Monday, February 25, 2019

آخر هفته با خدا

فکر کنم سوال در مورد خدا از اون سوالاتی بوده و هست که همیشه سرش دعوا بوده و هست. نکته اینه که هر کس عقیده اش رو برای خودش نگه داره و بیخود به بقیه تحمیل نکنه. اگر کسی به خدا اعتقاد داره لزومی نداره رو بقیه رو مجبور کنه که مثل اون فکر نکنن. از طرف دیگه اونی که به خدا اعتقاد نداره لزومی نداره بقیه رو از انجام امور خودشون محروم کنن به شرط اینکه در تضاد با حقوق بشر و حقوق انسانی دیگران نباشه

جریان این نوشتار برمیگرده به فیلمی که با شایا آخر هفته دیدیم به اسم «آخر هفته با خدا - کلبه» که در اصل تبلیغ دینی بود؛ اما خیلی منطقی و جالب ساخته شده بود و با مفاهیمی مثل احساس گناه و عذاب وجدان و آرامش سر و کله میزد

اون چیزی که برام جالب بود، کارکرد این نگاه دینی بود. در گذشته فلسفه در نوع خودش کارکرد علم رو داشت و بسیاری از سوالات علمی رو پاسخ می داد. دین بیشتر از هر چیزی به مسایل روانی انسان ها مرتبط بود. در اصل، یکی از نیازهای اساسی انسان آرامش روانی است. دین این کارکرد مهم رو داره. یکی از آموزه هایی که در فیلم مطرح شد بخشش آدم هاست. در فیلم قهرمان داستان وقتی کاتارسیس براش اتفاق میفته که میتونه قاتل دخترش رو ببخشه. در اینجا خدا بهش میگه لازم نیست که با طرف دوست بشی؛ بلکه بحث اینه که بتونی اون رو ببخشی تا خودت راحت بشی و بتونی خودت و دیگران رو دوست بداری

اینها دقیقا آموزه هایی است که در روان شناسی مدرن مطرحه. بتونیم ببخشیم بدون این که فراموش کنیم. قدیم مردم عادی اصرار خاصی داشتن که ببخش و بعدش ماچ کن و ... . قرار نیست ما هر کس رو بخشیدیم بعدش با گل و. ماچ بریم سراغش . در اصل اون رو می بخشیم که بار کینه و نفرت رو یک عمر با خودمون حمل نکنیم. می بخشیم که از تجربه ها استفاده کنیم

خلاصه دیدم این کارکرد دین خیلی جالبه

Thursday, February 21, 2019

علی دایی و افسوس از راهی که رفت

علی دایی فوتبالیست قابل احترامی است. او خیلی دیر وارد فوتبال حرفه ای شد و دیرتر از حد معمول به تیم ملی راه یافت؛ اما با تعصبی بی همتا و سخت کوشی و پشتکار عالی به بالاترین حد ممکن رسید. به نظرم یک نمونه کامل برای کتاب های درسی به حساب می آید

وقتی فوتبالش به پایان رسید؛ همه امیدوار بودند که شخصیتی جدید و بی بدیل وارد دنیای مربی گری شود. بازیکنی که برخلاف فوتبالیست های ایرانی تحصیلات عالیه داشت؛ زبان انگلیسی و آلمانی را به خوبی صحبت می کرد و در تیمی مانند بایرن مونیخ بازی کرده بود و از نزدیک با دنیای مربی گری آشنا شده بود

آغاز مربی گری اش هم فول العاده بود. در همان سال ابتدایی مربی گری به عنوان بازیکن / مربی قهرمان لیگ شد. بعد از آن هم موفق شد به تیم مورد علاقه اش برود و با پرسپولیس به قهرمانی جام حذفی برسد و در نهایت سرمربی تیم ملی شد که افتخار بسیار بزرگی برای هر مربی جوانی است

اما با وجود این رزومه عالی مربی گری به نظر می رسد که علی دایی به سراشیبی دوره مربی گری اش رسیده است. این موضوع ربطی به من ندارد البته :) اما به یک دلیل آن را مطرح می کنم: شرایط علی دایی نمونه جالبی از مدیریت در ایران است. علی دایی نتوانسته است به بالاترین سطحی که استحقاقش را دارد برسد؛ زیرا که ساز و کار دنیای مدرن را نپذیرفته است. در دنیای مدرن قهرمانان تکی جایی ندارند و نیاز به کار تیمی است. کافی است به دستیاران مربیان موفق نگاه کنیم تا ببینیم که در پس صحنه هر تیمی چه کسانی هستند. دستیار فرانتز بکن باویر کسی است که بعدها سرمربی تیم ملی کانادا و استرالیا می شود. کلینزمان دستیاری دارد که بعد از وی سرمربی تیم ملی آلمان می شود و مدت هاست که مربی تیم ملی است. دستیار فرگوسن کیروش است که بعدها افتخار سرمربی گری تیم های ملی را دارد

حتا در خود ایران هم موردی مثل قلعه نویی داریم که می پذیرد باید کار تیمی کرد و دستیارانی مثل مرفاوی و صالح دارد که هر یک سرمربی تیم های دیگر شده اند. گل محمدی هم که خودش یکی از مربیان موفق جوان است، دستیاری مانند حسینی دارد که خودش می تواند سرمربی موفقی باشد. علی دایی دستیاری دارد به نام محمد دایی که تنها در درگیری های رسانه ای شرکت می کند و موفق می شود. اگر او برادر علی دایی نبود، در کجا مربی گری می کرد؟

نکته دیگر این است که در دنیای امروز باید تمرکز کاری داشت. به نظر نمی رسد حجم کارهای جانبی دایی مانند تحصیل و تجارت اجازه دهد تا دایی مربی بامطالعه و بروزی باشد. به همین دلیل در سال های ابتدایی مربی گری که تازه فوتبالش تمام شده بود موفق بود و روزبروز دورتر می شود

همین موضوع در مورد مدیران ایرانی صادق است: آنها بروز نیستند و معاونان / دستیاران خوبی ندارد. همین موضوع باعث می شود نتوانند مدیران خوبی باشند

Thursday, February 14, 2019

گل آفساید پرسپولیس به استقلال خوزستان که پذیرفته شد

از اونجایی که برای خیلی بینندگان و حتا بازیکنان قانون آفساید کاملا مشخص نیست؛ باید بگم که در آفساید تاثرگذاری بازیکن در آفساید مهمه. یعنی اگر بازیکنی در شرایط آفساید (یعنی توپ پشتش باشه و بین اون و دروازه حریف کمتر از دو بازیکن باشه) باشه، وقتی خطای آفساید اعلام میشه که این بازیکن در بازی نقش داشته باشه
لازم نیست که توپ بهش برسه، اگر جلوی دید دروازه بان رو بگیره یا مزاحم دفاع و دروازه بان بشه بدون اینکه توپ رو بگیره، باید داور آفساید اعلام کنه. در صحنه گل دوم  پرسپولیس به استقلال خوزستان مهاجم پرسپولیس جلوی دید دروازه بان رو گرفته بود و به همین دلیل گل باید مردود میشد

البته این آفسایدها خیلی خیلی به ارتباط داور و کمک داور بستگی داره؛ چون کمک داور با توجه به این که در کنار زمین قرار داره، نمیتونه تشخیص بده آیا این بازیکن دید دروازه بان را کور کرده بود یا خیر. بنابراین در این حالت داور از طریق گوشی از کمک میئرسه آیا مهاجم در موقعیت آفساید بود و بعدش تصمیم میگیره که آفساید بگیره

Tuesday, February 12, 2019

شباهت لیگ ایران و سریال های در پیتی

وقتی تغییرات متناوب مربیان لیگ یک را می بینم یاد سریال های درپیتی تلویزیونی آمریکایی می افتم

