Wednesday, June 15, 2011

حیثیت هیچ کس ها

حیثیت هیچکس​​ها دومین فیلمی است که سولاناس در مورد روابط قدرت و آثار جهانی سازی و اجرای سیاست های نئولیبرال می سازد. مفهوم حیثیت در اینجا معنایی دوپهلو دارد. سولاناس به سراغ هیچکسها میرود، آنها که در غوغای سیاستهای دولتی و فراملی گم شده اند؛ تمامی برنامهها به نام آنهاست و به کام دیگران. او زنی را تصویر میکند که نه فرزند دارد و شوهرش در زندان است. او نه فرزند دارد و دندانی در دهان ندارد. گویی آنکه نان داده، از یاد برده که دندانش دهد، یا آنکه فراموش کرده هر دو را در دهانش بگذارد. اما غمی نیست؛ دولتمردان چیز دیگری در دهانش گذاشتهاند. سولاناس لوییزای داستان "و مادرت رو هم!" را تصویر میکند؛ لوییزا به دنبال "دهان بهشت" ساعتها ره میپیماید تا به آرامش برسد. او راوی داستان داریوست که به دهاتی دوردست میرود تا به مردمان فقیر رایانه ورزیدن را بیاموزد؛ اما دو ماه بعد در خون خودش میغلطد.

او لوسی را تصویر میکند که با ناامیدی از حمایتهای دولتی خود به همراه دوستانش در پی گرفتن حق خود از بانکها هستند. سولاناس توبا را به من میشناساند که با ایجاد آشپزخانهای محلی کمک میکند تا مردم گرسنه در کنار هم غذا درست کنند. کولینجا و مارگاریتا زندگی خود را بازی میکنند؛ آنها زمینی ندارند، خانهای ندارند؛ با تعداد انبوه فرزندان کجا باید زندگی کنند و سولاناس در فیلمش به این موضوع میپردازد. این افراد هیچکسها هستند و سولاناس داستان هیچکسها را میگوید که میخواهند دیگر هیچ نباشند.

سولاناس تصویرگر زندگی مردمان زاغه نشین بوینس آیرس، بیمارستان های شلوغ عمومی، زنان دهقان طبقه متوسط در جنگ با بانک های چند ملیتی است. کارگران کارخانه در پاتاگونیا که کار خود را از دست داده اند و با بدست گرفتن مدیریت کارخانه خود دست به اداره کارخانه می زنند. از سوی دیگر، کشاورزانی را به بیننده معرفی می کند که بانک های فراملیتی بر آن هستند که زمین آنها را به حراج بگذارند و با جمع کردن خویشاوندان و دوستان خود به محل دادگاه می روند و در آنجا با خواندن سرود ملی آرژانتین نظم دادگاه را به هم می زنند. مردم ماتانزا به شدت فقیر هستند؛ با آن که در نزدیکی بوینس آیرس هستند، ولی برای دفع زباله یا دریافت سایر خدمات شهری دچار مشکل هستند. سولاناس در این فیلم به دنبال تصویر کردن فقر و بدبختی نیست و تلاش انسان ها و در طعنه ای آشکار هیچ کس ها برای بدست آوردن حق خود و مبارزه با موجدین این شرایط در مرکز توجه فیلمساز قرار دارد. تعدادی از کشاورزان به دلیل وام های بانکی که دریافت کرده اند، ورشکست شده اند و بانک ها در حال تصاحب زمین های آبااجدادی آنها هستند. برخی کشاورزان خودکشی می کنند، اما در این میان زنی یافت می شود که مقاومت را آغاز می کند. ساکنان ماتانزا (با فاصله ای حدود 15 مایل با پایتخت) آنچنان فقیر هستند که نمی توانند اموات خود را دفن کنند. چند روزی طول می کشد تا پول کافی برای مراسم تدفین جمع آوری کنند. آنها آشپزخانه های مشترک برای غذا درست کرده اند. در این میان یارانه های دولتی تنها به معدودی خانوارها اختصاص یافته است.

حسن مستندهای سولاناس سبک روایی داستانهای فیلمهایش است؛ گویی نابازیگران مشغول ایفای نقش در فیلم داستانی هستند، در حالی که آنها خودشان هستند و بازی نمیکنند. به دلیل همین شیوه ممتاز روایت سولاناس او را میتوان میان مستندسازان برجسته دهه اخیر قرار میدهد. نکته مثبت فیلم ساختار روایی آن است که با وجود مستند بودن چیزی بین مستند و داستانی است. گویی شاهد فیلم داستانی هستیم که هرکس نقش خود را بازی می کند و در نهایت فیلمی داستانی با تعدادی نابازیگر یا فیلمی مستند با داستانی منسجم می بینیم. سولاناس خود می گوید که امروزه ژانرها از بین رفته اند و فاصله فیلم های مستند و داستانی دیگر مانند گذشته نیست.

جالب اینجاست که سرآغاز داستان او تغییرات متوالی در کابینه و دست بدست شدن قدرت در آرژانتین است. داستانی واقعی که میشناسیم. سولاناس بر عدم تغییرات ساختاری ریشه در ساختار قدرت کشورهای آمریکای لاتین دارد. سیاستها به ظاهر تغییر میکنند، اما همه سر جای خود هستند. معاون کارلوس منم، رقیب منم میشود تا با همان سیاستهای پیشین فقرا را فقیرتر کند و اغنیا را غنیتر. داستان از 2001 شروع میشود و از شرایط و مبارزات مردم در آن سالها و اینکه شرایط زندگی مردم در سال 2005 تغییر نکرده است. بنابراین میتوان داستان را این گونه نوشت:

اینجا بوینس آیرس، اینجا آرژانتین، اینجا آمریکای لاتین. 19 دسامبر ساعت 10:00، ساعت 11:00، ساعت 12:00 ... اینجا بولیوی، اینجا برزیل، اینجا اروگوئه ...

