Sunday, March 31, 2019

رهایی نوازنده دوره گرد 2

در نوشتار پیشین فرصت نشد که بحث نوازنده را خیلی باز کنم. دوست دارم در مورد مفهوم آزادی در این پیشه بیشتر صحبت کنم

اول از همه بیاییم به آزادی با توجه به تقیدهایی که در جامعه وجود دارد نگاه کنیم. ما خواه ناخواه در جامعه محدودیت هایی داریم که بر ما اعمال می شود. بخشی از آنها از طریق فرهنگ درونی می شوند و بخش دیگری از طریق قانون و فشارهای اجتماعی بر ما اجبار می شوند. چند مثال ساده: دست نکردن در بینی یا باد در نکردن در جمع یا دزدی نکردن

همه اینها قوانین و فرهنگی هستند که ما را محدود می کنند؛ البته به نفع جامعه. در اصل، این قوانین و فرهنگ در طول زمان برای زیست جامعه تحول پیدا کرده اند. به همین دلیل قوانین و فرهنگ در جوامع مختلف با هم فرق دارند. این یک سوی ماجراست؛ سوی دیگر این است که قوانین و فرهنگ سوگیری و جهت دار است به نفع گروه حاکم در یک جامعه. بنابراین گروه های فرودست شانس کمتری برای ابراز و ظهور دارند

 چند مثال: در گذشته ما با جامعه هایی رویرو بودیم که افراد مسن احترام بیشتری داشتند؛ این موضوع باعث شده بود که شرایط برای ابراز وجود کودکان و حتا جوانان سخت تر شود. این یک مساله فرهنگی بوده است و نفع آن به افراد مسن تر بوده است. در شرایط فعلی هم دیده می شود که مثلا در دادگاه ها افرادی که در راس قدرت هستند شانس بیشتری برای برنده شدن دارند

بنابراین این قوانین و فرهنگ حاکم از یک سو باعث قوام جامعه می شوند و از سوی دیگر اجبار به افراد اعمال می کنند

حالا برمی گردیم به نوازنده های خیابانی

نوازنده های خیابانی (در حالت کلی تر) هنرمند فعال در خیابان می تواند قوانین و فرهنگ را نادیده بگیرد و با آزادی عمل کند. به عنوان مثال نوازنده خیابانی می تواند قطعه ای که اجازه اجرای رسمی ندارد اجرا کند. از سوی دیگر این نوازنده چون در معرض قضاوت منتقدان هنری نیست، می تواند کلیشه های رایج را بشکند و با آزادی خاصی اجرای برنامه کند؛ کاری که برای نوازندگان حرفه ای ممکن نیست

فضای عمومی مفهوم دیگری است که در کار خیابانی تنیده شده است و نمی توان از آن جدا شود. نوازنده خیابانی در جایی کارش را اجرا می کند که مسیر زندگی و حرکت همگان است؛ یعنی نوازنده فضای عمومی را دگرگون می کند

یکی دیگر از نکات مهم کار خیابانی ایجاد امکان دیدار برابر در سطح جامعه است. آنچه که در غرب به عنوان تلاقی شناخته می شود. موسیقی خیابانی چون در سطح خیابان است؛ افرادی را در کنار هم جمع می کند که ممکن است در هیچ محفل هنری دوور هم جمع نشوند. افراد خاصی به اپرا می روند و افراد خاصی به کنسرت امیر تتلو می روند؛ ولی هر دوی این افراد در خیابان ممکن است به هنر خیابانی خیره شوند - مهم نیست که لذت می برند یا نه؛ مهم این است که دور هم هستند 

در نهایت اینکه بی مکانی برای من خیلی پررنگ است. وقتی یک نفر به کاری یا مکانی وابسته است؛ نمی تواند رها کند و برود. از نظر تیوری نوازنده دوره گرد این مهم ترین وابستگی که ما داریم ندارد. حتا مهم تر از آن چون به زبان موسیقی سخن می گوید به زبان هم وابسته نیست

Saturday, March 30, 2019

رهایی نوازنده دوره گرد

اعتراف می کنم که بارسلونا شهر مورد علاقه من است؛ چرا که آنارشیستی ترین شهر دنیاست. به نوعی تنها جایی است که آدم ها می توانند لخت مادرزاد بروند شنا کنند و فردی در کنار آنها با برقع نشسته باشد. این داستان پیشینه ای تاریخی دارد و در جریان جنگ داخلی اسپانیا چپ های دنیا برای دفاع از بارسلون به آن شهر رفتند
هنوز هم آدم همین احساس را نسبت به این شهر دارد
در سفر این بار به بارسلون برایم مفهوم جدیدی باز شد و آن هم نوازنده دوره گرد بود. نوازنده دوره گرد به جایی و کاری وابسته نیست و هرگاه که اراده کند جایش را تغییر می دهد و چه جایی بهتر از بارسلون برای چنین شغلی. توریست هایی که به این شهر می روند پیاپی با صحمه ای روبرو کی شوند که نوازندگان مشغول نواختن هستند و شادی را به شهر می آورند

