گوییم با ورزشکاران این کشور بازی نمی کنیم. بعدش که ترس محرومیت پیش می آید، می گوییم به ورزشکار آلمانی یا هر کشور دیگری که بود، ببازیم که در بازی های بعدی به ورزشکار اسراییل نخوریم - و با این کار مشت محکمی به دهان آمریکا و اسراییل بزنیم! بعدش کار فراتر رفته است: اصلا کلا ورزشکار به جاهایی که احتمال مسابقه با ورزشکار اسراییلی هست، نفرستیم! یعنی رسما بریم بدیم دیگه

من موندم این عقل کل ها از کجا آمده اند. در چه ساز و کاری می شود توجیه کرد که نفرستادن ورزشکار به مسابقات باعث ضربه و اعتراض به اسراییلی هاست. نتیجه و پیامد بدتر این که با توجه به چنین تصمیمات عیرمنطقی و نامعقولی ما در حال از دست دادن تعدادی ورزشکار هستیم که می توانستند باعث افتخار ایران و حتا حکومت باشند