Friday, December 27, 2019

خودفریبی و توهم از نوع ایرانی

یکی از نکات جالبی که در اتفاقات اخیر باشگاه استقلال این است که نماد بامزه ای از خودفریبی است

یادم می آید زمانی که پدربزرگم در بازار بود و شرایط مالی خوبی داشت، افراد زیادی دورش بودند و برای پول مجیزش را می گفتند. او هم که دوست داشت آنها را باور کند، به خودش مغرور شده بود. جالب اینجا بود که این حرف ها باعث انتظار در او شده بود و از آدم ها همین انتظارات را داشت؛ در حالی که فراموش کرده بود که آن آدم ها - به خصوص که در بازار کل سیستم بر مبنای همین مجیزگویی و درآمدزایی است - بیشتر قصد داشتند از این طریق پول در بیاورند. نتیجه این که وقتی پدربزرگم فوت کرد، خانواده ما انتظار داشتند که یک تشییع جنازه مفصل برگزار شود و یادم هست که دایی من سفارش چهارصد پرس غذا داده بود که شاید صد نفر نیامدند

جوان های ایرانی هم با این موضوع خودفریبی به قدر کافی آشنا شدند. خیلی از جوان ها برای برقراری رابطه جنسی مرتبا مجیز دیگری را می گویند و بعد از رسیدن به مقصود محل را ترک می کنند

در مورد سیستم بازاریابی و فروش هم همین داستان هست. فردی که قصد فروش چیزی را دارد، مرتبا خودش را دوست فرد جا می زند و بعد از آن که جنس را فروخت، دیگر اصلا خریدار را نمی شناسد

حالا در مورد استراماچونی هم همین اتفاق می افتد؛ دو بار که نکات مثبت ایران و استقلال را می گوید، همه فکر می کنند که طرف حالا باید بیاید مجانی برای ایران و استقلال کار کند. اصلا وقتی می گوییم حرفه ای؛ یعنی این که شخص از این طریق پول در می آورد؛ چرا انتظار داریم که یک فرد بیاید مجانی کار کند؟؟؟؟
این ساده لوحی ما و حماقت طرف مقابل است

به هر حال، به نظرم می آید که انتظارات ما چندان منطقی نیست و در ادامه هم مدیران ما نمی خواهند به خودشان بیایند یا این که خودشان را به خواب زده اند

Wednesday, December 25, 2019

افسردگی و نبود حرمت نفس ناشی از شرم تاکسیک

اگر به صحبت های فرهنگ هولاکویی گوش کنید، بارها اصطلاح "تاکسیک گیلت" را شنیده اید. تا آنجا که من می دانم این اصطلاح در اصل شرم تاکسیک (Toxoc Shame) است. منتها اسم آن هر چه باشد، مکانیزم آن یکسان است.
البته تاکید می کنم که هلاکویی یکی از افراد مورد علاقه من است و بسیار از او می آموزم، منتها به این دلیل بین شرم و گناه تفاوت در نظر گرفته می شود؛ چون شرم حس گناهی است که تقصیری متوجه فرد نیست، اما احساس گناه در مواردی است که فرد ممکن است گناه کار باشد و در نتیجه حدی از احساس گناه سالم است. مثالی از خود هلاکویی می زنم: فرزندی که غیاب یک والد را تجربه می کند، دچار تعارض می شود چون فکر می کند که او باعث آن شده است در حالی که او نقشی / تقصیری / گناهی ندارد. بنابراین می خواهم تاکید کنم که باید بین حس شرم و گناه تفاوت قایل شد


 این احساس شرم در انسان ها باعث افسردگی و کاهش حرمت نفس می شود که تاثیرات منفی در زندگی انسان می گذارد. حس گناه ناشی از آن باعث می شود که در مواردی انسان دچار تعارض (Fight Flight Freeze) می شود که مطابق آن فرد دچار خشم شدید می شود؛ اما نمی تواند خود را ابراز کند (به دلیل مکانیسم حس گناه) و در نتیجه خشک و منفعل می شود

منشا اصلی این حس ریشه در کودکی دارد و رفتار و گفتار ناصحیح والدین نقش اصلی را دارد. در اصل، در بسیاری موارد والدین این حس خود را به کودک منتقل می کنند. رفتاری که تاکید بی دلیل بسیار در مورد برخی رفتارها دارد و بیمارگونه کودک را تصحیح می کند (overcorrection) باعث می شود که کودک دیگر خودش را دوست نداشته باشد، علاوه بر این تفاوت گذاشتن بین فرزندان، غیاب والدین یا مقایسه کودک با دیگران باعث می شود که این حس در کودک به وجود بیاید و تقویت شود

نکات مهم در مورد حس شرم تاکسیک اینهاست:
احساس شرم در ناخودآگاه می نشیند و عیان نیست ؛ در نتیجه به شکل های دیگر خودش را نشان می دهد
احساس شرم و گناه در بسیاری موارد از مردم عادی طولانی تر می شود
در موارد شدید، حتا تفکر باعث ایجاد این حس می شود / فرد بدون انجام کاری - حتا با فکر به یک کار - احساس گناه و شرم می کند
تکرار حس شرم می تواند فرد را به افسردگی برساند
همچنان که فرد دچار اضظراب مدام است؛ زیرا می ترسد هر کاری باعث بازگشت این حس می شود و فرد می ترسد

نتیجه این اتفات باعث می شود که فرد
خود را دوست نداشته باشد
همیشه خود را مقصر بداند
من آدم بدی هستم
من خودخواه هستم
من بدردبخور نیستم
من بی اهمیت هستم

می خواهم تاکید کنم که مذهب این احساس را تشدید می کند و در نتیجه انسان های مذهبی باید بیش از دیگران به خودشان و ساز و کار دنیای پیرامون دقت کنند. به عنوان مثال، وقتی ادعا می شود که شما چون فلان کار را انجام ندادید / یا دادید زلزله می آید، نوعی سو استفاده از احساس شرم تاکسیک است. از نظر منطقی، خداوند متعال به دلیل این که عده ای از انسان ها کار خطایی کردند، مومنان دیگر را جریم نمی کند و آزاد نمی دهد. بنابراین، در یک جامعه مذهبی مانند ایران باید بیشتر مراقب باشیم که مورد سو استفاده قرار نگیریم. علاوه بر این، باید حواس مان باشد که عبور از این حس نیازمند کار بسیار است

Tuesday, December 24, 2019

کمبود بازی ساز در ایران، بازی های کم گل و جستجوی مهاجم

سرمربی سابق تیم ملی پرایش به فوتبال دفاعی داشت و از این نظر مورد انتقاد خیلی از فوتبال دوستان از جمله من بود. در بین مربی های ایرانی هم قلعه نویی بسیار مورد انتقاد است که چرا از اوت دستی و کرنر گل می زند. یکی دیگر از اتفاقات فوتبال ما کم گل بودن بازی هاست؛ همین طور آقای گل ها هم بسیار کم گل می زنند. از طرف دیگر، مربیان لیگ ایران به شدت به دنبال مهاجمان خارجی هستند. همه اینها نشان می دهد که دغدغه اصلی فوتبال ایران گل زدن و شیوه گل زدن است؛ یعنی دقت کنیم تیم ملی در زمان کیروش هم مانند تیم های قلعه نویی از ضربات ایستگاهی گل می زدند و طرفداری از هر یک از اینها بیشتر احساسی بوده و هست

به نظرم می رسد نکته ای که کمتر توجه می شود این است که مشکل فوتبال ما بازیساز و بازیکن خلاق است تا اینکه ما کمبود مهاجم داشته باشیم. ما می بینیم بازیکنانی مثل طارمی و رضایی چندان بد نیستند و به جرات می توان آنها را با بازیکنانی که به ایران می آیند مقایسه کرد. بازیساز خوب در مقابل، در فوتبال ما کمیاب است. آخرین بازیکنان باکیفیتی که داشتیم، نویدکیا و جباری بودند و بعد از آنها کمتر بازیکن خلاق داشته ایم

اگر دقت کنیم، یکی از جذابیت های دهه شصت برای ما بازیکنان تکنیکی بودند. همین الان سر دستی بخواهم نام ببرم، سریع می گویم نامجو مطلق، مختاری فر، محمدخانی، چنگیز، عاشوری، ابطحی و موردهای بسیار دیگر. در حالی که هم اکنون چنین بازیکنانی بسیار کمیابند. بازیکنانی که در سطحی پایین تر از بازیکنان دهه شصت هستند، چهره های مطرح فعلی ما هستند، ترابی و قایدی را ببینید؛ با تکنیک معمولی گل های زیادی می زنند و مطرح هستند

خلاصه پیشنهاد من است که تیم ها بیشتر به دنبال پرورش بازیکن باهوش / تکنیکی یا خرید آن باشند

Monday, December 23, 2019

تیم فوتبال سالزبورگ، نماد یک سرمایه گذاری حساب شده

یکی از بازیکنانی که این روزها به شدت مورد توجه باشگاه های اروپایی هست، هالاند نروژی است که در تیم رد بول سالزبورگ بازی می کند. همین موضوع باعث شد که نگاهی به تحولات تیم سالزبوزگ داشته باشم
تیم سالزبورگی از سال 2005 تحت مالکیت کامل رد بول درآمده است. تحول این تیم و به خصوص آکادمی این تیم از آن زمان شروع شد. بازیکنانی که در این تیم بازی کرده اند و مطرح شده اند، بسیارند. سادیو مانه در سال 2012 به این تیم پیوست و بعد از آن مطرح شد و بعد به ساوت همپتون پیوست و هم اکنون ستاره تیم لیورپول است. بازیکنان دیگری که مطرح هستند عبارتند از زیکلر آلمانی، میاموتو ژاپنی، نیکو کوواچ، توماس هسلر، آلن برزیلی و آلکس برزیلی / ژاپنی،ماهوپ، ریچارلیسون، خورخه وارگاس، گولاشی و زاراته. نکته این است که این باشگاه برای بهتر شدن سال ها انتظار کشید و یک روزه به صدر فوتبال اتریش نرسید. آنها در سال 2017 قهرمان لیگ زیر هفده سال اروپا هستند. در سطح ملی آنها در سال های اخیر حاکم بلامنازع فوتبال اتریش هستند؛ یعنی از سال 2012 تا حالا شش بار دبل کرده اند و هفت بار قهرمان لیگ بوده اند

می خواهم تاکید کنم که سرمایه گذاری رد بول به سرعت جواب نداد و مدت ها طول کشید تا آنها به نتیجه برسند. علاوه بر این، با مدیریت درست توانستند شرایط مالی خوبی به وجود بیاورند و هم اکنون بازیکنانی داشته باشند که با قراردادهای میلیونی جذب تیم های دیگر شوند

این را مقایسه کنیم با سرمایه گذاران ایرانی که دنبال نتیجه گیری سریع هستند

Saturday, December 14, 2019

نظر شخصی و آگاهی اجتماعی

چند روز پیش با دوستانی جمع بودیم و در مورد کنش اجتماعی صحبت شد. در اصل، آنچه که من اسمش را کنش اجتماعی می گذارم مطرح شد. نظر دوستان این بود که از طریقی آگاهی را در جامعه افزایش دهیم و تعبیر من این است که آنها می خواهند کنش اجتماعی انجام دهند
وقتی بیشتر صحبت کردم متوجه شدم که این دوستان مفهوم آگاهی را خیلی بین الاذهانی می بینند و یا مفهوم آگاهی به عنوان یک اصطلاح اجتماعی نمی شناسند. در اصل، این دوستان تفاوتی بین نظر شخصی و آگاهی اجتماعی قایل نیستند. نکته در اینجاست که این دوستان جایگاه نظر شخصی را نمی دانند و گمان می برند وقتی نظرات شخصی خودشان را بیان کنند، دیگران هم به همین نتیجه می رسند و چون این در اصطلاح عامه به عنوان آگاهی شناخته می شود، آنها هم آگاه می شوند. در اینجا باید اشاره کنم که آگاهی در فارسی معادل (awareness و consciousness) انگلیسی دانسته می شود. بنابراین باید این دو را از هم جدا کرد. به عنوان مثال، من به کسی بگویم مادرت را در خیابان دیدم، باعث می شود که آن شخص خبردار   (aware) شود. اما این باعث آگاهی به معنای (consciousness)نمی شود
حالا وقتی دوستی می گوید که من می خواهم با نوشتن یا انجام کار هنری باعث آگاهی شوم، در اصل بین آن دو معنا سرگردان است. وقتی من نظرم را می گویم یک کنش شخصی انجام داده ام و این تنها نظر من است، آگاهی در یک مقیاس اجتماعی شکل می گیرد. مهم این است که نظر شخصی من زاییده شرایط فردی و اجتماعی من است و نمی توانم آن را به دیگران تعمیم بدهم یا حتا انتظار داشته باشم که دیگران با این اخبار / اطلاعات به همان نتایج برسند. چند تا مثال می زنم> در همان مورد قبلی که گفتم، به فردی می گویم مادرت را در خیابان دیدم، حالا با توجه به این که آدم بیماری هستم می گویم که چون با عجله می رفت و. از سمت خانه دیگری می آید، حتما رابطه با شخصی دیگر دارد. در اینجا می بینید که نگاه شخصی من در اینجا موثر است؛ چنان چه من این گزاره را در مورد کسی بگویم، آیا ایجاد آگاهی کرده ام؟
مثال دیگرش را در اطراف خود می بینیم: آدم هایی که به یک اداره می روند و امکان انجام کارشان نیست و بارها و بارها حرف خود را تکرار می کنند و فکر می کنند که دیگران آنها را نمی فهمند. در حالی که تکرار آن اصلا معنا ندارد و کمکی نمی کند. از آدم هایی که نظر شخصی خودشان را معادل آگاهی اجتماعی می دانند باید ترسید؛ چون در نهایت سعی می کنند با دعوا و بی احترامی نظر خودشان را تحمیل کنند

پ.ن. شایا نکته ای به من تذکر داد که لازم دیدم دوباره بنویسم و تاکید کنم. این دوستان عزیزی که با اونها سر صحبت باز شد و الهام بخش این نوشتار شدند، بطور مستقیم منظور من نیستند و از قضا، مقصود و خواسته اونها بسیار انسانی و بدور از تلاش های سلطه جویانه یا هر چیز دیگری است. خلاصه این که این دوستان فقط باعث شدند که این ایده کلی به ذهن من بیاید و بطور خاص منظور من آنها نیستند 

Monday, December 09, 2019

داستان تکراری سو مدیریت

یکی از مواردی که مدیریت علمی را از غیرعلمی متمایز می کند، برنامه ریزی است. یکی از مهم ترین دلایل ناکارآمدی مدیران ایرانی همین ناآشنایی به برنامه ریزی علمی و از طرف دیگر عدم استفاده از کارشناسان خبره در زمینه های گوناگون است

حدود پانزده سال پیش قرار بود برای بانک پاسارگاد سیستم وی ست را خریداری کنیم. من مسوول بررسی پیشنهادهای مختلف بودم. گزینه های موجود دو شرکت اروپایی، یک شرکت آمریکایی و یک شرکت چینی بودند. یکی از عواملی که در امتیازدهی ما موثر بود، بحث تحریم ها بود. با وجود این که شرکت آمریکایی امتیاز فنی و اقتصادی بالایی داشت، به دلیل احتمال تحریم یک امتیاز منفی اضافه کردیم تا شرایط را واقعی تر کنیم

