Monday, July 07, 2014

مانیفست انسانی


 
هفته گذشته در جمع دوستانه‌ای بحثی درگرفت در مورد اسلام و ادیان و اجتهاد و ... . پس از مهمانی به یاد زمانی افتادم که مانیفست انسانی را نوشتم و به نوعی آن را سرلوحه زندگی‌ام می‌دانم.

برای من مفهوم انسان به ما هُو انسان ارزش اصیل زندگی است. من انسانم، پیش از آن که زن یا مرد باشم. من انسانم پیش از آن که سیاه‌پوست، زردپوست، سرخ‌پوست یا سپیدپوست باشم. من پیش از آن که یهودی، مسیحی، مسلمان، بودایی، دین‌دار یا بی‌دین باشم. من – فقیر یا غنی انسانم. در اصل، انسان بودن ذاتی است که کسی نمی‌تواند از من بگیرد. همراه این ذات انسانی آزادی و رهایش هم می‌آید.

بنابراین به همگان به عنوان انسانی نگاه می‌کنم و موجودیت انسانی را به عنوان ذات مقدم محترم می‌شمارم. از همین منظر، مخالف جمهوری اسلامی هستم؛ چون آزادی‌های انسانی مرا محدود می‌کند یا از من می‌گیرد. ناقد اسلام سنتی‌ای هستم که مرد و زن را به عنوان ابژه‌های جنسی می‌بیند و انسان بودن را نادیده می‌گیرد. با همین نگاه، در مقابل سرمایه‌داری قرار می‌گیرم که من را ابژه مصرف می‌بیند. من بالذات مصرف‌کننده هستم، اما این که چه مصرف کنم و چگونه، حق من است و خود انتخاب می‌کنم.

نگاهم را بسط می‌دهم به همه آنچه در اطراف من می‌گذرد. اگر کسی انتخاب می‌کند که خدایی را بپرستد یا نپرستد یا این که خدا را باور کند یا نکند و اگر باور کرد، چگونه بجویَدَش و بیابَدَش؛ مسأله‌ای است فردی و به هیچ وجه ناقض حقوق انسانی او نیست.

سوال این که پس چگونه انسان‌هایی با این همه تفاوت نگاه و کردار در کنار هم زندگی کنند. پاسخ آن در گروی فهم برساخته اجتماعی است به نام نظم اجتماعی. با این فرض که همگان حقوق انسانی را محترم شمارند، زیست انسانی در کنار یکدیگر میسر می‌شود. تضاد آنجاست که زورمداران مستمسکی را می‌یابند تا با آن دیگران را فروتر از خود بشمارند و سلطه کنند. آنجاست که قدرت‌محوران با تلاش بر استیلای اسلام حکومتی یا تبلیغ ارزشی جامعه سرمایه‌داری خود را در رأس می‌آورند. و اینجاست که من به خودم یادآوری می‌کنم که من انسانم و حق من آزادی و رهایی است و در مقابل زور ایستادن بخشی از زیست من است.

 

No comments: