Tuesday, August 05, 2014

دلتنگی‌های سینا یا چگونه یاد گرفتم وبلاگ بنویسم و زندگی را دوست بدارم

دوست نازنینی چند روز پیش با من در مورد یک کار فرهنگی در ایران صحبت می‌کرد. ایده‌هایی داشت که در مورد ایران چندان عملی نبود و طبیعتا دردسرش بیشتر از انرژی‌ای بود که برای این کار می‌گذاشت. از من می‌پرسید که به نظر من چکار کند تا دغدغه‌های فرهنگی خودش را مطرح کند. به نظرم رسید که وبلاگ‌نویسی کار خیلی جالبی است. دوست ما در هر جمعی وارد می‌شود، با توجه به دانش گسترده‌ای که در زمینه موسیقی دارد، جمع را مجذوب خودش می‌کند. در نتیجه، به نظرم رسید چه خوب است که این اطلاعات جامع را به صورت نوشتار در یک وبلاگ بنویسد و از این طریق اثربخشی بی‌بدیلی بر حوزه کاری خودش داشته باشد.
بعد از صحبت با این دوست، برای خودم این سوال پیش آمد که اصلا چرا وبلاگ بنویسیم و حتی پایه‌ای‌تر این که وبلاگ چی هست؟
آشنایی خود من با بلاگ (بلاگ مخفف دو واژه وِب و لاگ انگلیسی است) از طریق دوستان وبلاگ‌نویسی بود که در بیرون از فضای مجازی با آنها آشنا شده بودم. در اصل، من اول با امیرپویان و جادی و دکتر احمدنیا آشنا شدم و بعد بلاگ‌های آنها را خواندم. یا مثلا وقتی دیدم که لیشام بلاگ دارد، حتما هر از چندگاهی سری به آن می‌زنم. الان هم بیشتر از هر چیزی وبلاگ‌خوانی سر زدن به دغدغه‌های دوستان قدیمی است تا هر چیز دیگر. اما با صحبت‌هایی که با دوستان می‌کنم می‌بینم خیلی از این وبلاگ‌ها تأثیر اجتماعی قابل توجهی دارند. مثلا بلاگ حامد قدوسی را به واسطه دوستی با او می‌خوانم، اما تحلیل‌های اقتصادی حامد مورد توجه بسیاری هست و خواهد بود.
همین‌جا برای خودم وبلاگ‌ها را تقسیم‌بندی کردم. به نظرم وبلاگ‌ها می‌توانند بازه‌ی گسترده‌ای را در برگیرند؛ از یک سو می‌توانند بازتابنده‌ی خصوصی‌ترین ابعاد زندگی ما باشند مثل وبلاگ جیران که الان کمتر می‌خوانم تا مطالب کاملا تخصصی در یک حوزه خاص؛ مثل بلاگ عالی امیرحسین که اطلاعات وسیعی در مورد کیفیت و ابزار صوتی دارد.
نکته مشترک همه بلاگ‌ها در این خلاصه می‌شود که نویسنده یا نویسندگان در تعدادی پُست، دغدغه‌های خودشان را مطرح می‌کنند.
حالا به سوال اصلی رسیدم که چرا خودم بلاگ می‌نویسم. دیدم که در دوره‌های مختلف زندگی دلایل متفاوتی داشتم. حتی دوره‌هایی بوده که بلاگ‌نویسی باعث شده در زندگی شخصی متضرر بشم و برای دوره‌ی کوتاهی ننویسم، اما بعد از مدتی برگشتم تا بنویسم؛ چرا که نوشتن آرامم کرده بود. حرف‌هایی بوده که نزده‌ام و بعدا از این طریق مطرح کرده‌ام. هم‌چنین نوشتارهایی بوده است که می‌دانستم جایی چاپ نخواهد شد و در اینجا منتشر کرده‌ام. جالب اینجاست که برخی نوشته‌ها بعدا از روزنامه‌ها و وبلاگ‌های دیگر سردرآورده‌اند.
 از قضا بیشتر از هر کسی برای خودم می‌نویسم و احتمالا این پارادوکس بلاگ‌نویسی من هم بوده؛ چون معمولا وبلاگ‌نویسی بُعد اجتماعی گسترده‌ای دارد و دوستی‌های وبلاگی زیادی شکل می‌گیرد و حتی از دنیای مجازی خارج می‌شود و به دنیای واقعی می‌رسد.
اگر اهل این بازی‌های وبلاگی بودم، دوست داشتم که دوستان هم بنویسند که چی شد وبلاگ‌نویسی را شروع کردند.


3 comments:

Unknown said...
This comment has been removed by the author.
لیشام said...

کی می‌آیی گپ بزنیم پسر :)

صادق جم said...

سلام جناب انصاری عزیز

از طریق دکتر احمدنیا با شما و وبلاگ پربارتان آشنا شدم.

با توجه به این پست تان خواستم یادآوری کنم که
شانزدهم شهريور، روز تولد نخستين وبلاگ فارسى زبان و روزى كه بنام بلاگستان فارسى مزين شده، نزديك است.
اگر شما هم تمایل داشتید در اين روز مطلبى بنويسيد، يا كه فيلمى از خود بگيريد و درباره بلاگ و بلاگ نويسى گپ بزنيد تا باشد كه توجهات بيشترى به اين پديده جلب شود.
ما برای این روز وب سایتی هم ساخته‌ایم که پست‌های مربوط به این روز در وبلاگ‌های مختلف را در آن به نمایش می‌گذاریم:
persianblogsday.com

منتظر مطلب ویژه شما هستم