الان هم هر مدیری که بر سر کار می آید - هر چقدر هم که تحریم ها ظالمانه باشد - باید تحریم ها و تبعات آن را به عنوان عاملی تاثیرگذار بپذیرد و در تصمیم گیری ها دخیل کند. همه کسانی که خارج از کشور هستند با این موضوع درگیر هستند و می دانند حتا در کشورهای اروپایی هم اگر کسی بخواهد مبلغی بیش از ده هزار یورو جابجا کند، بانک ها کلی توضیحات از او می خواهند و مبالغ بیشتر از آن - قطعا دستمزد سرمربی ایتالیایی استقلال بسیار بیشتر از آن است - حسساسیت بسیار بیشتری به وجود می آورد

به هر حال، عملکرد مدیریت استقلال در این مدت نشان می دهد که بر خلاف ظاهر متین و موجه از نظر عملکرد چندان تفاوتی با مدیران ناکارآمد ندارد

Monday, November 18, 2019

من عشق تو را برای همیشه با خودم حمل خواهم کرد / ترجمه ای برای شایا

من عشق تو را همراه خودم دارم - عشق تو در قلب من است
من هرگز بدون آن نیستم
عشق من! هر جا که من می روم، تو هم همراه منی - و قشنگم! هر کار تنهایی که انجام می دهم، تو هم همراه منی

از هیچ چیز نمی ترسم (تو ایمان و یقین منی)
من دنیا را نمی خواهم (خوشگلم، تو دنیای منی، تو حقیقت منی)
و هر چه که برای من به معنای ماه بوده است، تویی 
و هر ترنمی که خورشید نامیده شود، تویی

بگذار راز سر به مهری را بگویم: تو ریشه ی همه ریشه ها و
جوانه ی همه جوانه ها و
آسمان همه آسمان هایی هستی که
به آن درخت زندگی می گویند

درختی که می تواند بلندتر از روح رشد کند و
بالاتر از آنجا رود که ذهن پنهانش کند

من قلب تو را با خودم همراه دارم و عشق تو در قلب من است

 ----------------------------------------------

این یکی از شعرهای زیبای ا.ا. کامینگ است که تقدیم می کنم به شایا


Monday, November 11, 2019

به یاد همه دوستان اتحادیه های کارگری

چند وقتی بود که فرصت نمیشد در جلسات اتحادیه شرکت کنم تا اینکه چند روز پیش در یکی از جلساتی که در مورد مقابله با راست های پوپولیست بود شرکت کردم و سخنرانی یکی از دوستان رو که در مورد هم بستگی در شرایط فعلی بود گوش کردم و لذت بردم

در همون جا به یاد همه دوستانی افتادم که در ایران به دلیل فعالیت های مرتبط با اتحادیه های کارگری دچار مشکل شدند. دوست دارم که ادای احترام کنم به همه این دوستان و آرزو کنم که شرایط برای فعالیت همه اتحادیه ها فراهم بشه

Sunday, November 10, 2019

یک لطیفه روسی

دو تا همرزم قدیمی روس همدیگه رو می بینن. اولی به اون یکی میگه: متاسفانه هر چی در مورد کمونیسم به ما می گفتن دروغ بود. دومی میگه: اما این بدتره؛ هر چی در مورد سرمایه داری به ما می گفتن درست بود

لحظاتی که آدم بغض می کند

نمیدونم برای همه آدم ها همین طوریه یا برای من: لحظاتی از زندگی هست که من به شکل عجیبی بغض می کنم و فقط هم خودم متوجه می شم. هشتم آبان / سی ام اکتبر هم دقیقا این اتفاق برام افتاد. خیلی دوست دارم که این لحظه خاص رو ثبت کنم

Tuesday, October 22, 2019

آفرین به استراماچونی که به حرف من گوش داد :))))

هفته پیش که در مورد تیم استقلال پیشنهاد دادم که بدون مهاجم هدف بازی کنه، فکر نمی کردم که سرمربی این تیم از بازی بعدی تیمش این کار رو بکنه و اتفاقا تیمش هم نتیجه بگیره. اما این اتفاق افتاد و تیمش دو تا بازی برنده شده

Thursday, October 17, 2019

مفهوم ساختار و برنامه ریزی؛ به بهانه دودویی کیروش و ویلموتس

با توجه به این که تیم ملی به بحرین باخته است، احتمالا بحث دوگانه مربی فعلی و پیشین دوباره باز شده است
این موضوع برای من بهانه ای شده است که نگاهی به مفهوم و ساختار بیندازم. ساختار در علوم اجتماعی مفهومی نامفهوم است :) زیرا چیزی است که وجود دارد، ولی دیده نمی شود. به همین دلیل وقتی ما در مورد ساختار اجتماعی صحبت می کنیم، مجبور هستیم که مفاهیمی چون ارتباطات اجتماعی، روابط قدرت و ... را در در نظر بگیریم تا به نتیجه برسیم. ساختار اقتصادی هم همین حالت را دارد. ساختار اقتصادی هم ترکیبی از شرایط بیکاری، تولید ناخالص ملی و ... دارد
وقتی در مورد تغییرات کلان صحبت می کنیم، در بیشتر موارد منظور ما تغییرات ساختاری است. به عنوان مثال، وقتی در سال 1968 در فرانسه شورش های دانشجویی انجام می شود، آنها به این نتیجه می رسند که باید تغییرات ساختاری به وجود آورد تا شرایط بهتر شود. در مورد ایران هم چنین است: وقتی در مورد این موضوع صحبت می کنیم و می گوییم که فوتبال ایران سال هاست قهرمانی آسیا نداشته است یا در جام جهانی در گروهش صعود نکرده است یا اینکه در رده باشگاهی قهرمانی ندارد یا هر چیز دیگر؛ این بدان معناست که ما نیاز داریم ساختار ما تغییر کند
در اینجا چند تا بحث را باز می کنم:
اول اینکه؛ وقتی چنین تغییری را خواهانیم؛ نیاز به برنامه ریزی داریم. دست کم هرگز برنامه ای مدون از فدراسیون ندیده ام. اینکه ما اگر به جام جهانی برویم، رییس فدراسیون می گوید هدف ما رفتن به جام جهانی است؛ برنامه به حساب نمی آید. برنامه این است که الان ایشان بگوید ما طبق این برنامه می خواهیم در ده سال دیگر با این مراحل به فلان مرحله برسیم
پس فقدان برنامه اولین مشکل ماست

دوم اینکه تغییر مربی ذاتا تغییری ساختاری نیست. با یک مثال رادیکال بحث را واضح می کنم: فرض کنید در جایی زمین فوتبال وجود ندارد، بازیکن حرفه ای وجود ندارد، تعداد توپ محدود است، ورزشگاه استاندارد نیست و پولی هم نیست. حالا بهترین مربی دنیا که فرض کنیم اسمش سیناست را بیاوریم. چون شرایط ساختاری فراهم نیست، آن مربی موفق نمی شود و در بهترین حالت جرقه ای می زند و تمام می شود. کاری به این ندارم که فیلم ساخته می شود که ناگهان یک فرد تعییرات عظیمی به وجود می آورد؛ اما این مربوط به فیلم هاست؛ ما در واقعیت چنین حالتی نداریم. تغییر ساختاری با برنامه حاصل می شود
اضافه کنم که تغییر از کیروش به ویلموتس تغییری ساختاری نیست؛ چرا که سابقه و رزومه این دو مربی آنها را در یک سطح قرار می دهد. اگر به رزومه کیروش نگاه کنیم متوجه می شویم که با وجود سابقه طولانی در چند تیم معتبر سال هاست که قهرمانی یا عنوان خاصی بدست نیاورده است و آخرین قهرمانی اش مربوط به سوپرکاپ اسپانیا با ریال مادرید است. او در دو سالی که مربی ریال بود، عملا مقامی بدست نیاورد. موفقیت کیروش در جام های جهانی جوانان بسیار قدیمی است و شاید نشان دهنده توانایی کاری او در آن دوره و با جوانان است. ویلموتس جوان تر است و در تیم های کمتری سرمربی بوده است. گرچه با این تیم ها قهرمانی نداشته است؛ ولی او دو سال بهترین مربی کشور بلژیک و یک بار بهترین مربی جهان به انتخاب گلوب شد. در اصل، عناوین فردی ویلموتس با چند قهرمانی کیروش قابل مقایسه است. در اصل، هر دو جزو مربیان خوب هستند؛ اما ممتاز نیستند

سوم اینکه می خواهم تا حدی بندهای بالا را نقض کنم؛ اما با گذاشتن شروطی. یک مربی ممتار نمی تواند تغییر ساختاری به وجود بیاورد، اما می تواند تاثیرگذار باشد. مثال خوب آن فردی مثل گواردیولاست. او در هرکشوری می رود؛ باعث تغییر در سبک بازی تیم خود می شود و بطور غیر مستقیم تیم های ملی را هم تحت تاثیر قرار می دهد. منتها در این حالت باید دقت کنیم که شرایط برای تغییرات فراهم است و باشگاه ها حرفه ای هستند، ابزاری به نام بازیکن حرفه ای وجود دارد که آماده تغییرات است و در نهایت این که گواردیولا در سطح باشگاهی فرصت ایجاد تغییر دارد و مدت طولانی مشغول کار می شود. چرا راه دور برویم، مربی مانند برانکو که از نظر رزومه کاری جزو مربیان ممتاز نیست؛ وقتی در سطح باشگاهی و بلندمدت کار می کند، می تواند موجب تغییرات شود

مخلص کلام این که ما نیاز به تغییر ساختاری داریم و تغییر مربی یک تغییر ساختاری نیست و موجب آن نمی شود؛ در بهترین حالت یک مربی نخبه (و نه مربیان معمولی) می تواند در بلندمدت تاثیرگذار باشد

Wednesday, October 16, 2019

این تعارض های بامزه در آدم ها

کلا این اتفاق برای من خیلی بامزه هست که آدم ها یه سری حرف بزنن و یه جور دیگه ای فکر کنن و جور دیگه ای رفتار کنن. این نشئن دهنده مسایل زیادی هست که از نظر روان شناسی و نشانه شناسی اهمیت داره. همین موضوع خیلی در مطالعات زنان در ارتباط با جامعه مردسالار میتونه مهم بشه

دو تا مورد جالب در این زمینه رو بدون توجه به تحلیل های روان شناسی و نشانه شناسی که باعث خنده من شد، در اینجا میارم. خانمی به هلاکویی زنگ زده و میگه که من سخت دلبسته شدم. هلاکویی پرسید از چی طرف خوشت اومده؟ خانم که یک سال و نیم هست وارد آمریکا شده جواب داد: چون ایشون سال هاست در آمریکا زندگی کردن، ولی خیلی ایرانی موندن و برای من خیلی مهمه که طرفم ایرانی باشه و براش فارسی ارزش داشته باشه. حالا این از پاسخش و بشنوید ادامه سخنان. هلاکویی در ادامه  پرسید خوب چقدر همدیگه رو می شناسین؟ طرف جواب داد ما همه ویک اند ها با هم هستیم! (طرف عشق فارسی و ایرانه). بعدش هلاکویی پرسید حالا سوالتون چیه؟ خانم عشق فارسی جواب دادن، من می خوام میک شور کنم که این آقا به درد من میخوره

مورد دیگه هم تماس تلفنی فرهاد مجیدی بعد از استعفا بود:
مجیدی : من تو اردوی اول هفتاد هشتاد نفر دعوت کردم که خیلی هاشون رو لیگ اصلا بازی نکردن ... شما الان بازیکنان ذخیره سایپا رو می شناسید؟ بازیکن ذخیره فولاد رو می شناسید؟ ... شما میدونید که نفت آبادان یک بازیکن امید داره؟ من همه رو رفتم دیدم و می شناسم. الان این لیستی که دراومده با لیست من خیلی فرق داره. الان یه بازیکن هست که آقای نکونام همه بازی ها بهش فیکس بازی داده
. میثاقی : عارف آغاسی دیگه
مجیدی: نه نه.، یکی دیگه، الان تو لیست امروز نیست. تمام بازی های لیگ رو بازی کرده.
 میثاقی: حردانی / دفاع راست؟
 مجیدی: نه. به جز اون. تو همه بازی ها بازی کرده. من همه بازی ها رو دیدم!   آخرش هم اسم یارو رو نگفت، یادش نبود

Thursday, October 10, 2019

خوشحال از رسیدن زنان به کمینه حق خوشان

یادمه وقتی تو انجمن بدون مرز فعال بودیم، کمپین حمایت از مهاجران افغان رو برگزار کردیم و از این طریق با دوستان خبرنگار نازنینی آشنا شدیم و از طریق اونها با بخش ورزشی روزنامه سرمایه قراری گذاشتم. با توجه به این که چندی قبل از آن یکی از نوشته های وبلاگم در مورد آغاز فوتبال زنان بدون اجازه من در یکی از روزنامه ها منتشر شده بود، فکر کردم که می توانیم یک کار علمی / روزنامه نگاری با روزنامه سرمایه در مورد عدم ورود زنان به ورزشگاه شروع کنیم. متاسفانه دوستانی که در آنجا بودند کمترین علاقه ای به این کار نداشتند و استقبالی از این کار نکردند. البته نوجیه آنها این بود که ظاهرا در سطح آیات عظام با این موضوع مخالفت شده است و آنها دلیلی برای استقبال از خطر ندارند. با وجود طرح این مساله که به هر حال روزنامه شما بسته خواهد شد و حتا اگر کاری نکنید باز هم در خطر هستید، علاقه ای به همکاری به وجود نیامد

بعد از مدتی جریانات بازی ایران و ژاپن پیش آمد و با بچه های بدون مرز تحت عنوان اعتراض به خشونت در فوتبال یک برنامه اعتراضی جلوی امجدیه برگزار کردیم و یادم هست که لیلا متن تاثیرگذاری در مورد عدم ورود زنان به ورزشگاه نوشت. اتفاقا آن برنامه بازتاب زیادی داشت و با توجه به اینکه ما با هیچ کس ارتباط برقرار نکرده بودیم، تعدادی از مجلات به آن پرداختند و عنوان کردند تعدادی از زنان در جلوی ورزشگاه امجدیه به شرایط فوتبال ایران اعتراض کردند

این توجه برایم جالب بود؛ بنابراین به فعالان حقوق زن در آن زمان پیشنهاد دادم که بیایید یک بازی نمادین بین بچه های بدون مرز و فعالان زن برگزار شود تا موضوع ادامه پیدا کند. متاسفانه این اتفاق نیفتاد، بسیاری از فعالان معتقد بودند که این موضوع بسیار لوس و پیش پا افتاده است که بخواهند برای آن وقت و انرژی بگذارند

بیش از پانزده سال از آن جریان گذشته است و خوشحالم که زنان به حق خودشان رسیده اند و می توانند وارد ورزشگاه شوند. الان دیگر تیم ملی و ورزشگاه ملی متعلق به همه مردم ایران است و برای همه مردم ایران بازی خواهد کرد

Wednesday, October 09, 2019

توجه به حداقل حقوق انسانی در اروپا

الان که چند سالی است اخبار زیادی از بی پولی تیم ها و عدم پرداخت حقوق بازیکنان و مربیان شنیده می شود، به یاد شرایط ایران می افتم که کلا شرایط به سود کارفرما است

یادم هست که وقتی در ایران بودم، شخصی از بستگان افتخارش این بود که شرکت فضای سبز دارد و در شرکتش پول صد و شصت کارگر را نداده است و آنها هم با وجود شکایت به جایی نرسیده اند. در اصل، سیستم به نفع کارفرماست

شرایط فوتبالی هم همین است؛ تعداد زیادی از بازیکنان از تیم ها طلبکارند و در نهایت هم به جایی نمی رسند. در مقابل، کسی که بتواند به دادگاه های بین المللی شکایت کند به پولش می رسد. دقیقا نفاوت مطلب در همین جاست. با وجود آنکه در غرب هم استثمار وجود دارد؛ اما دست کم نوع وحشی آن کنترل شده است و دست کم حقوق کارگر اهمیت دارد

من در اینجا به عنوان کارگر و کارمند کار کرده ام و دست کم این تجربه را دارم که حقوق من به عنوان انسان مورد احترام جامعه قرار دارد. سازمان هایی وجود دارد که همیشه مشاوره حقوقی به کارگر و کارمند می دهد و در صورت لزوم مداخله می کند و به نفع افراد کارهای حقوقی انجام می دهد

Tuesday, October 01, 2019

هنر و هوش مصنوعی !

آخرین باری که بازی فیفا رو انجام دادم، سال 2006 اینا بود. بعد از اون دیگه درست و حسابی بازی نکرده بودم تا این که یک ماه پیش بازی فیفا رو روی موبایل نصب کردم و کلی حال کردم. خیلی طبیعی شده به نظرم

امروز به لطف شایا رفته بودم به نمایشگاه هنر و هوش مصنوعی. کلا موندم :))) اینا یه جوری از هوش مصنوعی و فن آوری استفاده کرده بودن که مات مونده بودم. اولین کار این بود که یکی رفته بود دی ان ای یک زندانی رو گرفته بود و تجزیه کرده بود و بعدش سی تا چهره با این دی ان ای ها ساخته بود تا نشون بده که دی ان ای ما چقدر جالب میتونه باشه

یکی دیگه یک سری عکس فوق العاده آماده کرده بود اون هم با یک نرم افزار که بطور تصادفی چهره آدم ها رو طراحی می کرد؛ یعنی ما عکس یک سری آدم رو دیدیم که اصلا وجود خارجی ندارن، ولی خیلی طبیعی بودن

یکی دیگه ماکت ساخته بود که چطوری از ادرار آب و نیتروژن تهیه می کنن برای حفاظت از محیط زیست و آبیاری

Monday, September 30, 2019

پنهان کاری باعث می شود که واقع بین نباشیم

یکی از علایق من است که به برنامه فرهنگ هلاکویی گوش کنم. به نظرم مشکلات مردم بازتاب خوبی از جامعه ما را نشان می دهد

یکی از نکاتی که جالب است به نظرم در آنجاست که ما در جامعه ای زندگی می کنیم که آدم ها در مورد احساسات و واقعیت ها به راحتی و بدون سانسور صحبت نمی کنند. یعنی همین که ما در جامعه داریم و خیلی ها قربان صدقه دیگری می روند ولی اصلا به این حرف ها باور ندارد. این باعث می شود که نشود ما به حرف آدم ها اعتماد کنیم و از طرف دیگر واقع بینی ما را زیر سوال می برد

موردی که در صحبت های مشتری هلاکویی برایم خیلی جالب بود، زنی بود که تماس گرفته بود و در مورد دوست پسر 51 ساله اش گفت که طرف دم در خانه ایشان که آمده بود داشته چند زن دیگر را نگاه می کرده است و همه حواسش به این خانم نبوده است و همین موضوع باعث جدایی آنها شده است! خوب به نظرم این موضوع نشان می دهد که این خانم واقع بین نیست

در جامعه ما این موضوع جا افتاده است که به جای عشق واقعی قصه های دروغین به همدیگر بگوییم. مثلا مرد باید به زن بگوید که تو همه زندگی من هستی و به جز تو به زن دیگری نگاه نمی کنم. خوب این موضوع شدنی نیست. ازدواج در اصل یک قرارداد اجتماعی است برای کنترل و مشخص کردن چارچوب روابط جنسی. حالا اگر کسی ازدواج می کند یعنی محدودیت برای روابط را می پذیرد، اما آن را دور که نمی اندازد. یعنی میل جنسی صفر / یک نیست؛ بلکه طیف است که به برخی افراد بیشتر کشش داریم و به برخی کمتر. حالا بعد از ازدواج این رابطه محدود و مشخص می شود، اما از بین نمی رود

بنابراین چه بهتر که شریکان زندگی با هم صادق و روراست باشند تا رابطه شان بهتر شود و با واقع بینی پیش برود

Sunday, September 29, 2019

تبلیغ انتخاباتی ما و آنها

امروز انتخابات مجلس ملی اتریش است و احزاب مختلف مشغول تبلیغ اند. طبیعتا دوستانی که تابعیت اتریش را دارند در انتخابات شرکت می کنند و احزاب یا نامزدهای خودشان را تبلیغ می کنند. برای من یکی از نکات بارز و جالب شیوه ابراز طرفداری از طرف دوستان ایرانی و اتریشی است. تبلیغ دوستان ایرانی دقیقا من را یاد انتخابات در ایران می اندازد. از سه ماه قبل از انتخابات ایران، تعدادی از دوستان ناگهان فعال سیاسی می شوند و مدعی می شوند که اگر فرد مورد نظر  آنها رای نیاورد، آمریکا به ایران حمله می کند، همه چیز گران می شود، فرهنگ ایرانی نابود می شود و ... . از آن خوشمزه تر اعلام می کنند که اگر این اتفاقات بیفتد، مقصر کسانی هستند که به آن فرد رای نداده اند. حالا کاری نداریم که آن فرد هم انتخاب شود و همه چیز گران شود، این دوستان اصلا پاسخی ندارند
همین طرز فکر باعث می شود که دوستان ایرانی در اینجا همین شکل تبلیغ کنند. کلا یک فهرست دارند که چرا به یک گروه نباید رای داد و اصلا دلیل قانع کننده ای برای رای خود ندارد. حالا دوستانی که اتریشی هستند، خیلی راحت می آیند می نویسند که من طرفدار محیط زیست و حقوق بشر هستم، چون حزب سبز هم همین را می خواهد من هوادار آنها هستم و به آنها رای می دهم. یکی دیگر نوشته است من خواهان عدالت اجتماعی و اقتصادی هستم، بنابراین به سوسیالیست ها رای می دهم و ... نه اینجا کسی مقصر است و نه دیگری آدم بدی است. هر کسی دیدگاه خود را دارد و همین باعث می شود که افراد با هم درگیر نشوند و درگیری برای سیاست مداران در سطح سیاسی است. جامعه تنش ندارد، دعوا ندارد و یک انتخابات ساده تنفر به وجود نمی آورد
می خواهم بگویم که متاسفانه ایرانی ها از یکی از بدترین شیوه ها استفاده می کنند. در روان شناسی می دانیم که ایجاد حس گناه تاثیر مخربی بر روی کودک می گذارد و او را نابود می کند؛ هم چنین مذهب از این شیوه استفاده می کند و این شیوه برای کوتاه مدت جواب می دهد، اما اثر منفی که می گذارد بسیار بیشتر از اینهاست

پیشنهاد برای رفع مشکل تهاجمی استقلال

فکر کنم مهم ترین مشکل استقلال در بازی های اخیرش مساله مهاجمان است. به وضوح این تیم در خط حمله مشکل دارد و ضعف اصلی این تیم در گل نزدن است و همین باعث می شود که دیگر مشکلات تیم بیشتر دیده شود

شاید یکی از راه کار هایی که جالب باشد، استفاده از بازیکنان تهاجمی به جای مهاجمان نوک کلاسیک باشد. در دوره های اخیر، وقتی که تیم ملی اسپانیا یا فرانسه دچار کمبود بازیکن مهاجم نوک در سطح ملی شدند، از بازیکنان میانی با هوش بالا و قدرت گلزنی استفاده کردند

در تیم فعلی استقلال که تبریزی آماده نیست و دیاباته مصدوم است، استفاده از فرشید اسماعیلی و داریوش شجاعیان برای گلزنی می تواند ایده خوبی باشد. به خصوص که استقلال در خط میانی بازیکن زیاد دارد

Saturday, September 28, 2019

افسردگی و میل به عدم در ایران ما

داشتم مصاحبه های قلیچ و امیر حاج رضایی با سایت آنتن رو گوش می کردم؛ با توجه به تفاوت کامل این دو مصاحبه و شخصیت این دو آدم، یک موضوع در صحبت آنها مرا خیلی اذیت کرد و ناراحت شدم

قلیچ در پایان صحبتش به این اشاره می کند که دوست داشته است که جزو سربازان حرم شود و برود که دیگر برنگردد؛ حاج رضایی هم در اواخر صحبتش اشاره می کند که عمرش را کرده است و وقتی با واکنش مجری روبرو می شود می گوید خودم را لوس نمی کنم. این موضوع خیلی اذیتم کرد که دو تا از نخبه های فوتبال ما چنین خالی از انرژی شده اند

به شخصه خیلی متاسف شدم

Friday, September 20, 2019

نمایشگاه وین سوسیالیست

یکی از تحولات مهم در وین قدرت گرفتن سوسیالیست ها در سال 1919 بود. در اصل، آغاز رشد و بهبود شرایط وین از آن زمان آغاز شد و نتیجه آن این که امروز وین یکی از بهترین شهرهای دنیاست. دوره ای که این تحولات تحت شهرداری این آقای سیبیلو بین سال های 1919 تا 1934 انجام شد شامل اطلاح نظام پزشکی و آموزشی و کاری وین بود - در سال 1934 فاشیست ها به قدرت رسیدند

مجموعه این تحولات در نمایشگاهی گردآوری شده است تا همگان با این تاریخچه آشنا شوند. روز گذشته دانشجوهای مدرسه تابستانی را که از کشورهای مختلف آمده اند، به این موزه بردیم. برای آنها خیلی جالب بود؛ بطوری که داوید که انگلیسی است؛ گفت خیلی جالبه که چند سال بعد از محو امپراتوری بزرگ اتریش-مجارستان پایتخت آن چنین تحولی یافته است

مثال های جالب این دوره ساخت مدارس همگانی و رایگان شدن آنها، ساخت مسکن اجتماعی با قیمت پایین و رایگان شدن بهداشت بود. علاوه بر اینها جنبش کارگری به شدت قدرت پیدا کرد، بطوری که پلاکاردهای جالبی از آن دوره داریم

یکی از آنها را دیدم که متن آن دعوت از کارگران برای همکاری و انقلاب بود، بدون آنکه فریب رادیکال های ظاهری خورده شود. برای من متن آن خیلی جالب بود

یکی دیگر از نکات جالب نمایشگاه ترکیب حمام و رختشویی و ظرفشویی بود. در آن دوره در خانه های وین آب لوله کشی وجود نداشت و بودن آب در داخل خانه خیلی لوکس بود. در خانه های مردم عادی یک شیر آب در هر طبقه وجود داشت و تمامی ساکنان طبقه از آنجا آب برمی
داشتند. حالا این که برای گرم کردن آب چه روشی استفاده شود؛ خود مساله ای مهم بود
یکی از معماران آن دوره برای خانه های آن زمان چنین ترکیبی استفاده کرد که آب گرم در خانه وجود داشته باشد و برای حمام و ظرفشویی و لباسشویی استفاده شود 
در نهایت یکی از موارد جالب، تلاش برای استفاده از گرافیک های قابل فهم برای توضیح شرایط بود. به عنوان مثال، گرافیک زیر تعداد بیکاران در کشورهای مختلف را نشان می دهد

مجازات مایی که فریب کاریم

من از بچگی با مادرم یک مشکل بزرگ داشتم: اصرار عجیبی داشت که من را وادار به کاری کند که دوست نداشتم - البته مثل همه آدم های کنترل گر :) ابتدا زورش به من می رسید و من کلی کار ناخواسته انجام می دادم؛ بعدا که زورش به من نمی رسید، سعی کرد از راه دیگری وارد شود. بدین ترتیب که سعی می کرد کلک بزند؛ مثلا اگر دوست نداشتم به کسی زنگ بزنم، می گفت حالا زنگ بزن، شاید طرف جواب ندهد :) یا مثلا فلان کار را بکن شاید خوشت بیاید
حالا داستان جودوی ما و کلا ورزش ما در تقابل با اسراییلی ها همین شده است. اول مستقیما می گفتیم که ما با آنها بازی نمی کنیم؛ بعد از آن که چند تیم و ورزشکار ما محروم شدند، داستان این طوری شد که سعی کنیم طوری ببازیم که بازی متقابل با آنها نداشته باشیم؛ انگار دیگران خنگ و ابله هستند و متوجه نمی شوند. حالا کاری به آن ورزشکار بیچاره نداریم که کلی زحمت می کشد و چهار سال یک بار می رود المپیک؛ بعدش باید عمدا ببازد
جریان جودو هم همین شده است؛ کلی فدراسیون فکر می کرد که چقدر زرنگ است؛ منتها جریان لو رفته و باید تبعات آن را بدهد. آنچه بدتر است این که استراتژی اخیر مرا به یاد همان اظهار نظر مادرم می اندازد که حالا زنگ بزن؛ شاید خانه نباشد. این ورزشکار ما هم به یک ورزشکار از یک کشور سوم می بازد تا اعتراض خود را به اسراییل مطرح کند!!! یعنی این وسط چه کسی به جز آن ورزشکار ایرانی ضرر می بیند؟ 
ورزشکار کشور سوم که مفت برده است؛ اسراییلی ها هم اصلا با ما روبرو نشده اند و هیچ کس هم در دنیا به این فکر نمی کند که وای چه اعتراض قوی ای؛ طرف به یک یونانی باخته است که به نظام و رفتار سیاستمداران اسراییلی اعتراض کند!!! آخه عقل کل، شما تا حالا کجا بودی؟
من خودم با اسراییل و سیستم آن مشکل دارم و هیچ وقت هم پنهان نکرده ام؛ اما این عقل کل ها واقعا بی نظیرند

Thursday, September 19, 2019

مسکن اجتماعی

یکی از پروژه هایی که در آن همکاری می کنم مربوط به مسکن اجتماعی است
این هفته رویدادی در دانشگاه اتفاق می افتد که به آن مدرسه تابستانی می گویند و ایده اصلی آن گرد هم آمدن دانشجویان در تابستان در یک کشور و یادگیری فشرده از طریق همکاری در یک کارگاه فکری یا عملی است. معمولا مجموعه سخنرانی یکی از موردهای همیشگی چنین برنامه هایی است. مهمان هفته یکی از دانشجویان رادیکال ترک بود که در بروکسل دوره دکترا را می گذراند. از این نظر رادیکال که تحقیقات زیادی در مورد کمون ها انجام داده است و به نوعی طرفدار آنهاست و دوم این که به مفهوم واقعی به مقاله نویسی باز اعتقاد دارد؛ یعنی مقاله هایش را به این شکل می نویسد که هر کسی می تواند نقشی در آن داشته باشد. در این مورد شنیده بودم که این امکان وجود دارد که برخی افراد هم اکنون این گونه می نویسند، اما کسی را ندیده بودم :)
در مطلبی که ارایه داد به یک مورد جالب هم اشاره کرد که به عنوان خانه های امید دوزچه شناخته می شوند. پس از زلزله ای که در آن منطقه ترکیه اتفاق افتاد؛ افراد زیادی بی خانمان شدند. دولت در این مواقع از صاحبان خانه ها حمایت می کند و آسیبی که آنها در زلزله دیده اند پوشش داده می شود؛ اما سوال این است که مستاجران آن خانه ها که توان یافتن خانه جدیدی ندارند چه می شوند؟ سوالی که معمولا مورد توجه کسی قرار نمی گیرد
این افراد در دوزچه در یک فرایند ده دوازده ساله توانستند برای خود حقوقی بدست بیاورند و خانه سازی در آن منطقه را انجام دهند. اتفاقی که هم اکنون به عنوان نمونه ارزشمندی از مشارکت مردمی و احقاق حقوق شهروندی شناخته می شود

Monday, September 16, 2019

روانکاوی خود - ترس از تلفن و اتهام های بیهوده

دیروز فرصت خوبی پیش آمد که خودم را روانکاوی کنم و دو مشکل اساسی خودم را شناسایی کنم و کمی در موردش فکر کنم

مورد اول اینکه من در کودکی خیلی کم از طرف والدین و بزرگ تر تشویق شدم و بیشتر مورد انتقاد قرار گرفتم. در اصل، من در دوره ابتدایی همیشه بالاترین نمره را داشتم و شاگرد اول بودم. جایزه ای بابت این موضوع دریافت نکردم. در مقابل، کافی بود که یک بار نمره کامل نگیرم تا مورد انتقاد خانواده قرار بگیرم. این موضوع تا حد زیادی باعث دلسردی من شد. در اصل، دیگر لذتی از خوب بودن نمی بردم و از بد بودن می ترسیدم. این احساس وقتی بیشتر تقویت شد که حس کردم کسی مرا دوست ندارد. علاوه بر والدین، دیگر اعضای خانواده این حس را در من به وجود می آوردند. مثال خیلی خوبی که به یادم مانده است؛ رفتار مادربزرگم با من بود. خانه آنها در کرج بود و من هفته ای یک بار پیش آنها می رفتم؛ اما انتقاد همیشگی این بود که سینا پیش ما نمی آید و به ما سر نمی زند. در اصل، من هم وقت می گذاشتم و می رفتم، ولی در نهایت باز هم مورد اتهام بودم. در اینجا هم به جایی رسیدم که همیشه با خودم درگیر بودم که چرا من همیشه متهم هستم و این موضوع آزارم میداد. هم چنان که انتقادهای زیاد در مورد شرایط تحصیلی باعث شد که در دوره ای خودم را ول کنم و به شدت دچار افت تحصیلی شدم

این پیشینه باعث شده است که من به شدت از انتقاد تنفر داشته باشم و از سوی دیگر به شدت شخصیتی باشم که در اصطلاح روان شناسی به دنبال تایید دیگران باشم (approval seeking) ؛ این موضوع به شدت زندگی مرا تحت تاثیر قرار داده است. توصیه اخلاقی این که بچه هایتان را دوست داشته باشید و آنها را تایید کنید :)

مورد دوم که برایم روشن شد؛ ترس از تلفن (فوبیای تلفن) در من هست. من کلا از تلفن کردن و جواب دادن بدم می آید و تا آنجا که می توانم از آن فرار می کنم. یعنی به من بگویند ده تا ایمیل بزن ، می نویسم؛ اما یک تلفن یک دقیقه ای برایم عذاب است. دیروز با خودم گفتم که بگذار ببینم چنین مشکلی وجود دارد و دیگران چگونه اند. دیدم که اصلا فوبیای تلفن وجود دارد و با گلوسو فوبیا - ترس از سخنرانی مشابه است. دلیل اصلی این دو ترس اضطراب فرد از مورد انتقاد قرار گرفته شدن، مسخره شدن یا مورد قضاوت قرار گرفته شدن است. البته علاوه بر این موارد که در ویکی پدیا آمده است؛ می شود مورد ترس از این که دیگران متوجه شما نشوند هم اضافه کرد

بنابراین مشخص است که این دو مورد در من ریشه های مشترکی دارند و باید با رجوع به کودکی آنها را شناسایی و با تمرین مشکل را حل کرد. روش های حل این مشکل که با روش های شناختی و روان کاوی انجام می شود، خیلی طولانی نیست؛ اما نیاز به جدیت دارد. راحت ترین کار این است که فرد مشکل دار با تلفن های کوتاه با افراد آشنا شروع کند و کم کم مدت مکالمه را طولانی تر کند و هم زمان تلفن های اتوماتیک و مشخص را انجام دهد. در نهایت، فرد می تواند کارهای عادی انجام دهد

Saturday, September 14, 2019

داریوش آشوری و نگاه رندانه اش به سعدی

داریوش آشوری یکی از محترم ترین و باسابقه ترین پژوهشگران ایرانی است که سال هاست با مطالعات و ترجمه های خوبش به ادبیات و فلسفه ایران خدمت می کند

دیروز آشوری سخنرانی داشت در مورد عرفانِ رندانه‌ی سعدی و خوشبختانه فرصت شد و من هم در جلسه بودم

ین مایه صحبت آشوری این است که ما یک نوع عرفان داریم که به آن عرفان خراسانی می گوید؛ شاخ این نوع عرفان مولاناست که گویی از این جسم خاکی ناراضی است و اوج عرفان (شناخت) را رهایی از این بدن می داند. مثال آشوری نگاه عرفان خراسانی به بدن انسان است که آن را ستورگونه می نامد و در نهایت می گوید که جسم جایگاه کاه و یونجه شده است. اصلا اوج این نگاه در آنجاست که مولوی معتقد است ما از جماد به گیاه و بعد به حیوان تبدیل شدیم و در نهایت رشد کردیم و آدم شدیم؛ اما این پایان راه نیست و باید پیشتر رفت



از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم به حیوان برزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حملهٔ دیگر بمیرم از بشر

تا بر آرم از ملایک پر و سر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو

کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم

آنچ اندر وهم ناید آن شوم


در مقابل این نگاه، عرفان سعدی بسیار جسمی است. عرفانی که در نگاه آشوری حافظ را هم تحت تاثیر قرار می دهد و به همین دلیل، در شعرهای این دو بزرگوار حظ جنسی و جسمی بسیار است. در اصل، این عرفان انسان بودن را بسیار هم خوب می داند و نیازی به تبدیل به چیز دیگری نمی داند. اصلا واژه رند را آشوری به همین دلیل بکار می برد. رندان لات ها و فاجران آن دوره بودند و مشغول تمتع از امکانات جسمانی زمان خود بودند. آنها مست بودند و در خرابات رفت و آمد می کردند. محل گذر آنها در حاشیه شهر بود که عرق فروشی و فاحشه خانه ها بودند. حالا وقتی سعدی و حافظ رِندند، بدین معناست که با لذت های جسمانی قهر نیستند.


در نهایت این که باید اشاره کرد شاید دلیل عدم رضایت سعدی از دیدارش با مولانا در همین نکته نهفته باشد. سعدی مولوی ای را می بیند که اصلا با نگاه عرفانی اش هم خوانی ندارد و به همین دلیل، شعر مولوی و شخص او را به سخره می گیرد:

از جان برون نیامده جانانت آرزوست

زنار نابریده و ایمانت آرزوست

بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند

موری نه‌ای و ملک سلیمانت آرزوست


به نظرم مقاله جهانبخش نوروزی به خوبی این تقابل را نشان می دهد. (می توانید در اینجا مقاله را ببینید)

Thursday, September 12, 2019

درسی از مکتب شیکاگو و بحث سحر خدایاری و سایر موارد فساد در ایران

یکی از جامعه شناسان مکتب شیکاگو داستان دختر جوانی را تعریف می کند که در راه خانه یک بار در ایستگاه مترو مورد تجاوز قرار می گیرد؛ سپس سر کوچه شان و سومین بار در ورودی خانه که این آخری موجب مرگش می شود

سپس این اندیشمند می گوید این داستان واقعی نیست، اما ما این داستان را باور می کنیم؛ چرا که این داستان واقعی به نظر می رسد. در اصل، شرایط شهر به گونه ای است که این داستان باورپذیر است

بر می گردم به یکی از برنامه های روز گذشته تلویزیون ایران که در مورد سحر خدایاری ساخته شده بود و می خواست ثابت کند که داستان منتشر شده در مورد وی در رسانه ها شکل واقعی دیگری دارد. هم چنین حمایت جمعی ورزشکاران و افرادی سیاسی را زیر سوال برده است. در اینجا می خواهم به بحث جامعه شناس مکتب شیکاگو برگردم. ما داستان سحر خدایاری را باور می کنیم؛ چون باورپذیر است و اصلا دور از ذهن نیست که اتفاق افتاده باشد یا خیر

  • همه ما می دانیم که به ناحق ورود زنان به ورزشگاه ها ممنوع شده است
  • همه ما می دانیم که تعداد قابل توجهی از زنان شیفته فوتبال هستند و درک خوبی از این بازی دارند
  • همه ما می دانیم که زنان زیادی هستند که مانند مردان عاشق یک تیم فوتبال هستند و حاضرند برای دیدن بازی تیم شان جان شان را بدهند
  • همه ما می دانیم که در چندین مورد قوه قضاییه احکام قضایی عجیبی صادر کرده است که چندان با سطح جرم تناسبی نداشته است
  • همه ما می دانیم که پلیس ایران رفتار دوستانه ای با شهروندان ندارد

اگر این موارد را کنار یکدیگر بگذاریم ؛ به این نتیجه می رسیم که این داستان می تواند واقعی باشد و باورپذیر است

همین مورد را بسط می دهم به شرایط جامعه و فساد موجود در آن: اگر کسی در مورد یکی از مسوولان ایران بگوید که فلان فرد میلیون دلار اختلاس کرده است؛ ما باور می کنیم -چون  باورپذیر است. شاید همین جریان را در مورد یکی از مسوولان دولتی در اروپا به ما بگویند؛ ما باور نمی کنیم - چون باور آن عجیب است

همین طور است اگر کسی بگوید در آلمان زنی که اجازه ورود به ورزشگاه نداشت خودش را آتش زد. باور آن سخت است؛ اما در مورد ایران چنین نیست

Tuesday, September 10, 2019

برای سحر خدایاری و همه آنهایی که عاشق توپ گردند

سن و سال من به جایی رسیده است که نگاهم به مرگ تغییر کرده است و بسیاری مرگ ها پریشانم نمی کند؛ اما هنوز از دیدن عاشقانه مرگ ها اشک می ریزم. مرگ سحر خدایاری هم چنین شرایطی دارد. شاید دلیل اصلی آن همسانی چنین مرگی این باشد که مرگ در زمین فوتبال برای من جذبه ای روحانی دارد. هر بار که به یاد مارک ویویان فو و آنتونیا پویرتو می افتم دلم چنگ می زند؛ به یاد لحظه لحظه لذتی می افتم که روی زمین فوتبال بردم. به یاد اوج هیجان و ارضایی می افتم که برای دقیقه ای در زمین فوتبال بودن داشتیم. یاد آن ثانیه هایی می افتم که حاضر بودیم تا جانمان را بدهیم تا تیم مان ببرد
و وقتی عاشقی می میرد؛ حس فقدان و حسرت و نابودی جای آن لحظه را برای من می گیرد؛ گویی زندگی در کسری از ثانیه نابود می شود و صفحه زندگی کلا تاریک می شود. در آنی، زندگی برایم متوقف می شود، به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمی کنم، بغض گلویم را فشار می دهد و قطره اشکی می آید
برای فوتبالیست هایی که در زمین فوتبال مرده اند، حس تسکینی تسلایم می دهد و آن هم این که آنها در اوج هیجان و لذت رفته اند؛ در آغوش معشوق بوده اند و در حین بازی بوده اند؛ اما ... اما ... در مورد سحر این تسلا را ندارم. به این فکر می کنم که حتا لحظه ای نتوانست این لذت را تجربه کند. آن هم تنها و تنها به این دلیل که عده ای کوته فکر برای او تصمیم گرفته اند. متاسفم که سکوهای آزادی حضور او را درک نخواهند کرد

داشتم عقده ای می شدم ها

من خیلی آدم رویاپردازی بودم و هستم :)
دوست داشتم فوتبالیست بشم که نشدم؛ دوست داشتم که مادر مهربانی داشتم که نشد؛ در مورد مسایل جنسی هم حرف نمی زنم که نشد :) اما بالاخره در چهل سالگی کارمند دانشگاه شده ام / ولو برای برای مدتی کوتاه تا بالاخره یکی از عفده های زندگی ام کم شود :)

Monday, September 09, 2019

پپ انقلابی

یک بار هم قبلا نوشته بودم و دوباره با دیدن مسابقات انتخابی جام ملت های اروپا به نظرم رسید که باز هم تاکید کنم: گواردیولا یک نابغه فوتبالی است که تاثیرگذاری محیطی دارد. نقش او در تیم های باشگاهی اش مثل بارسلونا و بایرن و من سیتی غیرقابل انکار است؛ اما همزمان به چشم نوازی بازی تیم ملی اسپانیا و آلمان و انگلستان در دوره حضور در این کشورها نگاه کنید. بازی این تیم ها بطور ناخودآگاه از بازی تیم های گواردیولا تاثیر می گیرد
به این می گویم معجزه و انقلاب گواردیولا :)

Thursday, August 01, 2019

آگوست 1969 و شکل گیری ضدفرهنگ در آمریکا

یکی از دهه های مهم تاریخ معاصر آمریکا دهه 1960 میلادی است. نسل بعد از جنگ جهانی دوم در آمریکا ویژگی های خاص خود را دارد؛ دوره ای که اقتصاد آمریکا دارد می ترکد و به دلیل عدم کنترل موالید میزان زاد و ولد نسل جدیدی رشد پیدا می کنند که در عین دارا بودن امکانات اقتصادی از نظر اجتماعی شرایط ناپایداری دارند. افسردگی بین این نسل و خشم و سرخوردگی باعث شد تا جنبش های این نسل ماهیتی انقلابی داشته باشند. در کنار آنها شرایط سیاسی آمریکا باعث شده بود تا فضای سیاسی شکل جدیدی پیدا کند. دخالت آمریکا در کشورهایی مانند ویتنام باعث شده بود تا نسل جوان آماده مبارزه باشند

به هر حال خلاصه کنم؛ دهه شصت آمریکا با جنبش هایی مانند جنبش زنان و حقوق زنان، با جنگ ویتنام، با موسیقی معترض و با شدت گرفتن مصرف مواد مخدر شناخته می شود. در مورد هر کدام از این رویدادها می شود ساعت ها صحبت کرد؛ فقط غرض از این نوشتار یادآوری یکی از رویدادهای مهم آگوست 1969 به عنوان چکیده ای از این دهه است که در آن فستیوال وود استوک اجرا شد و بیش از چهارصد هزار شرکت کننده با شعار «سه روز صلح و موسیقی» دور هم جمع شدند تا تاریخ جدیدی از موسیقی و مواد مخدر و جنبش های ضد شرایط موجود را بنویسند

Monday, July 15, 2019

یک رویای خیلی بزرگ / تاریخچه ورود فوتبال به مدارس آلمان

در تاریخ تحول فوتبال آلمان اکثرا با معجزه برن آشنا هستید. تیم ملی آلمان در جام جهانی 1954 سوییس موفق شد که در عین ناباوری قهرمان شود و معجزه وار تیم مجارستان را در فینال شکست دهد. اتفاقی که موجبات شکل گیری بوندس لیگای آلمان شد و پس از آن آلمان به عنوان یکی از قطب های فوتبال در دنیا مطرح شد. واقعه ای که کمتر مورد توجه قرار گرفته است، جریان ورود فوتبال به آلمان و رسمی شدن آن در مدارس است

پایه گذار این جریان شخصی به نام کونراد کخ بود که در دهه 1870 میلادی در مقابل فرهنگ حاکم و شرایط موجود ایستاد و باعث شد که بجه ها فوتبال بیاموزند و بازی کنند. پیش از وی بازی فوتبال در آلمان ممنوع بود و به فوتبال به عنوان بازی انگلیس ها نگاه می شد. هم چنین در مدارس امپراتوری آلمان هیچ گونه انعطافی وجود نداشت و بچه ها با دیسیپلین و نظم بسیار خاصی تربیت می شدند که به نوعی با ذایقه شان هم خوانی نداشت

کخ که معلمی نوگرا بود، با بچه ها فوتبال بازی کرد و به آنها قوانین این بازی را مرور کرد. معلمان مدرسه و افراد دولتی برون شوایگ که کخ در آنجا زندگی و تدریس می کرد، به کل با این موضوع مخالف بودند و بارها و بارها برای او مشکل ایجاد کردند. اما در نهایت کخ موفق شد و بچه ها اجازه پیدا کردند بازی انگلیسی ها را در مدرسه انجام دهند

داستان این وقایع در فیلم بسیاری جالبی به نام یک رویای خیلی بزرگ به تصویر کشیده شده است

نکته جالب اینکه با وجود این اتفاقات مهم بسیاری ایالات آلمان بازی فوتبال در مدارس را به رسمیت نشناختند؛ من جمله ایالت بایرن که در نهایت در سال 1927 به بچه ها اجازه داد که فوتبال بازی کنند

Sunday, July 07, 2019

اندازه گیری شور و شوق جنسی

یکی از مجلاتی که معمولا همه شماره های آن را می خوانم روان شناسی اسپکتروم نام دارد. دلیل اصلی آن هم در اینجاست که مطالب آن مبتنی بر دستاوردهای علمی است؛ ولی مانند مجلات علمی محض متون پیچیده یا عجیب و غریب نمی نویسد

در شماره جدید این مجله مطلبی وجود  دارد که بسیار جالب بود. متن به بررسی روند تغییرات میل و کشش جنسی در میان زوج ها می پردازد. در مورد ازدواج از گوشه و کنار مطالبی می شنویم، ولی سوال این است که کدام یک از این مواردی که می شنویم درست است: زوج ها بعد از گذشت سالیانی چند از ازدواج تمایل جنسی به یکدیگر ندارند. مردان تمایل بیشتری به رابطه جنسی دارند تا زنان. می توان فرمولی برای تعداد رابطه جنسی بعد از گذشت چند سال از شروع رابطه شروع کرد

خلاصه ای از نتایج مقاله رو در اینجا می آورم که شاید با توجه به جو حاضر در ایران که کمتر به این مسایل پرداخته می شود مفید باشد:

  • به نظر می رسد که با گذشت زمان کیفیت رابطه جنسی بین زوج ها بهتر می شود
  • تحقیقات نشان می دهد که برخی عوامل در خوشبختی زوج ها موثرتر است: بغل کردن و در آغوش گرفتن و ارتباط صادقانه قدم های اصلی و ابتدایی هستند. منظور از ارتباط صادقانه این است که طرفین باز هستند و در هر موردی با هم صحبت کنند. این موضوع را با تاکید می نویسم؛ چون بین ایرانی ها متداول است که با هم در همه موارد راحت صحبت نکنند. این موضوع باعث جدایی طرفین می شود و به رابطه آسیب می زند
  • یکی از مواردی باعث رابطه خوب می شود، تقسیم منصفانه کار در خانه و بیرون است؛ یعنی مشارکت در امور زندگی
  • هم چنین تنوع در شکل رابطه جنسی باعث می شود که خوشبختی در رابطه افزایش یابد
  • یک تحقیق نشان می دهد که حدود یک چهارم مردان آلمانی مشکل تحریک دارند؛ یعنی آلت شان آماده رابطه جنسی و دخول نمی شود. در مقابل، بخش قابل توجهی از زنان آلمانی از کمبود شوق و هوس جنسی، ارضای جنسی و حس ارضای جنسی رنج می برند

آماری که در مورد شکل روابط جنسی برای آلمانی منتشر شده است هم در نوع خود جالب است

  • مردان آلمانی در بطور متوسط ده پارتنر جنسی تجربه کرده اند و زنان پنج تا
  • پنج درصد مردان مورد مطالعه با هم جنس رابطه جنسی داشته اند؛ این عدد برای زنان مورد پرسش هشت درصد بوده است
  • هشتاد و هشت درصد مردان و هشتاد و نه درصد زنان مورد مطالعه رابطه واژنال را تجربه کرده اند
  • پنجاه و شش درصد مردان و چهل و هشت درصد زنان از رابطه جنسی دهانی - اورال سکس - لذت برده اند
  • پنجاه و یک درصد مردان و چهل و پنج درصد زنان خودشان به عنوان فرد فعال اورال سکس را انجام داده اند
  • نوزده درصد مردان تجربه انجام رابطه مقعدی را دارند
  • چهار درصد مردان و هفده درصد زنان تجربه دخول مقعدی را داشته اند  


Saturday, July 06, 2019

خدمتی که من به دوستان کردم :)))

از وقتی در اتریش هستم؛ تقریبا هر ماه دوست نزدیکی و هر هفته دوستی از طریق اینترنت نامه ای می دهد و در مورد مهاجرت به اتریش سوال می کند. یکی از خدمات من به این دوستان این است که آنها را از مهاجرت به اتریش منصرف می کنم

دلایل ساده ای برای این انصراف وجود دارد؛ اول این که اتریش ذاتا کشور مهاجرپذیری نیست؛ یعنی قوانینی برای راحتی مهاجران وجود ندارد و در نتیجه کسانی که قصد خروج از ایران دارند، بهتر است به کشوری بروند که آمادگی پذیرش مهاجران را دارد. در نتیجه این موضوع باعث می شود که روند اداری بسیار طولانی باشد و برای بدست آوردن اقامت کشور درگیر مسایلی می شوید که در کشوری مانند استرالیا لزومی به آن وجود ندارد. دوم این که کشور کوچکی مانند اتریش بازار کار کوچکی دارد و در نتیجه کار پیدا کردن در آن بسیار دشوارتر است و مقایسه کوچکی با کشوری مانند آلمان نشان می دهد که بسیاری افراد می توانند راحت تر کار پیدا کنند. از طرف دیگر، در گذشته دانشگاه ها در اتریش رایگان بود و مزایایی برای همراهی خانواده وجود داشت، در حالی که اکنون این شرایط وجود ندارد. دانشگاه پولی است و برای همراهی خانواده به هیچ وجه تسهیلاتی قایل نمی شوند

البته طبیعتا وین برای تحصیل و اقامت مزایایی دارد: اول این که در مرکز اروپاست و کسانی که در اینجا هستند می توانند به کشورهای بسیاری سفر کنند. هم چنین اگر اگر و تایید می کنم اگر با بورس بیایید، بسیار دوره خوبی است چون می توانید دو سه سال در اینجا زندگی و تحصیل کنید و اینجا سکوی پرتاب خوبی برای رفتن به کشور دیگری خواهد بود. دوستان بسیاری هستند که به پیدا کردن کار یا پناهندگی به اتریش می آیند و پس از مدتی فشارهای اقتصادی آنها را از پا می اندازد

خلاصه این هم پیوسته ای بود به نوشتار پیشین

Tuesday, June 25, 2019

دردسرهای بوروکراسی غربی و سینا :)

من کلا از دو تا جمله هست که خیلی خیلی بدم میاد. یکی این که مامان از من می پرسید پس با پولت چکار کردی و اون یکی جمله ای که من هر وقت اظهار نظر می کنم یکی میگه آقا شما که نشستی تو خارج

نتیجه این نفرت هم این شده که از والدینم پول نخوام و به حد مرگ در دوره احتیاجاتم سختی بکشم و حتا گرسنه باشم؛ یعنی یادمه که وقت هایی تو زندگی بوده که گرسنه بودم ولی پول نخواستم. البته یک استثنا هم داره و اون هم به خاطر دختری بود که دوستش داشتم و دارم و برای عروسی از خانواده حمایت مالی درخواست کردم
برای اینکه دومین جمله رو هم نشنوم به ندرت با ایرانی ها کل کل می کنم. آخرین شاهکاری که شنیدم هم در مورد یکی از دانشجوهای دکترای دانشگاه وین بود که برای پروپوزال از من کمک خواست و من هم نظراتم رو دادم؛ بعدش طرف گفت البته شما ده ساله ایران نیستی وگرنه تو ایران این پروپوزال من خیلی هم خوبه؛ اتفاقا استادا همین ها رو درس دادن و من خودم تو ایران دکترا گرفتم !!!! در این مورد دیگه واقعا آدم باید سرش رو بکوبه به دیوار. شاید سطح علمی کارهای ایران پایین باشه؛ ولی استادان ما هیچ وقت کپی کردن رو تجویز نمی کنن. ممکنه حتا چشمشون رو ببندن و خیلی تو سر و کله کسی نزنن؛ ولی این به معنای بالا بودن سطح کار دوست ما نبوده و نیست. من اصلا یادمه دکتر شادرو سر کلاس دشمن اطناب بود؛ حالا طرف پروپوزال رو شروع کرده: همان طور که می دانید موضوع مهاجرت اهمیت زیادی دارد و ما باید بدانیم که مهاجرت در دنیای امروز مساله روز شده است و از طرف دیگر مهاجرت برای اروپایی ها هم مهم است و ...
خوب معلومه این رو به هر کسی بدی شاکی میشه 

حالا این مقدمه رو گفتم که برسم به اتفاقی که برای من افتاده و اصلا هر کجای دنیا باشه مسخره و خنده داره؛ حالا این اتفاق تو چهارچوب بوروکراسی اروپایی برای من پیش اومده
احتمالا هر کسی تصوری از مهاجرت داره و به نظر میرسه که الان داشتن تابعیت کشور دیگه کالای باارزشی شده؛ برای همین هم خیلی ها برای گرفتن تابعیت تلاش می کنن. البته خوشمزه اونایی هستن که به عنوان پناهنده میان اروپا و میگن که جونشون در ایران در خطره و نمی تونن برگردن. فردای اون روزی که پاسپورت میگیرن، برمیگردن ایران:)))) میگم فردا؛ جدا میگم ها

بماند؛ من برنامه ای نداشتم برای گرفتن تابعیت. تا اینکه شایا به من گفت با این شرایطی که هست ممکنه فردا یه گیری بدن و مجبور شی بری. زندگی مون خراب میشه. دیدم خیلی هم بی ربط نمیگه؛ در نتیجه گفتم برم شرایط رو بپرسم. به من گفتن اگر شما پس از کسر اجاره خونه ماهیانه براتون هزار و سیصد و چهل یورو بمونه؛ میتونید اقدام کنید

این داستان حدود ده ماه پیش بود؛ وقتی مدارک رو آماده کردم، زنگ زدم و طرف برای پنج ماه بعدش وقت داد! بعد از پنج ماه که گذشت، رفتم پیش مسوول پرونده و طرف گفت شما یکی از مدارک رو ندارید؛ برو اون رو تهیه کن و وقت بگیر. هفته پیش که مدرک رو تهیه کردم، زنگ زدم و طرف گفت تا پنج ماه وقت پره. برای اون موقع وقت داد

من هم دیروز مدارک رو زدم زیر بغلم و رفتم اونجا. دیدم اون خانمی که گفته وقت ها پره؛ برای خودش تنها نشسته. رفتم باهاش صحبت کنم و مدارک رو نشون بدم. یهویی به من گفت شما بعد از کسر اجاره خونه براتون هزار و پونصد و پنجاه یورو میمونه!!! گفتم همکار شما گفته هزار و سیصد؛ روی سایت هم همین رو نوشته. گفت نه اونها قدیمی شده. گفتم الان که پنج ماه از سال گذشته، چطور هنوز روزآمد نشده؟؟؟ گفت همینه که هست؛ بفرما بیرون

حالا اگر این اتفاق در ایران بیفته چی می گفتیم؟ :)
در ضمن شرایط دانشجویی ما رو در نظر بگیرید که با ویزای ما فقط میشه نیمه وقت و بیست ساعت در هفته کار کرد. با این شرایط کسی نمیتونه این مقدار درآمد داشت. خوب این نشون دهنده سیاست های یک کشور هست.

Thursday, June 13, 2019

انرژی که ویلموتس رها کرد

حضور ویلموتس در تیم ملی باعث شد که انرژی نهفته تیم ملی ناگهان رها شود و در امور تهاجمی موفق باشیم. سبک بازی کیروش تکیه بر نظم در ساختار دفاعی و پس از آن استفاده از  ضد حملات و ضربات ایستگاهی بود؛ در مقابل می بینیم که تیم ویلموتس کارهای ترکیبی بیشتری انجام می دهد و بدین ترتیب از نظر چشم نوازی امتیاز بیشتری می گیرد

Wednesday, June 12, 2019

وقتی بی اخلاقی ارزش می شود

عدالت، حق و اخلاق مفاهیم پیچیده جامعه انسانی هستند و این موضوع باعث می شود که ما از مطلق گرایی در مورد آنها پرهیز کنیم. در اصل، ما اخلاق ثابت نداریم و من نمی توانم ادعا کنم که من آدم بااخلالقی هستم و اصغر نیست
اما چیزی که می شود در موردش صحبت کرد، کارایی برای جامعه است. به عنوان مثال اگر من سال ها قبل به همسایه حمله می کردم و  او را می کشتم و اموالش را می گرفتم و زنش را به کنیزی می بردم؛ الان این حرکت محکوم است
اتفاقی که در برنامه ستاره ساز شماره 35 برای حسن سالمی افتاد از همین جنس بود. این بازیکن در یک باازی تک به تک با فن کشتی حریف به زمین زده شد و یک گل مسلم از او گرفته شد و در نتیجه حذف شد. در اینجا فردی مثل خداداد عزیزی از این کار حمایت کرد. در اصل او از یک حرکت غیرورزشی دفاع کرد و ادعا کرد که برای برنده شدن می توان به هر کاری تن داد. 
این ویژگی جامعه سرمایه داری است که برنده شدن به هر قیمتی را تجویز می کند؛ یعنی می گوید اگر شما اختلاس کنید اشکال ندارد؛ چون به هدف جامعه که پولدار شدن است رسیدید
می خواهم تاکید کنم که در چنین جامعه ای که قوه قضاییه در ایجاد عدالت ناتوان است و نمی تواند حق را - در معنای اجتماعی حق - احقاق کند، بی اخلاقی حاکم می شود

Friday, June 07, 2019

درود بر نسل جوان :)

از طرفداران پر و پا قرص ستاره ساز بودم ؛ به خصوص شخصیت آرام و متین مجتبا جباری در تقابل با کریمی پر سر وصدا بسیار جذاب بود
جباری برایم نماد آموزش و پرورش نوین است که با تکیه بر احترام و رعایت حقوق فردی کار آموزش را انجام می دهد و در مقابل فیروز کریمی نماینده نگاه آموزشی است که بسیار به ما ضربه زده است: معلمان و والدینی که با تحقیر و فریاد می خواهند بچه ها رو به جلو هل بدهند و در بسیاری موارد افرادی ضربه پذیر، احساسی و عصبی پرید می آورند
در اوایل که بازیکنان کریمی و عزیزی راحت تر بالا می آمدند کمی نگران بودم ، ولی الان که به انتها نزدیک شده ایم عکس جریان دیده می شود و شاگردان عصبی کریمی عصبانی یک به یک حذف می شوند و مثبت تر اینکه پیشرفت شاگردان جباری و بزیک - مربیان علم گرای نسب جدید - آن قدر واضح است که همه می پذیرند آنها کارآمدتر هستند

Ich bin Lehrerin und habe Angst vor der Zukunft unserer Gesellschaft

من معلم هستم و از آینده این جمعه می ترسم

مجله زمان مطلبی چاپ کرده که نوشته معلم دبیرستان است و او فضای مدرسه را توصیف کرده است و دلایل ترسش - البته به آلمانی

Wednesday, May 29, 2019

یک قتل و چند نکته

 این که م. ع. نجفی یک انسان را کشته، خبر اصلی این یکی دو روز شده است
و شاید الان زمان مناسبی برای صحبت در مورد جرم این نباشد و بهتر باشد که در مورد مفهوم اجتماعی جرم مسوولان بلندپایه دقت کنیم
در علوم اجتماعی اصطلاحی داریم به نام جرایم یقه سفیدان که به معنای جرم هایی است که افراد رده بالای اجتماعی انجام می دهند. ارتکاب قتل آقای نجفی مثال خوبی از این نوع است؛ وقتی رفتار پلیس با آقای نجفی دیده می شود، می توانیم ببینیم که این تفاوت کاملا مشهود است
جالب است که همین تفاوت رفتار را من در زندان های اتریش هم می بینم. رفتاری که با زندانیان اتریشی می شود بسیار ملایم تر است تا رفتاری که با خارجی ها می شود

Thursday, May 23, 2019

زندگی بر روی زمین

پاشنه هایم چسبناک شده است
بر روی آسفالت داغ، پاشنه هایم چسبناک شده است
چیزی مرا آزادتر نمی کند
بعد از مستی هم تنهایی تنها همراه من است

در پروازم به سوی بالا
ارتباطم با برج مراقبت قطع شده است
پس ما برای همیشه اینجا می مانیم
با همین تنهایی همیشگی 
و همین زمین کذایی

پاشنه هایم چسبناک شده است
قیر دارد در خود می بلعد
پاشنه هایم چسبناک شده است
هیچ چیز مرا بیشتر از این نمی ترساند
همه چیز حقیر و پیش پا افتاده 
و کهنه و ضایع به نظر می آید

در آسمان که دارد روشن می شود
نشانه های تقدیس زیر بار سنگین هستی خرد می شوند
و ما در همان جا می مانیم
با همین تنهایی همیشگی 
بر روی همین زمین کذایی

پاشنه هایم چسبناک شده است
مرا از این سیمان لعنتی جدا کن 
پاشنه هایم چسبناک شده است
شاید من اشتباه می کنم
اما اگر تو مرا دوست داشته باشی
رام تو خواهم شد

می خواهم زیر آفتاب زیبا
بارها و بارها تانگو برقصم
در ونیز با شادی و سرخوشی بسیار
بیا و مرا آزاد کن
از این تنهایی لعنتی
از این زمین کذایی

بیا و مرا آزاد کن
از این تنهایی لعنتی
از این زمین کذایی


-------------------------------------------------------------

این هم متن ترانه فیلم «یک جدایی فوق العاده» که شما هم بدونید من فیلم های در پیت می بینم :)


 

Tuesday, May 07, 2019

جریان زندان رفتن من و سختی کار :)

 در پروژه جدیدمان باید به زندان های اتریش برویم و با زندانی ها مصاحبه کنیم. حالا این که زندانی ها به چه دلیل آنجا هستند و چه بلایی برخی هم زبان های ما که به عشق زندگی بهتر اینجا می آیند چه می آید بماند

جریان اصلی اینجاست که طبیعتا به دلیل شرایط خاصی که زندان دارد؛ برای ما مشکلات زیادی پیش می آید؛ نکته مهم این بود که مدیر پروژه چندین بار بابت این مشکلات از من معذرت خواهی کرده است. طبیعتا برای من که تجربه زیادی دارم، این رویدادها طبیعی است چون در مناطق مختلفی کار کرده ام

اتفاقا هفته گذشته که داشتم مجله پی ام تاریخ را می خواندم دیدم گزارشی در مورد پل شوتزر نوشته شده است. او یکی از مطرح ترین عکاس های دوره جنگ سرد بوده است و عکسی در دوره ساخته شدن دیوار برلین دارد که خیلی مشهور شده است. او در سی و شش سالگی و هنگامی که مشغول گزارش گرفتن و عکاسی در جنگ شش روزه بود، به دلیل اصابت نارنجک فوت کرد

خلاصه این که هر کاری سختی های خودش را دارد و من به شخصه همیشه به یاد عکاسان و خبرنگاران هستم که به دلیل گزارش جنگ از بین ما رفته اند

Monday, May 06, 2019

زمان کشتن اسطوره هاست

اتفاقاتی که برای علی دایی افتاده است، بهانه ای شد تا موضوعی را که چند سالی به آن فکر می کنم به روی کاغذ بیاورم

کلا یکی از مواردی که در دنیای مدرن تغییر کرده است مفهوم اسطوره ها هستند. اسطوره ها برای دوره های بودند که انسان هنوز نمی توانست اتفاقات و رویدادهای اطراف را توضیح بدهد؛ بنابراین به توجیه نیاز داشت. پس از گذشت زمان، این اسطوره ها مقدس شدند. در دوره مدرن این اسطوره ها و مقدسات زیر سوال رفت و نگاه انسان ها به دنیای پیرامون تغییر کرد. فیلسوفی که به جنگ این دیدگاه رفت نیچه بود که جمله مشهور خودش را گفت: «چه بسا این قدیس پیر در جنگلش هنوز چیزی از آن نشنیده باشد که خـدا مُــرده است» و این آغاز دوره پسامدرن بود

ما در ایران هنوز درگیر مفهوم مقدس بودن اسطوره ها هستیم. به این موضوع دقت کنید که وقتی شخصی را می خواهند بالا ببرند؛ آن قدر چیزهای عجیبی در مورد فرد می گویند که گویی آن شخص دارای قدرت ماوراطبیعه است؛ مثلا در مورد آقای خمینی من به شخصه از مردم و معلمان چیزهای عجیبی شنیدم که مشخصا در این راستا بود. ساده اش حرف معلم ما بود که می گفت "حضرت امام چنان وقت شناس بود که مردم نجف ساعت هایشان بر مبنای عبور ایشان از کوچه تنظیم می کردند" جریان رویت امام در ماه هم که نیازی به تکرار ندارد

اشکال کار کجاست؟ آنجا که اگر کسی بخواهد آقای خمینی را نقد کند، دچار مشکل می شود؛ چون آدم ها دارند به امری مقدس حمله می کنند؛ بنابراین عملا امکان وجود ندارد. یعنی عملکرد یک فرد در مقام مسوول اداره یک کشور بررسی نمی شود؛ چون مقدس است و نمی توان یک نقد ساده کرد

همین موضوع در مورد علی دایی هم صدق می کند. علی دایی بیشترین گل زده ملی را دارد و همیشه متعصب بوده است؛ اما عملکردش در دوره بازی و مربی گری قابل نقد است. متاسفانه چون نگاه ما هنوز به افراد اسطوره گونه است؛ هنوز نمی توانیم نقد منصفانه می کنیم

Sunday, April 28, 2019

عملکرد عجیب کمیته انضباطی

منظور از تنبیه در جامعه چیست؟
منطقا هدف اصلی ایجاد نظم و امنیت در جامعه است. مشکلی برای ما به وجود آمده است که تنبیه در جامعه نقش ساکت کردن بخشی از جامعه پیدا کرده است و در نتیجه نمی تواند به نظم و امنیت بینجامد

چند مثال: اگر پلیس یا گروه های شبه نظامی خلافی مرتکب شوند یا خشونتی انجام دهند در ایران مصونیت دارند. برای مایی که در جریان کوی دانشگاه بودیم؛ مشخص بود که جریان بیش از دزدی ریش تراش بوده است. آسیبی که به در و دیوار خورده بود؛ خیلی خیلی فراتر از این بحث ساده بود
نصرتی در مسابقات قهرمانی آسیا در دوره دادکان به عمد ستون فقرات بازیکن حریف را له کرد؛ کاری که می توانست باعث فلج شدن حریف بینجامد، ولی با تنبیهی مواجه نشد

به هفته گذشته برگردیم. یک فرد وارد زمین بازی تراکتورسازی می شود و به مسعود شجاعی حمله می کند؛ پس از آن دژاگه شخصا می خواهد آن تماشاگر را ادب کند! دیروز هم طرفداران پرسپولیس و بیرانوند و نعمتی حسابی دست به خشونت زدند.

امروز که احکام کمیته انضباطی صادر می شود، شاهد آن هستیم که احکام بیشتر از آنکه مبتنی بر قوانین باشد، برای راضی کردن تیم هایی است که طرفداران بیشتری دارند - به نوعی حق السکوت به آنهاست

Saturday, April 27, 2019

دولتی که از مردم عقب تر است؛ مورد نگاری ایران / پرسپولیس / تراکتور

در ایران ما یک دوگانگی مردم / دولت - حکومت داریم. منظور این است که چه پیش از شکل گیری دولت - ملت ما حکومت های جدا از مردم داشتیم و بعد از آن هم دولت ها از دل مردم بیرون نیامده اند و عواملی غیرمردمی در شکل گیری مردم نقش داشتند. همین باعث می شود که دولت ها و حاکمان از متوسط مردم سطح فکری پایین تری داشته باشند

منظور من بطور واضح این است که دولت می تواند پیشروی تغییرات به سمت جلو در یک جامعه باشد و این مهم وقتی اتفاق می افتد که حاکمان نگاهی ملی داشته باشند و هدفی عمومی برای جامعه تعریف کرده باشند. در ایران، بیشتر ایام با نگاهی مقابل روبرو بوده ایم؛ بدین معنا که حاکمان و دولت ها یا منافع فردی برایشان مهم تر بوده است یا آنکه علم کافی نداشته اند. به عنوان مثال، نگاهی به روند توسعه اقتصادی ایران نشان می دهد که دولت های ایران با مبانی ساده توسعه آشنا نبوده اند و سهوا یا عامدا کاری کرده اند که تحول اقتصادی ایران به تاخیر بیفتد و در شرایط فعلی حتا دشوار شود

در مقابل، ما می بینیم بیرون از دولت افراد آگاه و عالم وجود دارند که تصمیم گیری های بهتری را پیشنهاد می دهند؛ افرادی که متاسفانه به دلیل کوته بینی های سیاسی و فکری جایی در حاکمیت ندارند

همین اتفاق در مدیریت باشگاه های ما هم دیده می شود. رفتار اخیر زنوزی در تراکتورسازی و عرب در پرسپولیس مثال خوبی از این مدیران یک روزه است که خود عقب تر از مردم هستند. آدم هایی که برای محبوبیت لحظه ای و خالی کردن خشم های فروخورده به هر کاری تن می دهند. این آدم ها کاری می کنند که به جای طرفداران آرام و متین افراد خشمگین و متعصب وارد ورزشگاه های ما شوند

Thursday, April 25, 2019

تاثیر سوسیالیست ها بر وین سرخ

پس از نوشتار دیروز در مورد وین، دوستی از من پرسید که اتفاقات صد یال پیش چه تاثیری بر وین امروز دارد و چرا من فکر می کنم که امکان دارد در آینده سطح زندگی در وین کاهش پیدا کند

یکی از ایده های مهم سوسیال دموکرات در وین ایجاد فرصت های برابر بود - فراموش نکنیم که کلا ما سوسیالیسم را با اهدافی مانند برابری و عدالت می شناسیم. فرصت های برابر چگونه به وجود می آید؟ وقتی که آدم ها می توانند مانند همدیگر تحصیل کنند؛ ورزش کنند؛ سکنی بگزینند یا از وسایل عمومی استفاده کنند

بنابراین سوسیالیست ها در ابتدای کار تحصیل را رایگان می کنند؛ امکانات ورزشی به وجود می آوردند؛ مسکن را ارزان می کنند (یا دست کم خانه هایی برای افراد کم درآمد می سازند که نوعی حمایت اجتماعی به حساب می آید) و وسایل عمومی ارزان می شود

تمامی این اتفاقات در وین افتاد؛ بطوری که در مناطق اشرافی وین هم خانه هایی ساخته شد که گروه های کم درآمد هم می توانستند در آن زندگی کنند. مثال آن خانه هایی که به عنوان گماین ده شناخته می شود در منطقه نوزده و هجده وین است. اماکن ورزشی بسیاری ساخته شد؛ مثال های استخرهای دولتی بسیار شناخته شده هستند. آملین باد وقتی ساخته شد یکی از زیباترین مجموعه های ورزشی در اروپا بود. افراد می توانستند با هزینه کم از این دولت ها استفاده کنند. خود من که در تهران به دلیل درآمد کم نمی توانستم استخر بروم، قیمت های این استخرها تا چندی پیش بسیار مناسب بود

حالا به تغییرات نگاه کنیم. همین مسکن های اجتماعی از اولین مواردی است که در سال های اخیر در حال محو شدن هستند.همزمان قیمت مسکن و اجاره مسکن به شدت در حال افزایش است. خوب، در همین جا به یکی از موارد مهم اشاره می کنم. چرا شهری مانند وین امن است و نیویورک نیست؟ به دلیل نابرابری های عجیب اجتماعی. خیلی از دوستانی که از آمریکا یا ایران به وین می آیند خیلی تعجب می کنند که چطور افراد جرات می کنند که نیمه شب در شهر قدم بزنند. به یک دلیل ساده: وین محلات خلاف ندارد. در نیویورک محله ای شکل می گیرد که افراد مورد تبعیض در آن گرد هم می آیند و کسی جرات ندارد به این محله که هارلم نام دارد برود. راه برون رفت هم وجود ندارد؛ امکان تحصیل و فرهنگ پذیری برای این بچه ها وجود ندارد و آنها خرده فرهنگ خود را شکل می دهند. در وین به دلیل اختلاط اقتصادی و اجتماعی این موضوع کمتر دیده می شود. الان که مسکن گران شده است و حمایت ها کاهش یافته است، چنین مناطقی در وین در حال شکل گیری هستند. مناطقی مانند منطقه ده یا دوازده یا شانزده به عنوان محلاتی خارج نشین شناخته می شوند و قطعا در آینده مشکلات زیادی به وجود می آید

امکانات ورزشی وین که به همت سوسیالیست ها عمومی بود و ارزان در حال گران شدن است. حمایتی که از کلیه دانشجویان انجام می شد در حال محدود شدن است. از طرف دیگر، استخری مانند مارگاریتن باد به بخش خصوصی واگذار شده است؛ یعنی امکانات عمومی در حال کاهش هستند. مضاف به اینکه هزینه این استخرها در دو سال بیش از پنجاه درصد افزایش پیدا کرده است

در مورد تحصیل هم که جریان پولی شدن دانشگاه ها آغاز مهمی بود. دوره هایی که در مدارس عمومی برگزار می شود کیفیت خود را از دست داده اند و از طرف دیگر به بهانه های مختلف از بچه ها در مدارس پول می گیرند - مثلا هزینه غذا. در اینجا ذکر کنم که ایده مدارس مردمی یکی از ایده های درخشان سوسیالیست ها بود. در آنجا دوره های آموزشی برای مردم برگزار می شد و جالب تر این که انواع برنامه های فرهنگی امکان رشد در آنجا داشتند

خوب، برگردم به تاثیر این موارد در وین. ما در جامعه شناسی و اقتصاد با مفهومی به نام ساختار روبرو هستیم. ساختار در تعریف ساده مفهومی است که وجود دارد و دیده نمی شود. وقتی اقتصاددان می خواهد ساختار را نشان بدهد، باید تورم و درآمد و میزان اشتغال را اندازه گیری کند تا جنبه ای از اقتصاد را نشان دهد. ساختار اجتماعی هم چنین است. ما باید به میزان حضور خارجی ها در کشور، بیکاری و غیره توجه کنیم. ساختار اجتماعی در سال های طولانی شکل می گیرد و زمان زیادی طول می کشد تا تغییر کنند. وینی ها در سال ها به این ساختار رسیدند و هم اکنون در حال ضربه زدن به آن زدند و دود آن به چشم آیندگان می رود

Wednesday, April 24, 2019

وین / یوتوپیای انسان بهتر

در یک سری امتیازدهی ها وین شهر اول دنیا شده است و بسیار در این مورد صحبت می شود. اتفاقا در یک سری کارهای تحقیقاتی در وین دیده می شود که احتمالا در آینده وین جایگاه خودش را از دست خواهد داد. به خصوص در زمینه هایی مانند نابرابری شاهد افزایش اختلاف بین اتریشی ها و وینی ها هستیم

اما برای این که بدانیم وین امروز چگونه ساخته شده است؛ باید به صد سال پیش برگردیم. بهانه این بازگشت تاریخی صد سالگی سوسیال دموکراسی وین است. در اصل آپریل 1919 بود که اداره وین با ایده های سوسیالیستی آغاز شد. به همین بهانه هفته نامه پروفیل (اشپیگل اتریشی ها :) ) مطالب ویژهای به این موضوع اختصاص داده است. من هم بیشتر از همین مطالب استفاده می کنم و در مورد روند شکل گیری وین سرخ می نویسم

بعد از جنگ جهانی اول، امپراطوری اتریش - مجارستان از هم پاشید و جمهوری اتریش شکل گرفت. وقتی در سال 1919 انتخابات شهر وین برگزار شد؛ حزب سوسیال دموکرات به قدرت رسید. این نکته را هم باید اشاره کرد که وین سال ها بود که شهری با گرایش های کارگری شده بود؛ چرا که روند صنعتی شدن از اواخر قرن نوزدهم شروع شده بود و تعداد کارگران و کارخانه های وین به شدت افزایش کرده بود. همین موضوع باعث شده بود که گرایش های سوسیالیستی و کمونیستی در این شهر بسیار زیاد باشد


وقتی سوسیالیست ها پیروز شدند؛ تحولات زیادی در سیاست های شهر وین به وجود آمد. یکی از نمادهایی که هنوز باقی مانده  و یکی از جاهای دیدنی وین شده است؛ میدان کارل مارکس نام دارد. در این میدان خانه های مشابه ارزان قیمت با حمایت های دولتی ساخته شد. ایده های جدید برای زندگی جمعی مطرح و اجرا شد؛ به عنوان مثال، اتاق ها و فضاهای خاصی برای رختشویی ساخته شد. این رختشورخانه ها بسیار مجهز بودند و وقتی در سال 1930 خانه های این میدان به بهره برداری رسیدند؛ رختشورخانه آنجا مدرن ترین شکل ممکن را داشت

کوتاه بگویم: نود و دو درصد خانه ها در سال 1919 توالت نداشتند، نود و پنج درصد آب لوله کشی نداشتند و بیش از نود درصد خانه ها تخت خواب به اندازه ساکنان نداشتند، نتیجه آنکه تا سال 1934 با تحولاتی که اتفاق افتاد آمار بسیار بهتر شد

به جز حوزه مسکن، در حوزه بهداشت، تحصیلات و معیشت هم اتفاقات بسیار مهمی افتاد. هدف اصلی سوسیالیست ها این بود که تحصیلات برای همه در دسترس باشد و ارزان باشد. به همین دلیل، مهدکودک های مونتسوری برپا شد و تحصیل رایگان شد. از طرف دیگر، حمایت های اجتماعی و اقتصادی از طرف دولت به وینی ها ارایه شد. کمک های اقتصادی به وینی ها باعث شد که سطح زندگی همگان بهتر شود

وین مصداق شهری شد که برای همه فرصت های برابر به وجود می آورد و روی همین زیربنا وین سرخ شکل گرفت و هم اکنون بهترین شهر دنیا - در یک تحقیق جهانی - شد

Tuesday, April 23, 2019

منحنی یو شکل در ورزش

در ادامه انتقاداتی که از رفتار زنوزی - مالک تراکتورسازی - دارم؛ به منحنی انگیزشی اشاره می کنم

در تحقیقات ورزشی مبحثی در مورد ایجاد انگیزه و کارایی ورزشکار وجود دارد. اگر انگیزه پایین باشد، طبیعتا ورزشکار نمی خواهد حداکثر انرژی خود را بگذارد. این باعث می شود که کارایی خودش کاهش پیدا کند. در مقابل اگر انگیزه زیادی به فرد داده شود یا استرس به او وارد شود؛ باز هم کارایی او کاهش پیدا می کند

یعنی ما یک منحنی یو شکل برای هم بستگی انگیزه و کارایی داریم. وقتی فشار عصبی روی بازیکنان زیاد می شود، آنها کارایی خودشان را از دست می دهند. در مورد تیم تراکتورسازی هم همین موضوع باعث می شود که تیم افت کند. وقتی تاوان یک اشتباه در تیم معرفی به مراجع قضایی است و بدترین اتهام ها زده می شود؛ بازیکن بسیار محتاط می شود و با استرس بازی می کند

در چنین شرایطی یک مدیر کارامد به دنبال مدیریت داستان و آرام کردن تیم است و نه ایجاد جنجال

Friday, April 19, 2019

حالا که فروزان نبود چی میگی

در ادامه مشکلاتی که برای فروزان به وجود اومد ذکر کنم که وقتی رفتار غیر عقلانی است، نتیجه دلخواه نمیشه گرفت

الان همه بازیکنان تراکتور استرس دارن؛ وقتی با یک اشتباه طرف رو نابود بکنی، بهتر از این نمیشه

به جای ایجاد ارامش مالک باشگاه استرس رو تزریق کرد

لینوکس سبک

با توجه به اینکه اپ تاپ قدیمی من با سه گیگ رم پوکید؛ من موندم و یه لپ تاپ با یک گیگ رم. خوب تصمیم گرفتم که یه لینوکس سبک نصب کنم. متوجه شدم که منابع فارسی خوبی در این مورد وجود نداره و علاقه مندان باید از منابع انگلیسی استفاده کنن. با توجه به تعداد قابل توجه لینکوسی های ایران امیدوارم که به زودی مطالب جدیدی نوشته بشه :) من فعلا لینوکس پاپی رو نصب کردم

Wednesday, April 17, 2019

وقتی اختلاس میشه

دیروز نامه نماینده مردم تبریز به وزیر ورزش خوندم. در این نامه از وزیر خواسته شده بود که با توجه به جریان محسن فروزان در مورد مافیای ورزش پیگیری های لازم انجام بشه. اولین نکته برای من همیشه اینه که چرا یک کاری که وظیفه کس دیگری است باید این چنین بهش یادآوری بشه؛ گرچه چنین مواردی بیش از هر جایی به قوه قضاییه مربوطه
دوم اینه که برای جامعه ای که هنوز دنبال اعدام و کشتن آدم هاست؛ و هنوز تفاوت متهم و مجرم رو نمیدونه باید اعتدال رو پیش گرفت. در چنین حالتی نماینده مجلس نه تنها عقلانی عمل نمیکنه، تازه میاد آتیش بیار معرکه میشه. حالا تکلیف برای ما مشخصه
سوم و از هم مهم تر، نماینده محترم این همه اختلاس داره انجام میشه؛ این همه کارگر هستند که حقوق خودشون رو دریافت نمی کنن؛ این همه کارخونه داره به ثمن بخس واگذار میشه، اون وقت شما هیچ واکنشی نشون نمیدی، بعدش الان یادت میفته یه چنین نامه بی ربطی بنویسی؟ 

Tuesday, April 16, 2019

یک فیلم خوب در مورد تنوع فرهنگی

فرانسه یکی از کشورهایی است که با تنوع فرهنگی روبروست و این داستان ملی گرایی تاثیرات خودش رو بر این کشور نشون داده. اخیرا این فرصت رو داشتم که تعداد زیادی از فیلم های کمدی سینمای فرانسه رو ببینم که در مورد این تنوع فرهنگی ساخته شده
یکی از بهترین های این دوره برای من «مسیو کلود و دخترانش» یکی از بهترین ها بوده. به نظرم اگر دسترسی به اون دارید ببینید

Monday, April 15, 2019

از دست این پولدارهای بی سواد :)

خوب از قدیم دوستان من رو بخاطر هواداری از تراکتورسازی می شناختن و یادمه مواقع زیادی بود که من رو دست می انداختن. حتما خیلی ها یادشون هست که تراکتور مدتی در دسته های پایین تر بازی می کرد
اینها رو میگم که تاکید کنم به عنوان یک هوادار تراکتورسازی خط خودم رو مشخص می کنم
محسن فروزان اشتباه کرد و تیم باخت؛ اما رفتار برخی از هواداران و به خصوص شخص زنوزی با این بازیکن درست نیست. وقتی بازیکنی اشتباه میکنه جریمه اش اینه که نیمکت نشین میشه و دست بالا جریمه مالی میشه؛ اما این رفتار به هیچ وجه قابل قبول نیست که زمین و زمان رو به هم ببافن و کلی اتهام به یک نفر بزنن. این نشونه جهل در حوزه کاری و خشم سرخورده است. به نظرم این رفتار مالک باشگاه نشون دهنده این نکته هست که نمیتونه در حد یک مدیر ورزشی عمل کنه و از طرف دیگه رفتارش نشون داد برخلاف خیلی از ادعاهای پیشین که می گفت مدیریت رو به مدیر عامل واگذار کرده و خودش تنها نقش سرمایه گذار رو داشته، پوچ بوده و خودش تصمیم گیر اصلی هست
روند حرکتی تراکتورسازی که به دلیل ریخت و پاش اولیه خوب به نظر میرسه من رو برای بلندمدت نگران میکنه. تجربه آدم هایی مثل آبراهاموویچ در انگلستان تا هدایتی در ایران نشون میده که این طور آدم ها به واسطه پولی که با خودشون میارن، احساس می کنن که باید مدیریت کامل رو داشته باشن و در نتیجه نقش مدیر و مربی و مالک و ... رو به عهده دارن

Sunday, April 14, 2019

افرین به این پدر

داشتم برنامه ستاره ساز رو نگاه می کردم. یکی از مواردی که خیلی من رو تحت تاثیر قرار داد؛ اون پدری بود که بچه اش رو از مشهد برده بود تا اهواز تا بچه تست بده. خیلی جالب بود؛ به خصوص برای مایی که خانواده ها به شدت با فوتبالیست شدن ما مشکل داشتن و اصلا نمی پذیرفتن
پدر خیلی زیبا می گه که آشپز هتل بوده و مرخصی گرفته و بیست ساعت تو راه بودن که برسن اونجا
 کارشون خیلی زیبا بود و من رو دست کم خیلی خوشحال کرد

برای مقایسه حساب کنید که من نوجوان بودم و پدر و مادرم یه پنج پوندی از قدیم داشتن و نگران بودن که تاریخش بگذره. وقتی عمو واله داشت می رفت انگلستان اون رو بهش دادن. عمو واله پرسید چی می خوای بگیریم؛ منم سریع گفتم که مجله ورزشی مچ. خیلی دوست داشتم یه نسخه داشته باشیم. پدر و مادرم سریع گفتن که نه؛ یه چیز بدردبخور بگیرین. هنوز بعد از سی سال رو دلم مونده :)

Saturday, April 13, 2019

در باب انتخاب / فردوسی پور و میثاقی

یکی از بحث های فعلی تلویزیون ما بحث برنامه نود و جانشین فردوسی پور در آن بود
به دلایل بسیاری این بحث پیچیده است و طبیعتا هر کس بنا به طرز فکرش و تجربیاتش و منطق و احساسش در این مورد اظهار نظر می کند و در برخی موارد عمل می کند
این موضوع برای من بهانه ای شد که در مورد یکی از اتفاقات پیشین زندگی ام فکر کنم و بازبینی کنم
یادم هست که حدود پانزده سال پیش در شرکتی کار می کردم و دوستی مدیرعامل بود. بنابردلایلی او را کنار گذاشتند و جالب بود که سرمایه گذار مرا برای مدیریت شرکت انتخاب کرد. من شاید ثانیه ای هم فکر نکردم و گفتم که نه؛ من جای دوستم را نمی گیرم و رد کردم
خوب؛ پانزده سال از اون جریان میگذره. صادقانه بگم که خیلی سختی کشیدم و اتفاقات زیادی برام پیش اومده. باز هم صادقانه میگم که امروز به گذشته نگاه می کنم و به خودم میگم شاید بهتر بود اون زمان شکل دیگه ای عمل می کردم
شاید بهتر باشه کسانی هم الان خیلی راحت قضاوت می کنن و حکم صادر می کنن؛ کوتاه بیان و دیگران رو بی دلیل محکوم نکنن

Wednesday, April 10, 2019

چند تا نکته فوتبالی

چند تا نکته فوتبالی به نظرم رسید که بگم

اول از همه این که وقتی گلزنی تیم های ایرانی رو از اوت دستی و کرنر می بینم، یاد یه جریان جالب می افتم. یکی از روش هایی که تیم های امیر قلعه نویی به گل می رسیدن همین اوت دستی بود. اون زمان همه از اون ایراد می گرفتن که تیم هاش دارن با این روش ها به گل میرسن  و برنامه ندارن. حالا جالبه که وقتی تیم های دیگه به این روش گل می زنن؛ اصلا در این مورد حرفی نیست

نکته بعدی در مورد شانسه: من یادمه به یکی از دوستان به شوخی گفتم که اگر کسی بازی ایران و آمریکا تو جام جهانی رو ببینه؛ به وجود خدا پی میبره :) اصلا یادم نمیره که چندین بار توپ به تیر دروازه ایران خورد؛ ولی گل نشد و ما بازی رو بردیم. به نوعی تو بازی ما در برابر مراکش هم شانس به کمک ما اومد.  برد ما خیلی به بازی ما ربطی نداشت
این رو گفتم که تاکید کنم وقتی تو بازی پرسپولیس دو بار تیر دروازه می خوریم و گل نمیشه یا تو بازی قبلی ذوب آهن پنالتی به اون شکل گل نمیشه، شانس با ما بوده. من هم مثل همه کیف می کنم و فریاد شادی می زنم
اما یادم میمونه که ما داریم شانسی بازی می کنیم و باید انتظارات ما در این حد بمونه :)

Saturday, April 06, 2019

خراب کردن یک سایت خوب

بعضی مواقع دست زدن به سیستمی که درست کار میکنه بدجوری حرص آدم رو درمیاره

یکی از این موارد سایت تاک هست. این سایت قبلا مثل آدم کار میکرد و ما خیلی ممنون و راحت بودیم. منتها نمیدونم به چه دلیلی تصمیم گرفنن که در هفته های اخیر تغییر بدن سایت رو. حالا هر دفعه که میخوای لاگین کنی باید کد بگیری از ایمیل؛ یعنی کلی مزاحمت بیهوده. از طرف دیگه سایت خیلی سنگین شده و از هر دو سه مرتبه یک بار هنگ میکنه و باید دوباره لاگین کنی. من دیروز برای دادن یک وکالتنامه دوازده بار برام کد اومد!!! چه وضعیت افتضاح به این میگن

Wednesday, April 03, 2019

برانکویی که بود و برانکویی که می شناسیم

فضای آزاد امکان رشد آدم ها را فراهم می کند. شاید بیش از هر جایی در هنر با این موضوع روبرو هستیم. در عرصه هنر اگر هنرمند رها و آزاد نباشد؛ امکان هیچ تغییری به وجود نمی آید. به نظرم یکی از مثال های آشنا برای ما رشد برانکو در طول سال های گذشته است

برانکویی که یادمان هست، دستیار چیروست که بسیار آرام بود و با وجود هوش زیاد نفر دوم بود. بعد از آنکه سرمربی شد باز هم در سایه دادکان بود. در جریان مسابقات که شرکت می کرد؛ مسایل حاشیه ای نمود زیادی داشت؛ انگار که سرمربی نقش ایجاد نظم را ندارد. حضور دادکان همیشه پررنگ تر از برانکو بود. یادمان باشد که وقتی بین بازیکنان دعوا شد؛ دادکان مصاحبه کرد و در مورد اهمیت استراتژی خودش صحبت کرد (که مثلا با نگه داشتن نصرتی باعث شده است تیم نتیجه بگیرد). هم چنین در مورد سلطه دایی بر تیم ملی داستان ها گفته شد

در اصل، دادکان بزرگ تر از برانکو بود و همین باعث شد که برانکو محو شود. اتفاثی که در دوره کیروش برعکس شد. کیروش بزرگ تر از مسوولان بود و به همین دلیل در این دوره مسوولان حذف شدند. دست روزگار کمک کرد که برانکو رشد کند و با حضور در فضاهای متفاوت بتواند خود را رشد دهد و در نهایت به موفقیت در ایران برسد

برانکو بدون آنکه آدمی ناآرام باشد، یاد گرفت که نظم را در تیمش نهادینه کند و به همین دلیل رضاییان و مسلمان و صادقیان جایی در تیمش ندارند. این برای من موردی بسیار جالب در مورد رشد آدمی در طول زمان است

Tuesday, April 02, 2019

باز هم جادی، باز هم پادکست و باز هم حرف حساب

جادی یکی از خوش فکر ترین آدم هایی است که من می شناسم و هر از چند گاهی یه پادکست منتشر میکنه. پادکست این دفعه فوق العاده است و به خصوص اون قسمت اول رو که در مورد شرایط مملکت صحبت میکنه رو توصیه می کنم

Sunday, March 31, 2019

رهایی نوازنده دوره گرد 2

در نوشتار پیشین فرصت نشد که بحث نوازنده را خیلی باز کنم. دوست دارم در مورد مفهوم آزادی در این پیشه بیشتر صحبت کنم

اول از همه بیاییم به آزادی با توجه به تقیدهایی که در جامعه وجود دارد نگاه کنیم. ما خواه ناخواه در جامعه محدودیت هایی داریم که بر ما اعمال می شود. بخشی از آنها از طریق فرهنگ درونی می شوند و بخش دیگری از طریق قانون و فشارهای اجتماعی بر ما اجبار می شوند. چند مثال ساده: دست نکردن در بینی یا باد در نکردن در جمع یا دزدی نکردن

همه اینها قوانین و فرهنگی هستند که ما را محدود می کنند؛ البته به نفع جامعه. در اصل، این قوانین و فرهنگ در طول زمان برای زیست جامعه تحول پیدا کرده اند. به همین دلیل قوانین و فرهنگ در جوامع مختلف با هم فرق دارند. این یک سوی ماجراست؛ سوی دیگر این است که قوانین و فرهنگ سوگیری و جهت دار است به نفع گروه حاکم در یک جامعه. بنابراین گروه های فرودست شانس کمتری برای ابراز و ظهور دارند

 چند مثال: در گذشته ما با جامعه هایی رویرو بودیم که افراد مسن احترام بیشتری داشتند؛ این موضوع باعث شده بود که شرایط برای ابراز وجود کودکان و حتا جوانان سخت تر شود. این یک مساله فرهنگی بوده است و نفع آن به افراد مسن تر بوده است. در شرایط فعلی هم دیده می شود که مثلا در دادگاه ها افرادی که در راس قدرت هستند شانس بیشتری برای برنده شدن دارند

بنابراین این قوانین و فرهنگ حاکم از یک سو باعث قوام جامعه می شوند و از سوی دیگر اجبار به افراد اعمال می کنند

حالا برمی گردیم به نوازنده های خیابانی

نوازنده های خیابانی (در حالت کلی تر) هنرمند فعال در خیابان می تواند قوانین و فرهنگ را نادیده بگیرد و با آزادی عمل کند. به عنوان مثال نوازنده خیابانی می تواند قطعه ای که اجازه اجرای رسمی ندارد اجرا کند. از سوی دیگر این نوازنده چون در معرض قضاوت منتقدان هنری نیست، می تواند کلیشه های رایج را بشکند و با آزادی خاصی اجرای برنامه کند؛ کاری که برای نوازندگان حرفه ای ممکن نیست

فضای عمومی مفهوم دیگری است که در کار خیابانی تنیده شده است و نمی توان از آن جدا شود. نوازنده خیابانی در جایی کارش را اجرا می کند که مسیر زندگی و حرکت همگان است؛ یعنی نوازنده فضای عمومی را دگرگون می کند

یکی دیگر از نکات مهم کار خیابانی ایجاد امکان دیدار برابر در سطح جامعه است. آنچه که در غرب به عنوان تلاقی شناخته می شود. موسیقی خیابانی چون در سطح خیابان است؛ افرادی را در کنار هم جمع می کند که ممکن است در هیچ محفل هنری دوور هم جمع نشوند. افراد خاصی به اپرا می روند و افراد خاصی به کنسرت امیر تتلو می روند؛ ولی هر دوی این افراد در خیابان ممکن است به هنر خیابانی خیره شوند - مهم نیست که لذت می برند یا نه؛ مهم این است که دور هم هستند 

در نهایت اینکه بی مکانی برای من خیلی پررنگ است. وقتی یک نفر به کاری یا مکانی وابسته است؛ نمی تواند رها کند و برود. از نظر تیوری نوازنده دوره گرد این مهم ترین وابستگی که ما داریم ندارد. حتا مهم تر از آن چون به زبان موسیقی سخن می گوید به زبان هم وابسته نیست

Saturday, March 30, 2019

رهایی نوازنده دوره گرد

اعتراف می کنم که بارسلونا شهر مورد علاقه من است؛ چرا که آنارشیستی ترین شهر دنیاست. به نوعی تنها جایی است که آدم ها می توانند لخت مادرزاد بروند شنا کنند و فردی در کنار آنها با برقع نشسته باشد. این داستان پیشینه ای تاریخی دارد و در جریان جنگ داخلی اسپانیا چپ های دنیا برای دفاع از بارسلون به آن شهر رفتند
هنوز هم آدم همین احساس را نسبت به این شهر دارد
در سفر این بار به بارسلون برایم مفهوم جدیدی باز شد و آن هم نوازنده دوره گرد بود. نوازنده دوره گرد به جایی و کاری وابسته نیست و هرگاه که اراده کند جایش را تغییر می دهد و چه جایی بهتر از بارسلون برای چنین شغلی. توریست هایی که به این شهر می روند پیاپی با صحمه ای روبرو کی شوند که نوازندگان مشغول نواختن هستند و شادی را به شهر می آورند

Friday, March 29, 2019

مردی به نام اوه - کتاب و فیلم

تو سفر داشتم کتاب خیلی جالب مردی به نام اوه رو میخوندم. اگر اشتباه نکنم روی کتاب نوشته شده بود که پرفروش ترین کتاب سال 2015 سوید بوده. تا اونجایی که میدونم فیلم مال سال 2015 بوده و کتاب در سال 2012 نوشته شده و پرفروش ترین کتاب سال شده

Thursday, March 28, 2019

رایان ایر - تجربه پرواز با خطوط هواپیمایی ارزان قیمت

خیلی پیش اومده که من بخوام با پروازهای ارزون تو اروپا سفر کنم و دنبال نظرات دیگران در مورد پروازها گشتم. چیزی که متوجه شدم اینه که اطلاعات زیادی به زبان فارسی وجود نداره. از اونجایی که من دوران دانشجویی خیلی با این پروازهای ارزون سفر کردم و فکر می کنم خیلی به درد بچه های دانشجو میخوره، تصمیم گرفتم تجربیات خودم رو خیلی کوتاه به زبان فارسی بنویسم که شاید به درد دوستان دانشجو بخوره

اول چند تا نکته کلی و بسیار مهم

  • حتما و حتما با دقت اطلاعاتی رو که روی سایت این شرکت ها نوشته شده بخونین. خیلی خیلی پیش میاد که افراد این اطلاعات رو نمیخونن و بعدش میگن شرکت سر ما کلاه گذاشت
  •  
  • تا حد امکان سعی کنید در نت جستجو کنید تا ببینید برای دیگران چه مشکلاتی پیش اومده
  •  
  • به ساعات و مکان پرواز دقت کنید. به عنوان مثال، در گذشته رایان ایر پروازی از وین نداشت. وقتی وین رو انتخاب می کردید، نزدیک ترین فرودگاه که در براتیسلاوا بود پیشنهاد میداد. در نتیجه باید این رو در نظر می گرفتید که حدود یک ساعت بیشتر در راه هستید و باید حدود ده یورو هم هزینه کنید. یا اینکه یکی از دوستان به مقصد استکهلم بلیت خریده بود و چون خود فرودگاه استکهلم پروازی نداشت، ساعت سه بعد از نصف شب در صد کیلومتری استکهلم به زمین نشسته بود و حیرون که چه کنم


من در اون زمان از وین (در اصل براتسلاوا) به میلان (در اصل برگامو) پرواز کردم. هزینه بلیت هشت یورو یود، ولی ده یورو پول اتوبوس از وین به براتیسلاوا  دادم و پنج یورو از برگامو به میلان. به هر حال برام می ارزید

هفته گذشته با شایا سفر کردیم به بارسلونا. این دفعه که نظرات در مورد رایان ایر رو خوندم خیلی خیلی ترسیدم؛ چون خیلی بد نوشته بودن. از جمله اینکه از اکتبر سال گذشته رایان ایر کیفی که میشه برد داخل هواپیما کوچک تر کرده.؛ یعنی ابعاد کیف دستی که میشه برد داخل هواپیما شده 20 در 20 در 35 سانتی متر. با این وجود خیلی مبهم نوشته که اگر چمدونی با ابعاد معمولی 55 در 40 در 20 سانتی متر داشته باشین از شما گرفته میشه و بعدا به شما داده میشه. در اصل مسافر هزینه بیشتری نمیده و فقط وقتش تلف میشه. به هر حال من چشمم ترسید و با ده یورو یه دونه چمدون دستی گرفتم که بتونم با خودم برم داخل هواپیما

از طرف دیگه نوشته شده بود که حتما به صورت آنلاین چک-این کنید

خوب تجربه من: اول اینکه حتما و حتما آنلاین چک این کنید؛ چون اگر بدون این کار برید فرودگاه از شما پنجاه یورو میگیرن. از طرف دیگه، من چون ده یورو داده بودم، اصطلاحا داری اولویت بودم (Priority)، در نتیجه اول سوار شدم و میتونستم چمدون کوچیک با خودم ببرم. از طرف دیگه یک کوله پشتی کوچیک داشتم که ابعادش کمی بیشتر از 35 در 20 در 20 بود؛ اما اصلا به من گیر ندادن. اتفاقا از این خیلی می ترسیدم که مشکلی پیش نیومد. اما دقت کنید که فقط یکی دو سانت بیشتر بود. کسی با چمدون خیلی بزرگ نره اونجا و شاکی بشه

صف دیگه این طوری شد که اونها ایستادن و یکی از پرسنل اومد و به هر کسی یک شماره داد و همون شماره رو چسبوند به چمدون. افراد همون چمدون ها رو تحویل دادن و وارد شدن؛ یعنی نتونستن با خودشون بیارن داخل هواپیما

نکته دیگه اینکه برای انتخاب صندلی باید پول اضافی پرداخت کنید. ما ریسک کردیم و پول رو ندادیم. به صورت تصادفی صندلی انتخاب شد ولی به هر حال من وشایا کنار هم افتادیم و در نتیجه فرقی نکرد

در کل ما از پرواز راضی بودیم و مشکلی پیش نیومد