توی پرانتز بگویم که در زبان انگلیسی به این سریال ها برنامه صابونی می گویند. دلیل اصلی هم اینجاست که با ورود رادیو ساخت سریال های روزانه شروع شد و اسپانسر اصلی آنها شرکت پروکتر و گامبل بود که به واسطه تولید مواد شوینده از جمله تاید شهرت دارد. بعدها که سریال های تلویزیونی روزانه ساخته شد، باز هم آنها تامین کننده مالی و حامی سریال ها بودند و در دهه پنجاه از آنها به عنوان سرمایه گذار اصلی یاد می شده است؛ بنابراین نام سوپ اوپرا بر روی آنها باقی مانده است

نکته اینجاست که این سریال ها بسیار در پیت هستند و نویسنده ها برای سرگرم کردن و هیجان دادن به ماجرا هر اتفاقی را وارد داستان می کند. اگر مثل من به شغل فروشندگی سیگار مشغول باشید و ورود مداوم مشتری اجازه تمرکز برای مطالعه عمیق به شما ندهد و از طرف دیگر حساب مجانی آمازون برای دیدن فیلم داشته باشید، ممکن است هوس کنید یکی از سریال های در پیت را ببینید. صادقانه بگویم؛ بعد از دیدن یکی از این سریال ها از خودم پرسیدم چطور مردم این داستان را باور می کنند؛ اما به کمونیسم اعتقادی ندارند؛ دست کم نگاه مارکس مبنای علمی داشته است

بماند؛ خیلی کوتاه سعی می کنم یکی از این سریال ها را مرور کنم تا شباهت آن با لیگ مشخص شود

در این سریال زندگی چهار زن که با هم دوستند دنبال می شود: اولی بسیار خوشبخت و خوشحال و مزدوج است و در یک دفتر وکالت کار می کند (الف)؛ دومی مادری دارای فرزند است که شوهرش فوت کرده است و مغازه ای دارد و زندگی اش و جانش همان دختر است (ب)؛ سومی دکتر روان پزشکی است که با یکی از بیمارهایش که در حال مرگ است رابطه دارد(پ) و چهارمی خواهر الف است که آزاد است و رابطه های جنسی متعدد دارد و هر کس را می خواهد به دست می آورد و در یک بنگاه معاملات ملکی کار می کند و اتفاقا یکی از معشوق هایش رییسش است (ت)

اولین هیجان داستان در اینجاست که الف و شوهرش می خواهند بچه دار شوند ولی نمی شود و دکتربه شوهر (ش) می گوید که احتمالا تقصیر اوست و همین موضوع باعث سرخوردگی ش می شود. الف که می خواهد ش را سر حال بیاورد یک لباس سکسی می خرد و پیش ش می رود. ولی ش که شغلش آشپز است؛ او را پس می زند. الف که ناراحت شده است؛ می رود و با یکی از همکارهایش رابطه جنسی برقرار می کند! کلا هر کس زندگی اش خوب است ممکن است با یکی بخوابد
معلوم می شود که شوهر ب نمرده است و در شهر دیگری ازدواج کرده است و صاحب بچه است. زن وی قصد اخاذی از ب را دارد و در ابتدا موفق می شود؛ چون ب پس از مرگ شوهرش از بیمه پول گرفته است و در صورتی که مشخص شود دروغ است آن وقت باید پول را پس بدهد. بماند که ب در این میان با یک مرد بسیار خوب آشنا می شود و با او رابطه دارد. اما شوهرش که می آید با او بهم می زند و به این فکر می کند که با شوهرش زندگی کند؛ امااااا ناگهان دلش برای بچه شوهرش از آن یکی زن می سوزد و به شوهرش می گوید که برو پیش آنها
پ پس از مرگ معشوق \ مریضش دچار مشکل می شود. چون زن طرف فهمیده است که او با شوهرش رابطه داشته است و از طرف دیگر مدعی می شود که مورفین خودکشی بیمار را او تزریق کرده است و بدین تریب باعث مرگ او شده است. در این میان پسر آن بیمار هم با پ سکس دارد. البته این در مقابل اتفاقات آینده چیزی نیست
ت دچار چالش عجیبی است؛ با توجه به تغییراتی که در شرکت آنها به وجود آمده است؛ رییس ایتالیایی دارد که نمی تواند مثل دیگران بدست بیاورد و از این موضوع بی قرار است. در این میان با دختر همجنس گرایی آشنا می شود و بخاطر این که او را از از دست پاتنر کنترل گرش نجات دهد با او وارد رابطه می شود. در این میان که با این دختر زندگی می کند و رابطه دارد؛ موفق می شود که با رییسش سکس داشته باشد. در نتیجه این رابطه اش به هم می خورد

بشونید از الف که چه پیش آمدی برایش اتفاق افتاد. بعد از سکس با همکار شوهرش به گه خوردن می افتد و در نتیجه با هم زندگی خوشی دارند تا اینکه الف متوجه می شود که باردار است و حدس بزنید چی ؟؟؟ معلوم نیست پدر بچه کیست. این موضوع آزارش می دهد و سعی می کند که با آزمایش ژنتیک تشخیص دهند که بچه کیست. اما این موضوع شش هفته طول می کشد. از آنجایی که وجدانش درد می کند جریان را به شوهرش می گوید؛ و خیلی عجیب است که شوهرش ناراحت می شود و می خواهد بداند بچه از کیست. الف می گوید که تو باید مرا بخواهی و نه اینکه پدر بچه برایت مهم باشد. ش ناراحت می شود و می رود

بشنوید از ب که بعد از رد کردن شوهر و دوست پسر قبلی می خواهد رابطه جدیدی شروع کند (کلا ب نماد مادر خوب و دلسوز و خانواده دوست است در این داستان). با یک هنرمند آشنا می شود و با او نرد عشق می بازد. بعدا معلوم می شود که این هنرمند که اتفاقا در حین سکس با او یک تابلوی هنری زیبا با هم کشیده اند؛ در اصل پلیس است و به دنبال دستگیری شوهرش است که الان معلوم نیست کجاست و مدتی است با تبهکاران همکاری دارد. خلاصه از دست هنرمند \ پلیس هم ناراحت می شود و با مدیر مدرسه دخترش آشنا می شود. در این میان شوهرش می آید و با او می خوابد و بعدش چون احساس ناامنی می کند از آن پلیس می خواهد که بیاید و مواظبش باشد و با او هم می خوابد و در ضمن با مدیر مدرسه دخترش هم هست - به جان مادرم راست میگم و همه این اتفاقات در سریال می افتد

برسیم به داستان پ. پ مدتی است که ناراحت است و چون خیلی محجوب است نمی تواند رابطه یا حتی سکس با کسی داشته باشد؛ بنابراین وارد این بازی می شود که به آن نقش بازی کردن می گویند. می رود به یک هتل و با همه می خوابد. این میان یکی پیدایش می کند و می گوید که او ایدز داشته است و او باید آزمایش دهد. وقتی آزمایش می دهد دکترش به او می گوید که خون او را آزمایش کرده اند و الان دکتر فهمیده است که پ می تواند اهدا کننده سلول های بنیادین به زنش باشد که مریض است و اصلا اهداکننده ای پیدا نمی شود. پ اولش عصبانی می شود اما بعدش قبول می کند که این کار را بکند و بعدش اصلا اون قدر از اینا خوشش میاد که با هم سکس گروهی سه نفره دارند و با هم زندگی می کنند - به خدا راست میگم؛ سریال رو خودتون ببینید؛ یعنی گه خورده سوریالیسم یا هر چیز دیگه ای. تازه باردار هم میشه و میگه این بچه هر سه ماست

برگردیم به ت و من یه نکته بگم و ادامه ندم. ت با یک پزشک پولدار آشنا میشه و تصمیم میگیرن ازدواج کنن. اما روز ازدواج متوجه میشه که در اصل عاشق ش ؛ یعنی شوهر الف یا در اصل شوهر خواهرش - هست و میرن روی شن های ساحلی و ملچ ملوچ. باور کنید عین واقعیت رو دارم می گم. عروسی خلاصه به هم میخورده دیگه و من دیگه ادامه نمیدم؛ به قدر کافی به شعور همه توهین شد

خلاصه کنم که وقتی دو فصل از سریال گذشته معلوم نیست کی با کی هست و کی با کی سکس داشته و خیلی خر تو خره. لیگ ایران هم همینه؛ علاوه بر اتفاقات عجیبی که توش میفته، اگر دو هفته لیگ یک رو دنبال نکنی دیگه نمی فهمی مربی هر تیمی کی هست. الف مربی تیم ت هست بعدش میره مربی تیم ث میشه و در نهایت سر از نون در میاره. ب مربی تیم ج هست؛ بعدش میره چ و بعدش ح و در نهایت مربی خ میشه. نون مربی تیم م هست؛ بعدش میره ی و بعدش میشه مربی تیم و

Thursday, February 07, 2019

صدا و سیما تفاوت سیب و گلابی را نمی داند

یکی از تقابل هایی که باعث تنش می شود این است که دو فرد با دو جایگاه و دانش ناهمسان را در مقابل هم قرار دهیم. وقتی فردی سواد ندارد، مجبور است برای اثبات خود از روش دیگری استفاده کند و این تنش را دامن می زند. مثل این است که فردی سیب و گلابی را با هم مقایسه کند و بخواهد از دل آن نتیجه ای واحد بدست بیاورد

در علم شبکه های کامپیوتری هم همین طور است. در پروتوکل تی سی پی آی پی ما هفت لایه داریم که لایه های مشابه با هم صحبت می کنند. در برنامه های تلویزیونی ما اما چنین است. یکی از دلایل بروز تنش در برنامه های نود فردوسی پور عدم توجه به همین اصل ساده است

آخرین تنشی که با عدم توجه به این موضوع به وجود آمد مجادله تاج و حاج رضایی بود. تاج یک مدیر است و حاج رضایی کارشناس. بنابراین زبان آنها یکی نیست. اگر قرار است مناظره ای باشد درست تر این است که حاج رضایی و جلالی در مقابل برنامه ریزان و کارشناسان فدراسیون قرار بگیرند و نه در مقابل تاج


Wednesday, February 06, 2019

کیروش و مغلطه ای دیگر

سفسطه گران از این علم بهره مند بودند که با بازی های کلام مسایلی را که منطقی نبودند به عنوان منطقی به افراد مقابل بباورانند یکی از ترفندهای آنها این بود که در جمله ای دو بخشی یک جمله درست می گویند و کاری می کنند که گزاره دوم درست به نظر برسد
 از این موضوع در انتخابات بسیار استفاده می شود. یک نامزد انتخاباتی با گزاره هایی درست در مورد ضعف مدیر فعلی آغاز می کند و سپس گزاره ای در مورد خودش می گوید. در چنین جایی کم دانی مخاطبان می تواند به این منجر شود که گزاره دوم که له خود اوست را بپذیرند و به او رای بدهند
کیروش در سخنان خود زیاد از این ترفند استفاده می کند. مثال مشهور مردم نان ندارند و عده ای با فرست کلاس سفر می روند، از این دسته مسایل است. این دو گزاره به هم ربطی ندارند؛ اما چون گزاره اول درست است, باعث می شود تا گزاره دوم تفسیری دیگر داشته باشد
اگر کسی بیاید بگوید مردم از نظر معیشتی دچار مشکل هستند؛ نشان دهنده این است که به فکر مردم است و لزومی ندارد گزاره دوم را بگوید

Tuesday, February 05, 2019

به افتخار امیر حاج رضایی می ایستم و کف می زنم

طیب حاج رضایی را همه می شناختند، میدان داری که به واسطه فعالیت های سیاسی اعدام شد. طبق تعریف ویکی پدیا طیب از آن دسته افرادی هستند که به آنها لات یا لوطی می گویند. اما اکنون نمی خواهم در مورد طیب بنویسم. امیر حاج رضایی برادرزاده طیب است که در دنیای فوتبال شناخته شده است؛ کسی که به واسطه آشنایی اش با سینما و ادبیات در دنیای فوتبال بی همتاست و مشابهی ندارد

برای من قاب تصویر تیم ملی که در آن او به عنوان دستیار روی نیمکت می نشست تکرارنشدنی است. حاج رضایی از آن دسته کارشناس هایی است که علاوه بر قدرت بیان عالی صداقت هم در کارشان دیده می شود. در اصل، کارشناس فردی آشنا به مسایل است که در زمینه خاصی به دلیل تحصیلات یا تجربه اش نظری دقیق و علمی دارد. با اینکه در بسیاری موارد ممکن است کارشناسان با هم موافق نباشند، اما بحث اصلی این است که تلاش می کنند با منطق کافی نظرشان را ارایه بدهند. مهم نیست که همگان با هم یک نظر واحد داشته باشند، مهم این است که بشود نظرات را مطرح کرد و جمع بندی کرد. هنگامی که ابزاری به غیر از گفتگو و نقد علمی در کار باشد، آن وقت دیگر بحث کارشناسی نیست

در زندگی عادی هم چنین است؛ وقنی فردی فریاد می زند و با خشم زیاد می خواهد کارش پیش برود، در اصل به خواسته خودش می رسد و قدرت خود را اعمال می کند، اما نمی تواند در بلندمدت ساختار منطقی به وجود بیاورد. کارشناسانی مانند حاج رضایی بانیان ایجاد گفتگوی منطقی هستند

در مقابل کارشناسانی مانند حاج رضایی مدیران و سیاست مدارانی مانند تاج هستند که به محض انتقاد شنیدن ابزار منطق را فراموش می کنند و سعی می کنند با تهمت زدن و بی احترامی و دروغ گویی و فریاد زدن خود را نجات دهند

تاج در این میانه تنها نیست. همه ما در جایی که کار می کنیم مدیرانی می شناسیم که با کاری که انجام می دهند آشنا نیستند و به واسطه مسایل دیگر در جایگاه مدیریت قرار گرفته اند؛ این افراد سواد و توانایی ندارند و در نتیجه دشمن بحث کارشناسی هستند

متاسفانه در سال های گذشته همواره این مدیران مانده اند و کارشناسان رفته اند؛ کما اینکه تاج می ماند و حاج رضایی احتمالا مانند بسیاری از استادان و کارشناسانی که می شناسیم محو می شود. به همین دلیل دوست دارم هم اکنون به احترام حاج رضایی و تمامی کارشناسانی مانند او بایستم و کف بزنم

Friday, February 01, 2019

فرض کنید من مدیر یک مدرسه هستم و معلمی استخدام می کنم که به بچه ها درس بدهد. معلم فقط در اواخر سال که دوره امتحان هاست به مدرسه می آید و در سایر مواقع افراد دیگری اداره کلاس را بر عهده دارند، از طرف دیگر معلم وقتی به مدرسه می آید به سایر معلم ها توهین می کند، هم چنین معتقد است که امکانات مدرسه اصلا در حد کافی نیست، اما به اندازه نیمی از بودجه مدرسه حقوق اوست. از طرف دیگر نظم مدرسه را قبول ندارد و به سبک خودش در مدرسه رفتار می کند. در اصل اصلا به اصول مدرسه پایبندی ندارد

حالا فرض کنید که بچه های کلاس در امتحان رد شده اند و تعدادی از اولیا به این مربی و من که مدیر مدرسه هستم معترض هستند. در این حالت من بیایم بگویم آقای فلانی شما حرف نزنید شما خودتان معلم هستید و از این طریق پول درمی آورید، در ضمن مدیر مدرسه بغلی که آمده بود مدرسه ما خیلی از در مدرسه ما که قهوه ای است خوشش آمده و تعجب کرده است که چطوری من با این بودجه ایکه دارم این در زیبا را خریده ام، تازه علاوه بر اینها بچه های کلاس پایینی خوب بوده اند، اینها که هیچی چرا اصلا شما به این وضعیت اعتراض دارید؛ همیشه باید به ما روحیه بدهید. شما که قبل از امتحان همیشه از من تعریف می کردید (حالا بماند که قبل از امتحان هم می گفتم که انتقاد نکنید چون روحیه بچه ها خراب می شود). حالا خود شما حدس می زنید که منظور من از خودم چه کسی در فضای فعلی است

به نظر شما نباید یکی بلند شود بگوید کسخول! سوال ما این است که چرا بچه ها رفوزه شده اند؟