Thursday, November 03, 2011

در ستایش بی ادبی - 2

فکر می کنم برای آن که توضیح بدهم چرا دروغگویی از نظر من ضربه مهلک تری در مقایسه با انگشت کردن به جامعه می زند؛ لازم است مقدمه ای ذکر کنم. مبنای من برای آغاز بحث این است که رویکرد هر فردی می تواند در امتیازدهی و ارزش گذاری وی موثر باشد. برای من نفع جمعی اهمیت بیشتری دارد تا نفع فردی. به همین دلیل از منظری سوسیالیستی به داستان نگاه می کنم. دروغ و تزویر باعث می شود که سطح اعتماد در جامعه پایین بیاید. وقتی شما نمی دانید که طرف مقابل شما دروغ می گوید یا نه، نمی توانید به او اعتماد کنید و این باعث می شود که چسب جامعه شما کار نکند و اعضای جامعه به یکدیگر اعتماد نکنند.
بنابراین در همینجا اشاره کنم به بحثی که دوست ناشناسم معرکه مطرح می کند؛ از این منظر مخالفت با دروغ گویی لزوما ریشه مذهبی ندارد و می تواند ناشی از نظرات صرفا اجتماعی و فلسفی باشد. در همین جا اشاره کنم که بر مبنای نظریات غیر سوسیالیستی هم دروغ گویی بر خلاف مصالح فردی است. در اصل بسیاری لیبرال ها استدلال می کنند که افزایش اعتماد به نفع افراد است و به همین دلیل با آن مخالف هستند. انتخاب بین نگرش جمع نگر و فرد نگر از حوصله این نوشتار خارج است؛ فقط در این حد توضیح بدهم که نظرات فردگرا چون اصالت را به فرد می دهند؛ جایز می دانند که فرد مصالح جمعی را فدای مصالح فردی کند. به همین دلیل است که از این منظر شما وقتی در جامعه فعلی که اصالت با فرد است و ثروت ارزش غایی مجاز هستید که دیگری را فریب بدهید و به ثروت برسید. مثال رشوه و نگرش افراد جامعه ما به رشوه می تواند نقطه آغاز خوبی برای این بحث باشد. آیا همه رشوه دادن را بد می دانند، آیا رشوه دادن فریب دادن است یا ...؟ این بحث در همین جا رها می کنم و به بحث انگشت کردن بر می گردم.
مشکلی که در مورد نظام اخلاقی جامعه وجود دارد و معمولا مغفول می ماند؛ این که نظام اخلاقی برخلاف باور عمومی، لزوما برآیند خواسته های عمومی نیست، بلکه قابلیت جهت دهی دارد. مثالی می زنم، قرار است تعدادی افراد برای سمتی در سازمان بهزیستی استخدام شوند. آیا کسی که استخدام می شود، باهوش ترین فرد است؟ آیا وی باسابقه ترین فرد در زمینه مورد نیاز است؟ آیا ... . چاسخ به این سوالات منفی است. استخدام در سازمان ملل هم همین مشخصات را دارد. بوردیو در مورد دانشگاه های فرانسه هم نشان می دهد که هم نوایی با استادان فعلی یکی از شرایط پذیرش در هیأت علمی دانشگاه است. می خواهم نتیجه گیری کنم که نظام اخلاقی یکی از ساز و کارهای هم نوایی با جامعه است و چون من به تضادهای موجود در جامعه باور دارم - و آنها را لزوما زاید و مزاحم نمی دانم - نمی توانم نظام اخلاقی را بپذیرم.
برای آن که بحث روشن تر شود؛ این طور بیان کنم که تبعیت از نظام اخلاقی باعث می شود، فرد به نظر جامعه و سایر افراد هم نواتر و به قول خومانی تر آدم تر به نظر برسد. وی با این کار تأیید جامعه را بدست می آورد. به همین دلیل کسانی که بیشتر به دنبال کسب رأی جامعه هستند، در مورد مسائلی که بی اخلاقی تلقی می شود بیشتر رگ گردن را ور می آورد و روی را سرخ می کند.
یکی از این آدم ها عادل خان فردوسی پور است. این که چرا چنین هم نوایی اتفاق می افتد و کارکرد آن در جامعه سرمایه داری چیست، در نوشتار بعدی بیشتر توضیح می دهم

1 comment:

Anonymous said...

نه آقا سینا، شما یک کم دروغگویی رو زیادی بزرگش کردی منظورم تریپ آدمی مثل محمود چاخان نیست که به زمین و زمان دروغ بگه. ما موقع نصیحت، مطلق دروغ رو بدترین کار می دونیم ولی کوچیکهای بی ضرر یا شخصیش رو میگیم از مثال کلاسیک مادر مهربان و ترس از سیاه و کبود کردن بچه شکننده شیشه بگیر تا دروغهای بین پروژه تا قبل از ددلاینش یا مخفی کردنهای حس. حرف شما رو می فهمم که دروغ در روابط اجتماعی و کاری یعنی تزلزل اعتماد و متوقف شدن کارها. اما اگه عرف ملاکه ما الان در دروغستان بزرگ ایران زندگی می کنیم و مشکل چندانی از بالا تا پایین مملکت با هم نداریم. پس اونقدرها هم دروغ ویرانگر نیست. - من نظر شخصیم بر تباه شدن ذات آدمی با دروغه ولی می خوام بدونم من و شما فقط حسی و اخلاقی دروغ رو بد می دونیم یا دستمون به جایی بند هست