Thursday, November 17, 2011

در یکی از بازی های لیگ دوی ایران، یکی از بازیکنان ذخیره که پشت دروازه مشغول گرم کردن بود، وقتی دید که مهاجم تیم مقابل در حال باز کردن دروازه تیم است؛ وارد زمین شد و قصد داشت که جلوی گل شدن توپ را بگیرد. وی موفق به این کار نشد و توپ گل شد. داور بازی به این بازیکن کارت زرد نشان داد. دوستی به من نامه داد و پرسید که آیا تصمیم داور درست بوده است.
تصمیم داور کاملا درست است. مطابق تفسیر قانون سوم فیفا، ورود بازیکن ذخیره به زمین با مجازات کارت زرد روبرو می شود. دلیل آن هم حرکت غیرورزشی است. داور به محض ورود بازیکن ذخیره می تواند بازی را متوقف کند و علاوه بر دادن کارت زرد، اعلام خطای غیرمستقیم کند یا آن که آوانتاژ بدهد. در این مورد آوانتاژ تصمیمی کاملا صحیح بوده است

Thursday, November 10, 2011

فقر فرهنگی!!!! به همین راحتی

برنامه این هفته نود، چند حسن داشت. اول از همه این که عادل فردوسی پور بعد از گیر دادن های بی مورد هفته گذشته و تاختنش به کمیته انضباطی که چرا برای حکم دادن این قدر وقت تلف می کنند، خود را جمع و جور کرده بود و تلاش کرد برنامه ای فنی به این موضوع اختصاص دهد. به نظرم این حاصل تلاش های مردمی برای توجه به همه جوانب این مشکل داشت. این در مورد جامعه احساسی ما یک قدم رو به جلو است. دوم این که در برنامه نود تلاش شده بود تا بحثی کارشناسی در مورد این مسائل برگزار شود. همین تلاش هم قابل تقدیر است؛ به خصوص که برنامه نود در دوره های جدید بیش از پیش تبدیل به برنامه ای زرد شده بود که تنها حاشیه های فوتبال را با نگاهی یک سویه از سوی فردوسی پور مطرح می کرد. سوم این که تلاش شده بود تا چند تن از چهره های شناخته شده و موجه فوتبال همزمان در این برنامه حضور داشته باشند.
در مقابل، آنچه نقطه ضعف برنامه به حساب می آید، همان نکته ای است که بارها در برنامه نود مورد نقد قرار گرفته بود؛ یعنی حضور کارشناس. بارها در برنامه نود این سوال مطرح شده بود که چرا در فوتبال ما بیش از هر چیز آدم های سیاسی حضور دارند و نه فوتبالی ها. در این برنامه نود هم قرار بود در مورد ساختارهای اجتماعی - فرهنگی گفتگو شود.این بحث برگزار شد بدون آن که حتی گفتگوی کوتاهی با متخصص علوم اجتماعی انجام شود. جای یک جامعه شناس در این برنامه بسیار خالی بود؛ می پذیرم این حوزه چندان در ایران مورد توجه نبوده است و جز ترجمه استاد نیک گهر منبعی در این مورد وجود ندارد؛ اما دست کم می شد با جامعه شناسان حوزه های دیگری مشورتی کوتاه انجام می شد. مسلما جامعه شناسان هم فکر ما را در این گونه برنامه ها دعوت نمی کنند؛ اما دست کم میشد از اشتباهاتی مانند سوال نظرسنجی پیشگیری کرد. سوالات نظرسنجی پس از مطرح کردن چند مساله عینی - مانند بازیکنان، مسوولان و ... -ناگهان فقر فرهنگی را به عنوان گزینه مطرح می کند. چند اشکال وجود دارد: فقر فرهنگی به چه معناست؟ فقر فرهنگی کل مسائل جامعه را در بر می گیرد و در نتیجه بر عوامل دیگر اثر می گذارد. آیا می شود واژه فقر فرهنگی را بکار برد؟ فرهنگ در اینجا چه معنایی می دهد؟
به هر حال مهم ترین مشکلی که در این برنامه دیدم، نبود کارشناسان علوم اجتماعی بود.

Monday, November 07, 2011

خطای دروازه بان شهرداری یاسوج

راستی چند وقت بود می خواستم بنویسم که حرکات دروازه بان شهرداری یاسوج در بازی جام حذفی با تراکتورسازی تبریز هنگام ضربات پنالتی کلا خطا بود و هر دو ضربه ای که گل نشد باید تکرار می شد. هیچ کس به این موضوع اعتراض نکرد و در برنامه نود هم بررسی کارشناسی نشد.
دروازه بان حق ندارد تا پیش از ضربه بازیکن حریف خط دروازه را ترک کند؛ کاری که گلر شهرداری انجام داد خطا به حساب می آید و ضربات باید تکرار شود

Sunday, November 06, 2011

در ستایش بی ادبی - 3

کارکرد اخلاق در جامعه - در معنایی که این روزها ضد حرکت نصرتی و شیث مطرح می شود - ایجاد هم نوایی است؛ بنابراین چندان عجیب نیست که یکی از عوامل تحکیم روابط موجود در جامعه است. در اصل بحث اخلاق باعث میشه تا انسان ها به یک سری اصولی پایبند بشوند که لزوما باعث بالا رفتن پیوند جمعی نمی شود و در مقابل تنها منافع گروهی را تأمین می کند. مثلا در دوره ای اخلاق زنانه این گونه تعریف می شود که زن موجودی با این خصوصیات اخلاقی است: خود شما می توانید این موارد را فهرست کنید. کارگر خوب با یک سری ویژگی های اخلاقی تعریف می شود و هر حرکتی خارج از آن به عنوان بی اخلاقی تعریف می شود. در نتیجه خوب و بد را کسانی تعریف می کنند که می خواهند از آن سودی ببرند. شاید چندان عجیب نباشد که در رفتار والدین - فرزندی هم الگویی می بینیم که چندان دور از این جریان نیست.
جالب اینجاست که برخی از قربانیان سیستم خود در اشاعه آن نقش دارند. یکی از دلایل مهم آن پنهان کردن آن چیزی است که خود آنها از آن فراری هستند. این را پس از دیدن برنامه نود هفته گذشته باید اشاره کنم. عادل فردوسی پور در زندگی شخصی کاری کرده است که عین بی اخلاقی است و نمی توان از آن دفاع کرد. آن وقت در این برنامه سنگ اخلاق را به سینه می زند؛ زیرا می خواهد خود را اخلاق مدار نشان بدهد و در صورتی که کسی در مورد او گفتگو کند، همه او را سلطان اخلاق فرض کنند. وی در این برنامه چنان به نصرتی و شیث می پردازد که گویی بزرگ ترین جرم ممکن انجام شده است. وقتی در مورد حکم آنها گفتگو می شود و این که کمیته انضباطی هفته آینده اظهار نظر می کند، می گوید چه خبر است، مگر چه حکمی می خواهند بدهند. این در حالی است که هر حکم نیازمند مطالعه و بررسی جوانب است. با این کار فردوسی پور می خواهد خود را اخلاقی نشان بدهد.
در نوشتار بعدی باز هم به مکانیزم اخلاق در جامعه می پردازم

Thursday, November 03, 2011

در ستایش بی ادبی - 2

فکر می کنم برای آن که توضیح بدهم چرا دروغگویی از نظر من ضربه مهلک تری در مقایسه با انگشت کردن به جامعه می زند؛ لازم است مقدمه ای ذکر کنم. مبنای من برای آغاز بحث این است که رویکرد هر فردی می تواند در امتیازدهی و ارزش گذاری وی موثر باشد. برای من نفع جمعی اهمیت بیشتری دارد تا نفع فردی. به همین دلیل از منظری سوسیالیستی به داستان نگاه می کنم. دروغ و تزویر باعث می شود که سطح اعتماد در جامعه پایین بیاید. وقتی شما نمی دانید که طرف مقابل شما دروغ می گوید یا نه، نمی توانید به او اعتماد کنید و این باعث می شود که چسب جامعه شما کار نکند و اعضای جامعه به یکدیگر اعتماد نکنند.
بنابراین در همینجا اشاره کنم به بحثی که دوست ناشناسم معرکه مطرح می کند؛ از این منظر مخالفت با دروغ گویی لزوما ریشه مذهبی ندارد و می تواند ناشی از نظرات صرفا اجتماعی و فلسفی باشد. در همین جا اشاره کنم که بر مبنای نظریات غیر سوسیالیستی هم دروغ گویی بر خلاف مصالح فردی است. در اصل بسیاری لیبرال ها استدلال می کنند که افزایش اعتماد به نفع افراد است و به همین دلیل با آن مخالف هستند. انتخاب بین نگرش جمع نگر و فرد نگر از حوصله این نوشتار خارج است؛ فقط در این حد توضیح بدهم که نظرات فردگرا چون اصالت را به فرد می دهند؛ جایز می دانند که فرد مصالح جمعی را فدای مصالح فردی کند. به همین دلیل است که از این منظر شما وقتی در جامعه فعلی که اصالت با فرد است و ثروت ارزش غایی مجاز هستید که دیگری را فریب بدهید و به ثروت برسید. مثال رشوه و نگرش افراد جامعه ما به رشوه می تواند نقطه آغاز خوبی برای این بحث باشد. آیا همه رشوه دادن را بد می دانند، آیا رشوه دادن فریب دادن است یا ...؟ این بحث در همین جا رها می کنم و به بحث انگشت کردن بر می گردم.
مشکلی که در مورد نظام اخلاقی جامعه وجود دارد و معمولا مغفول می ماند؛ این که نظام اخلاقی برخلاف باور عمومی، لزوما برآیند خواسته های عمومی نیست، بلکه قابلیت جهت دهی دارد. مثالی می زنم، قرار است تعدادی افراد برای سمتی در سازمان بهزیستی استخدام شوند. آیا کسی که استخدام می شود، باهوش ترین فرد است؟ آیا وی باسابقه ترین فرد در زمینه مورد نیاز است؟ آیا ... . چاسخ به این سوالات منفی است. استخدام در سازمان ملل هم همین مشخصات را دارد. بوردیو در مورد دانشگاه های فرانسه هم نشان می دهد که هم نوایی با استادان فعلی یکی از شرایط پذیرش در هیأت علمی دانشگاه است. می خواهم نتیجه گیری کنم که نظام اخلاقی یکی از ساز و کارهای هم نوایی با جامعه است و چون من به تضادهای موجود در جامعه باور دارم - و آنها را لزوما زاید و مزاحم نمی دانم - نمی توانم نظام اخلاقی را بپذیرم.
برای آن که بحث روشن تر شود؛ این طور بیان کنم که تبعیت از نظام اخلاقی باعث می شود، فرد به نظر جامعه و سایر افراد هم نواتر و به قول خومانی تر آدم تر به نظر برسد. وی با این کار تأیید جامعه را بدست می آورد. به همین دلیل کسانی که بیشتر به دنبال کسب رأی جامعه هستند، در مورد مسائلی که بی اخلاقی تلقی می شود بیشتر رگ گردن را ور می آورد و روی را سرخ می کند.
یکی از این آدم ها عادل خان فردوسی پور است. این که چرا چنین هم نوایی اتفاق می افتد و کارکرد آن در جامعه سرمایه داری چیست، در نوشتار بعدی بیشتر توضیح می دهم

Tuesday, November 01, 2011

در ستایش بی ادبی

پس از نگارش نوشتار پیشین در مورد انگشت کردن نصرتی و شیث، چند تن از دوستان مباحثی را طرح کردند که دیدم بد نیست آنها را باز کنم.
به نظرم اگر می خواهیم پدیده ای را بررسی کنیم؛ چه بهتر که برای لحظه ای تمامی اثرات فرهنگی و اررزش های جامعه را کنار بگذاریم و پدیده را بررسی کنیم و سپس چند سوال همراه با چرا از خودمان بپردازیم. در این مورد بیایید فکر کینم و از خودمان بپرسیم چرا انگشت کردن کار بدی است؟ یا در این مورد چرا انگشت کردن در ملا عام کار زشتی است و بلافاصله پس از آن بپرسیم نظام اخلاقی جامعه چگونه به وجود آمده است و دوباره بپرسیم چه کسی تعیین می کند کدام کار بی ادبانه تر است و به طرز عجیبی این اخلاقیات تلاش می کند آدم ها را یک شکل و دارای ارزش های یکسان کند.
وقتی نظام ارزش گذاری را بررسی کنیم، متوجه می شویم هر کسی نظام ارزش گذاری خود را دارد و بر مبنای آن تصمیم می گیرد. مثلا همان طور که نوشتم برای من دروغ گفتن و تزویر بسیار حرکت زشت تری است تا انگشت کردن دیگری. این بدان معنا نیست که راه بیفتیم و هر کس را رسیدیم انگشت کنیم؛ بلکه بحث این است که می تواند شوخی بین دو نفر باشد و به دیگران ربطی ندارد. ممکن است کسی ادعا کند که من از انگشت شدن خوشم نمیاید، این محترم است و جامعه می تواند در مورد آن تصمیم بگیرد. من می توانم با دلایل زیاد ثابت کنم که آثار منفی دروغ گویی بسیار بیشتر از انگشت کردن است.
اینجا دوباره سوالی را مطرح می کنم؛ چرا جامعه نسبت به انگشت کردن چنین واکنشی نشان می دهد و در مقابل دروغ گویی و تزویر واکنشی متفاوت نشان می دهد. هم چنین در مذمت این حرکت هر کسی تلاش می کند از دیگری پیشی بگیرد. به نظر من در اینجا عده ای می خواهند هم نوایی بیشتر خود را با جامعه نشان بدهند. در اصل ما در اینجا با بازتولید اخلاقیات روبرو هستیم.
به نظرم در مورد این مکانیسم باید در نوشتارهای بعدی بیشتر بنویسم