Friday, March 29, 2019

مردی به نام اوه - کتاب و فیلم

تو سفر داشتم کتاب خیلی جالب مردی به نام اوه رو میخوندم. اگر اشتباه نکنم روی کتاب نوشته شده بود که پرفروش ترین کتاب سال 2015 سوید بوده. تا اونجایی که میدونم فیلم مال سال 2015 بوده و کتاب در سال 2012 نوشته شده و پرفروش ترین کتاب سال شده

Thursday, March 28, 2019

رایان ایر - تجربه پرواز با خطوط هواپیمایی ارزان قیمت

خیلی پیش اومده که من بخوام با پروازهای ارزون تو اروپا سفر کنم و دنبال نظرات دیگران در مورد پروازها گشتم. چیزی که متوجه شدم اینه که اطلاعات زیادی به زبان فارسی وجود نداره. از اونجایی که من دوران دانشجویی خیلی با این پروازهای ارزون سفر کردم و فکر می کنم خیلی به درد بچه های دانشجو میخوره، تصمیم گرفتم تجربیات خودم رو خیلی کوتاه به زبان فارسی بنویسم که شاید به درد دوستان دانشجو بخوره

اول چند تا نکته کلی و بسیار مهم

  • حتما و حتما با دقت اطلاعاتی رو که روی سایت این شرکت ها نوشته شده بخونین. خیلی خیلی پیش میاد که افراد این اطلاعات رو نمیخونن و بعدش میگن شرکت سر ما کلاه گذاشت
  •  
  • تا حد امکان سعی کنید در نت جستجو کنید تا ببینید برای دیگران چه مشکلاتی پیش اومده
  •  
  • به ساعات و مکان پرواز دقت کنید. به عنوان مثال، در گذشته رایان ایر پروازی از وین نداشت. وقتی وین رو انتخاب می کردید، نزدیک ترین فرودگاه که در براتیسلاوا بود پیشنهاد میداد. در نتیجه باید این رو در نظر می گرفتید که حدود یک ساعت بیشتر در راه هستید و باید حدود ده یورو هم هزینه کنید. یا اینکه یکی از دوستان به مقصد استکهلم بلیت خریده بود و چون خود فرودگاه استکهلم پروازی نداشت، ساعت سه بعد از نصف شب در صد کیلومتری استکهلم به زمین نشسته بود و حیرون که چه کنم


من در اون زمان از وین (در اصل براتسلاوا) به میلان (در اصل برگامو) پرواز کردم. هزینه بلیت هشت یورو یود، ولی ده یورو پول اتوبوس از وین به براتیسلاوا  دادم و پنج یورو از برگامو به میلان. به هر حال برام می ارزید

هفته گذشته با شایا سفر کردیم به بارسلونا. این دفعه که نظرات در مورد رایان ایر رو خوندم خیلی خیلی ترسیدم؛ چون خیلی بد نوشته بودن. از جمله اینکه از اکتبر سال گذشته رایان ایر کیفی که میشه برد داخل هواپیما کوچک تر کرده.؛ یعنی ابعاد کیف دستی که میشه برد داخل هواپیما شده 20 در 20 در 35 سانتی متر. با این وجود خیلی مبهم نوشته که اگر چمدونی با ابعاد معمولی 55 در 40 در 20 سانتی متر داشته باشین از شما گرفته میشه و بعدا به شما داده میشه. در اصل مسافر هزینه بیشتری نمیده و فقط وقتش تلف میشه. به هر حال من چشمم ترسید و با ده یورو یه دونه چمدون دستی گرفتم که بتونم با خودم برم داخل هواپیما

از طرف دیگه نوشته شده بود که حتما به صورت آنلاین چک-این کنید

خوب تجربه من: اول اینکه حتما و حتما آنلاین چک این کنید؛ چون اگر بدون این کار برید فرودگاه از شما پنجاه یورو میگیرن. از طرف دیگه، من چون ده یورو داده بودم، اصطلاحا داری اولویت بودم (Priority)، در نتیجه اول سوار شدم و میتونستم چمدون کوچیک با خودم ببرم. از طرف دیگه یک کوله پشتی کوچیک داشتم که ابعادش کمی بیشتر از 35 در 20 در 20 بود؛ اما اصلا به من گیر ندادن. اتفاقا از این خیلی می ترسیدم که مشکلی پیش نیومد. اما دقت کنید که فقط یکی دو سانت بیشتر بود. کسی با چمدون خیلی بزرگ نره اونجا و شاکی بشه

صف دیگه این طوری شد که اونها ایستادن و یکی از پرسنل اومد و به هر کسی یک شماره داد و همون شماره رو چسبوند به چمدون. افراد همون چمدون ها رو تحویل دادن و وارد شدن؛ یعنی نتونستن با خودشون بیارن داخل هواپیما

نکته دیگه اینکه برای انتخاب صندلی باید پول اضافی پرداخت کنید. ما ریسک کردیم و پول رو ندادیم. به صورت تصادفی صندلی انتخاب شد ولی به هر حال من وشایا کنار هم افتادیم و در نتیجه فرقی نکرد

در کل ما از پرواز راضی بودیم و مشکلی پیش نیومد   

Wednesday, March 27, 2019

بالاخره به کمونیست ها رای دادم :)

برام عقده شده بود که در یک انتخابات آزاد بتوانم به تفکرات چپ مترقی از نظر خودم رای بدم. تو ایران که انتخابات آزادی برگزار نمیشه و در نتیجه هم فکر های ما اصلا اجازه پیدا نمیکنن که نامزد انتخاباتی بشن و در اتریش هم اجازه رای دادن ندارم. بالاخره در انتخاب اخیر سازمان حامی کارگران و کارمندان که در نظام سه جانبه گرایی نقش حامی کارگران و کارمندان رو داره، تونستم به چپ های کمونیست که خواهان تقویت اتحادیه های کارگری هستن رای بدم و بدین ترتیب عقده ای از دنیا نرم :)

Thursday, March 14, 2019

باز هم علی دایی؛ باز هم داوری؛ باز هم اعتراض های بی دلیل

امروز علی دایی باز هم اعتراض کرد و این بار اخراج شد. فقط این را از این باب نوشتم که بگم دیدید گفتم :)

و دوم این که اشکال کار ما این است که روی اشتباهات داوری خیلی مانور می کنیم؛ اما در مقابل آنجا که به نفع ماست ساکتیم. نمونه آن در این هفته و لیگ آسیا اتفاق افتاد. اگر پرسپولیس از داوری متضرر شده باشد، باید بگویم که ذوب آهن از داوری سود برده است. پنالتی دقیقه نود حریف باید حتما تکرار می شد، گلر ذوب آهن تا شش قدم پیش آمد و در نتیجه پنالتی باید حتما تکرار می شد

اگر این موارد هم تاکید شود مربیان این قدر روی اشتباهات زوم نمی کنند

Wednesday, March 13, 2019

حمید علیدوستی و یک دنیا احترام

یادمه از وقتی چشم باز کردیم و به فوتبال علاقه مند شدیم اطرافمون رو یا پرسپولیسی ها گرفته بودند یا استقلالی ها. حالا خانواده ما هم به واسطه علایق قومی و محلی طرفدار تراکتور بودن. اما این وسط من عاشق یه تیم دیگه بودم. اون هم هم همای دهه شصت بود. تیمی که به نظر من خیلی کامل بود و حاشیه ای هم نداشت. بیخود هم سرش دعوا نبود. بازیکنای خیلی خوبی تو اون تیم هما بودن که برای تیم ملی هم بازی کردن. احمد سجادی و احمد سنجری و حمید علیدوستی از همه مشهورتر بودن. اون اواخر دهه شصت هم مجید صالح اومد و خودی نشون داد. محمد تقوی هم فوتبالش رو مدیون هماست
از اینا که بگذریم باید به کل کل من و پسرعموها هم اشاره کنم. اونا طرفدار شاهین بودن که انصافا تیم خوبی بود. تیمی که عمو نصی درست کرده بود، بازیکنایی مثل قلعه نویی و مرتضی یکه و باوی داشت که حرف نداشتن؛ اما به هر حال من طرفدار هما بودم. یادمه هنوز ده سالم نشده بود و وقتی هما تو فینال تهران شش تا از پرسپولیس خورد، کلی پکر بودم. یکی باید میومد و من رو جمع می کرد
تو اون تیم اما یکی بود و هست که هرگز از یاد من نمیره: حمید علیدوستی. یه آدم حسابی با استیل بازی فوق العاده؛ با پرش هایی بی نظیر و هوشی استثنایی. تو اون زمان بازیکنی مثل اون که با هر دو پا گل بزنه کم پیدا میشد. این که اصلا اهل هیچ دعوا و مرافعه ای هم نبود خیلی دلنشین بود
هر چی گذشت و گذشت و ما بیشتر با حمید علیدوستی آشنا شدیم؛ بیشتر به دلمون نشست. از معدود بازیکنان اهل مطالعه و باسواده. اصلا به جز اون کس دیگه ای نمیتونست دختری تربیت کنه که بشه ترانه علیدوستی. وقتی یه جستجوی ساده تو اینترنت کنی میبینی که چقدر با کلاس کتابخونه خودش رو چیده و از مصاحبه هاش لذت می بری
دیروز تولد حمید علیدوستی بود و من رو برد به دهه شصت که من بودم و تنهایی یک طرفدار واقعی هما. اما هنوز که هنوزه پای تیمم هستم و معتقدم اون تیم یکی از بهترین تیم های ایران بوده؛ چون حمید علیدوستی رو داشته