قصه در همه کشورها تکرار میشود. اما سولاناس هوشمندانه نقطه آغاز فیلمش را 19 دسامبر 2001 میگذارد؛ تاریخی که اعتراضات مردمی به سیاستهای دولتی راه خود را پیدا میکند. مردم به وضعیت اقتصادی خود معترض هستند؛ شرایطی که از نگاه سولاناس بیش از هر چیز زاییده سیاستهای جهانی نئولیبرال در کشورهای آمریکای لاتین است. سولاناس فیلمهای مستند اخیر خود را به همین جنبه از تأثیرات نئولیبرالیسم بر زندگی مردم دارد. تصویری که سولاناس جسورانه ارائه میدهد، نشانگر تأثیر معکوس سیاستها بر رفاه مردم است. تلهای که کشورهای آمریکای لاتین در دهه 1970 و 1980 و ایران در دهه 1990 در آن افتاد و تاوان سنگین آن را مردم فقیر این کشورها پرداختند. سولاناس خود میگوید: "تراژدی جلوی فراموشی مرا گرفت. داستان فیلم فلسفه بافی نیستند، آنها مشقات واقعی زندگی برای بقا هستند. در اینجا رای دادن با تلاش و حرکت همراه است و نه با همکاری منفعلانه با حرکت. در اینجا باید فریاد زد: بس است، بس است". این همان وظیفهای است که سولاناس – در مقام فیلمساز – برای خود قائل است؛ یعنی دادن امید برای تغییر. امید در دستان مردان و زنانی است که برای ایجاد تغییر متحد میشوند و به نیروی خود اتکا میکنند. "و بدین سان ترس مغلوب میشود و ضعیفترینها هم صاحب صدا میشوند".

فیلم مستند است و سولاناس با توجه به دیدگاه خود فیلمش را میسازد. همین موضوع میتواند همزمان نقطه ضعف و نقطه قوت فیلم باشد. مانند هر فیلم مستندی که تحت دیدگاهی خاص ساخته میشود، میتوان فیلم را به یکسوبینی متهم کرد. کما این که در برخی نقدها فیلم غیرواقعی و تبلیغاتی در نظر گرفته شده است. اما سولاناس معتقد است که دوربین بیطرف وجود ندارد و هر فیلمی پیامی دارد. سولاناس پیام فیلم خود را واضح و آشکار از زبان مردم عادی بیان میکند؛ پیامی که کاملا مستقیم است و پیچیدگی ندارد و از نظر برخی فیلم را در سطح پروپاگاندا پایین میآورد. به نظر من فیلم پروپاگاندا نیست و رکگویی آن شاید کمی به مذاق برخی خوش نیاید.

با توجه به تحصیلات سولاناس در زمینه موسیقی وی این امکان را یافته است که از موسیقی پایادور برای معرفی شخصیتهای داستانش استفاده میکند. این موسیقی مختص گائوچوهایی است که در سفر همراه با آوای گیتار اخبار را منتقل میکنند. در مقابل این حسن بزرگ در موسیقی، به نظر میرسد جملات فیلم تکراری است (کما اینکه استاد مساوات در نقد خود به آن اشاره داشتند)؛ چرا که شخصیتهای فیلم متناوبا مسائلی را پشت سر هم نقل میکنند. میتوان از دو جنبه به این موضوع توجه کرد، شاید به لحاظ آماری سولاناس میخواهد نشان دهد که درصد زیادی از مردم اینگونه فکر میکنند یا آنکه به سراغ انسانهای خاصی رفته است. به هر حال این تکرارها گاه بیننده را خسته میکند.

نوع فیلمبرداری بالاجبار سردوشی است تا در همه جا همراه قهرمانان داستان باشد. جالب اینجاست که دوربین دقیقا از زاویهای نگاه میکند که بیننده دوست دارد صحنهها و شخصیتها را ببیند. شخصیتهایی که تعدادشان زیاد است و در صورتی که فیلم داستانی بود، میشد تعداد زیاد آنها را یکی از ضعفهای فیلم دانست. به نظر میرسد سولاناس میخواهد که بیننده نام شخصیتها را به یاد نسپارد و تنها داستانهای این مردم در ذهنها بماند. همچنان که از نام فیلم پیداست اینها همان هیچکسها هستند، هیچکس هایی که اکنون حیثیت خود را بدست آوردهاند. The nobodies who get their dignities back.

برای مطالعه بیشتر:

· Bremme, Bettina (2009): Movie-mientos; Der lateinamerikanische Film in Zeiten globaler Umbrüche. Stuttgart: Schmetterling-Verl

· Hart, Stephan M. (2004): A Companion to Latin American Film. Woodbridge: Tamesis

· Martin, Michael (1997): New Latin America Cinema. Detroit: Wayne State University Press

· http://www.imdb.com/title/tt0480126/

· http://movies.nytimes.com/movie/339404/The-Dignity-of-the-Nobodies/overview

· http://www.variety.com/review/VE1117928351?refcatid=31

· http://theeveningclass.blogspot.com/2006/04/2006-sfiffthe-dignity-of-nobodies.html

No comments: