Monday, April 20, 2020

آرات حسینی و دردهای یک ملت

آرات حسینی برای من همان مسیح مصلوب است که در نگاه دینداران مسیحی دردهای یک ملت را به دوش کشید تا گناهان دیگران پاک شود

از وقتی که دور جدید توجهات به آرات حسینی آغاز شد، دردی به جانم نشسته بود که قصد نداشتم بیرون بریزم؛ ولی حملات دور از انصاف به علی کریمی را که دیدم مصمم شدم یادداشتی در این مورد بنویسم. آراتی که وقتی بحث حمایت و نمایش است؛ پدرش او را بسان قهرمانی بزرگسال و بالغ به تصویر می کشد؛ بطور ناگهانی کودک معصومی می شود که باید با نگاه گوگولی مگولی به او توجه شود

بحث را از یک تجربه ساده آغاز می کنم. مدت ها بحث این بود که آیا مدارسی مانند تیزهوشان از یک سو یا کودکان خاص از سوی دیگر مفید هستند یا خیر. غربی ها که ظاهرا عقل شان نمی رسد و باید از ما یاد بگیرند! به این نتیجه رسیدند که تا آنجا که ممکن است نباید کودک را با برچسب بسیار باهوش یا کم هوش از متوسط جامعه جدا کرد. این برچسب زنی در این دوره باعث مشکلاتی در دوره بزرگسالی می شود. اما این همه ماجرا نیست؛ من خاطرم هست که دوستان هم کلاسی من در علامه حلی بعدها در دوست یابی در جامعه مشکل داشتند و حتا یکی از دوستان ما که دانشجوی رشته جامعه شناسی شده بود، حاضر نبود که در پیمایش اجتماعی به عنوان پرسشگر فعالیت کند؛ چون این کار را دون شان خود می دانست

همین موضوع در مورد هر گونه جداسازی کودک صادق است. کلا تمام تلاش والدین باید بر این محور باشد که کودک بتواند در جامعه زندگی عادی داشته باشد. حتا در حال حاضر با این نگاه جامعه ایرانی که بچه ها را ملاک رقابت می دانند و در هر مهمانی یکی بچه اش را می آورد که به زور شعر بخواند و یکی دیگر بچه ای رو می کند که به زور برقصد و دیگری بچه را در مهدکودکی انگلیسی زبان گذاشته است، می گوید بابا بیا انگلیسی بگو سیب، همه ببینن چقدر خوب بلدی

برمی گردم به جمله اول نوشتارم، آرات هم بازیچه دست پدری است که در این جامعه شخصیتش شکل گرفته است. او باید بچه اش را بهتر نمایش بدهد و برای این منظور دست به هر کاری می زند. در این میانه این کودک است که از زیست طبیعی اش محروم می شود. باید هر روز در تلویزیون و رسانه های اجتماعی حاضر شود و نمایش دهد. کودکی که باید بازی کند، حالا تبدیل به وسیله نمایش شده است؛ کودک دیگر کودک نیست، ابزار است و این قسمت دردناک ماجراست. پدر مایه اعتبار و درآمد یافته است و جامعه یک بازیچه

اخیرا تحقیقی می خواندم در مورد اینکه استرس چه تاثیری بر کودک دارد. استرس بدترین تاثیرات را روی کودک دارد: باعث تضعیف سیستم ایمنی کودک می شود و رشد هورمونی را تحت تاثیر قرار می دهد. علاوه بر این تاثیرات منفی روانی روی مغز کودک می گذارد. چه کسی هست که نداند چنین تمرین های سنگینی باعث استرس در کودک و نقصان رشد او می شود. در اصل، آرات در این شرایط قربانی اصلی جامعه ماست که باید استرس هایش را در نمایش کودکی جستجو کند که پیش از موقع وارد دنیای بزرگسالی و قهرمانی شده است

Thursday, April 16, 2020

وادی الایمن، کرونایاب و خدمات ماشینی تامین اجتماعی / ناقلاهایی که من در زندگی شناختم

بعد از این که از کرونایاب در ایران پرده برداری شد و کلی داستان مربوط به آن مطرح شد؛ یاد دو تا خاطره افتادم که به این موضوع بی ربط نیست و گفتم به قصد خاطره نویسی نقل کنم؛ باشد که دیگران هم بخندند

اولی برمیگرده به سال 1381 در ایران که ما با جمعی از دوستان شرکتی داشتیم و کارهای مربوط به آی تی انجام می دادیم. اون وقتا هنوز اصطلاح استات آپ مد نشده بود؛ اما با طرف امروزی ما یک استارت آپ داشتیم که در سطح فن آوری پیشرفته برنامه ریزی می کردیم. یکی از پروژه های ما با خدمات ماشینی تامین اجتماعی بود. ایده این بود که کارت هوشمند بیمه داشته باشیم که پزشک نسخه رو روی اون می نویسه و تو داروخونه هم میشه رفت دارو رو گرفت. با این کار میشد کاغذ رو حذف کرد، پرونده پزشکی آنلاین داشت و بیمه می تونست به راحتی تخلف ها رو پیگیری کنه. برای پزشکان و داروخونه ها هم مزیت هایی داشت که دیگه واردش نمیشم. ما در اصل باید پروتوتایپ رو می ساختیم. قرارداد ما ده میلیون تومان بود و قرار بود هفت میلیون هم ابزار بخریم

ایده ما این بود که پزشک از (PDA: Personal Digital Assistant) استفاده کنه

توضیح بدم که اون وقت هنوز تلفن های هوشمند نبود و این ابزار چیزی یک دستگاه دیجیتال بود که چیزهای ساده ای مثل ادیتور متن یا مرورگر بسیار ابتدایی داشت. چیزی بیشتر از این نبود. حالا ریسک تکنولوژی کجا بود؟ این که کارت هوشمند رو چطوری به اون وصل کنیم. دست کم تو بازار چنین امکانی وجود نداشت و دوستان برنامه نویس این کار رو انجام دادن. برای این که یه تصوری هم داشته باشید از این داستان شرکت؛ باید بگم از چهار نفر اولیه شرکت و سه دوست برنامه نویسی که بعدا به ما پیوستن، هیچ کدوم در ایران نیستیم و اون یکی دوستان هر کدوم در یه شرکت معتبر از گوگل و مایکروسافت بگیر تا دانشگاه آلبرتا کار می کنن

کار انجام شد و وقتی قرار شد که کار رو برای مدیرعامل تامین اجتماعی ارایه کنیم، دیدیم که مسوولان خدمات ماشینی تامین اجتماعی تاکید دارن که ما اصلا اسمی از شرکت خودمون به نام آرمان شریف نبریم و طوری ارایه کنیم که انگار ما کارمندان خدمات ماشینی هستیم

بعدا ما فهمیدیم که ظاهرا قانون این طوری هست که خدمات ماشینی تامین اجتماعی یک شرکتی هست که تامین اجتماعی همه پروژه های کامپیوتری خودش رو باید به اونها بده و اونها هم باید این کارها رو انجام بدن. منتها چون اونها توان داستان رو نداشتن این پروژه رو داده بودن به ما. نکته این که پول ما رو به شدت با تاخیر میدادن و همین موضوع کار رو برای شرکت نوپای ما خیلی سخت می کرد. من که مدیر پروژه بودم، چندین بار مجبور شدم برم اونجا برای جلسه و در یکی از جلسات از روی فضولی از غفلت مسوول مربوط استفاده کردم و قرارداد تامین اجتماعی با خدمات ماشینی رو دیدم. مبلغ بیش از هفتصد میلیون تومان بود!!! کاری که ما با هفده میلیون انجام دادیم و جالب اینه که پروژه دوم که اجرایی کردن داستان بود به شخص دیگه ای داده شد

و اما خاطره دوم برمیگرده به اتریش. یکی از دوستان خیلی خوب من حدود شش هفت سال پیش با من تماس گرفت که خواهرش به شدت بیماره و سرطان داره. دکترها قطع امید کردن و هیچ راهی وجود نداره. پرسید که آیا اطلاعاتی در مورد مرکزی دارم که در اینجا بیماران سرطانی رو درمان می کنه. منم اطلاعی نداشتم. برام جالب بود که چطور شخصی موفق شده بیماران سرطانی رو درمان کنه و هیچ کس اطلاعی در مورد اون نداره. بعد متوجه شدم که کلا اطلاعات به زبان فارسی هست

این شخص ادعا می کنه که با امواج مغناطیسی سرطان رو درمان میکنه و تنها شاهد اون تعدادی از بیماران هستند که خوب شدن!! نکته این که ادعای ایشون اینه که قصدش فقط خدمت به خلقه و نفع مادی نمی بره. فقط از آدم ها هزینه دستگاه رو میگیره که مبلغی بین ده تا بیست هزار یورو میشه. کل داستان خیلی ساده هست> یک فردی پیدا میشه و فقط به فارسی تبلیغ می کنه که سرطان رو درمان کرده، بعدش میاد در اروپا جهت رضای خدا یک شرکت ثبت میکنه - دقت کنید که در ایران این کار رو نمیکنه - بعدش همه ایرانی هایی که ناامید هستن رو میکشه اتریش و ازشون پول میگیره و دست کسی هم به جایی بند نیست؛ چون با مسوولیت خودش اومده اینجا و بعدش هم فوت کرده یا هر اتفاقی براش افتاده

وقتی از من پرسیدن که این شخص اگر کارش درست نیست؛ چطور دولت اتریش بهش اجازه درمان میده، توضیح دادم که طرف میتونه یک شرکت ثبت کنه و بنا به نوع فعالیت نیازی به مجوز نداره. مثلا خود من که فعالیت خویش فرما می کنم، به اسمم یک شرکت فردی ثبت شده تا بتونم مالیات بدم. اصلا مدل ایران نیست که برای ثبت شرکت ها و غیره. کار رو اون قدر راحت کردن که به سادگی میشه شرکت ثبت کرد

نکته چیه؟ این که یارو چنین ادعایی کرده و اصلا کسی در دنیا تاییدش نکرده، از این طریق کاسبی هم میکنه؛ تازه مدعی این هم هست که قصد کار خیر داره

الان هم دقت کنیم که کلا فقط اطلاعات مربوط به دستگاه کرونایاب به فارسی هست و هیچ کس در خارج از ایران از اون خیر نداره