Tuesday, March 05, 2019

نقدی بر بی بی سی و دوستان - به بهانه برنامه پرگار دوم مارچ

وقتی بی بی سی فارسی کارش را شروع کرد؛ من و یک سری از دوستان خیلی خوشحال شدیم. ساختار حرفه ای برنامه ها - از فیلم برداری گرفته تا اجرای مجریان و محتوای سطح بالا - که برگرفته از تجربه و علم بی بی سی بود؛ تقریبا در هیچ تلویزیون دیگری دیده نشده بود و به نظر من هنوز هم دیده نمی شود

آنچه باعث دل سردی دست کم من شد؛ حذف تدریجی نیروهایی بود که با نگاه عدالت محور و چپ گرا مسایل را تحلیل می کردند. نتیجه آن شد که بی بی سی ماهیت چند صدایی خود را از دست داد و از نظر محتوایی چیزی شد مثل تلویزیون فعلی ایران یا صدای آمریکا؛ در اصل با این اتفاق جذابیت محتوایی خودش را برای من از دست داد

دیروز بعد از مدت ها برنامه پرگار مناظره سروش و نگهدار را دیدم؛ با این امید که دو تا از انقلابی های آن زمان و پیشروهای آن دوره حرفی بزنند که بینندگان با دیدگاهی آشنا شوند؛ قدرت تحلیلی بیابند یا دست کم جمله ای با خود از برنامه به یادگار ببرند. متاسفانه نتیجه آن شد که بیش از پیش از این نظریه پردازان ناامید شدم. وقتی کسی ادعای نظریه پردازی دارد؛ باید بتواند در ساختاری منسجم نسبت به پدیده های اطراف خود روبرو شود و آنها را تحلیل کند

با مثالی از علوم طبیعی بحث را باز می کنم: وقتی با از فلسفه ارسطو سخن می گوییم؛ بدین معناست که او توانست در دوره خود از رعد و برق گرفته تا تیاتر را توضیح بدهد یا در سطح فلسفه علم فیزیک وقتی به فیزیک نیوتنی اشاره می کنیم؛ برای این است که او توانست در مورد نور و حرکت و ستاره ها نظریه خود را ارایه بدهد و درستی آن تایید شد

حالا با توجه به این دو مثال ساده به یک مورد چالشی اشاره می کنم: نظریه مارکس که ظاهرا این دو فیلسوف ایرانی هم اکنون منتقد آن هستند. مارکس جهان اجتماعی اطراف خود را دید و نظریه اش را بر مبنای مطالعه و مشاهده و تحقیق دنیای اطراف ارایه کرد. به همین دلیل توانست دلایل شورش های کارگری دوره خود و پس از آن را تبیین کند. اتفاقا مارکس جامعه شناس و اقتصاددان مورد وثوق علمی است و مو لای درزش نمی رود؛ اگر انتقاد علمی هم وارد شده است به مارکس فیلسوف است

حالا اگر به عقاید و مناظره سروش و نگهدار برگردیم می بینیم که اصلا بحث ها در سطح فلسفی نیست که به سطح مباحث راننده تاکسی برمی گردد که در جایگاه خودش محترم است؛ اما فلسفه نیست. پدربزرگ من هم بازاری بود و احتمالا خودش را نظریه پرداز می دانست. از او هم در مورد امور جاری مملکت سوال می کردیم؛ در مورد بودن یا نبودن شاه نظر خودش را داشت. در مورد اینکه اقتصاد اسلامی داشته باشیم هم حتما نظر می داد. مهم این است که نظرات اینگونه چون چارچوب فلسفی ندارد و منسجم نیست؛ اصلا نظریه نیست

به عنوان مثال، آقای سروش که مملکت دست او و دوستانش بوده است؛ حتما جایی اشتباه کرده است. به جای آنکه ریشه اشتباه را بیاید و دست کم نظریه اش را به شیوه ای علمی بازبینی کند، هم چنان در بند روشنفکر دینی و غیردینی است. فرخ نگهدار هم قربونش برم ماشاالله فکر می کند نظریه پرداز علمی فلسفه و علوم سیاسی است و تفاوت سوسیال دموکراسی و کمونیسم و سوسیالیسم را نمی داند و شاهکارش اینجاست که معتقد است که می شود آقای خامنه ای را متقاعد کرد که به سمت سوسیال دموکراسی برویم ! خداوندگار حفظش کناد

با این تفاسیر می خواهم بگویم که من هم فیلسوف جامع الشرایط هستم؛ سوالات خودتان را بپرسید